برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: خطبهي امام سجاد عليهالسلام در شام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 23-06- 99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد
تو آيهي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد
«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام ميکنم به همه بينندگان خوب و نازنينمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. شب شهادت امام سجاد را خدمت همه دوستان عزيز تسليت ميگويم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. شب شهادت سيد الساجدين(ع) را تسليت ميگويم.
شريعتي: جلسه امروز ما منور و مزين به نام حضرت سجاد(ع) است، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در تاريخ هست شخصي به نام ابراهيم بن طلحه که گرايش اموي داشت و با اهل بيت فاصله زيادي داشت. به امام سجاد بعد از حادثهي عاشورا، چون تفکرش تفکر بني اميه بود، از سر استهزاء و تمسخر اين جمله را ميگفت. «من الغالب» در اين جنگ کربلا چه کسي پيروز شد؟ امام سجاد يک جواب تاريخي دادند، در تاريخ ثبت شد. پاسخ بسيار زيبايي بود و يک تحليل بسيار مهم در تاريخ کربلا و حوادث بعد از عاشورا هست. چون آنها پيروزي را به پيروزي ظاهري تفسير ميکردند. امام حسين در ظاهر شکست خوردند و اهل بيتشان اسير شدند. به امام سجاد گفت: پيروز نبرد کربلا که بود؟ حضرت فرمودند: «إِذَا دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فأذن و أقم تعرف الغالب» وقت نماز شد ببين ميتواني اذان بگويي يا نه؟ در جامعه ديني و اسلامي صداي اذان بلند است يا نه؟ اگر هنوز صداي اذان بر مأذنهها شنيده ميشود، اگر هنوز مردم نماز ميخوانند ما پيروز هستيم. «إِذَا دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فأذن و أقم تعرف الغالب» اگر وقت نماز شد ميتوانستي اذان بگويي و مردم ميتوانند نماز بخوانند، ما پيروز شديم. اگر نام دين و نماز به کلي محو شده يزيد پيروز شده است. در حقيقت حضرت ميخواهند بفرمايند: خون سيدالشهداء آن اثري که بايد داشته باشد را داشت. حضرت در برابر کسي قرار گرفت که اين گزارش در منابع اهل سنت و شيعه آمده است. وقتي هيأتي از مدينه به فرماندهي عبدالله بن حنظله رفتند شام و برگشتند و گزارش آوردند که در شام چه خبر است، آدم خجالت ميکشد، خليفه کسي که ادعاي خلافت رسول الله دارد، گزارش هيأت اعزامي مدينه اين بود. آدمي که شرابخواري ميکند، آدمي که سگ بازي ميکند و اهل نماز نيست، امام سجاد فرمود: الآن به آن هدف رسيدند يا نه؟ آنها ميخواستند نام دين را از بين ببرند، ابن ابي الحديد از منابع اهل سنت است. اين داستان را نوشته که يکوقتي معاويه وقتي کسي به او گفت: دشمني با علي بن ابي طالب را تمام کن، بگو ديگر تمام شد. او که به شهادت رسيد و تو با امام حسن صلح نامه امضاء کردي، ديگر اين دشنام دادن را تمام کن.
گفت: نه به خدا قسم، مگر نميبيني بر سر مأذنهها نام محمد در کنار نام خداوند آمده است، به خدا قسم تا اين نام را دفن نکنم آرام نمينشينم. ابن ابي الحديد دروغ ميگويد؟ امام سجاد فرمود: امروز بر مأذنهها اذان هست يا نيست؟ اگر هست ما پيروز شديم. متأسفانه کساني که ميگويند: اين عزاداريها دين را به حاشيه برده است، چه جوابي بدهيم؟ شما باعث شديد با اين عزاداريها دين به حاشيه برود!! همه دين با شهادت سيدالشهداء زنده شد. اگر عاشورا نبود هيچ نامي از دين نبود. انصافاً معارفي که از دين بلد هستيد غير از اين است که در مجالس اهلبيت ياد گرفتيم. حضرت آيت الله العظمي سيد عبدالهادي شيرازي که بعضي مراجع تقليد افتخار شاگردي اين بزرگوار را دارند، وقتي ميخواستند نماز بخوانند قبل از تکبيره الاحرام يک سلامي به امام حسين دادند، السلام عليک يا أباعبدالله، الله اکبر! گفتند: شما مرجع تقليد هستيد و ديگران از شما ياد ميگيرند. فرمودند: اينجا نداريم اذان بگوييد ولي وقتي به نماز ميايستم، نمازم را از سيدالشهداء دارم. بدون سلام بر سيدالشهداء نميتوانم نماز بخوانم.
