اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-02-22-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – سيري در نهج‌البلاغه حکمت77


برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: سيري در نهج‌البلاغه حکمت 77

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي

تاريخ پخش: 22- 02- 99

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي‌کنم خدمت شما بينندگان خوب و شنوندگان نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. خدا را شاکر هستيم که قدم به قدم تا نيمه اين ماه آمديم و نزديک شب‌هاي قدر هستيم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. عزيزاني که از راديو قرآن برنامه را مي‌شنوند. اميدوارم طاعات و عباداتشان قبول باشد،

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، چون در آستانه شب‌هاي قدر هستيم و فردا شب اولين شب از شب‌هاي قدر هست. دو تا از حکمت‌هاي اميرالمؤمنين که شرح حالي از زندگي اميرالمؤمنين هست را بگويم. يکي حکمت 104 هست، سيد رضي مي‌فرمايد: از اصحاب نزديک اميرالمؤمنين نوف بکالي است. گفتند: آنقدر به حضرت نزديک بود که شب‌ها خانه حضرت مي‌ماند و استراحت مي‌کرد،«رَأَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع ذَاتَ لَيْلَةٍ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ فَنَظَرَ [إِلَى‏] فِي النُّجُومِ» يک شب ديدم اميرالمؤمنين از بستر استراحت بيرون آمدند و به آسمان نگاه کردند. به من فرمودند: «فَقَالَ لِي يَا نَوْفُ‏ أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ» تو خوابي يا بيدار هستي؟ «فَقُلْتُ بَلْ رَامِقٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ» فرمود: بيدارم. «قَالَ يَا نَوْفُ‏ طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ» خوشا به حال آنهايي که ميل و رغبتشان به آخرت است و در دنيا زاهدانه زندگي مي‌کنند. زهد در دنيا به معناي دست کشيدن از کار و کوشش و تلاش نيست، در مدينه هيچکس به اندازه اميرالمؤمنين عمران و آباداني نداشت. زهد نه به معني اينکه شما کسب و کار و تجارت نداشته باشي. زهد به اين معني که دنيا مالک تو نباشد و تو مالک دنيا باشي. چقدر تعبير لطيف است که اميرالمؤمنين فرمود: بهترين زهد مخفي‌کردن زهد است. حضرت در اوج کار و تلاش اسير دنيا نبود. هيچ رغبتي به دنيا نداشت. «أُولَئِكَ قَوْمٌ» اگر کسي اسير دنيا نبود، «اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً» اينها کساني هستند که فرش آنها زمين است. بساطشان خاک نشين هستند. نه اينکه از وسايل زندگي استفاده نکنيم، در بند اين وسايل نباشيم. فکر نکنيم اگر روزي اينها را نداشتيم زمين و زمان را به هم بزنيم که مي‌خواهيم مدل خانه و فرش و پرده ما چنان باشد. زاهد زمين فرش زندگي‌اش است و روي خاک به راحتي زندگي مي‌کند. بعضي بخاطر دکور خانه، مدل ماشين و خانه، فکر مي‌کند از هر راهي بايد تهيه کند، اگر اسير شديم ضرر مي‌کنيم. آب دنيا بهترين نوشيدني گوارا هست. دنبال نوشيدني‌هاي حرام نبايد برويم. قرآن شعار اينهاست. شعار يعني لباس زيرين، قرآن هميشه همراهشان هست. دعا مثل پوشش سراسري هميشه همراهشان است.

«ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ‏ الْمَسِيحِ» اينها دنيا را به روش عيسي مسيح سپري مي‌کنند. شارحين نهج‌البلاغه گفتند: اشاره به خطبه ديگري از حضرت هست، خطبه 160 حضرت مفصل در مورد زهد انبياء سخن گفتند. زهد پيامبر و زهد حضرت مسيح و داود، از جمله وقتي به زهد حضرت مسيح مي‌رسند، مي‌فرمايد: «فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ يَلْبَسُ‏ الْخَشِنَ‏ وَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ وَ كَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ» بالش او يک سنگي بود و لباس‌هاي خشن مي‌پوشيد. خورشت او گرسنگي بود. نور شبش ماه بود، «وَ سِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ وَ ظِلَالُهُ فِي الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا» سايه‌اش اين بود که در فصلي که از آفتاب مي‌خواست پناه بگيرد، خورشيد از آن طرف مي‌تابيد اين طرف مي‌نشست. چيزي نداشت، «وَ فَاكِهَتُهُ وَ رَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ» اگر کسي داشت و درست استفاده کرد، اشکالي ندارد. اميرالمؤمنين چهل هزار درهم در سال صدقات مي‌دادند ولي خودشان ساده‌ترين زندگي را داشتند. حضرت به نوف فرمود: داود نبي هم در چنين ساعتي از شب براي مناجات بيدار مي‌شد. «يَا نَوْفُ‏ إِنَّ دَاوُدَ ع قَامَ فِي مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّيْلِ فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لَا يَدْعُو فِيهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ» سحرگاهان هرکس دعا بکند، دعايش مستجاب مي‌شود. چرا حضرت داود را مثال زدند؟ چون داود ملک مفصلي داشت، ملک سليماني خيلي مفصل بود اما در عين حال اين ملک و حکومت او را از ياد خدا و مناجات غافل نمي‌کرد. آدم مي‌تواند سليماني زندگي کند ولي مناجاتش سر جايش باشد. مي‌تواند داودي زندگي کند و سحر هم داشته باشد. بعضي فقيرانه زندگي مي‌کنند و حال مناجات هم ندارند. سليمان با آن عظمت و حضرت داود با آن حکومت گسترده، اميرالمؤمنين او را قاري بهشت صدا مي‌کند.

«فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ‏ بِيَدِهِ‏» با آن عظمت و قدرت، «وَ يَقُولُ لِجُلَسَائِهِ» زنبيل از ليف خرما درست مي‌کرد، مي‌گفت: من مي‌سازم شما بفروشيد. امام صادق به محمد بن مسلم، از بهترين اصحاب امام صادق است، يک شخصيت فوق العاده که جايگاه ويژه‌اي داشت و وضع مالي خوبي داشت، براي اينکه يکوقت مقامات علمي و موقعيت اجتماعي، وضعيت مالي او را غافل نکند، امام صادق فرمود: تواضع کن، معروف است پشت در مسجد کوفه آمد و يک بساطي پهن کرد و گفت: خرما مي‌فروشيم. بستگانش گفتند: آبروي ما را بردي، تو تمام خرماهاي کوفه را بخواهي يکجا معامله کني، مي‌تواني. آمدي يک سبد خرما پشت در مسجد بفروشي؟ گفت: امام به من فرمود: تواضع کن، مي‌خواهم خودم را بشکنم. داود با آن عظمت و مقامات اما کار ساده‌اي هم انجام مي‌داد. اينها دروغ نيست، افسانه نيست. «أَيُّكُمْ يَكْفِينِي بَيْعَهَا وَ يَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا» نان جو از پول اين زنبيل‌هايي که با ليف خرما مي‌بافت و مي‌فروخت، نان جو مي‌خورد. حکومت گسترده‌اي داشت که نمي‌خواست از آنها استفاده کند.

حکمت 104 را خوانديم، سيد رضي اينجا قصه را نقل کردند ولي داستان مفصل است. حضرت دو مهمان داشت يکي به نام حبّه و يکي نوف، مي‌گويند: در صحن دارالاماره مشغول استراحت بوديم. نيمه شب ديديم اميرالمؤمنين از اتاق بيرون آمدند. «وَاضِعاً يَدَهُ‏ عَلَى‏ الْحَائِطِ شِبْهَ الْوَالِهِ» حضرت به قدري مناجات و ناله و ضجه‌شان در دل شب سنگين بود که از پله‌ها مي‌خواستند پايين بيايند دست به ديوار حرکت مي‌کردند. واله به مادري مي‌گويند که فرزند از دست داده است. «وَ هُوَ يَقُولُ» آيات پاياني سوره آل عمران را خواندند، «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الارْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لاياتٍ لاولِي الالْبابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الارْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ» (آل عمران، 191- 190) به اين دو مهمان رسيدند که يکي نوف است. حضرت فرمودند: «أَ رَاقِدٌ يَا حَبَّةُ» خوابي يا بيدار؟ علي جان در شگفت ماندم «أَمْ رَامِقٌ قُلْتُ رَامِقٌ هَذَا أَنْتَ تَعْمَلُ هَذَا الْعَمَلَ» تو اميرالمؤمنين هستي اينطور گريه مي‌کني؟ مثل فرزند از دست داده اينطور شيون مي‌زني؟ «فَكَيْفَ» ديگران چه کنند؟

