برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيرهي تربيتي انبياء در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 25-02-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
در جذبه ذي الحجه و شور رمضانم
در شادي شعبان تو غرق است جهانم
تقدير مرا نور نگاه تو رقم زد
بايد که شب چشم تو را قدر بدانم
روي تو و خورشيد,نه,روشنتر از آني
چشم من و آيينه,نه,حيرانتر از آنم
در سايه قرآن نگاه تو نشستم
باران زد و برخاست غبار از دل و جانم
عيد است و سعيد است اگر ماه تو باشي
اي جذبه ذي الحجه و شور رمضانم
شريعتي: سلام عرض ميکنم خدمت شما خوشحال هستيم در کنار شما هستيم
حاج آقا عابديني: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان.
شريعتي: در جلسهي گذشته قصه قصهي حضرت ادريس بود با نکات فراواني که جلسهي گذشته شنيديم امروز هم خدمت شما هستيم.
حاج آقا عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم با سلام و صلوات بر نبي ختمي و آل گرامي او که اين ماه بزرگ ماه شعبان المعظم ماه صلوات است ماه نبي ختمي است ان شاء الله قدر صلوات فرستادن در اين ماه را و قرب به نبي ختمي را در اين ماه بدانيم و از اين فرصتها کمال استفاده را بکنيم که صلوات بر پيغمبر و آل پيغمبر صلوات الله عليهم اجمعين خيلي غنيمت است روزي ميرسد که انسان حسرت ميخورد که چرا اين لحظات را به راحتي از دست داده لذا دارد که هر مجلسي که مينشينيد و بلند ميشويد حتما ياد ما بکنيد و بهترين ياد صلوات بر محمد و آل محمد است اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. در بحث نبي گرامي بوديم که از سلسلهي جليلهي انبياء به نام ادريس نبي سلام الله عليه عرض کردم ادريس نبي بعد از دوران شيث با چند واسطه هرچند نقل شده که دوران حيات حضرت ادريس در زمان حيات شيث هم بوده اما نبوت در آن دوره مربوط به شيث بوده و بعد از وسائطي به ادريس نبي ميرسد بعد از اين که نبوت به ادريس رسيد عرض کرديم که ادريس خيلي الهي بود حتي قبل از نبوت اش تعبيراتي که در روايات آمده سرگذشتهاي عجيبي را نقل ميکند که عدهاي را با خودش همراه کرد و قبل از نبوت به دنبال اين بود که راهي پيدا بکند براي اين که خداي تبارک و تعالي او را به عباداتش راهنمايي بکند يعني عبادات بالاتر غير از آن نظام فطري و آن چه که از آدم و شيث به او رسيده بود به دنبال اين بود که عبوديت الهي در وجودش کامل تر شود يک دستوري به او برسد راهنمايي شود به هر طريقي. اين طور نبود که خودش بخواهد مستقيم دست پيدا بکند اما ميخواست راهنمايي پيدا بکند يک کسي که متصل باشد با جانب الهي براي آنها محقق شود لذا با اينها بعد از اين که آن عدهي زيادي تابع شدند نسبت به ادريس از الهيت اش که هنوز به نبوت مبعوث نشده بود اما الهيتش باعث شده بود که خيليها دورش را بگيرند که هفت نفر را بعد هفتاد نفر بعد صد نفر بعد هفت صد نفر بعد هزار نفر بعد از بين اينها خلاصه خلاصه کرد تا هفت نفر را با اينها رفتند در صحرايي و شروع به دعا کردن کردند و از خدا طلب ميکردند که براي آنها هدايت گري و راهنمايي بفرستد همان جا بود که خود ادريس به نبوت مبعوث شد يعني اين حالت در وجود ادريس به تقاضاي وجودي بود که از درونشان قبلا محقق شده بود و از خداي تبارک و تعالي طلب هدايت ميکردند خيلي لطافت دارد بعد اولين کارش همان بود اولين ماموريت رسمي اش اين بود که به سوي آن ظالم فرستاده شد در رابطه با ادريس عرض کرديم ملک الموت همراه شد و با او تقاضا کرد و حالت تنزيه در وجود ادريس و حالت تجريد و تنزيه و جدا شدن از تعلقات عالم دنيا خيلي در وجودش شديد بود به طوري که بعضي از اوليا الهي نقل ميکنند که حالت تقديس و قدوسيت که از صفات تنزيهي و گسستن از تعلقات است بر وجودش حاکم بود. روايت شريفي است که اين روايت خيلي غنيمت است براي کساني که اهل سلوک به سوي خدا هستند و به دنبال راههايي براي توسلات ويژه ميگردند دارند که هفت نبي بر هفت آسمان ولايت دارند و موکل بر اين هفت آسماني هستند که باطنهاي مختلف پي در پي عالم