برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(شرح خطبه 45 و 28)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 21- 11-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سرا پا اگر زرد و پژمردهايم ولي دل به پاييز نسپردهايم
چو گلدان خالي لب پنجره، پر از خاطرات ترک خوردهايم
اگر دل دليل است آوردهايم، اگر داغ شرط است ما ديدهايم
اگر دشنهي دشمنان گردنيم، اگر خنجر دوستان گردهايم
گواهي بخواهيد اينک گواه، همين زخمهايي که نشمردهايم
دلي سربلند و سري سر بزير از اين دست عمري به سر بردهايم
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و نازنينمان، آغاز چهل و يکمين سالروز پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي را به همه شما تبريک ميگويم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. آغاز چهل و يکمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي را تبريک ميگويم. همانطور که مقام معظم رهبري فرمودند: مردم ما با همه گلايههايي که دارند انشاءالله فردا سنگ تمام ميگذارند. گلايه هست ولي در 22 بهمن طرف حساب ما ديوانههايي مثل ترامپ هست، بايد نشان بدهيم پاي انقلاب خود ايستاديم. نيازي به توضيح و تبليغ رسانه ندارد و مردم حتماً حضور پيدا خواهند کرد. چون در آستانهي ولادت حضرت زهرا(س) هستيم و روز شنبه روز ولادت حضرت زهرا و روز زن و روز مادر است. پيشاپيش اين روز را تبريک ميگوييم. روايت داريم امام باقر(ع) فرمود: کسي به بازار برود و هديهاي بگيرد براي زن و فرزندش بياورد، کار بسيار خيري کرده است. رسيدگي و هديه دادن به زن و فرزند کار خير است. جشن ولادت حضرت فاطمه زهرا را طولاني برگزار کنيد. حتي مادراني که از ميان ما رفتند، به ياد آنها هم خيرات و صدقاتي بدهيم. حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه فرمودند: «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ» اينجا معلوم نيست چه کسي غني و چه کسي فقير است. قطعاً در گذشتگان ما، مادراني که از دست داديم حتماً آنجا نيازمند خيرات و صدقات ما هستند و حتماً به مادراني که هستند هديه بدهيم.
شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي حسيني قمي: خطبه 45 مقدمهاي براي خطبه 28 نهجالبلاغه است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ وَ لَا مَأْيُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ» همه خطبههاي اميرالمؤمنين و اهلبيت با حمد الهي شروع ميشود و در هر خطبهاي ويژگيهايي براي پروردگار يا براي اين حمد گفته ميشود که غير از خطبه ديگر است و تکراري ندارد. در خطبه 114 داريم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ نَحْمَدُه علي آلائه کما نحمَدُه علي بلائه» خطبه دوم، خطبه اول نهجالبلاغه «الحمد للّه الّذي لا يبلغ مدحته القائلون، و لا يحصي نعمائه العادّون و لا يؤدّي حقّه المجتهدون» خطبه 157 «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ» هر خطبهاي حمد خداوند را دارد و هر حمدي ويژگيهاي جديد خداوند را دارد. از جمله اين خطبه «الحمدلله» چطور خدا را حمد ميکنيم؟ «الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ» در حالي که نااميد از رحمت خدا نيستيم. اشاره به سوره مبارکه حجر آيه 56 دارد «قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» فقط گمراه است که از رحمت خدا نا اميد است. کسي نااميد از رحمت است که گمراه است. «غير المغضوب عليهم و الضالين» اگر نا اميد باشيم در دسته گمراهان رفتيم.
در پيامها زياد داريم، اگر سنگينترين گناه را انجام داده باشيم، داريم اگر کسي گناهي کرد و پشيمان شد، خدا ميآمرزد قبل از اينکه ذکر استغفرالله بگويد. البته حق الناس را بايد پرداخت کرد، حق الله نماز و روزه را بايد انجام داد ولي نبايد نا اميد شد. «وَ لَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ» ما از نعمت خدا بي بهره نيستيم، تمام وجود ما را نعمت خدا گرفته است. «وَ لَا مَأْيُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ» از آمرزش پروردگار نا اميد نيستيم. اشاره به آيه87 سوره يوسف دارد «إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» آنجا فرمود: نا اميد از رحمت خدا نيست مگر گمراه، اينجا ميفرمايد: نا اميد «الا الکافرون» تو خدا را قبول نداري که نا اميد هستي. اگر خدا را بشناسي، نبايد نا اميد باشي. وقتي گناهان کبيره را ائمه نام ميبرند، اول گناه کبيره يأس از رحمت خداست. ما از عبادت خدا سرپيچي نکرديم. با اين نماز و روزه حق پروردگار ادا نميشود.
