برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيرهي تربيتي انبياء در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين عابديني
تاريخ پخش: 08-03-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام عرض ميکنم خدمت شما خوشحال هستيم در کنار شما هستيم و در محضر حاج آقا عابديني آقا سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا عابديني: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان.
شريعتي: بحث ما روزهاي شنبه سيرهي تربيتي انبيا است انبيائي که شايد حق شناختشان را ادا نکرديم انبيائي که اگر کنار هم قرار بگيرند آيينهي تمام نماي وجود نبي مکرم اسلام هستند و شأني از شئون حضرت را براي فرد فرد ما به تصوير ميکشند. قرار شد در ذيل بحث قصهي حضرت ادريس به صحف حضرت ادريس حاج آقا اشاره بکنند و بعد وارد قصهي نوح نبي عليه السلام شويم.
حاج آقا عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم بحثي که در خدمت دوستان بوديم بحث خيلي شريفي بود که ما در رابطه با حضرت ادريس سلام الله عليه وارد شديم به زندگي شريف ايشان. در حالي که ادريس سلام الله عليه يکي از انبياء بزرگي بود که ورود به ساحت اين نبي گرامي براي ما خيلي غنيمت بود حقايق زيادي را از اين نبي گرامي يافتيم و همان طور که عرض کرديم در مامور و متولي يکي از آسمانهايي بود که ورود به باطن عالم را ايشان اجازه ميدادند و با اذن ايشان محقق ميشد. لذا نگاه به ايشان براي تمامي مومنين برکات عظيمي دارد که ما نتوانستيم از آن برکات وجودي ادريس سلام الله عليه آن حتي ذرهاي اش را بخواهيم آشکار بکنيم اما به قدري که فقط يادي از ايشان کرده باشيم و در رابطه با ايشان همين قدر که ذکري شده باشد تا توجه ما به معارف وجودي ايشان جلب شود، که در قرآن کريم به عنوان مکان علي به عنوان عبد صابر عبد صالح از ايشان ذکر شده بود، بتوانيم بهرههايي را ببريم. در پايان بحثي که در رابطه با ادريس داشتيم که بسيار هم نيمه تمام ماند و من حسرت ميخورم که خيلي از معارف حضرت ادريس را نتوانستيم نه من ميتوانستم نه اين که وقت اجازه ميداد به تمامه بخواهيم ادا بکنيم، ولي با اين حال همين قدر حسرت اين که ادريس سلام الله عليه را ما در وجودمان حشر داشته باشيم اين حسرتي که نتوانستيم حقش را ادا بکنيم سبب شود که در قيامت شفاعت ايشان را براي همهي ما داشته باشد. در قسمت نهايي به صحف ادريس سلام الله عليه رسيديم. صحف ادريس يکي از مسائلي بود که من به دوستان عرض کردم شايد کمتر مطرح شده است. هر چند نميتوانيم به صورت يقيني عرض بکنيم که اين صحف حتما و حتما منسوب باشد و حتما از ايشان صادر شده باشد چون فاصلهي زماني خيلي زياد است و قطعا خيلي از کتابها از بين رفته است اما آن چه که باقي مانده و منسوب بوده به ايشان و نقل شده است، از محتواي آنها نشان ميدهد که کلام کلام الهي و کلام انبيا است با قرآن توافق کامل دارد با کلمات حضرات انبيا توافق کامل دارد همين باعث ميشود که اعتمادي پيدا بکنيم و اقلا به عنوان يک امري که احتمال ميدهيم از انبيا باشد از خدا باشد براي ما ارزشمند است هيچ تنازع و تعارضي هم با معارف قرآن و کلمات انبيا و معارف اهل بيت عليهم السلام در اينها نيست.
شريعتي: اين مسيري که به ما رسيده چه مسيري است؟
حاج آقا عابديني: در کتابهاي قديمي به صورت زبان سرياني بوده است. چون ادريس و نوح از انبيائي بودند که زبانشان زبان سرياني بوده کتبي پيدا شده در قديم که ترجمه شده است اين ترجمهاي از اين هاست بعضي از اينها در معارف اهل بيت هم ذکر شده به صورتي که حضرات معصومين عليهم السلام اشاره کرده اند به بعضي از اين کلمات ادريس، در کتاب صعد الصعود سيد بن طاووس که يکي از بزرگان و علماي بزرگ ماست اين صحف را در آن جا نقل کرده که يکي از عالمان بزرگ ابتدا در اوايل اسلام اين را از سرياني به عربي ترجمه کرده است. اين آن سيري بوده است که اين صحف به دست ما رسيده است. من ابتدا اشاره ميکنم که عنوان اين صحيفهها مثل ما که در قرآن سورهها و عناويني داريم عنوان اين صحيفههاي ادريس خيلي زيباست چند تا از عنوانها را از اين سي عنوان را ميخوانم که بيست و نه تا در اين