هستند روحانيت اين هفت نبي بر اين هفت آسمان حاکم است در آن روايت شريف ذکر ميشود که آدم سلام الله عليه بر آسمان اول و عيسي سلام الله عليه بر آسمان دوم و پس از آن يوسف بر آسمان سوم و حضرت ادريس در آسمان چهارم بر آسمان پنجم هارون برادر موسي بر آسمان ششم موسي و ابراهيم خليل بر همهي اين انبيا که ذکر کرديم بر آسمان هفتم حاکميت دارد روحانيت اينها بر اين آسمانها حاکم است و کساني که قصد حرکت به سوي خدا در نظام باطن عالم را دارند در هر آسماني که ميخواهند ورود پيدا بکنند بر روحانيت آن نبي که موکل و متولي بر آن آسمان است وارد ميشوند اين در حديث شريف معراج پيغمبر هم به نحوي وارد شده که پيغمبر در معراج بر هر آسماني که وارد ميشدند بر نبياي از انبيا ورود پيدا ميکردند از جمله دارد که بر آسمان چهارم که وارد شدند بر ادريس وارد شدند بر ايشان سلام دادند و آن جا جبرئيل معرفي کرد ادريس را که ادريس در حقيقت عبد صالحي است که در اين آسمان بر او وارد ميشود و پيغمبر اکرم سلام بر ادريس دادند به عنوان عبد صالح. اين ورود پيغمبر در معراج احاطهي پيغمبر و عبور از همهي مراتب آسمانها هفت آسمان بلکه عرش و کرشي که در روايات وارد شده «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى، فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى» (نجم/ 9-8) که اين عبور از تمام مراتب احاطهي نبي ختمي را بر تمام آسمانهاي هفت گانه که هر کدام نبياي از انبيا موکل بر او هستند اين موکل بودن هم براي عبور دادن به مراتب بالاتر است يعني اين فقط اعتبار نيست اين يک حقيقت است لذا توسط روحانيت اين انبيا در حقيقت توسل به نبي ختمي است يک سيري است که اينها حقايقي بودند که يک حقيقتي در وجودشان سلطه پيدا کرد تحقق پيدا کرد که مظهريت قوم آسماني ميشوند حقيقت اسمي از اسماء الهي در وجود اينها تحقق پيدا کرده که ويژگي پيدا ميشود که اين ويژگي همين تعبيراتي که شما تصحيحش ميکنيد تا ساده تر شود خيلي هم خوب است اين ويژگي باعث ميشود که اين آسمان يک ويژگي خاصي داشت که تناسب پيدا کرده بود با اين نبي هر کسي ميخواهد اين مسير را طي بکند با سنخيت با اين نبي اين مسير ساده تر ميشود بعضي از انبيا در وجودشان جذبهي الهيه خيلي شديد حاکم بود همهي انبيا مجذوب خدا هستند اما گاهي مقام جامعيت در بعضي از وجودات حاکم است که باعث ميشود جذبهي الهيه در عين اين که در کار است اما شئونات ديگر نبي هم در کار است اما در بعضي از انبيا اين جذبهي الهيه در بعضي از برهههاي عمرشان آن چنان حاکم ميشود که ديگر اين حالت عادي در زندگي ايشان امکان پذير نيست اين نه نشانهي برتري اين نبي است بر انبياء ديگر نه نشانهي ضعف است اما خاصيتي است که خداي تبارک و تعالي در تربيتهاي ربوبي اش نسبت به انبيا دارد آن ديگر قرائن يا روايت ديگري ميخواهد بگويد که آن نبي افضل بر آن است يا نيست چنانچه در اين حديث که هفت آسمان را بر هفت نبي قرار داد حضرت عيسي نبي اولي العظم است اما آسمان دوم را دارد اما حضرت ادريس با اين که نبي اولي العظم نيست آسمان چهارم را عهده دار است اينها دلالت بر اين نيست يا حتي در اسمائي که از اسم اعظم حروفي که از اسم اعظم براي انبيا است که مثلا براي حضرت عيسي چهار حرف ذکر ميشود براي حضرت آدم بيست و پنج حرف ذکر ميشود اينها اين گونه نيست که بيست و پنج حرف کمي باشد که از چهار حرف اضافه داشته باشد اينها را بايد بگوييم که در ذهن خطور اشتباه نشود يکي ديگر هم اين است که خود اين انبيا اگر موکل بر آسماني هستند دليل بر اين نيست که دستشان از آسمانهاي ديگر کوتاه است لذا در بعضي روايات دارد که ادريس به آسمان ششم هم ورود داشت اما موکل بر آسمان چهارم است اين آسمانهاي هفت گانه و بعد هم کرسي الهي و بعد هم عرش الهي و بعد هم مراتب فوق عرش که اينها در معارف سلوکي انسانهاي خيلي قوي معارف عظيمي است که مسائل زيادي هم از روايات آمده و تبيين کرده که در جاي خودش بايد بيان شود يک معارف عظيم کاربردي است براي ما انتزاعي و جداست چون ما مبتلا به هستيم اما براي