بنده همان به که ز تقصير خويش، عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداونديش کس نتواند که به جا آورد
«الَّذِي لَا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ» رحمتش زوال ناپذير است. اشاره به آيه 156 سوره اعراف دارد، خداوند فرمود: «عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» رحمت من واسع است که همه را در برميگيرد. اما عذاب به هرکس بخواهم ميرسد. در بحث عذاب وعيد است، ميگويند: در وعيد اگر کسي تخلف کند، اشکال ندارد. خداوند وعيد است. در عذاب اگر تخلف کرد ممکن است محقق نشود. در وعده خدا تخلف نيست. «وَ لَا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ» خدايي که نعمتش جاودانه است. اشاره به آيه 20 سوره مبارکه لقمان دارد. ِ «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» خدا تمام نعمتهايش را بر شما مقدر کرده است.
گاهي شايد غافل باشيم، نعمتهايي که خدا به ما داده مثلاً الآن چندين هزار نفر براي دريافت عضو در نوبت هستند. يکي از کارهاي خوبي که از آن غفلت کرديم، مردم را تشويق کنيم که اگر مرجع تقليد شما اجازه اهداي عضو ميدهد، اين را در وصيتنامهاش بنويسد. يک عده با عضو ما حيات بگيرند. عدهي زيادي براي دريافت نکردن اهداي عضو از دنيا ميروند. گاهي رسانه افرادي که عضو دريافت کردند را نشان ميدهد، آن کسي که دريافت کرده به اين خانوادهاي که موافقت کردند، ميگويد: من تا آخري عمر نوکري شما را ميکنم و مديون شما هستم. شما به من حيات مجدد داديد. ما چقدر عضو از خدا دريافت کرديم، آنوقت ما ميتوانيم حساب کنيم چند تا عضو گرفتيم؟ ميتوانيم شماره کنيم؟ اميرالمؤمنين ميفرمايد: « لَا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ وَ لَا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَة» نعمتش جاودانه است. «وَ الدُّنْيَا دَارٌ مُنِيَ لَهَا الْفَنَاءُ» دنيا خانهاي است که فنا و نابودي برايش مقدر شده است. «وَ لِأَهْلِهَا مِنْهَا الْجَلَاءُ» مقدر شده که از اين خانه بايد برويم. «وَ هِيَ حُلْوَةٌ [خَضِرَةٌ]» دنيا رفتني است و بايد از دنيا برويم. «وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ» گاهي آدم به اشتباه ميافتد و فکر ميکند اينجا جاودانه است. «فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ» دنيا خيلي خوب است ولي طوري از دنيا برويد، بهترين زاد و توشه را همراه خود ببريد. در خطبه 204 سيد رضي مينويسد حضرت فراوان خطبه را ميخواندند. شيخ صدوق در أمالي مجلس 77 مينويسد اميرمؤمنان هرشب به طرف مردم برميگشتند و اين خطبه را ميخواندند. رحمت خدا به شما! زاد و توشه بگيريد و چيزي جمع کنيد. «تَزَوَّدُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيل» جاودانه نيست، از اين فرصت خوب استفاده کنيد. «وَ لَا تَسْأَلُوا فِيهَا فَوْقَ الْكَفَافِ» اميرالمؤمنين ميفرمايد: زياده خواهي نکنيد.