جا ذکر شده است. اسم اولش صحيفة الحمد است صحيفة الخلق، صحيفة الرزق، صحيفة المعرفة، صحيفة العظمة، صحيفة القربة، صحيفة التوکل، صحيفة المعاصي، صحيفة المحبة، صحيفة الانذار، صحيفة الحق. مثل مناجات خمسة عشر است. صحيفة الويل يعني ترساندن از قيامت صحيفة الظلمه در رابطه با ظالمان. صحيفة المعاد، صحيفة البقا. هر کدام از اينها به معرفتي که در عنوان صحيفه است اشاراتي دارد. مثلا در همان صحيفهي اول مثلا در ذيل اش من از ابتدايش را نميخوانم. چون اين صحيفهها گاهي يکي دو صفحه است به خاطر اين که اشاره به يکي دو تا از اين صحيفهها بکنيم ميخوانم در صحيفهي اول ميفرمايد فَلَهُ فِي کُلِّ نَظْرَةٍ نِعَمٌ لاَ تُحَدُّ اين صحيفههايي است که از جانب خدا است فَسُبْحَانَ مَنْ لاَ يُسْتَجَارُ مِنْهُ إِلاَّ بِهِ نميشود به کسي پناهنده شد الا به او، نميشود فرار کرد از او مگر به سوي او. اين کلمات چقدر با ادعيهي ما سازگار است بعد ميفرمايد فَلَهُ فِي کُلِّ نَظْرَةٍ نِعَمٌ لاَ تُحَدُّ در هر نگاهي که ما ميکنيم نعمتهاي نامتناهي موجود است وَ فِي کُلِّ طَرْفَةٍ آلاَءٌ لاَ تُعَدُّ در هر گوشه چشم در هر نظري نعمتهايي است که قابل شمارش نيست بعد ميفرمايد خدايي که اين گونه است ضَلَّتِ الْأَفْهَامُ فِي جَبَرُوتِهِ وَ تَحَيَّرَتِ الْأَوْهَامُ فِي مَلَکُوتِهِ فَلاَ وُصُولَ إِلَيْهِ إِلاَّ بِهِ وَ لاَ مَلْجَأَ مِنْهُ إِلاَّ إِلَيْهِ راهي به سوي او نيست مگر با خود او. کس ديگري نميتواند انسان را به سوي او ببرد. پناهي نيست به سوي او الا از خود او. در صحيفهي دوم آغازش با اين است فَازَ يَا أَخْنُوخُ مَنْ عَرَفَنِي وَ هَلَکَ مَنْ أَنْکَرَنِي عَجَباً لِمَنْ ضَلَّ عَنِّي وَ لَيْسَ يَخْلُو فِي شَيْءٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ مِنِّي کَيْفَ يَخْلُو وَ أَنَا أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ کُلِّ قَرِيبٍ اسم ادريس سلام الله عليه اخنوخ است رستگار شد اِي ادريس آن کسي که من را شناخت، تعجب از آن کسي است که از من دور شده است گمراه شده است در حالي که من يک لحظه از او جدا نيستم اما او من را گم کرده است. اما يک لحظه من از او جدا نيستم چطوري جدا از من ميخواهد باشد در حالي که من از همهي نزديک ترين چيزها به او نزديک تر هستم. از رگ گردنش به او نزديک تر هستم. چطور ميخواهد از من دور باشد چطور من را گم کرده؟ گم کردن در پيدا کردن بيروني نيست، پيدا کردن در پيدا کردن دروني است. در درون ماست. اين معارف را ادامه ميدهد. هر چه آدم ميخواند اثر گذاري در درونش نشان ميدهد که اين کلام کلام وحي است حتي مثل تورات و انجيلي که امروز در دسترس ماست که بسيار در آن دخل و تصرف شده و با کلام بشري آميخته شده زمين تا آسمان متفاوت است. مثلا در صحيفهي رزق ميگويد يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ انْظُرْ وَ تَدَبَّرْ وَ اعْقِلْ وَ تَفَکَّرْ هَلْ لَکَ رَازِقٌ سِوَايَ يَرْزُقْکَ أَوْ مُنْعِمٌ غَيْرِي يُنْعِمْ عَلَيْکَ آيا غير از من رازق ديگري است؟ بعد شروع ميکند که من بودم که تو را از آن رحم زيري که تنگنا و تاريک بود تو را آوردم به يک جاي روشن وسيع و بعد از آن سختي تو را آوردم به يک جاي آزاد و باز از آن گرفتگي آوردم در جاي آزاد و باز و در آن حالت عجز و سختي ات فَأَدْرَرْتُ لَکَ مِنْ صَدْرِ أُمِّکَ عَيْنَيْنِ مِنْهُمَا طَعَامُکَ وَ شَرَابُکَ وَ فِيهِمَا غِذَاؤُکَ وَ نَمَاؤُکَ دو چشمه برايت از سينهي مادر جوشاندم چقدر تعبير زيباست. که طعام و شراب تو از آن تأمين ميشود. غذاي تو و رشد تو با آن هاست بعد ميفرمايد ثُمَّ عَطَفْتُ بِقَلْبِهَا عَلَيْکَ وَ صَرَفْتُ بِوُدِّهَا إِلَيْکَ کَيْ لاَ تَتَبَرَّمَ بِکَ مَعَ إِيذَائِکَ لَهَا وَ لاَ تَطْرَحَکَ مَعَ إِضْجَارِکَ إِيَّاهَا وَ لاَ تُقَزِّزُکَ مَعَ کَثْرَةِ عَاهَاتِکَ وَ لاَ تَسْتَقْذِرَکَ مَعَ تَوَالِي آفَاتِکَ وَ قَاذُورَاتِکَ تَجُوعُ لِتُشْبِعَکَ وَ تَظْمَأُ لِتُرَوِّيَکَ وَ تَسْهَرُ لِتُرْقِدَکَ وَ تَنْصَبُ لِتُرِيحَکَ وَ تَتْعَبُ لِتُرْفِدَکَ وَ تَتَقَذَّرُ لِتُنَظِّفَکَ من قلب مادر را آن چنان به تو مهربان کردم تمام