در منابع اهل سنت هست، احمد حنبل از علماي بزرگ اهل سنت است. اين حديث معروف است «ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين الي يوم القيامه» تا قيامت جنس و انس عبادت کنند، اين ارزشش بالاتر است. چون تمام اسلام در برابر تمام کفر بود. آنوقت اميرالمؤمنين با اين عبادت مي‌گويد: به حضرت گفتم شما اينطور گريه مي‌کني و مناجات داري. حضرت سرشان را پايين انداختند و گريه کردند. «نَحْنُ قَالَ فَأَرْخَى عَيْنَيْهِ فَبَكَى ثُمَّ قَالَ لِي يَا حَبَّةُ إِنَّ لِلَّهِ مَوْقِفاً وَ لَنَا بَيْنَ يَدَيْه‏» ما در پيشگاه پروردگار موقفي داريم و يکجايي بايد در قيامت بايستيم. «مَوْقِفٌ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا» چيزي از اعمال ما بر خدا مخفي نيست. «يَا حَبَّةُ إِنَّ اللَّهَ أَقْرَبُ إِلَيْكَ وَ إِلَيَ‏ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» خدا از رگ گردن به من و شما نزديکتر است. «يَا حَبَّةُ إِنَّهُ لَنْ يَحْجُبَنِي وَ لَا إِيَّاكَ عَنِ اللَّهِ شَيْ‏ء» هيچ چيزي بين ما و خدا حاجب و حائل نيست. بعد سراغ نوف رفتند که در اين حکمت 104 نامش آمده است. فرمودند: خوابي يا بيدار؟ گفت: بيدارم. «أَنْتَ يَا نَوْفُ قَالَ لَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنَا بِرَاقِدٍ وَ لَقَدْ أَطَلْتُ بُكَائِي هَذِهِ اللَّيْلَةَ» گفت: من هم خيلي گريه مي‌کنم. آدم اميرالمؤمنين را ببيند اينطور ضجه مي‌زند، متأثر مي‌شود.

فردا شب، شب قدر اول است. خواهش مي‌کنم کسي نا اميد نباشد، هرکسي ذره‌اي نا اميدي در قلبش است، حديث را گوش کند، ببينند باز هم نا اميدي مي‌ماند يا نه. حضرت شروع کردند به گريه با چشم گريان، اين حديث را گوش کنيد. حضرت شروع به گريه کردند و فرمودند: «إِنْ طَالَ بُكَاؤُكَ فِي هَذَا اللَّيْلِ مَخَافَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» اگر در اين شب گريه طولاني مي‌کني، از خوف خدا «قَرَّتْ عَيْنَاكَ» فرداي قيامت چشم روشني در پيشگاه پروردگار، «غَداً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَا نَوْفُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ قَطْرَةٍ قَطَرَتْ مِنْ عَيْنِ رَجُلٍ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» قطره‌اي اشک از خوف خدا «إِلَّا أَطْفَأَتْ بِحَاراً مِنَ النِّيرَانِ» درياهايي از آتش را يک قطره اشک خاموش مي‌کند. چرا نااميد شويم. يکي از وسوسه‌هاي شيطان اين است که توبه را بزرگ جلوه بدهد که ما نزديک نشويم. مرحوم آيت الله غروي اصفهاني مي‌فرمود: از گنه من مپرس که زاده آدم نا خلف است اگر گناه ندارد! ما معصوم نيستيم، وسوسه‌هاي شيطاني هست، کسي نا اميد نباشد. قطره‌اي اشک از خوف خدا درياهايي از آتش را خاموش مي‌کند.