وقتي به مرحوم آيت الله العظمي حائري گفتند: چرا شما ناراحت هستيد؟ زمان رضاخان عزاداري ممنوع بود، گفتند: اينقدر ناراحتي ندارد، جلوي مستحبي را گرفتند. فرمود: بله ولي مستحبي که هزار واجب از آن بيرون ميآيد. الآن به برکت همين مجالس چقدر جوانها پاک ميشوند و توبه ميکنند. ميگويند: در اين دهه محرم دو حديث از امام حسين ميشنويد؟ تمام جلسات دهه محرم معارف دين و احاديث سيدالشهداء است. چطور ميگوييد عزاداري سيدالشهداء دين را به حاشيه ميبرد؟ گاهي ميگويند: شما عزاداري بر سيدالشهداء را از مبعث بزرگتر کرديد. اين حديث از پيامبر معروف است «حسينٌ مني و أنا من حسين» قديميترين منابع اين حديث کامل الزيارات ابن قولويه قمي است. حسين از من است، من از حسين هستم! من از حسين هستم يعني چه؟ آيا معنياش اين نيست که بقاء دين و اسلام به دست سيدالشهداء خواهد بود. در دنيا فراوان هستند کساني که نامي از اسلام نشنيدند. از اربعين و پياده روي اربعين و کربلا و عاشورا به پيامبر وصل ميشوند. ما نتوانستيم پيامبر را به عالم معرفي کنيم. خيليها نام پيامبر را نشنيدند. ولي از اربعين وقتي بساط پياده روي را ميبينند، تعجب ميکنند. «و أنا من حسين» يعني به وسيله امام حسين به من ميرسند. شناخت دين من به برکت سيدالشهداء است.
از حرفهاي عجيبي که در ارتباط با امام سجاد اشاره کنم، ميگويند: شما اينقدر زيارتنامهها و زيارتنامه خوانيها را توسعه داديد که جاي قرآن خواندن را گرفته است. براي چه اينقدر مردم را به خواندن زيارت تشويق ميکنيد؟ اگر کسي تخصص اين رشته را ندارد نبايد دخالت کند. الآن بزرگان دين ما در علم پزشکي و معماري و مهندسي دخالت ميکنند؟ خود مراجع ما هم تسليم پزشک هستند. قرآن خيلي کليات دارد، هزاران حکم دارد، بعد از قرآن سه راه براي دريافت معارف داريم که هيچ تفاوتي با هم ندارد. 1- روايات 2- زيارات؛ آيا راهي براي امام شناسي بالاتر از جامعه کبيره هست؟ بيش از دويست ويژگي در جامعه کبيره براي امام آمده است. بالاترين سند امام شناسي در تاريخ شيعه، جامعه کبيره است. 3- مناجات؛ گاهي در قالب دعا بيان ميکنند. قال الصادق، يا اللهم اني اسئلک، يا السلام عليکم يا اهل بيت نبوه، در قالب زيارت يا مناجات يا روايات باشد تفاوتي ندارد.