دوستي اش را صرف تو و متوجه به تو کردم. اين هم بشارتي است براي مادرها که تحت تصرف ربوبي تمام حرکت هايشان انجام ميشود احساس نکنند يک کار سادهاي است. کانه وحي الهي است که آنها را به اين کار وا ميدارد. خيلي عظيم است و خيلي عزيز است و خيلي گرانقدر است وقتي که دارند توجه ميکنند چه در دوران حمل چه در دوران بعد از تولد که اين گونه تحمل و صبر ميکنند در سختيها و تلاشهاي بچه ها. اين خيلي زيباست با ارادهي رب اين کارها را ميکنند اگر اين احساس را بکنند که اين ارادهي رب است و در آنها پياده ميشود چقدر به خودشان ميبالند چقدر به اين کار افتخار ميکنند چه شأن عظيمي است که خدا برايشان متولي شده که اين کار را انجام ميدهند. اينها غير از وحي نميتواند باشد که اين قدر زيبا بيان ميکند. با اين که فرزند اذيت دارد سختي دارد اما مادر خسته نميشود. اين کار خداست که اين صبر را به او داده است. حالا در جهت ديگري همين خانم در کار ديگري ميبيني به سرعت خسته ميشود شوق ندارد آن حالت جذبهي الهيه براي او نبوده است اين را خدا در پرورش بچه قرار داده است. اين عادي نيست بعد از اين که اين همه سختي ميدهد يک بار رهايش نميکند که پس خسته شدم ولش کن اگر هم يک موقع از خستگي يک چيزي بگويد بلافاصله جبران ميکند. ميگويد همهي اين حالتهايي که بچه دارد بالاخره آلودگي ايجاد ميکند مادري که وسواس دارد سخت است گاهي از خيلي چيزها پرهيز دارد همهي اينها را به راحتي ميپذيرد برايش سخت و سنگين نيست اين چه تصرف الهي است که اين قدر يک روحي را لطيف ميکند تا بتواند اين طور تحت تدبير الهي انجام بدهد. ميگويد مادر خودش حتي گرسنه ميماند تا تو سير شوي. خودش تشنه ميماند تا تو سيراب شوي. خودش بيداري ميکشد تا تو بخوابي. اينها را يکي يکي بيان ميکند. به زحمت ميافتد تا تو راحتي داشته باشي به سختي خودش را مياندازد تا کمال ملايمت را براي تو ايجاد بکند. لَوْ لاَ مَا أَلْقَيْتُ عَلَيْهَا مِنَ الْمَحَبَّةِ لَکَ لَأَلْقَتْکَ فِي أَوَّلِ أَذًى يَلْحَقُهَا مِنْکَ فَضْلاً عَنْ أَنْ تُؤْثِرَکَ فِي کُلِّ حَالٍ وَ لاَ تُخَلِّيَکَ لَهَا مِنْ بَالٍ اگر ما نينداخته بوديم اين محبت را در دل مادر نسبت به تو اولين سختي که ايجاد ميکردي رهايت ميکرد ولت ميکرد. حالا ببينيد مادرهايي که يک موقعي نعوذ بالله از اين حالت دور ميشوند، با اشتغالات ديگري که فرزند را مادري نميکنند از آن تدبير و رحمت الهيه و از آن هدايت الهيه خودشان را دور کردند. آنهايي که از مادري فاصله ميگيرند يا حاضر به بچه دار شدن نيستند ميگويند سخت است. يا وقتي بچه دار ميشوند اين تدبير و اين لطافت و اين محبت را نميچشند. يعني خودشان به دست خودشان خودشان را دور کردند. از اين فطرت دور ميشوند چقدر اين نقش عظيم است لَوْ لاَ مَا أَلْقَيْتُ عَلَيْهَا مِنَ الْمَحَبَّةِ لَکَ لَأَلْقَتْکَ فِي أَوَّلِ أَذًى يَلْحَقُهَا مِنْکَ فَضْلاً عَنْ أَنْ تُؤْثِرَکَ فِي کُلِّ حَالٍ وَ لاَ تُخَلِّيَکَ لَهَا مِنْ بَالٍ خيلي زيباست اگر ما تو را واگذار کرده بوديم به خودت وقتي که به دنيا ميآمدي ميخواهد بگويد رزق را رازق ميدهد ميگويد اگر تو رها شده بودي در همان وقتي که به دنيا آمده بودي اگر اينها را از جهد خودت و کوشش خودت ميخواستيم قرار بدهيم به سرعت از دنيا ميرفتي. اين ادامه دارد ميگويد هَذِهِ عَادَتِي فِي الْإِحْسَانِ إِلَيْکَ وَ الرَّحْمَةِ لَکَ إِلَى أَنْ تَبْلُغَ أَشُدَّکَ خدا ميفرمايد اين عادت من در احسان است فقط مختص به دوران کودکي ات نيست. تو تا به رشد کاملت ميرسي تا وقتي که از دنيا ميخواهي بروي بعد از اين هم که مردي باز هم در دوران برزخ ات در دوران مواقف ات همين خيلي عظيم است. اگر ما اين احسان را در کودکي مييابيم خدا وعده داده تضمين کرده که همين احسان و همين رحمت در همان دوران تو نسبت به تو برقرار است. من خيلي وقت است که اين را ميخواندم خيلي غبطه خوردم که ببينيد مادري چقدر عظمت دارد و ما چقدر در نظام مان و چقدر در روابطمان از اين غفلت ميکنيم. ما که عنوان شيعه براي خودمان قائل هستيم عنوان مسلمان قائل هستيم چقدر بايد اين کار را مردان نسبت به همسرانشان و فرزندان نسبت به مادرانشان و اصلا در روابط خانواده نسبت به آن مادري که در خانواده است و محوري که در خانواده است چقدر بايد اين تدبير الهي را نسبت به او برقرار بکنيم. چون هر چقدر اين لطف و رحمت هم بيشتر به کار گرفته ميشود و اظهار و ابراز ميشود ظرفيت پذيرش رحمت حق بالاتر ميرود. يعني کسي از رحمت حق بهره مند ميشود که آن مقداري از رحمت را بيشتر بتواند جلوه بدهد بيشتر بتواند ابراز بکند اين ظرفيت بالاتري از بهره مندي از رحمت را در وجود خودش ايجاد کرده است لذا مادرها منتي ندارند بر فرزندها هر چند فرزندها بايد منت مادر را بکشند اما مادرها منتي ندارند چرا؟ چون با اين کار ظرفيت پيدا ميکنند تا از رحمتهاي عالي تري بهره مند شوند. چقدر اين زيباست؟ فرزند بايد منت مادر را بکشد که اين گونه کانال وجودي اش و رابطهي وجودي اش از کانال مادر به کمال رسيده و خدا او را وسيلهي کمال او قرار داده لذا قدرداني از او بزرگ شدن خود اين فرزند است اما مادر منتي در اين رابطه نسبت به خدا ندارد که خدايا من بودم اين کار را کردم نه تو با اين کارت خودت را وسيع و عظيم کردي و خودت را آماده کردي که بهره مند شوي از رحمت بالاتري از حق تعالي. چه وظيفهاي بالاتر از اين که اين قدر شرح صدر براي انسان ايجاد ميکنند. با اين نگاه الهي اگر انسان به روابط خانوادهها نگاه بکند ميبيند که چقدر تدبير الهي نسبت به خانمها عظيم است که مادري بکنند اين مادري را ساده نگيرند و ساده از کنارش عبور نکنند. من حيفم ميآيد از اين صحيفههاي حضرت ادريس بگذرم.
شريعتي: اين ترجمه شده؟
حاج آقا عابديني: نميدانم رجوع نکردم. اين عربي اش است در جلد 95 کتاب بحار چاپ ايران صفحهي 453 آغاز ميشود و حدود نزديک بيست صفحهاي ادامه دارد همه اش به همين زيبايي است. هر کدامش در يک موضوعي است که شايد ما اين طور جمع شده در کنار هم موضوع شده کم داريم. بعضي از اينها را که انسان ميخواند حالت مناجات براي انسان دست ميدهد.
شريعتي: ما که با معارف غريبه نيستيم معارف اهل بيت و قرآن در اختيار ماست اين را اگر در همان عصر انسان تصور بکند که اين معارف در آن زمان به بشر ميرسد چه معرفتي را نسبت به اين نبي الهي ايجاد ميکند.
حاج آقا عابديني: بعضي از صحيفه هايش را علامت زدم براي خودم جذاب بود.
شريعتي: ميخواهيد از هر کدام يک نمونه اشاره بکنيد؟
حاج آقا عابديني: در صحيفهي نجات صحيفهي پانزدهم ميفرمايد ليس النجاة بالقوة ، ولا الخلاص بالجبروت ، ولا تستحق اسم الصديقية بالملك العظيم ، ولا يوصل إلى ملكوت السمآء بالعز الجسيم ، ولا ينفع في الاخرة كثرة الرجال ، وثروة الامال ، ولا ينجى يوم الحساب الحذق في الصنايع ، والكيس في المكاسب ، لكن البر الذي ينجي ، والطهارة التي تنقذ ، وبالنزاهة من الذنوب، تستحق الصديقية ، وبالعمل الصالح ينال ملكوت السماء ، ما يثقل في الميزان إلا النية الصادقة ، والاعمال الطاهرة ، وكف الاذى ، والنصيحة لجميع الورى ، واجتناب المحارم ، والهرب من المآثم ، فاعبدوا الله الذي فطركم ، وسوى صوركم ، وأنيبوا إليه ، وتوكلوا عليه يسهل لكم في دنياكم المطالب ، ويجركم في معادكم من المعاطب ، واعلموا أن الخير بيديه ، والامور كلها إليه ، وهو العزيز الغلاب ( ص 464) فکر نکنيد نجات پيدا کردن با قدرت امکان پذير است و قوت و قدرت سبب نجات انسان ميشود. کسي براي خودش عظمتي قائل شود خلاص اين جا محقق نميشود با پادشاهي بزرگ و داشتن يک ثروت و يک عظمت و يک مقام صديقيت محقق نميشود با عزتهاي خيلي عظيم به ملکوت سماء کسي نميرسد هيچ کدام از اينها باب باطن عالم را باز نميکنند. نه پول نه ثروت نه قدرت هيچ کدام از اينها باب آسمان را باز نميکند. فرزندان بسيار داشتن و پسران بسيار داشتن باب آخرت را باز نميکند. اگر کسي در صنعتي حاذق بود و خيلي در آن جا ماهر بود اين هم باب آسمان را باز نميکند يا اين که کسي در کسب و کار خيلي زيرک باشد و آداب کسب و کار را خوب بلد باشد اينها باب آسمان را باز نميکند بعد آن جا ميفرمايد آن برّي که نيکي که انسان را ميتواند وارد باطن عالم بکند، و طهارتي که ميتواند نجات انسان را داشته باشد و اسم صديقيت را ميتواند براي انسان به دنبال بياورد عمل صالح است. با عمل صالح است که انسان باب