اهلش براي انبيا و اوليا اينها همه اش مصاديق منازل سيرشان است چنانچه ما منازل سيرمان خودم را عرض ميکنم حرکتهاي زميني است از قم ميرويم تهران ميرويم مشهد منازل سير ما اين طوري است در حرکت افقي است اما منازل سير اولياء الهي عمودي است و اينها عروج دارند و هر منزلي همان طور که ما به تهران ميرسيم يک حال و هوايي است مشهد ميرسيم يک حال و هوايي دارد براي اينها به هر منزلي برسند يک ظهورات و بروزاتي است يک کمالاتي برايشان محقق ميشود يک ديدارهايي دارند يک اسمائي برايشان جلوه گر ميشود يک حال و هوايي دارند ديدن اين اسماء يعني حقيقتا حشر با آن اسم و با آن اسم هم نشين شدن با آن اسم همراه شدن اينها برايشان خيلي عجايب و غرايب است گاهي آنها من را که ميبينند مثل من را خنده شان ميگيرد که اين خاک بازي تا چقدر؟ تا کجا؟ تا چقدر حرکتهاي زميني و از اين منازل فقط سفر کردنها هرچند اين سفرها ميتواند مقدمهي سفر باطني باشد اما اين سفرها بايد يک حدي داشته باشد که منجر شود به سفر باطني و الا احکام بدن در وجود ما روز به روز قوي شود به طوري که هر چه ميخواهيم اراده ميکنيم براي بدنمان فراهم کنيم سرما گرما شيريني ترشي اينها را در وجودمان راسخ بکنيم اين رسوخ زميني تر شدن است هبوط بالاتر است ادريس از اينها خودش را منخلع کرده بود به طوري که نميگذاشت احکام بدن بر وجودش سلطه داشته باشد نميگويم بدن نداشت اما احکام بدن بر وجودش سلطه نداشت و سفرهايش سفرهاي کندن بود يعني هر کندني از بدن و هر کندني از حد يک مرتبه بالاتر رفتن بود سيرش سير آسمان بود سير آسماني کندنها از علقهها و تعلقات بدن است اين سير آسماني است سير زميني حرکت با بدن است ولي سير آسماني حرکت از بدن است اين حرکت از بدن خدا رحمت کند نقلي از شهيد مطهري شنيدم ولي نتوانستم بعد جايش را پيدا بکنم ايشان فرموده بود که دين حرکت از خيال است وليکن هنر حرکت در خيال است. يعني غايتي که هنر به ما هو هنر يعني خود هنر نه هنري که در خدمت دين قرار بگيرد که غايت دين را پيدا ميکند نه خود هنر حرکتش در خيال است يعني از اين صورت انتقال به آن صورت به آن صورت انتقالات به صورتها است که صورتها خودش خيلي عالم عظيمي است و عالم خيال عالم بسيار عظيمي است عالم کوچکي نيست از عالم بدن بالاتر رفته است اما عالم صور است دين حرکتش از اين عالم شروع ميشود اما عبور ميکند ولي هنر اگر به تنهايي بود و دستش در دست دين نبود که او حرکتش بدهد حداکثر جايي هم که حرکت ميکند در خيال است منحصر به همان عالم خيال است مثل اين ميماند که بدن حقيقتش عالم ماده است اين نقص بدن نيست بدن عالمش اين است هنر هم صورت گري است در خيال حرکت کردن است در عالم صور حرکت کردن است خيلي عظيم است اما يک وسيله است يک ابزار است بايد در خدمت قرار بگيرد اگر در خدمت شقاوت قرار بگيرد انسان را از عالم صور به تجرد شقاوتي ميرساند يعني به يک نظام عظيمي از جهت بيچارگي و سقوط ميرساند اگر در خدمت عادتهاي بد و شقاوت قرار بگيرد. از اين طرف ميتواند هنر متعالي باشد اگر در خدمت دين و کمالات انساني قرار گرفت عظيم ترين حرکتها از اين عالم خيال و هنر ايجاد ميشود. يک وقتي بايد بحث عالم خيال را اگر شد شايد در جريان حضرت يوسف سلام الله عليه با توجه به خواب ديدني که يوسف ديده بود «إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ» (يوسف/ 4) صحبت بکنيم اين عالم خيال است که صورت پيدا ميکند و آن خواب محقق ميشود. ببينيم هنر ما چگونه باشد متعالي تر باشد البته اگر دوستان خواستند يک کتابي که در اين زمينه خيلي زيباترين صورت دهيها را در نظام آن چه که الآن است به مثنوي رجوع بکنند معاني عظيمي را صورت داده است معنا يعني چيزي که صورت ندارد مثل محبت يک معنا است اما وقتي صورت داده ميشود محبت ميآيد در جريان ترسيم ميشود محسوس تر و ملموس تر ميشود قابل ديدن ميشود اين صورتها قابل ديدن ميشود اين کار هنر است که اين کار را ميکند که يک رسالت عظيمي به دوش هنر است.
شريعتي: پس رسيديم به اين جا که حضرت ادريس اهل دل کندن شد.