مثلاً در مورد معارف دين در قالب دعا، انصافاً معارفي که در صحيفه سجاديه داريم، در خمسه عشر داريم، در زيارت عرفه و دعاي مکارم الاخلاق داريم، کجا ميتوانيم اينها را پيدا کنيم؟ صحيفه سجاديه دريايي از معارف است. ميگويد: اينقدر شما زيارت را توسعه ميدهيد، مردم را تشويق به زيارت ميکنيد، اگر کسي صحيفه بخواند، نهجالبلاغه بخواند، از قرآن فاصله گرفته است. صحيفه چيزي غير از قرآن است. نهجالبلاغه چيزي غير از تفسير قرآن است؟ ابن ابي الحديد دارد که بر بعضي از خطبههاي اميرالمؤمنين را بايد سجده کرد. سجده در برابر نهجالبلاغه، سجده در برابر خود قرآن است. راه معارف يکي از اين سه تا است. در قالب زيارات باشد يا مناجات يا در قالب دعا باشد. بالاترينش همين صحيفه سجاديه است که به برکت امام سجاد به ما رسيده است. حضرت در شرايطي بودند که نميتوانستند مبارزات سياسي خود را صريح بگويند. دعاي 48 را ببينيد، اين دعا بالاترين مبارزه نيست، دشمن نميفهمد امام دارد چه کار ميکند. دعاي 48 صحيفه«اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِكَ فِي الدَّرَجَةِ الرَّفِيعَةِ الَّتِي اخْتَصَصْتَهُمْ بِهَا قَدِ ابْتَزُّوهَا» خدايا مقام امامت براي اولياي توست، حضرت همان حرفي که اميرمؤمنان در خطبه شقشقيه بيان کرده، در قالب دعا بيان ميکند. دشمن حواسش نيست چه ميگويد، فکر ميکند حضرت دعا ميخواند.
امام حسين(ع) در کربلا ايستادند و خطبه خواندند، ولي امام سجاد در مجلس ابن زياد فرياد زدند، اوج اين حرکت امام سجاد در اين سفر کوفه و شام است، خطبههاي امام سجاد را در کوفه ببينيد. خطبه حضرت در شام را ببينيد. امام يک جوان 23، 24 ساله با آن همه داغي که ديده بود. سخنران براي سخنراني چند شرط دارد. گرسنه نباشد، تشنه نباشد، در فشار روحي نباشد. مجلس آماده باشد و مخاطب خوش بين باشد. اگر مخاطب نگاه بدي داشته باشد، دهان سخنران بسته ميشود. حضرت در شرايطي بودند که فضاي سخنراني نبود، حضرت روز جمعهاي بود که در مجلس يزيد بود، همه را دعوت کرد، در مسجد جامعه اموي که در شام هست، اهلبيت را به عنوان اسير و خارجي ميدانستند، بعد هم با کمال خوشحالي چون يزيد مست غرور بود، مست قدرت و شراب بود، مست پيروزي و جواني بود، نشسته با اين همه مستيها سريح به خطيب دربار ميگويد: برويد بر عليه اهلبيت سخن بگوييد و به نفع ابوسفيان و معاويه و يزيد سخن بگوييد. مردمي که چهل سال تحت تأثير تبليغات بني اميه بودند. خطيب حرفهايش را زد. يزيد فکر نميکرد نفسکشي باقي مانده باشد. يک مرتبه امام سجاد از پايين منبر فرياد زد: واي بر تو! «اشْتَرَيْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ فَتَبَوَّأْ مَقْعَدَكَ مِنَ النَّارِ» بخاطر رضايت يزيد خشم خدا را خريدي؟ چه گفتي؟ مردم جا خوردند. رو به يزيد کرد و فرمود: «يَا يَزِيدُ ائْذَنْ لِي حَتَّى أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ» فرمود: جايي که تو نشستي، جايي که دربار برود و مدح آل ابوسفيان را بگويد، منبر نيست. منبر جايي است که امام سجاد بيان کردند. فرمودند: «فَأَتَكَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ» من بروم روي اين چوبها حرفي بزنم و دو ويژگي داشته باشد. معيار سخنراني اين است، «لِلَّهِ فِيهِنَّ رِضاً وَ لِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ فِيهِنَّ أَجْرٌ وَ ثَوَابٌ» رضاي خدا در آن باشد، اينهايي که اينجا نشستند يک اجر و پاداشي ببرند.«اعلي المنابر تعلنون بسبه و بسيفه نصبت لکم أعودها» اين چوبهايي که امروز بالاي آن رفتيد، اين چوبها به برکت شمشير جهاد اميرالمؤمنين براي شما آماده شد. اين منبر نيست و چوب است.