«يَا نَوْفُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ أَعْظَمَ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ» انساني جايگاه و منزلتش بالاتر از اين نيست که اين سه ويژگي را داشته باشد. «مِنْ رَجُلٍ بَكَى مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» اشکي داشته باشد. «وَ أَحَبَّ فِي اللَّهِ وَ أَبْغَضَ فِي اللَّهِ» فقط اشک نيست «يَا نَوْفُ مَنْ أَحَبَّ فِي اللَّهِ لَمْ يَسْتَأْثِرْ عَلَى مَحَبَّتِهِ» اگر کسي خدا را دوست داشت ديگر ديگران را بر محبت الهي مقدم نمي‌دارد، اگر شما خدا را دوست داري، خواهر گرامي من اگر محبّ خدا هستي، ديگر معنا ندارد بگويي من خدا را دوست دارم اما علاقه هم دارم، رابطه هم دارم، اگر کسي «وَ مَنْ أَبْغَضَ فِي اللَّهِ لَمْ يُنِلْ مُبْغَضِيهِ خَيْراً» بخاطر خدا با کسي دشمن است، ديگر نمي‌گذارد خير به آنهايي که با او دشمن هستند برسد. نگذاريد خير ما به دشمن برسد. ابزاري که شيطان امروز در اختيار ما قرار داده شيطاني است. اگر با خدا دوست هستي و با دشمن خدا دشمن هستي، ديگر نبايد ابزار شيطان در زندگي‌ات بيايد. اين جمله اميرالمؤمنين يادتان باشد. حضرت اين جمله را فرمود و حرکت کرد «وَ هُوَ يَقُولُ لَيْتَ شِعْرِي فِي غَفَلَاتِي أَ مُعْرِضٌ أَنْتَ عَنِّي أَمْ نَاظِرٌ إِلَيَّ» اي خداي من کاش علي مي‌دانست در لحظه غفلت تو از علي روي گرداني يا باز هم نظر رحمت داري. يک ضربت اميرالمؤمنين در قيام قيامت بالاتر از همه است. «   وَ لَيْتَ شِعْرِي فِي طُولِ مَنَامِي وَ قِلَّةِ شُكْرِي» اي خدا کاش مي‌دانستي آن وقتي که خواب طولاني دارم و کم سپاسي مي‌کنم در برابر نعمت‌هاي تو، کاش مي‌دانستم چه حالي دارم.

حکمت 77 نهج‌البلاغه، شخصي از اصحاب نزديک اميرالمؤمنين به نام ضَرار بن ضَمره مي‌گويد: يکوقت نزد معاويه رفتم. معاويه گفت: علي را براي من توصيف کن. از اصحاب خالص اميرالمؤمنين است. بسيار آدم خوبي بود، خيلي هم فصيح بود. به مناسبتي نزد معاويه رفته بود، معاويه گفت: علي را براي من توصيف کن. گفت: مرا معاف بدار. گفت: نه، بايد بگويي. چه حالاتي داشت؟ وقتي معاويه اصرار کرد، سيد رضي گلچيني از اين گزارش صحابي اميرمؤمنان را در حکمت 77 آوردند. کتاب ديگري هم دارد به نام خصائص الائمه، آنجا مفصل‌تر هست. وقتي اصرار کرد شانزده هفده مورد از ويژگي‌هاي اميرالمؤمنين را بيان کرد. «كَانَ‏ وَ اللَّهِ‏ بَعِيدَ الْمَدَى» حضرت خيلي همت بلند داشتند. دوستدار اميرالمؤمنين بايد همت بلند داشته باشد. در عبادت و علم و دانش به کم قانع نباشيم، در دستگيري از نيازمندان به کم قانع نباشيم. تمام اين کمک‌هايي که امروز مي‌شود گوشه‌اي از کار است. «شَدِيدَ الْقُوَى» قوي بود، از نظر جسمي و روحي قوي بود. «يَقُولُ فَصْلًا» قولش فصل الخطاب بود. «وَ يَحْكُمُ عَدْلًا» حرفش فصل الخطاب بود. قضاوتش عادلانه بود. «يَتَفَجَّرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوَانِبِهِ» علم و دانش از اطراف او مي‌جوشيد. «وَ تَنْطِقُ الْحِكْمَةُ عَنْ لِسَانِهِ» حکمت از اطرافش به سخن مي‌آمد.

مرحوم علامه اميني در الغدير که يازده جلد است، اساس کارش اين بود که از منابع اهل سنت نقل کنند نه از منابع ما، چقدر مواردي آورده که ديگران در علم محتاج اميرالمؤمنين بودند. اگر علي به داد ما نرسيده بود بدبخت شده بوديم. «يَسْتَوْحِشُ مِنَ الدُّنْيَا وَ زَهْرَتِهَا وَ يَأْنَسُ بِاللَّيْلِ» اميرالمؤمنين از دنيا وحشت داشت و به شب زنده‌داري انس داشت. هيچکس به اندازه اميرالمؤمنين عمران و آبادي نداشت، ولي با دنيا رفيق نبود. «كَانَ وَ اللَّهِ غَزِيرَ الدَّمْعَةِ» اميرالمؤمنين خيلي پر اشک بود. «طَوِيلَ الْفِكْرَةِ» خيلي اهل تفکر بود. «يَقْلِبُ كَفَّهُ وَ يُخَاطِبُ نَفْسَهُ يُعْجِبُهُ مِنَ اللِّبَاسِ» دست‌ها را به هم مي‌ماليد و با خدا راز و نياز مي‌کرد و حديث نفس مي‌کرد. «مَا قَصُرَ وَ مِنَ الطَّعَامِ مَا جَشِبَ» لباس‌هاي ساده مي‌پوشيدند، غذاي بدون خورشت داشتند. شب نوزدهم قبل از اينکه به مسجد بروند، وقتي براي حضرت نان و شير و نمک آوردند، فرمود: دختر کي ديدي بابا سر سفره‌اي بنشيند که دو نوع خورشت باشد. نمک و شير را دو خورشت حساب مي‌کند. ما حليم باشد مي‌گوييم: افطار کو؟! شايد عزيزان بگويند: با اين غذا چطور مي‌شود مرد ميدان نبرد شد؟ در نامه 45 فرمود: اين درخت‌هاي کوهي چوبشان به درد مي‌خورد و مقاوم است. گل شمعداني را دائم مراقب هستي، آب مي‌دهي، مسافرت بروي و برگردي خشک شده است.