حاج آقا عابديني: اين کندن از بدن سير حضرت ادريس را در منازل اخروي ايجاد کرد که توانست تا آسمان چهارم را در وجودش ملکه بکند اگر به آسمانهاي ديگر هم رفت و آمد داشت به صورت حال برايش بوده اما ملکهي وجودي اش شد آسمان چهارم که متولي اين آسمان شد هر کسي هم بخواهد عبور بکند از آن جا حتي نبي ختمي وقتي از آسمان چهارم عبور ميکرد در آن جا ادريس را ديد اينها حقايق است اين طور نيست که آن جا نشسته باشد. آسمان چهارم ظهور و تجلي ادريس ميشود. عرض هم کرديم ادريس با آن نظام انقطاعي که از عالم پيدا کرده بود با آن ملک الموت يک ارتباط وجودي عظيم پيدا کرده بود لذا کساني که دنبال اين هستند که گاهي يک کمي تعلقاتشان کمتر باشد ميتوانند به عنوان ادريس که ادريس خودش يک شاني از رسول گرامي اسلام و اهل بيت است با اين شان آنها رابطه برقرار بکند و ارتباط معنوي پيدا بکند تا کندنها برايش و عبور کردن از اين منازلي که کندن ميخواهد برايش راحت تر باشد.
شريعتي: شاعر چه خوب گفت که آسماني شدن از خاک بريدن ميخواست بي سبب نيست که فواره فرو ريختني است. براي آسماني شدن بايد اين انقطاع در وجود ما ايجاد شود.
حاج آقا عابديني: گاهي اشعار هم از فلک زير آورد ابليس را. ابليس ساقط شد از آن مراتب اما وز زمين بالا برد ادريس را. يعني تعبيري که مثنوي ميکند اين است. از فلک زير آورد ابليس را يعني فقط رفتن به سوي بالا نيست گاهي آمدن پايين هم براي بعضيها محقق ميشود و سقوط است که او از فلک يعني از همان آسمانها از فلک زير آورد ابليس را وز زمين بالا برد ادريس را. ادريس سلام الله عليه همهي زندگي اش را تبديل کرده بود حالي في خِدْمَتِکَ سَرْمَداً (دعاي کميل) خدايا زندگي ادريس را تقاضا کرد زندگي اش همه اش ذکر شده بود چطوري؟ آيا کسي که بخواهد زندگي اش بشود ذکر هيچ کاري نکند؟ نه اين طوري نبوده لذا دارد ادريس بيت الخياطه داشت اولين کسي بود که خياطي و دوختن را ابداع کرد قبل از او مردم از پوست حيوانات و برگ درختان بدون اين که دوختني در کار باشد استفاده ميکردند اما از زمان ادريس او اولين کسي بود که لباس دوخت و دوختن لباس را ابداع کرد لذا دارد وقتي مشغول خياطت شد حالا ما ميگوييم خياطت چرخ و خياطي و سوزن به ذهنمان ميآيد نه با نظام اوليه ابداع خود اين به فکر افتادن که اينها را ميشود به هم ارتباط داد با چه وسيله اي؟ شکل بدهيد و دوخت بکني با همان نگاه اولي بايد نگاه کرد که در آن زمان بوده و مردم نديده بودند فقط ميدانستند که پوست حيوانات را ميتوانستند به دور خود بپيچند ادريس ميگويند هر سوزني که ميزد حال عبادت و ذکر در وجودش بود يعني تهليل و تمجيد الهي داشت يعني تمام وجودش حتي حين اشتغالش بود نه اين که سوزن ميزد زبانش ميگفت لا اله الا الله يعني سوزن زدنش را در يک راه تهليل و تمجيد حق ميديد. تمام زندگي انسان با اين نگاه باشد يعني اگر من قصدم اين بود صبح که از خواب بلند ميشوم ميگويم خدايا به قصد اين که امر توست که بايد آدم برود دنبال کار راه ميافتم ميروم دنبال کار وقتي وارد کار شد در فضايي که وارد شده بگويد خدايا من قصدم اين است که اطاعت تو کرده باشم قصدم اين است که آن چه که امر توست عمل کرده باشم همينها را يک کسي عادي ميآيد ميرود يک کسي توجه ميکند اين توجه دائما ارتباط است جلوگيري از غفلت ميکند کسي که با اين نگاه ميآيد حوادثي هم که برايش پيش ميآيد چون نگاهش اين گونه است دنبال اين است که حادثهها چه پيغامي برايش دارد چون احساس ميکند عالم همه اش با عليت تامهاي که از جانب خدا نشئت گرفته دارد شکل ميگيرد هيچ تصادفي در عالم نيست اتفاقا در عالم راه ندارد با اين نگاه ببينيد چقدر زندگي اين عظيم ميشود و عمق پيدا ميکند لذا ادريس در عين اين که در بين مردم بود در آسمان چهارم بود ما آسمان چهارم را يک فضايي دور ميبينيم يک حرکتي که اين از اين جا رفته نيست ميدانيم اين طوري نيست حرکت در آسمانها مثل حرکت حديث حاضر و غايب شنيده اي؟ من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است، است. حرکت جانها حرکت ديگر است يعني بدن اين جاست با بقيه است مشغول گفتگوست اما حقيقت اين شخص تمام مراتب معراجيه را طي ميکند اين گونه نيست اگر جايي ميخواهيم برويم حتما با بدن باشد حرکتهاي زميني با بدن محقق ميشود اما در حرکتهاي جاني بدن اين جاست دارد با ديگران هم گفت و شنود ميکند خياطي ميکند اما جانش سير ميکند. لذا امام صادق ميفرمايد مسجد سهله ميرويد ياد ادريس باشيد که دارالعباده و دارالخياطهي ادريس بوده هم محل شغلش بوده هم محل عبادتش بوده شايد جايي هم که شغل داشته با اين روايت ميفرمايد عين عبادتش بوده شايد عبادت جدا در آن مکان داشته