مردم ماجراجو هستند، لذا اصرار کردند. در يکي از قديميترين منابع اهل سنت آمده غير از منابع شيعه، خوارزمي از علماي بزرگ اهل سنت است. اين خطبه و اصلش را خوارزمي در منابعش آورده است. يزيد گفت: من اجازه نميدهم. اگر اين آقا منبر برود پايين نميآيد، من و آل ابي سفيان را رسوا ميکند. پسري داشت به نام معاويه بن يزيد، بعد از مرگ يزيد زود کنارهگيري کرد و اعلام برائت کرد از پدران خود و تحت تأثير معلم خوبي بود. معلم ميتواند از پسر يزيد آدمي بسازد که بعد از مرگ پدرش اعلام برائت کند و از خلافت کنارهگيري کند. اين پسر آمد اصرار کرد که اجازه بده سخنراني کند. اينها علم را از کودکي از پدران خود چشيدند. يزيد نتوانست مخالفت کند و اگر مخالفت ميکرد شايد مردم بعد از جلسه دور امام سجاد ميريختند. خوارزمي مينويسد حضرت خطبهاي خواند که دلهاي مردم را به لرزه واداشت. چشمان مردم را به گريه، مردم شام که چهل سال تبليغات عليه اهلبيت آنجا بود، طوري شد که مخاطبين حضرت ضجه ميزدند. اين چه کار بزرگي است.
وقتي حضرت بالاي منبر رفتند، آن چوبها منبر شد. اول حمد و ثناي الهي را گفتند، اين خطبه که حضرت بيان کردند چهار بخش است. 1- جايگاه اهل بيت را خيلي کوتاه بيان کردند. 2- انتساب خودشان را به خاتم الانبياء بيان کردند. 3- خدمات اميرمؤمنان را بيان کردند. 4- وقتي حضرت ديدند مردم گريه ميکنند جاي روضهخواني بود و حضرت اولين روضهخواني را در حضور يزيد و مردم بيان کردند و فرمود: حالا که گريه ميکنيد بگذاريد بگويم با پدرم چه کردند. حضرت بعد از حمد و ثناء اينطور آغاز کردند، «أَيُّهَا النَّاسُ أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» مردم بدانيد خداوند به ما شش چيز عنايت کرده و ما را بر ديگران به هفت فضيلت برتري داده است. خداوند به ما علم و دانايي و حلم و بردباري و جود و سخاوت و فصاحت بيان، مردانگي و جوانمردي عنايت کرده و محبت ما را در قلوب مؤمنين قرار داده است.
مردم بدانيد محمد مختار از ماست، حيدر کرار از ماست، جعفر طيار از ماست، حمزه سيدالشهداء از ماست، دو سبط اين امت حسن و حسين از ما هستند و مهدي امت از ماست. «مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِي وَ نَسَبِي» هرکس با اين کوتاه سخن مرا شناخت، شناخت و هرکس نشناسد، پرده را بالاتر بزنم و ريشه حسب و نسب خود را آشکارتر بيان کنم. «أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِي الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَيْهِ الْجَلِيلُ مَا أَوْحَى» مردم بدانيد من پسر مکه و منا هستم. من پسر زمزم و صفا هستم. من پسر بهترين کساني هستم که به حج خانه خدا آمده و طواف کعبه نموده و سعي صفا و مروه انجام داده است. من پسر کسي هستم که سير آسمانها نمود و بر براق سوار شد.