ملکوت آسمان را باز ميکند. نيت صدق است که انسان را سنگين ميکند و مردم را اذيت نکردن و انسان خودش را حفظ بکند که ديگران را اذيت نکند. مردم آزاري در آسمان را ميبندد. خيرخواه بودن نسبت به همهي خلق در آسمان را باز ميکند. از گناه فرار کردن در آسمان را ميباز ميکند. نه گناه نکردن بلکه فرار کردن. خيلي تعبير زيباست. پس خداي را که شما را خلق کرده عبادت بکنيد بدانيد که خير به دست خداست. در صحيفة المعاصي که خيلي بحث معصيت را مطرح ميکند يا اخنوخ! قد كثرت المعاصي ، ونبذت الطاعات ، ونسيني خلقي ، كأنهم ليس يأكلون رزقي ، ولا يستوطنون أرضي ، ولا تكنهم سمائي ، ما الذي يؤمنهم أن اشوه خلقهم ، أو أطمس وجوههم ، أو أحبس الامطار عنهم؟ أوأصلد الارضين فلا تنبت لهم ، أو اسقط السماء عليهم ، وارسل شواظا من العداب إليهم؟ غرهم حلمى فشكوا في علمى ورأوا إمهالي وأملوا إهمالي ، لا وعزتي ليس الامر كما يظنون إني لاعلم النقير والقطمير ، وليس يخفى على شئ من الامور ، لكني لكرمي أنتظر بعبدي الانابة ، واؤخر معاقبته ترفقا رجاء للتوبة ، إذكان لا حاجة بي إلى عذاب أحد من العالمين ، ورحمتي تسع الخلائق أجمعين ، فمن تاب تبت عليه ومن أناب غفرت له ، ومن عمي عن رشده ، ولم يبصر سبيل قصده ، لم يفتني ، ولا يعتاص على كبير لكبره ، ولا يخفى لدي صغير لصغره ، فأنا الخبير العليم ميگويد اين قدر من حلم به خرج ميدهم که بندگان من فکر ميکنند من قدرت ندارم بر عقابشان و رهايشان کردم. اين حلم من به جاي اين که سبب برگشتن اينها شود سبب دور شدن از من ميشود من حتي آن يک نخي که در خرما در هستهي خرماست ميگويد همهي اينها براي من روشن است چيزي پنهان نيست. از کرم ام هستم که من منتظر هستم که بندهي من برگردد به سوي من با انابه برگردد فرصت ميدهم براي برگشتن. منتها اين فرصتها ما را جري ميکند بر اين که خبري نيست. من تعقيب مياندازم عقاب او را از رفق و مهرباني، شايد برگردد. من که احتياج ندارم بخواهم ديگران را عذاب بکنم. رحمت من همه جا را پر کرده است. چقدر بايد آدم محروم باشد؟ با اين رحمت حق با اين رفق حق. هر کسي تا رجوع کرد من حتما رجوع ميکنم به او. تا انابه کرد من او را ميآمرزم. ميگويد کسي نخواهد من را با اين راه بيازمايد. از من چيزي فوت نميشود فکر نکنيد که اگر در راه ديگري رفتيد من فراموش ميکنم يا ثبت نميشود. نه يک چيز عظيم به خاطر اين که خيلي عظيم است از ياد من ميرود و مخفي ميماند چون صداي عظيم در گوش ما نميماند چون صدا زياد تر از حد باشد کر ميشويم وقتي صدا کمتر از حد باشد ما نميشنويم بيست هزار هرتز حد شنوايي است وقتي از اين حد بالاتر ميشود صحنهي نور است ما نميبينيم نور زياد چشم انسان را ميزند و کور ميکند يک حدي هم باشد ماوراء بنفش و مادون قرمز براي ما قابل رويت نيست. کبر و صغارت از حس ما خارج است اما خدا ميفرمايد شما قياس نکنيد که يک چيزي که خيلي کبير باشد از ياد من برود و مخفي شود يا چيزي کوچکي به خاطر کوچکي از نزد من دور شود. من خبير عليم هستم.
شريعتي: ان شاء الله اگر اين ترجمه نشده دوستان بيايند اين کار خير را انجام بدهند تا از معارف ناب اهل بيت همهي علاقه مندان بهره مند شوند. امروز صفحهي 229 قرآن را با هم تلاوت ميکنيم آيات 63 تا 71 سورهي مبارکهي هود
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ اللَّـهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ ?63? وَيَا قَوْمِ هَـذِهِ نَاقَةُ اللَّـهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّـهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ ?64? فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِي دَارِكُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ ?65? فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ ?66? وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ ?67? كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِّثَمُودَ ?68? وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ ?69? فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ ?70? وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ ?71?