«كَانَ وَ اللَّهِ مَعَنَا كَأَحَدِنَا» اين افتخار است. وقتي در جمع ما بود يکي از ما بود و اهل تکبر نبود. «يُدْنِينَا إِذَا أَتَيْنَاهُ» وقتي مي‌رفتيم ما را نزديک خود مي‌طلبيد. «وَ يُجِيبُنَا إِذَا سَأَلْنَاهُ» چيزي مي‌پرسيديم پاسخ ما را مي‌داد. پست و مقامي به شما دادند، اين پست‌ها براي کسي نمي‌ماند. از مردم فاصله نگيريد. بگذاريد مردم به راحتي شما را ببينند. «وَ كَانَ مَعَ دُنُوِّهِ لَنَا وَ قُرْبِهِ مِنَّا لَا نُكَلِّمُهُ هَيْبَةً» در محضر حضرت بخاطر هيبت حضرت نمي‌توانستيم سخن بگوييم. «لَهُ فَإِنْ تَبَسَّمَ فَعَنْ مِثْلِ اللُّؤْلُؤِ النَّظِيمِ يُعَظِّمُ أَهْلَ الدِّينِ» معيار بزرگداشت دينداري بود. «وَ يُحِبُّ الْمَسَاكِينَ» مساکين را دوست داشت.

در نوشته‌هاي مرحوم احمدي ميانجي خواندم که اميرالمؤمنين وقتي به شهادت رسيدند چند هزار درهم بدهکار بودند. بدهي‌شان بخاطر پولي بود که به فقرا داده بودند. امام مجتبي(ع) بعد از شهادت پدرشان دو تا از باغ‌هاي حضرت را فروختند و بدهي‌هاي حضرت را دادند. «لَا يَطْمَعُ الْقَوِيُّ فِي بَاطِلِهِ وَ لَا يَيْأَسُ الضَّعِيفُ مِنْ عَدْلِهِ» هيچ قلدري طمع نمي‌کرد نزد اميرالمؤمنين برود و زور بگويد، اميرالمؤمنين به مالک اشتر فرمود: کاري کن گردن کلفت‌ها طمع نکنند. بيچاره‌ها از عدالت اميرالمؤمنين نا اميد نبودند. حالا همه اينها اين صحابي خاص براي معاويه تعريف مي‌کند: خدا را شاهد مي‌گيرم «أَشْهَدُ بِاللَّهِ لَرَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ» مناجات علي را در دل شب ديدم، «وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ غَارَتْ نُجُومُهُ مُتَمَاثِلًا فِي مِحْرَابِهِ قَابِضاً عَلَى لِحْيَتِهِ يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ» مثل مارگزيده به خود مي‌پيچيد،‏ «وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ» مثل غصه‌دارها گريه مي‌کرد، «وَ كَأَنِّي أَسْمَعُهُ» صداي علي در گوش من است که مي‌گفت: «وَ هُوَ يَقُولُ يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا أَ بِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّفْتِ» اي دنياي پست سراغ من آمدي؟ «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَانَ حِينُكَ قَدْ أَبَنْتُكَ ثَلَاثاً عُمُرُكَ قَصِيرٌ وَ خَيْرُكَ حَقِيرٌ وَ خَطَرُكَ كَبِيرٌ» اي دنيا عمرت کوتاه و کم ارزش هستي. «آهِ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ وَحْشَةِ الطَّرِيقِ» وقتي اين صحابي بزرگوار اين کلمات را گفت، معاويه از اين صحابي پرسيد: الآن چه مي‌کني در فراق اميرالمؤمنين؟صبر کسي که در سينه‌اش بچه‌اش را قرباني کرده است. يک پدري، مادري عزيزش را روي سينه سر ببرد، آرامش دارد؟ ما در فراق حضرت اينطور هستيم.