بار ديگر از ملک پران شوم *** آنچه در وهم تو نايد آن شوم
من پسر پيامبري هستم که از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي سير کرد، من پسر کسي هستم که فرشتگان آسمان در آسمانها به امامت او نماز خواندند. آنچه خداوند بايد به او وحي کند، وحي کرده است. در مقطع سوم اميرالمؤمنين را معرفي ميکند «أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِينَ وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِينَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيلَ الْمَنْصُورِ بِمِيكَائِيلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِي عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِينَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِينَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِن الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِينَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِينَ وَ مُبِيدِ الْمُشْرِكِينَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِي اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ وَ لِسَانِ حِكْمَةِ الْعَابِدِينَ وَ نَاصِرِ دِينِ اللَّهِ وَ وَلِيِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِكْمَةِ اللَّهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ سَمِحٌ سَخِيٌّ بَهِيٌّ بُهْلُولٌ زَكِيٌّ أَبْطَحِيٌّ رَضِيٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِيمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَكِيمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ يَطْحَنُهُمْ فِي الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ يَذْرُوهُمْ فِيهَا ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ لَيْثُ الْحِجَازِ وَ كَبْشُ الْعِرَاقِ مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ شَجَرِيٌّ مُهَاجِرِيٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَيْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ذَاكَ جَدِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب»
من پسر کسي هستم که در پيشگاه پيامبر «ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ» گردن گردنکشان را زد تا اسلام زنده شد. «حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» تا لا اله الا الله زنده شد، من پسر کسي هستم که در پيشگاه پيامبر با دو شمشير جنگيد و با دو نيزه حمله کرد. با پيامبر دو هجرت کرد. در بدر و حنين جنگيد، يک چشم بر هم زدن به خدا کفر نورزيد. بهترين صبر کنندگان و قيام کنندگان، همه جا با پيامبر بود. در مکه با رسول الله بود، در مدينه با پيامبر بود. در بيعت شجره و عقبه بود. علي ابن ابي طالب را از زبان من بشناسيد. اميرمؤمنان را از زبان زين العابدين بشناسيد. شايد اين مردم با اميرمؤمنان دشمني داشته باشند، اما فرمودند: «أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ» هنوز هستند بين مردم اصحاب پيامبر که ميديدند پيامبر به احترام فاطمه زهرا ميايستاد و دست فاطمه را ميبوسيد.
خوارزمي مينويسد مردم در مجلس ضجه ميزدند. آقا فرمود: بگذاريد خودم روضه پدرم را بخوانم و بگويم: با پدرم حسين چه کردند. «أَنَا ابْنُ الْعَطْشَانِ حَتَّى قَضَى أَنَا ابْنُ طَرِيحِ كَرْبَلَاءَ أَنَا ابْنُ مَسْلُوبِ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ بَكَتْ عَلَيْهِ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ نَاحَتْ عَلَيْهِ الْجِنُّ فِي الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ فِي الْهَوَاءِ» من پسر حسيني هستم که با لب تشنه سر از بدنش جدا کردند. شما کف زديد و شادي کرديد ولي فرشتگان آسمان بر او گريه کردند.
جن و ملک بر آدميان گريه ميکنند *** گويا عزاي اشرف اولاد آدم است