ترجمه:
گفت: اي قوم من! مرا خبر دهيد اگر من بر دليلي روشن از سوي پروردگارم متکي باشم و از سوي خود رحمتي به من عطا کرده باشد، چنانچه [در ابلاغ پيامش] از او نافرماني کنم، چه کسي مرا [از عذابش] نجات ميدهد؟ پس شما [در صورتي که خواستههاي بي جايتان را بپذيرم] چيزي جز خسارت بر من نميافزاييد. (??) واي قوم من! اين ناقه خداست که براي شما [در اثبات صدق نبوّت من] نشانهاي [عظيم] است، پس بگذاريدش در زمين خدا بچرد، و هيچ آسيب و گزندي به او نرسانيد که عذابي زود هنگام شما را خواهد گرفت. (??) پس آن را [از روي طغيان و سرکشي] پي کردند. پس صالح گفت: سه روز [فرصت داريد که] در خانه هايتان از زندگي برخوردار باشيد. اين وعدهاي بي دروغ است. (??) پس هنگامي که فرمان ما [بر عذاب آنان] فرا رسيد، صالح و آنان را که همراه او ايمان آورده بودند با رحمتي از سوي خود نجات داديم، و از خواري و رسوايي آن روز [رهايي بخشيديم]. مسلماً فقط پروردگارت نيرومند و تواناي شکست ناپذير است. (??) و کساني را که ستم کردند، فرياد مرگبار فروگرفت، پس در خانه هايشان به رو درافتاده، جسمي بي جان شدند. (??) گويي در آنجا اقامت نداشتند. آگاه باشيد! قطعاً قوم ثمود به پروردگارشان کافر شدند. هان! دوري [از رحمت خدا] بر قوم ثمود باد. (??) و به راستي فرستادگان ما ابراهيم را مژده آورده، سلام گفتند، او هم گفت: سلام [بر شما]. و درنگ نکرد تا گوسالهاي بريان [براي آنان] آورد. (??) و چون ديد دست هايشان به سوي غذا دراز نميشود، آنان را ناشناس يافت و از آنان احساس ترس و دلهره کرد، گفتند: مترس که ما به سوي قوم لوط فرستاده شده ايم. (??) پس همسرش در حالي که ايستاده بود [از شنيدن گفتگوي فرشتگان با ابراهيم] خنديد. پس او را به اسحاق و پس از اسحاق به يعقوب مژده داديم. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: يادي ميکنيم از حاج آقا مهندسي که اين روزها سالگرد عروج اين عالم بزرگوار است. يادي ميکنيم از همهي بينندههاي خوبي که در اين سالها همراه ما بودند و اين روزها جاي خالي شان براي خانواده شان به شدت احساس ميشود. اشارهي قرآني را بفرماييد
حاج آقا عابديني: خيلي بيان خوبي داشتيد که ياد نعمتهاي سابق را داشته باشيم اين براي انسان برکت و شرح صدر ايجاد ميکند. در روايت دارد که اگر انسان متذکر به اين دعا باشد که اَللهُمَّ اغفِر لِلمُومِنِينَ وَ المُومِنَات اين ياد مومنين و مومنات کردن و طلب مغفرت براي همهي مومنين و مومنات کردن کساني که از دنيا رفتن کساني که هستند کساني که ميشناسم نميشناسم اين عظمت وجودي و شفاعت وجودي با همهي مومنين و مومنات ايجاد ميکند. يعني با اين نگاه انسان ميتواند ارتباط پيدا بکند با همهي مومنيني که از ابتداي عالم تا کنون بودند از انبيا و اوليا تا مومنين ديگر تا امروز تا بعد از اين چون نه مقيد به قيد زمان گذشته است نه مقيد به قيد زمان آينده است نه مقيد به قيد زمان حال است نه مقيد به مرتبهاي از ايمان است که خاص باشد. اللهم اغفر للمومنين و المومنات و المسلمين و المسلمات ان شاء الله خداوند ما را با همهي آنها محشور بکند و شفاعت آنها را شامل همهي ما بکند مخصوصا مرحوم مهندسي رحمة الله عليه که حق داشتند در حوزه هم از فضلاي خوبي بودند که در آينده روي ايشان حساب ميشد حالا خداي تبارک و تعالي به هر جهتي که خودشان مصلحت دانستند ايشان را به سمت خودشان بردند و وفات يافتند. در خدمت اين آيهي شريفه من فقط اشاره ميکنم که گاهي در بعضي از آيات دارد که انبيا ميترسيدند اين که در بعضي از آيات دارد انبيا ميترسيدند با توجه به وجود انبيا که به پشتيباني الهي متکي بودند چطور ترس معنا ميدهد؟ اين جا دارد وقتي که ملائکه آمدند پيش ابراهيم خليل به عنوان افراد مهمان آمدند و حضرت براي آنها غذايي پخت ابراهيم خيلي مهمان نواز بود و مضيف خانه داشت براي اينها غذايي پخت و کباب گوسفندي را آورد گوسفندي را کباب کرد آورد اما ديد اينها نميخورند «فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ» وقتي ديد دست اينها به اينها نميرسد آنها غذا نميخورند يک مقدار برايش تعجب آور بود و حالت خوف پيدا کرد اين حالت خوف غير از حالت جبن است. جبن يعني ترسيدني که انسان را دور ميکند. اما خوف يعني ترسيدني که انسان را آماده ميکند. مهيا ميکند که بتواند تاثير گذار باشد. اين خوف در کلام انبيا که ميآيد خيفَ که ميآيد اين يعني اين که مثل محبت و ميل است در جايي که محبت و ميل است چطور کسي اشکال نميکند که چرا محبت و ميل است در اين جا هم خوف يعني آن چيزي که انسان را آماده ميکند که اگر خطري باشد دفاع بکند اگر لازم است کاري انجام بدهد کاري انجام بدهد لذا وقتي که حالت خوفي در ابراهيم ايجاد شد که چرا اين گونه است همين باعث شد که گفتند ما رسولان حق هستيم ملائکهي عذابي بودند که بر قوم لوط وارد شدند. اگر در مورد انبيا چند بار در قرآن آمده است اگر خوف آمد نگويند انبيا ترسو بودند نه اين خوف خوف ممدوح است نه جبن که مضموم است.