شريعتي: امروز صفحه 404 قرآن کريم آيات پاياني سوره عنکبوت و آيات ابتدايي سوره روم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ ما هذِهِ‏ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «64» فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ «65»      لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ «66» أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ «67» وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ «68» وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ «69»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، الم «1» غُلِبَتِ الرُّومُ «2» فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ «3» فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ «4» بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»

ترجمه آيات: اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازيچه نيست و اگر بدانند، زندگى حقيقى، همان سراى آخرت است. پس هنگامى كه بر كشتى سوار شوند (و خطر را احساس كنند،) خدا را با اخلاص مى‏خوانند (و غير او را فراموش مى‏كنند) پس همين كه (خداوند) آنان را به سوى خشكى رساند و نجات داد، باز ناگاه به شرك بر مى‏گردند. (بگذار) تا به آنچه به آنان داده‏ايم ناسپاسى كنند و (از لذّت‏هاى زودگذر زندگى) كامياب شوند؛ امّا به زودى خواهند فهميد. آيا نديدند كه ما حرمى امن قرار داديم و حال آن كه مردم از اطرافشان ربوده مى‏شدند؟! پس آيا به باطل ايمان مى‏آورند و به نعمت خداوند كفر مى‏ورزند؟ و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد يا هنگامى كه حقّ به سراغش آمد آن را تكذيب كند؟ آيا براى كافران، در دوزخ جايگاهى نيست؟ و كسانى كه در راه ما (تلاش و) جهاد كردند، راه‏هاى (قرب به) خود را به آنان نشان خواهيم داد و همانا خداوند با نيكوكاران است.

به نام خداوند بخشنده‏ى مهربان‏، الف، لام، ميم. روميان مغلوبِ (ايرانيان) شدند. (اين شكست) در نزديك‏ترين سرزمين (رخ داد) ولى آنان بعد از مغلوب شدن، در آينده‏ى نزديكى پيروز خواهند شد. (اين پيروزى) در چند سال (آينده خواهد بود)، قبل از پيروزى و شكست و بعد از آن، كار تنها به دست خداست و در آن روز (پيروزى)، مؤمنان خوشحال خواهند شد. خداوند هر كس را بخواهد، به يارى خود يارى مى‏كند، و او قدرتمند و نفوذ ناپذير مهربان است.

شريعتي: توصيه‌هاي پاياني شما در مورد شب‌هاي قدر را بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: اين جمله را يکي از اساتيد بزرگوار مي‌فرمود: اگر مي‌خواهيد شب‌هاي شما آباد باشد، روزهاي آبادي داشته باشيد. فردا شب، شب قدر است، اين يک روز خودمان را سبک‌بال کنيم. اگر حق الله و حق الناس بر گردن ما هست، اگر مي‌خواهيد فردا شب حال حضور داشته باشيم مقدمات را فراهم کنيم و يک توبه جدي بکنيم. يک تصميم و عزم جدي بگيريم. بعضي فکر مي‌کنند کرونا را شکست بدهند ديگر مرگ سراغ ما نمي‌آيد، نه مرگ هست. حق الله را امروز و فردا نکنيم. امام صادق فرمود: کسي نماز توبه را بخواند، بعد از نماز صورتش را از قبله برنمي‌گرداند مگر اينکه خداوند گناهان او را مي‌آمرزد. نماز اميرالمؤمنين يا نماز توبه، دو تا دو رکعت است، مثل نماز صبح است. در نماز صبح يک «قل هو الله» مي‌خوانيد، در نماز توبه پنجاه «قل هو الله» در هر رکعت مي‌خوانيد. جمعاً دويست «قل هو الله» دارد. در اين فرصت باقيمانده به شب قدر آماده و سبک‌بال باشيم.

خدايا به حق محمد و آل محمد آنچه به همه خوبان خودت در اين شب‌ها عنايت مي‌کني به ما هم عنايت بفرما و قابليت درک ليلة القدر را به ما عنايت بفرما.

شريعتي:

آئينه شو جمال پري طلعتان طلب *** جاروب کن تو خانه سپس ميهمان طلب

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»