«أَنَا ابْنُ مَنْ رَأْسُهُ عَلَى السِّنَانِ يُهْدَى» من پسر حسيني هستم که سرش را بالاي نيزه چهل منزل هديه بردند. حضرت يک جمله دارد خيلي سنگين است و من از امام زمان عذر ميخواهم، «أَنَا ابْنُ الْمَجْزُوزِ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا» من پسر آن حسيني هستم که سرش را از قفا جدا کردند. من پسر حسيني هستم که با قتل صبر او را کشتند. امام باقر چهار ساله در کربلا شاهد بودند، فرمودند: ميدانيد پدرم را در کربلا چطور کشتند؟ «قتل الحسين بالسيف و السنان و الحديد و الحجارة» عدهاي با شمشير، عدهاي با نيزه، عدهاي با چوب، امام سجاد ادامه داد، مجلس منقلب شد. يزيد نگران شد فتنهاي برپا شود. به بهانه وقت نماز به مؤذن گفت: مؤذن وقت نماز است، اذان بگو. تا مؤذن فرياد زد، الله اکبر، حضرت کلامش را قطع کرد و فرمود: من هم الله اکبر ميگويم. شما به زبان ميگوييد و من با همه وجود ميگويم. مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» حضرت فرمود: «شهد بها لَحْمِي وَ دَمِي وَ مُخِّي وَ عِظَامِي» گوت و پوست و اعضاء و جوارح من «لا اله الا الله» ميگويد. تا مؤذن گفت: «اشهد أن محمداً رسول الله» نوشتند امام سجاد به مؤذن رو کرد و فرمود: به حق اين نام آرام باش. به يزيد رو کرد و فرمود: اين محمدي که با عظمت نامش را ميبرند جد من است يا تو؟ اگر بگويي جد توست، همه ميدانند دروغ ميگويي و جدت ابوسفيان است. اگر جد من است، چرا اهلبيتش را اسير کردي؟ چرا حسين او را به قتل رساندي؟ مجلس به هم خورد و نتوانستند تحمل کنند. مصيبت زده بايد حرف بزند و اگر نگذارند خودش را ميزند. امام سجاد که نگذاشتند حرفش را ادامه بدهد، دست بالاي منبر شام برد و گريبان چاک زد و مجلس به هم خورد و دور حضرت ريختند و هرکس سؤالي ميپرسد. منهال آمد و گفت: آقاجان «کيف أصبح» شب و روز شما چگونه ميگذرد؟ فرمود: همين قدر بگويم که همه مردم در پناه اسلام آرام هستند ولي اهلبيت پيغمبر در خرابه، خرابه نشين هستند. شايد ميخواستند عذرخواهي کنند و جبران گذشته کنند. اگر از امام سجاد سؤال کرده باشند، کجا بايد عذرخواهي کنيم؟ علي القاعده بايد خرابه شام را آدرس داده باشند. «السلام عليک يا أباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک»
با اين توجهي که به اين کلام نوراني امام سجاد هست، خيلي سفارش کردند براي بيماران دعا کنيد، دعاي امام حسين در عصر عاشورا را با من بخوانيد و ختم أمن يجيب داشته باشيم. امام سجاد(ع) فرمود: عصر عاشورا امام حسين به خيمه آمد و اين دعا را ياد من داد و فرمود: در سختي و گرفتاري اين دعا را بخوان. «بِحَقِ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ وَ بِحَقِ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَى حَوَائِجِ السَّائِلِينَ يَا مَنْ يَعْلَمُ مَا فِي الضَّمِيرِ يَا مُنَفِّسُ عَنِ الْمَكْرُوبِينَ يَا مُفَرِّجُ عَنِ الْمَغْمُومِينَ يَا رَاحِمَ الشَّيْخِ الْكَبِيرِ يَا رَازِق الطِّفْلِ الصَّغِيرِ يَا مَنْ لَا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ... أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» خدايا به حق زين العابدين و سيدالشهدا(ع) مريضها لباس عافيت بپوشان. به حق محمد و آل محمد رفع گرفتاري و پريشاني از شيعيان اميرالمؤمنين بفرما و همه مسلمانها در سراسر عالم بر دشمنان پيروز بگردان و در دنيا و آخرت ما را از اهلبيت جدا مگردان. به حق زين العابدين حوائج و گرفتاريهاي مردم را برطرف بفرما. قرض بدهکاران را ادا بفرما. به آنهايي که منتظر اولاد هستند، اولاد صالح مرحمت بفرما. ارواح همه شهدا را مهمان سفره سيدالساجدين و زين العابدين قرار بده.
شريعتي: انشاءالله، انشاءالله خداوند به حق اين اشکها و روضهها، همه بيماران را شفا عنايت بفرمايد. براي سلامتي حاج آقاي انصاريان عزيز هم دعا کنيم. امروز صفحه 529 قرآن کريم آيات 7 تا 27 سوره مبارکه قمر را تلاوت خواهيم کرد.
«خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ «7» مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ «8» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ «9» فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ «10» فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ «11» وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ «12» وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ «13» تَجْرِي بِأَعْيُنِنا جَزاءً لِمَنْ كانَ كُفِرَ «14» وَ لَقَدْ تَرَكْناها آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «15» فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «16» وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «17» كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «18» إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ «19» تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ «20» فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «21» وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «22» أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ «25» سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ «26» إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ»
ترجمه آيات: آنان در حالى كه چشمهايشان (از ترس و وحشت) فرو افتاده، همچون ملخهاى پراكنده، از قبرها خارج مىشوند. باگردنهاى كشيده، سراسيمه به سوى دعوت كننده مىدوند. كفّار مىگويند: اين روزى بسيار سخت است. پيش از اين (كفّار كه پيامبر را تكذيب مىكنند،) قوم نوح، بندهى ما را تكذيب كردند، و (علاوه بر تكذيب) گفتند: او ديوانه است و از (راه صحيح) بازمانده است. پس نوح پروردگارش را (چنين) خواند كه من مغلوب شدهام، پس (به دادم برس و) ياريم كن. پس ما درهاى آسمان را با ريزش باران باز نموديم. و از زمين چشمههايى جوشانديم، پس آب (زمين و آسمان) بر اساس امرى كه مقدّر شده بود، به هم پيوستند. و نوح را بر (كشتىاى كه) داراى تختهها و ميخها بود، سوار كرديم. كشتى (حامل نوح و پيروانش) زير نظر ما به حركت در آمد. (اين امر) پاداش پيامبرى بود كه مورد تكذيب و كفر قرار گرفت. و همانا ما كشتى را به عنوان نشانه باقى گذاشتيم، پس آيا پند گيرندهاى هست؟ پس عذاب و هشدار من چگونه است؟ و همانا ما قرآن را براى تذكّر (و پندپذيرى)، آسان ساختيم، پس آيا پندپذيرى هست؟ قوم عاد (پيامبر خود را) تكذيب كردند، پس عذاب و هشدار من چگونه بود؟ ما بر آنان در روز شوم، دنبالهدار تند بادى سخت و سرد فرستاديم. (تندبادى كه) مردم را همچون تنههاى درخت خرماى ريشهكن شده از جا برمىكند. پس عذاب و هشدار من چگونه بود؟ و همانا ما قرآن را براى پندپذيرى آسان نموديم، پس آيا پندپذيرى هست؟ آيا از ميان ما تنها بر او وحى نازل شده است؟ بلكه او بسيار دروغگو و خودخواه است. در آينده خواهند دانست كه دروغگو و خودخواه كيست. همانا ما فرستادگان شتر مادهايم براى آنان (و به حضرت صالح گفتيم:) پس مراقب (پايان) كار آنان باش و شكيبايى پيشه كن.
شريعتي: اين هفته قرار است از سعيد بن جُبير ياد کنيم. از اصحاب و ياران حضرت سجاد(ع) و نکات نابي را خواهيم شنيد.
حاج آقاي حسيني قمي: از فرصتهاي بسيار استثنايي که امام سجاد از آن استفاده کردند در طول امامتشان تربيت شاگردان است. در کتابهاي ما اسامي 160 نفر از اصحاب امام سجاد را داريم و اگر اينها نبودند صحيفه و مکارم الاخلاق به ما نميرسيد. اين يادگارهايي که هست توسط همين شاگردان و يکي سعيد بن جبير است. روايتي است که فرداي قيامت منادي ندا ميدهد حواريون هر امامي، اگر اينها نبودند قطعاً اين يادگاريها به دست ما نميرسيد. مرحوم آيت الله مرعشي در مقدمه صحيفه نوشتند که من مکاتباتي با شيخ الازهر داشتم صاحب تفسير جواهر، او به من نامه نوشت که شيعه غير از نهجالبلاغه، کتابي دارد؟ من يک نسخه از صحيفه برايش فرستادم و بعد از مدتها به من نامه نوشت از شقاوت و بدبختي ما بود که ما تا به حال با صحيفه سجاديه آشنا نبوديم. من تصميم دارم شرحي بر اين صحيفه بنويسم. چهل هزار زوج، يعني هشتاد هزار نفر در طرح فرزندان غدير ثبت نام کردند، نهايت به هزار نفر کمک شود. 79 هزار نفر ديگر چشم انتظار هستند. اگر ميخواهيد شيعه اميرالمؤمنين و پيرو اهلبيت بيشتر شود، در اين طرح بيشتر ياري و کمک کنيد. مسجد وقف کردن و حسينيه وقف کردن خوب است، اما مشارکت در اين کار هم کار بسيار پسنديدهاي است.
شريعتي: چقدر نام تو زيباست أباعبدالله...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»