شريعتي: در مورد طرح خانههاي نوراني که سال گذشته داشتيم و خيلي مورد استقبال قرار گرفت دوستان ميتوانند به سايت ما سر بزنند و ثبت نام بکنند. Samtehkoda3.ir وارد قصهي حضرت نوح نبي خواهيم شد
حاج آقا عابديني: با توسل دوباره به ادريس نبي که داريم از ايشان خداحافظي ميکنيم اميدواريم که ايشان ما را فراموش نکنند شفيع ما باشند و از ما حمايت بکنند دستشان در ملکوت عالم باز است اولياء الهي از دنيا که ميروند بعضي از اولياء در دنيا که بودند رفع حوائج مردم را ميکردند شفا ميدادند مشکلاتي را برطرف ميکردند اما وقتي از دنيا ميروند ديگراني که ايشان را ميبينند در خواب و رويا به آنها ميفرمايند که دست ما الآن باز تر است ما در دنيا محذوراتي داشتيم خجالت زده ميشديم از بعضي از دوستانمان که نميتوانستيم به تمامه آن کاري را که ميخواهند انجام بدهيم اما امروز دست ما باز تر است لذا نبي گرامي مثل ادريس که در نظام الهي مقام شامخي داشت ان شاء الله يادمان نميرود در کل اما با ايشان موقتا به ناچاري خداحافظي ميکنيم به ظاهر و سلامي بر نوح نبي داريم. با سلام بر نوح نبي وارد زندگي ايشان ميشويم. که «سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ» که خداي تبارک و تعالي سلام بر نوح را در عالمين آغاز کرد. در مورد نوح نبي در قرآن کريم بيش از 120 آيه در مورد نوح نبي وارد شده است. 120 آيه از قرآن خيلي زياد است آيات زيادي است که در بيش از شش سوره مفصل در رابطه با نوح نبي غير از سورههايي که گاهي به اشاره ذکر شده، مفصل وارد شده در بعضي سورهها بيش از بيست آيه است. بحثي که قرآن نسبت به انبيا ميکند اين است که قرآن دنبال قصهي انبيا که از ابتداي تولد اينها بعد مراحل رشد و تشکيل زندگي اينها و اين جزئيات و تاريخ وفات اينها و اين که کجا ساکن شدند، نيست. اينها در قرآن عمدتا نيست مگر اين که نتيجهي يک امر هدايتي داشته باشد لذا قصهي نوح نبي در قرآن در آن جهاتي که به هدايت انسانها مربوط ميشود ذکر شده اما اين که پدر مادرش چه کسي بودند چند سال عمر کرد در قرآن نيست هر چند در روايات ما بسياري از اينها وارد شده و ما هم تا آن قدري که لازم باشد و از آن هدف اصلي که نگاه به قرآن است ما را دور نکند، بعضيها را عرض خواهيم کرد. قصهي نوح در سورههاي اعراف، هود، مومنون، شعرا، قمر و خود سورهي نوح است. تفصيلي ترين بحث در سورهي هود آمده که حدود بيست و پنج آيه در مورد حضرت نوح است. دوران عمر نوح را مختلف ذکر کرده اند اولا دورهي اول عمر نوح دوراني بوده است که در زمان انبيا قبل بوده است و هنوز به نبوت مبعوث نشده بوده است. اين دوره را از حدود چهارصد تا هشت صد و پنجاه سال ذکر ميکنند. يعني حدود قول مشهور اين است. اين دو مشهور ترين اقوال است اقوال ديگري هم است ولي اين دو مشهور تر است که حدود چهار صد سالش بوده نوح که تازه به نبوت مبعوث شده است. برخي از تواريخ ذکر کرده اند که سال تولد نوح مصادف بود با سال وفات حضرت آدم. يعني سال وفات حضرت آدم هم زمان بود با سال ولادت حضرت نوح که نوح در هزارهي دوم انسانها عمدهي زندگي اش گذشته است و در هزارهي اول به دنيا آمده است اما در هزارهي دوم عمدهي عمرش بوده است. نوح نبي با دو واسطه به ادريس نبي از فرزندان ادريس نبي ميشود. که وح بن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ که نتيجهي حضرت ادريس است. نوح شغلش هم نجاري بوده است يعني از ابتدا نوح نجار بود و بعد جريان ساختن کشتي هم از همان شغل نوح خدا معجزهي نوح را و نجات نوح را قرار داد. از همان شغلي که از ابتدا داشت خدا نجاتش را قرار داد که اينها لطافت دارد. جاي گفتگو دارد. زبان نوح زبان سرياني بوده است. مثلا وقتي که ميخواست سوار کشتي شود لوليا يا ماريا يعني آن کلامش بود که ترجمهي عربي اش ميشود لا اله الا الله بعد آن يا ماريا بعد ميگويد يا ماريا اتقن يعني يا رب اصلحني يعني هزار بار لا اله الا الله را گفته در وقت سوار شدن بر کشتي و بعد يا رب اصلحني که ميگويد در مشکلات و سختيها لا اله الا الله هزار بار گفتن خيلي از مشکلات و سختيها را راحت ميکند. من اين تجربه را به دوستان عرض ميکنم. واقعا تجربهي شخصي خودم است در روايات الي ماشاء الله ذکر شده است اما تجربهي شخصي خودم است هر کاري که خيلي سخت ميشود برايم در روايات وارد شده صلوات بر محمد و آل محمد تسهيل کنندهي اين کارهاست. من اين کار را به کرات اگر بگويم هزاران بار تجربه کردم و به يقين رسيده ام دور نگفتم و اشتباه نکردم ان شاء الله. دوستان تجربه نکنند. هر جا که مشکل ميخوريم از ريز يا درشت از کم يا زياد وقتي که ميرسيم اگر ميدانيم کاري که ميخواهيم انجام بدهيم سخت است قبلش با صلوات وارد شويم تسهيل ميشود اگر رسيديم به سختي باز با صلوات تسهيل ميشود ولي خوب است انسان قبل از اين که ميرسد به سختي با صلوات قبل از اين که به سختي برسد تسهيلش بکند و اين را هم بفهمد محبت پيدا بکند که به واسطهي اين حل شد هر چقدر با محبت تر باشد سرعت بيشتري باشد. روايات هم الي ماشاء الله بر اين دلالت دارد. تجربه بکنند دوستان کاري ندارد يک نسخهاي است که در روايات آمده است حکما و علما و اولياء و انبيا و اوصيا اين را استفاده کردند. در روايات ذکر شده و نتيجه ديدند. دوران دعوت نوح حدودا 950 سال در قرآن است قبل از وقوع طوفان. يعني 950 سال قبل از وقوع طوفان نوح نبي بوده و دعوت ميکرده و بعد از طوفان دوباره نبي بوده اما اين 950 سال صريح قرآن است که هزار سال منهاي پنجاه سال مردم را دعوت کرد. بحث کشتي و نجات نوح است و پس از نجات.