اما در عين حال همهي زندگي اش عبادت بوده حَالِي في خِدْمَتِکَ سَرْمَداً تمام زندگي اش در خدمت الهي و ذکر الهي است و سرمديت دارد دوام دارد هيچ انقطاع ندارد ما گاهي وقت نماز هم که ميشود در نماز هم غافل هستيم حواسمان نيست چه برسد به افعال و اشتغالات روزانه حضرت ادريس عبادتش تسري کرده بود به همهي زندگي اش همهي شغلش عبادت بود غفلتهاي ما به عبادات ما هم تسري پيدا کرده است حضرت آيت الله بهجت ميفرمود عادت کرديم نماز که ميخوانيم چون با سلام تمام ميشود ميگويم تمام شد حفظ هستيم همه را تا ميگوييم تا آخر را ميرويم اين غفلت است در مورد ادريس سلام الله عليه دو جا در قرآن کريم وارد شده که من ياد اين آيات را ميکنم چون برنامه مان قرآني است محور بحث ما اينها بوده ميفرمايد «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا، وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا» (مريم/ 57-56) به پيغمبر خطاب ميکند که در اين قرآن ياد ادريس را بکن خطاب به پيغمبر است ادريس را ياد بکن اين ياد کردن نشان ميدهد که اين شأن و اين ظهور قابل ياد کردن است و عظمت دارد که خداي تبارک و تعالي به نبي گرامي اسلام ميفرمايد ذکر ادريس را بکن نشان ميدهد اين براي ما قابل اقتدا است قابل ذکر و ياد و توجه است ما غيرتمان نيايد فکر کنيم اگر ياد ادريس کرديم در مقابل اهل بيت يا پيغمبر ايستاديم نه اينها شاني از آن وجود هستند وقتي اينها را ذکر بکنيم ياد ميگيريم اهل بيت را ياد بگيريم که پيغمبر چه کسي بوده گاهي شيطان کاري ميکند يک چيزي را از دست ما خارج ميکند شايد در حرکت اوليه و ابتدايي با اين شئونات و تجليات عظيم الهي که متجلي شده بوده راحت تر ارتباط پيدا ميکنيم تا از اينها برسيم به آنها اينها مثل نقاطي ميمانند که ما را جذب بکنند برسانند به آن جا لذا در قرآن اين همه ياد آنها شده لذا ميفرمايد «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا، وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا» تعريف کرده؟ چه کسي دارد تعريف ميکند؟ خداي متعال براي چه کسي تعريف ميکند؟ براي پيغمبر تعريف ميکند در وصف ادريس يعني آن کسي که به او خطاب ميشود پيغمبر اکرم است با آن همه عظمت وجودي دارد در وصف ادريس خدا ميفرمايد گوينده خداست مخاطب حضرت رسول است در آن جا ثبت ميشود که تا ابديتي که انسانها در عالم هستند تا وقت الي يوم القيامت که هستند اين قرآن ميخواهد بدرخشد هدايت گري داشته باشد همهي اينها را بگذاريم کنار هم وصفي که از ادريس ميکند بايد چقدر هدايت گري براي ما داشته باشد چقدر ما را بايد با ادريس مرتبط بکند؟ جان ما با ياد او شيرين شود؟ دلمان خنک شود وقتي اسم ادريس سلام الله عليه ميآيد؟ دو قسمت را در اين جا من در اين آيهي شريفه دست ميگذارم يکي صديقا است در قرآن چهار نفر را صديق نام برده است يکي خود همين حضرت ادريس است يکي يوسف نبي است که آن جا ميفرمايد «يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ» (يوسف/ 46) يکي ديگر هم حضرت ابراهيم است «إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا» (مريم/ 41) يکي ديگر هم حضرت مريم است «وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ» (مائده/ 75) مادر عيسي صديقه است که تعبير به مريم سلام الله عليه است بعضي از اهل کمال تعريف خوبي کرده اند که اين جمله را من از آنها نقل ميکنم ملک تعالي چهار کس را صديق خواند هر کس در ضمن آن صفت خلعتي. هر کدام که در ضمن اين صفت در آمدند خلعتي يافتند ادريس را صديق خواند که «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا» که در ضمن آن رفعت يافت «وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا» چون صديق بود مکان علي را به او داديم بعد ميفرمايد ابراهيم را صديق خواند و در ضمن صدق خود خلت يافت «وَاتَّخَذَ اللَّـهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا» (نساء/ 125) يعني صديق بودنش به خلت کشاند حضرت ابراهيم را مريم را صديقه خواند و در ضمن صدق خود طهارت يافت که «إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ» (آل عمران/ 42) خيلي تعبير زيباست اين مريمي که صديقه بود اين مقام را يافت يوسف را صديق خواند که «يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ» ضمن صدق خود مملکت يافت که در اين جا در عالم دنيا به عنوان رسول نبي حاکم قرار گرفت که در اين جا حاکم بودن و ملوکيت در عالم ارض کمال في نفسه براي انبيا نيست اما اجراي توحيد در عالم است اين کمال است توسعهي توحيد است لذا مقصود انبيا است و الا سلطنت في نفسه قدرت پيدا کردن مقصود نيست اما اين قدرت پيدا کردني