در کافي مرحوم کليني بابي داريم به نام کفاف، کفاف يعني چه؟ پيامبر خدا از مسيري عبور ميکردند، لوازمي نداشتند، تشنه و گرسنه شدند و نياز به آب و غذا داشتند، ديدند کسي دام دارد. حضرت فرمود: اگر ميشود به ما شيري بده. اين خيلي بخيل بود. خسيس بود. گفت: نگاهت به شيرهاي درون ظرفها افتاد؟ اينها براي شام ماست. نگاهت به شير درون سينه گوسفندان افتاد؟ اينها براي صبحانه ما هست. ما چيزي نداريم به شما بدهيم. رسول خدا رفتند. در يک منطقه ديگر از کسي ديگر تقاضا کردند، گفتند: ما تشنه و گرسنه هستيم، گفت: هرچه بخواهيد. شايد هم هيچکدام پيامبر را نشناختند. به حضرت شير داد و گفت: اين چيزي نيست. يک گوسفند هم به حضرت داد. گفت: اين هرچه بود که در توان داشتيم. اگر بيشتر ميخواهيد برويم از جاي ديگر براي شما بياوريم. رسول خدا يک دعا در حق مرد اول و يک دعا در حق اين مرد کردند. در حق اولي دعا کرد که «اللهم اکثر ماله و ولده» خدايا مال و نسلش را زياد کن. در اين دومي که همه چيز داد حضرت فرمود: خدا به اندازه کفايت زندگي به او بدهد. اصحاب گفتند: يا رسول الله اشتباه دعا نکرديد؟ حضرت فرمود: «إِنَّ مَا قَلَ وَ كَفَى» مال ولو کمش کفايت زندگي را بکند، «خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَ أَلْهَى» بهتر از مال زيادي است که آدم را مغرور کند.
يکوقت کسي دنبال مال زياد است، براي کار خير و دستگيري از ديگران و زندگي زن و فرزند و رسيدگي به ديگران ميخواهد. اينها خوب است. اما اگر ما از اين مرزها گذشتيم، يعني ثروت شده عشق به جمع کردن، گرهاي باز نميکند. بعضي هستند مال زيادي دارند و دست خير دارند، اما بعضي فقط جمع ميکنند. فرمود: آن کمي که کفايت زندگي باشد بهتر از زيادي است که آدم را مشغول شمارش و جمع مال کند. «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ» فقط جمع کند. «اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْكَفَافَ» خدايا به محمد و آل محمد به اندازه کفافشان بده. بيش از کفافتان در دنيا نخواهيد. در حکمت 192 نهجالبلاغه يک جمله از اميرالمؤمنين هست «يَا ابْنَ آدَمَ مَا كَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِكَ» اگر چيزي جمع کردي بيش از خرج خودت، «فَأَنْتَ فِيهِ خَازِنٌ لِغَيْرِك» فقط خزانهدار ديگري هستي، ميگذاري و ميروي. چيزي براي خودت نگه نميداري. الآن بعضي هستند مردم از آنها طلب دارند، حاضر نشده حق مردم را بدهد. يکي از علماي بزرگ مرحوم آيت الله شيخ ابوالقاسم قمي بود. اين بزرگوار مرجع تقليد و صاحب رساله بود ولي احساس کرد آيت الله العظمي حائري مؤسس حوزه بهتر ميتواند حوزه را اداره کند، تمام موقعيتش را دو دستي تقديم آيت الله العظمي حائري کرد و گفت: اين آقا در خانه خودش را بست و گفت: کسي حق ندارد بيايد. اين بزرگوار شاگردي داشت مرحوم آخوند ملا علي همداني در همدان از اولياي خدا بود، وقتي استاد از دنيا ميرود، فرمودند: من استادم را خواب ديدم، دست استادم را محکم گرفتم و گفتم: استاد دست شما را رها نميکنم. بگو آن طرف چه خبر بود؟ گفت: من که از دنيا رفتم فرشتهها آمدند دو بشارت به من دادند. گفتند: خوشا به حالت حق الناس بر گردنت نيست. کاري کنيم وقتي از دنيا ميرويم فرشتگان بگويند: حق الناس بر گردنت نيست. گفتند: خوشا به حالت محبت حضرت زهرا را داري.