شريعتي: يعني بعد از طوفان نبوتش خيلي طولاني نبود؟
حاج آقا عابديني: بحث است که چه دوراني بوده است. من يک نکتهي دقيقي را از زندگي حضرت نوح عرض ميکنم. ميفرمايد که نوح چون در دوران سلطهي جبارين زندگي ميکرد و آن دوره سلطهي جبابره و ظالمين بودند که فرزندان قابيل بودند لذا نوح هم شناخته شده بود از فرزندان شناخته شدهي حضرت ادريس بود و جزء کساني بود که تحت تعقيب بود به کوهها فرار کرده بود و قبل از نبوتش در آن جا مشغول عبادت بود اِنَّ اللهَ اَکرَمَ نُوحًا بِطَاعَتِهِ لِعِبَادَتِهِ خدا پسنديده بود که مشغول به طاعت و کناره گيري براي عبادت باشد. منتها کناره گيري اش به اين جهت بود که عرض کردم. در جبال ساکن بود به عمران نميآمد از همان روييدنيهايي که از گياهان بود استفاده ميکرد. يک روز جبرئيل سراغش آمد و حدودا در اين نقل دارد که حدود چهارصد سال است يا چهارصد يا 850 سال که هر دو ذکر شده. حدودا 400 سالش بود. جبرئيل به حضرت نوح عرض کرد که چرا گوشه گرفتي جوابي که نوح ميدهد اين است که اِنَّ قَومِي لَا يَعرِفُونَ الله اِعتَزَلتُ عَنهُم چون اينها اهل خداشناسي نيستند از آنها گوشه گرفتم. فَقَالَ لَهُ جَبرَئيل فَجَاهَدُوا با اينها مجاهده بکن برو فَقَالَ نُوح لَا طَاقَةَ لِي بِهِم لَو عَرَفوني لَقَتَلُوني من تحت تعقيب هستم اگر من را بشناسند ميکشند ديگر جايي نمانده من بروم تبليغ بکنم. گفت اگر به تو خدا قوت بدهي حاضر هستي مجاهده بکني؟ قَالَ وَاشَوقًا اِلَي ذَلِک چقدر مشتاق هستم به اين که دين خدا را بخواهم توسعه بدهم نوح گفت تو کيستي که با من اين گونه صحبت ميکني جبرئيل صدايي کرد که همهي ملائکه جوابش را دادند. زمين لرزيد در اثر اين جواب آنها قَالَت لَبَّيک يَا رَسولَ رَبِّ العَالَمِين همه جواب جبرئيل را دادند آن جا نوح که اين را ديد جبرئيل را شناخت. جبرئيل گفت خدا به تو سلام ميرساند و براي تو بشارتي دارم. براي تو تحفهاي آوردم که اين تحفه مقامات معنوي است اولش صبر است. ثوب لباس لباس صبر، لباس يقين لباس نصرت خدا نسبت به تو و لباس رسالت و نبوت را براي تو از جانب خدا آوردم و خدا امر کرده که تو ازدواج بکني با اموره بنت زمران بن اخنوخ. اموره نوهي حضرت ادريس بوده او اولين کسي است که به تو ايمان آورده است. اين خانم غير از آن خانمي است که جزء زنان شرّ عالم بود که در قرآن است. اين خانم اولين کسي بود که به حضرت نوح ايمان آورد و مادر سام نبي است سامي است که وصي نوح قرار ميگيرد. وقتي نوح دعوت کرد اين خانم به نوح ايمان آورد. يک سال زنداني اش کردند اما بعد يک سال آزادش که کردند همسر نوح نبي شد و سام از او به دنيا آمد که همراه نوح در کشتي بود و بعد هم اين همسرش در مقابل اهل کفر و نفاق بود در مقابل با آن همسري است که با کفار و منافقين بود که ان شاء الله اگر فرصتي بود ادامهي جريان حضرت نوح و جريانات هدايتي اش را خواهيم گفت. اينها جريانات زندگي اش بود.
شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.