است که بخواهد توحيد را حاکم بکند اين کمال است در آن هدايتگري است لازمهي هدايت گري ايجاد حاکميت است لذا يوسف سلام الله عليه اين حاکميت را پيدا کرد لذا يوسف جزء همان ملائکهاي بود که موکل بر آسمان سوم هم بود که اينها اگر به رگههاي معرفتي دقت بيشتري شود خيلي نتايج دارد. در اين جا فرمود که نسبت به اين آيهي شريفه که «صِدِّيقًا نَّبِيًّا» که سه نفر ديگر هم در قرآن صديق هستند ديديم که چه نتايجي دارد. حقيقت صديق را بعضي وقتي معنا ميکنند ميگويند کسي که هيچ رابطهي ديگري در دلش با آن کسي که صديق نسبت به اوست ديگر نيست يعني از همهي مزاياي ديگر بريده است از همهي جذبههاي ديگر گسسته است تمام وجودش براي او خالص شده است. اين آيهي شريفه «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا، وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا» اين رفعت برايش محقق شد نه بعد از موت. هم چنان که صديق بودن در حياتش محقق شد رفع مکانش هم در همين دنيا محقق شد لذا رفعناه همان عروج به سماواتي است عروج در منازل سير سماوي بود که برايش محقق شد که حتي قبل از موتش وارد شد به جنت انخلاع تامّ اش است که اين رفعناه يعني همين مسئله جاي چشم روشني دارد براي کساني که اين منزل را ميخواهند طي بکنند و توسل به حضرت ادريس داشته باشند. در آيهي ديگري دارد «وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ» (انبياء/ 85) اينها را تعبير کرده به صابرين خدا اينها را ميفرمايد بايد گوينده را ببينيم اگر يک بار گويي بندهي من از عرش بگذرد خندهي من. بگويد بندهي من به ما بگويد عبادي. اما وقتي ميآيد تعريف ميکند ميگويد اين صديق است ميگويد «وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا» اين جا ميفرمايد «كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ» خدا ميگويد اين از صابرين است ما نميفهميم يعني چه تصوير نداريم چون از خدا تصوير نداريم چون از خدا ادراکي نداريم خودم را عرض ميکنم نميفهميم وقتي خدا ميفرمايد که اين از صابرين است چه کسي تعريف ميکند چه کسي از چه تعريف ميکند و اگر ميفرمايد و در قرآن گفته اين ذکر بايد شود که اين از صابرين است يعني الگوست يعني اقتدا بکنيد يعني از او استفاده بکنيد. باورمان کم است خدا رحمت کند آيت الله بهجت بارها ميفرمود محروميتهاي ما چوب عدم باورهاي ماست اختياري است باور نداريم الآن نميدانيم خدا دارد از کسي تعريف ميکند يعني چه خدا دارد در اين عالم عظيمي که فعل اوست دست گذاشته روي کسي دارد از کسي تعريف ميکند آن هم عظمت مطلقه که در برابر او همه چيز خاک است همه چيز هيچ است بعد دارد اين هيچ را ميگويد اين صابر است اين صديق است بعد ميفرمايد که «وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِينَ» (انبياء/ 86) ما اين سه نفر را در رحمتمان داخل کرديم. تا خدا اين را ميگويد برايشان تمام است اينها از صالحين هستند اين حسرتش اقلا در وجود ما باشد. خدايا ما نميفهميم صالح يعني چه. لغتش را ميدانيم صابر را نميفهميم يعني چه چون يک حقيقت وجودي و مصداقي خارجي است نميفهميم صديق چه کسي است چه چيزي است اما همين قدر که شما تعريف ميکني از آن همين قدر که شما وصف ستودني بهترين هايت قرار ميدهي ما هم دوست داريم. راه خودمان را اقلا اين طوري باز بگذاريم يعني با محبت به آن کساني که خدا از آنها تعريف کرده و خصوصياتي که از آنها در تعريف به کار برده راه تحقق آن صفت را در وجودمان باز بگذاريم. همين قدر مفهومي اش را هم دوست داريم. ابراهيم خليل الرحمن است مقام صالح بودن نبي گرامي را ديده از خدا تقاضا ميکند خدايا «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» (صافات/ 100) من را در صالحين قرار بده خدا به ابراهين خليل ميفرمايد اين در دنيا براي تو تحقق پيدا کردني نيست در آيه دارد «وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» (بقره/ 130) اين قدر مقام گرامي نبي عظيم است که ابراهيم خليل در دنيا نميتواند به آن مرتبه برسد صالح بودن را همهي انبيا دارند اما صلوح يک مراتبي دارد آن مراتب اطلاقي اش مال نبي اعظم است ظرفيت ابراهيم در دنيا نيست که به اين مقام برسد ابراهيم خليل است نزديک ترين نبي به پيغمبر گرامي اسلام است نزديک ترين انسان نسبت به انسان مطلق است اما در عين حال او هم اين ظرفيت برايش در دنيا نيست ولي تقاضايش را دارد خدايا بده ميخواهم ميگويد در آخرت لذا طلبهاي ما در دنيا طلبهاي بلندي باشد و اين طلبها يک عمل است که اين طلب در آخرت تبديل به فعليت ميشود لذا سعي بکنيم ببينيم چه دوست داريم چه ميخواهيم آنها را بخواهيم چون همهي اينها در آخرت محقق ميشود.