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ الدُّنْيَا قَدْ أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ» سيد رضي خطبه را که نقل ميکنند غوغايي کرده است در عظمت فصاحت و بلاغت اميرالمؤمنين، «وَ إِنَّ الآْخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلَاعٍ أَلَا وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَايَةُ النَّارُ» وقتي سيد رضي ميخواهد توضيح بدهد، اميرالمؤمنين حجت خداست، مثلاً شما بخواهيد شعر سعدي را به عربي برگردانيد، نميشود. اميرالمؤمنين فرمود: بدانيد دنيا پشت کرد و اعلام وداع کرده است. آخرت اقبال کرد و به طور ناگهاني ميآيد. امروز روز تمرين است. کسي که مسابقه اسب سواري ميرود گاهي اسب مسابقه را ماهها يا بيشتر تمرين ميدهند، خيلي بايد تمرين داد يک اسب چابک و ورزيده شود. در ساعت مسابقه ديگر نميشود کاري کرد. شما اگر اسب را از سالها آماده نکرده باشي، ديگر نميتوان کاري کني. اگر در دنيا آماده نشديم، ورزيده نشديم و سالها تمرين نکرديم، نميتوان گفت: ما را برگردان يکبار ديگر آماده شويم. فردا مسابقه است، جايزه چيست؟ جايزه بهشت است. به بهشت رسيدي که هيچ و اگر نرسيدي بعدش آتش است. اميرالمؤمنين تعبيرات فراواني از دنيا دارند. در حکمت 130 نهجالبلاغه دوازده تعبير هست که اميرالمؤمنين از دنيا چطور تعبير ميکند.
1- «الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا» اهل صداقت باشيد، با صداقت با دنيا رفتار کن. 2- «وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا» 3- «وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا» توشه بگيري اينجا فرصت است. 4- «وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا» 5- «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ» مسجد دوستان خداست، مصلي فرشتگان است، تجارتگاه اولياي خداست. سيدالشهداء تعبيري دارند که دنيا «قنطره» پل است. امام هادي دارند که «الدنيا سوق» دنيا بازار است. حضرت ميفرمايد: با همه ويژگيها دنيا گذشته و امروز روز تمرين است.
«أَ فَلَا تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ» کسي نيست قبل از مرگش از خطايش توبه کند. «أَ لَا عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ» کسي نيست امروز يک کاري کند قبل از اينکه روز گرفتارياش برسد. «أَلَا وَ إِنَّكُمْ فِي أَيَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ» امروز فرصت داريد، اجلت برسد تمام است. آقا و خانم محترم تا دستت ميرسد کاري بکن.
تا که دستت ميرسد شو کارگر *** چون فتي از پاي خواهي زد به سر
ديگر مهلت نداري، «فَمَنْ عَمِلَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ» هرکس در اين فرصت کار کرد، سود کرده است. «أَلَا وَ إِنِّي لَمْ أَرَ كَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا» نديدم کسي مثل بهشت که طالبان بهشت خوابيدند، چطور تو طالب بهشت هستي و هيچ کاري نميکني. «وَ لَا كَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا» نديدم مثل آتش، آنهايي که ميخواهند از آتش فرار کنند خواب هستند. يعني اگر کسي از قوانين الهي نتوانست استفاده کند، از احکام الهي و رحت پروردگار نتوانست استفاده کند، حتماً باطل گرفتارش خواهد کرد.
همه حرف اميرالمؤمنين يک کلمه است. ما ميتوانيم از دنيا خوب استفاده کنيم، بخوابيم ببينيم کي بيدار ميشويم؟ اين فراز نهجالبلاغه هشدار به مردم و موعظه است. «أَلَا وَ إِنَّكُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ» به شما سفر را اعلام کردند، به شما گفتند: زاد و توشه برداريد، «وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ [عَلَيْكُمْ] عَلَيْكُمُ اثْنَتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ» آنچه بيش از همه ميترسم هوا پرستي است. براي دو روز دنيا و هواهاي دنيا، حق و ناحق کردن و ظلم کردن و اذيت و آزار دادن، آنچه بيش از همه ميترسم هواپرستي است و آرزوهاي طولاني است.