شريعتي: خيلي ممنون مشرف ميشويم به ساحت قرآن کريم امروز صفحه ث 215 آيات 54 تا 61 سورهي مبارکهي يونس
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِي الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ?54? أَلَا إِنَّ لِلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَلَا إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ?55? هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ?56? يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ ?57? قُلْ بِفَضْلِ اللَّـهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ ?58? قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللَّـهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَحَلَالًا قُلْ آللَّـهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّـهِ تَفْتَرُونَ ?59? وَمَا ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّـهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّـهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَشْكُرُونَ ?60? وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ?61?
ترجمه:
اگر [در قيامت] براي هر کسي که ستم کرده همه ثروتي که در زمين است فراهم باشد، يقيناً آن را براي بازخريد خود [از عذاب جاودانه] ميپردازد؛ و زماني که عذاب را ببينند [از شدت شرمساري] پشيماني و اندوه خود را پنهان ميکنند، وميان آنان به عدالت و انصاف داوري ميشود و مورد ستم قرار نخواهند گرفت. (??) آگاه باشيد! مسلماً آنچه در آسمانها وزمين است، فقط در سيطره مالکيّت و فرمانروايي خداست. بدانيد که بي ترديد وعده خدا حق است، ولي بيشترشان [اين حقايق را] نميدانند. (??) او زنده ميکند ومي ميراند وبه سوي او بازگردانده ميشويد. (??)اي مردم! يقيناً از سوي پروردگارتان براي شما پند وموعظهاي آمده، و شفاست براي آنچه [ازبيماريهاي اعتقادي و اخلاقي] در سينه هاست، و سراسر هدايت و رحمتي است براي مؤمنان. (??) بگو: [اين موعظه، دارو، هدايت و رحمت] به فضل و رحمت خداست، پس بايد مؤمنان به آن شاد شوند که آن از همه ثروتي که جمع ميکنند، بهتر است. (??) بگو: به من خبر دهيد که آنچه خدا از رزق و روزي براي شما نازل کرده و شما بخشي از آن را حرام و بخشي را حلال کرديد. بگو: آيا خدا اين حرام و حلال کردن را به شما اجازه داده يا بر خدا دروغ ميبنديد؟! (??) و کساني که بر خدا دروغ ميبندند، گمانشان به روز قيامت چيست؟ بي ترديد خدا نسبت به همه مردم، صاحب فضل و احسان است، ولي بيشترشان سپاس نميگزارند. (??) [اي پيامبر!] در هيچ شغل و کاري نميباشي، و هيچ بخشي از قرآن را که از سوي خداست، تلاوت نميکني، و [شمااي مردم!] هيچ کاري انجام نميدهيد، مگر آنکه وقتي سرگرم به آن کار هستيد، گواه و شاهد شماييم. و به اندازه وزن ذرهاي در زمين و آسمان از پروردگارت پوشيده نيست و نه کوچک تر از آن ذره و نه بزرگ تر از آن نيست، مگر آنکه در کتابي روشن ثبت است. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شريعتي: اشارهي قرآني را بفرماييد.
حاج آقا عابديني: همهي آيات قرآن قابل اشاره است اما از باب ذيق وقت مجبوريم يک آيه را اشاره بکنيم. آيهي آخر اين صفحه را من فقط يک اشارهاي ميکنم. يک بزرگواري ميگفت من شب قدر همهي اعمالي را که وارد شده بود انجام دادم وليکن خيلي احساس بدي داشتم که آخر اين اعمال ما چه اثري دارد؟ چه دردي را دوا ميکند؟ خلاصه خيلي نا اميد بودم قرآن را باز کردم که يک حالي از قرآن پيدا بکنم و اين حالتم برطرف شود اين آيهي شريفه آمد که «وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ» کانه اصلا داشت حال من را بيان ميکرد در هر حالي که هستيد هر کاري که ميکنيد حتي وقتي که قرآن ميخوانيد و تلاوت کرديد هر عملي که انجام داديد کانه شب قدر است و دارد يکي يکي حالات انسان عباداتش را اعمالش را قرآن خواندنش را اذکارش را ميگويد. وقتي داريد وارد به اين اعمال ميشويد من شاهد هستم اگر اين حال به انسان دست بدهد دنبالش هم ميفرمايد يک مثقال ذرهاي که مثقال خودش چيزي است که يک ذره سنگين است. اگر حال انسان اين گونه باشد که تمام ورود و خروجش به هر کار جزئي و بزرگي در مشهد حق است در آن منظر حق است حال ما غير از اين ميشود. ان شاء الله خدا به ما بچشاند.