گاهي از اين فرصتهاي دنيا طوري غفلت ميکنيم که آنچنان در اين تمرين پشيمان ميشويم ديگر قابل جبران نيست. پدرش از خادمان امام عسکري(ع) است، پدر از دنيا رفت، مادرش گفت: من آرزو دارم کاش امام عسکري تو پسر را هم به خادمي ميپذيرفت. مادرش شب و روز دعا ميکرد. شب نيمه شعبان شد. به اين پسر گفت: برو حرم سيدالشهداء زير قبه امام حسين دعا کن. من مادرت هستم، دعاي مادر اثر دارد. من دعا ميکنم، تو دعا کن، انشاءالله امام عسکري تو را هم بپذيرد. شب نيمه شعبان تا سحر دعا کرد، از حرم بيرون آمد، کسي سراغش آمد، گفت: امام عسکري مرا فرستاده است. به همين زودي دعا اثر کرد، بلند شو برويم. گفت: من بروم کوفه مادرم کوفه است، بارم را ببندم. با مادرش خداحافظي کرد، بارش را بست و مادر خيلي خوشحال شد. دعاي زير قبه سيدالشهداء، کسي ميخواهد سامرا برود، رفت بغداد خانه يکي از دوستانش، گفت: عجب شبي آمدي، امشب چه خبر است؟ گفت: امشب شب جشن بزرگ اديان مذهبي است. گفت: ما مسلمان هستيم. گفت: بازي درنياور. اين را در آن جشن برد. مشروبات آورد و گفت: بخوريد. گفت: ما مسلمان هستيم. گفت: يک شب هزار شب نميشود. راضي شد مشروب خورد. هر فسق و فجوري را مرتکب شد. گفت: توبه ميکنيم. فردا به سامرا آمد. نزديک خانه امام عسکري(ع) غسل کرد. در نهر آبي غسل کرد و توبه کرد. رفت مسجد نماز بخواند سلام نماز را داد، همان آقايي که در کربلا سراغش آمده بود ديد. گفت: برويم؟ گفت: کجا برويم؟ امام عسکري پيام داد که ما يک چنين آدمي را نميخواهيم. از همان مسيري که آمدي برگرد. چقدر خرج راهت بوده است؟ اين خرج راهت باشد از همين راهي که آمدي برگرد. او برگشت و قصه را به مادرش گفت، گفت: تا امام عسکري توبه مرا قبول نکند خودم را به زنجير ميبندم. اتفاقاً چند روز بعد امام (ع) به شهادت رسيدند، البته خدا توبه را ميپذيرد. ولي انسان ميرسد به درجهاي که اول بود؟ توبهات قبول شد. اگر اين ظرف را آلوده کردي دوباره رفتي بشويي، ديگر آن ظرف اول نميشود. همه حرف اميرالمؤمنين اين است که نديدم مثل بهشت که اين همه طالبان بهشت هستند ولي خوابيدند. سعدي دارد،
صد حيف از اين عمر گرانمايه که بگذشت *** ما از سر تقصير و خطا در نگذشتيم
پيري و جواني چو شب و روز بيامد *** ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم
بر لوح معاصي خط عذري نکشيديم *** پهلوي کبائر حسناتي ننوشتيم
گر خواجه شفاعت نکند روز قيامت *** بايد که ز مشاطه نرنجيم که زشتيم
شايد که عنايت برسد ورنه نپندار *** با اين عمل دوزخيان اهل بهشتي
شريعتي:
ما کشته نفسيم بسا وخ که برآيد *** از ما به قيامت که چرا نفس نکشتيم
امروز صفحه313 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى «13» إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي «14» إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى «15» فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى «16» وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى «17» قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى «18» قالَ أَلْقِها يا مُوسى «19» فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى «20» قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى «21» وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى «22» لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى «23» اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى «24» قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي «25» وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي «26» وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي «27» يَفْقَهُوا قَوْلِي «28» وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي «29» هارُونَ أَخِي «30» اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي «31» وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي «32» كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً «33» وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً «34» إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً «35» قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى «36» وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى»
ترجمه آيات: ومن تو را (به پيامبرى) برگزيدهام، پس بهآنچه وحى مىشود گوش فراده. همانا منم اللّه، جز من خدايى نيست، پس مرا بندگى كن و نماز را بپادار تا به ياد من باشى. همانا قيامت خواهد آمد (ولى) من مىخواهم (زمان) آن را مخفى كنم تا هركس در برابر سعى و تلاش خود، جزا داده شود. پس مبادا كسى كه به قيامت ايمان ندارد و پيرو هواى نفس خويش است، تو را از توجّه به قيامت باز دارد كه سقوط مىكنى. و (خداوند فرمود:) اى موسى! آنچه به دست راست توست چيست؟ (موسى) گفت: اين عصاى من است كه بر آن تكيه مىدهم و با آن براى گوسفندانم (از درختان) برگ مىريزم ودر آن منافع ديگرى (نيز) براى من است. (خداوند) فرمود: اى موسى! عصا را بيفكن. پس (موسى) آن را افكند، پس ناگهان آن (عصا) مارى شد كه مىشتافت.(خداوند) فرمود: آن را بگير و نترس، ما بزودى آن را به حالت اوليّهاش بر مىگردانيم. و دستت را به زير بازو وبغل خويش فروبر تا سفيد و بىعيب بيرون آيد (كه اين نيز) نشانه و معجزهى ديگرى است. تا از نشانههاى بزرگ خويش به تو نشان دهيم. (اى موسى! اكنون) به سوى فرعون حركت كن كه او طغيان كرده است. (موسى) گفت: پروردگارا! (اكنون كه مرا به اين كار بزرگ مأمور فرمودى) سينهام را برايم گشاده گردان (و بر صبر و حوصلهام بيفزا). و كارم را برايم آسان فرما. و گره از زبانم باز نما. تا (آنها) سخنان مرا (خوب) بفهمند. و از خاندانم (ياور و) وزيرى برايم قرار بده. برادرم هارون را. (و اينگونه) پشت مرا با او استوار ساز. و او را در كارم شريك گردان. تا ما تورا بسيار به پاكى بستاييم. و تورا بسيار ياد نماييم. (پروردگارا!) همانا تو همواره نسبت به احوال ما آگاه و بصير هستى. (خداوند) فرمود: اى موسى! به يقين آنچه را درخواست كردى به تو داده شد. وبه تحقيق ما بار ديگر بر تو منّت گذاشتيم (وتورا مشمول نعمتهاى خويش ساختيم).
شريعتي: انشاءالله به برکت اين آيات نوراني همه شما سلامت باشيد و زندگيتان سرشار از عافيت باشد. اشاره قرآني را بفرماييد و بعد در مورد حضرت ام البنين بفرماييد.
حاج آقاي حسيني قمي: آيه 15 اين سوره «إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ» قيامت حتما ميرسد، «أَكادُ أُخْفِيها» من تاريخ قيامت را مخفي کردم، «لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى» هرکس تلاشي کرد پاداش او براساس تلاش او باشد. اگر ميدانستيم مرگ ما کي است، همه توبه ميکردند. هنر اين است که انسان از تاريخ مرگ اطلاع ندارد. اين فرصتي است که خدا به ما داده تا از اين فرصت خوب استفاده کنيم.
کتاب رجال مرحوم مامقاني، وقتي ميرسد به داستان حضرت ام البنين اين قصه را نقل ميکند که وقتي جناب بشير به مدينه آمد تا از حوادث کربلا خبر بدهد، سعي کرد يک مسيري را انتخاب کند که حضرت ام البنين را نبيند. يک مرتبه ديد حضرت ام البنين مقابلش است. وقتي با بشير روبرو شد سؤال کرد: چه خبر؟ شروع کرد از ديگر شهدا گفت. مثلاً زهير به شهادت رسيد. حبيب به شهادت رسيد. اين جمله در تارک تاريخ ميدرخشد، گفت: بشير «نفسي و من تحت الخضراء فداء لأبي عبدالله» جان من و جان عالم فداي حسين، فقط از حسين براي من بگو.
خدا را قسم ميدهيم به حق محمد و آل محمد، خير و صحت و سلامت و عافيت و عاقبت بخيري به همه عزيزان عنايت بفرمايد. حوائجشان برآورده بخير بفرمايد، مريضها لباس عافيت بپوشاند. گرفتاريها برطرف بفرمايد. دنيا و آخرت ما را از اهلبيت جدا نفرمايد.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»