شريعتي: خيلي ممنون.
حاج آقا عابديني: اولا ادريس نبي از انبياء يوناني بوده است در بعضي روايات دارد که از انبياء يوناني بوده است منتها در مصر که آن زمان آن قسمت را هم داخل يونان ميدانستند جزء انبيائي بوده که حيطهي قلمرو اش يونان هم حساب ميشده يکي از نکات ديگر اين است که ادريس سلام الله عليه مثل عيسي عليه السلام برايش رفع محقق شد حالا حقيقت رفع چيست ان شاء الله در فرصت ديگري ميگويم اما شدت جذبهي الهي اينها را جذب کرد اينها عروج کردند جذبهي الهي اينها را برد قبل از اين که موت برايشان حاصل شود به جذبهي الهي از عالم خارج شدند اين يک نکتهي دقيقي است که چهار نفر حضرت عيسي حضرت... خضر حضرت ادريس حضرت الياس اين چهار نبي به رفع برايشان قبل از موت به جذبهي الهي از عالم رفع شدند اين که چه حقيقتي است مفاهيمي گفته شده ولي ما از اينها دور هستيم يکي از انبيائي است که يکي از معجزاتش علم حکمت و نجوم و حساب و علم هيئت بوده است از جمله انبيائي است که شهرسازي را ابداع کرده است لذا دارد به دستور ايشان شهرها با شهرسازي بنا شد يعني علم مُدُن داشت چه در ادارهي شهر و چه در ساختمان سازي شهر اين لذا شهر از دورهي ايشان آغاز شد معماري شهرها شکل گرفت با همان نظام ابتدايي که چطور بايد ارتباطات در شهري ايجاد شود کنار هم زندگي بکنند اينها فرهنگش و آن معماري اش از همان معماري بسيطش از زمان حضرت ادريس بود اولين کسي بوده که با قلم نوشته است يعني نوشتن را آغاز کرد آدم سلام الله عليه حروف معجم را آورد اما نوشتن و کتابت مربوط به حضرت ادريس است در علم نجوم خيلي حقايق عظيمي را گفته اند که در روايات هم ذکر شده بعضي اش هم در کتابهاي تاريخي حکما و تاريخ انبيا ذکر شده است که نسبت به علم نجوم يک تسلط ويژهاي داشت که افلاک وقتي کنار هم قرار ميگيرند چه آثاري ايجاد ميشود که يک بحث خيلي عظيمي است.
شريعتي: صحيفههاي حضرت ادريس چه؟
حاج آقا عابديني: حضرت ادريس سي صحيفه داشت اين صحيفههاي حضرت ادريس در کتاب شريف بحار جلد 95 ام اين سي صحيفه آمده است هر کدام از اين صحيفهها اسمي دارد صفحهي 453 است کسي در سالهاي ابتداي اسلام اينها را ترجمه کرده است از سرياني به عربي. هر کدام از اينها عنواني دارد يکي صحيفة الحمد است اولين صحيفه اش اين است. هر کدام عنواني دارد موضوعي است اين صحيفهها دومي اش صحيفة الخلق است اين قدر اينها زيباست فَازَ يَا أَخْنُوخُ مَنْ عَرَفَنِي وَ هَلَکَ مَنْ أَنْکَرَنِي عَجَباً لِمَنْ ضَلَّ عَنِّي وَ لَيْسَ يَخْلُو فِي شَيْءٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ مِنِّي کَيْفَ يَخْلُو وَ أَنَا أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ کُلِّ قَرِيبٍ بعد ميفرمايد چطور تعجب ميکنم اينها را خدا وحي کرده به ادريس اين ترجمهي عربي اش است چطور او از من دور ميشود در حالي که من هيچ لحظه از او دور نيستم چطور احساس جدايي ميکند؟ چطور من خالي باشم از او و او جدا باشد از من در حالي که من از هر نزديکي به او نزديک تر هستم حتي از خودش به او نزديک تر هستم در صحيفهي سوم در صحيفة الرزق حقايق زيبايي گفته شده است. سعي بکنيم به معنويت ادريس براي رشد معنويت در وجودمان توسل پيدا بکنيم از اين نبي گرامي اسلام استفاده بکنيم.
شريعتي: خيلي ممنون وقت ما تمام شده است. التماس دعا خدانگهدار.