برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهجالبلاغه اميرالمؤمنين علي(عليهالسلام)- نامه سوم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 30- 07-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
تا داشتهام فقط تو را داشتهام *** با ياد تو قد و قامت افراشتهام
بوي صلوات ميدهند دستانم *** از بس که گل محمدي کاشتهام
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. اميدوارم عزاداريها مورد قبول درگاه الهي قرار گرفته باشد و اين روزهاي پايان ماه صفر را هم مخصوصاً در آستانهي رحلت خاتم الانبياء، امام حسن مجتبي، شهادت آقا علي بن موسي الرضا، باز هم مجالس را مثل هميشه گرم نگه دارند.
شريعتي: انشاءالله زيارت بقيع نوراني و مدينه النبي و مسجد النبي و زيارت آقاي ما علي بن موسي الرضا نصيب همه ما شود در اين ايامي که متبرک به نام اين بزرگواران هست. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در بخش نامههاي نهجالبلاغه، بخش دوم که 79 نامه دارد، نامه سوم اميرالمؤمنين که شيخ صدوق در کتاب أمالي آوردند. نامهاي است که حضرت به شريح قاضي نوشته است. به حضرت خبر دادند شريح قاضي خانهاي به هشتاد دينار خريده است. حضرت خيلي ناراحت شدند و اين نامه بسيار بلند بالا را در خطاب به شريح نوشتند. قبل از اينکه اصل نامه را بخوانيم دو مطلب را عرض کنم. اولاً گزارشي از زندگي شريح قاضي بگويم و دو سؤال هم جواب بدهم. شريح قاضي 65 سال قاضي بود. طولانيترين قاضي است که 105 سال عمر کرد. 65 سال قاضي بود. اولين حکم قضاوتش را از خليفه دوم گرفت تا در دوران خلفاي بني اميه، در دوران فتنهي عبدالله بن زبير بود که استعفا داد و کنار رفت. در زمان اميرالمؤمنين هم قاضي بود. اميرالمؤمنين با او شرطي کردند، به شرطي تو در پست خود ميماني که نظر نهايي را در احکامت من بدهم. در تاريخ هست، اميرالمؤمنين فرمود: هيچ قضاوتي را قطعي نکني و به من نشان بدهي، مقدمات را آماده مي کرد و حکم نهايي با حضرت بود. قبل از اميرالمؤمنين آزاد بود و هرکاري ميخواست ميکرد. دو مطلب خيلي مهم است، يکي اينکه در داستان آمدن جناب مسلم بن عقيل به کوفه، شريح خيلي کار بدي کرد و نقش زشتي داشت و تأثيرگذار در شهادت جناب هاني بود. وقتي حضرت مسلم به خانه هاني رفتند، از خانه مختار آمدند و مخفيگاهي انتخاب کردند و رفتند خانه جناب هاني، ابن زياد هاني را دستگير کرد براي اينکه اعتراف بگيرد و صورتش را مجروح کرد و اذيتش کرد. هم قبيلهايهاي او خبردار شدند. قيام کردند و آمدند دارالاماره کوفه را محاصره کردند. جمعيت زيادي بودند. اگر همينها ميماندند و مقاومت ميکردند، ورق برميگشت و ابن زياد از بين ميرفت. هاني همانجا فرياد ميزد که کجا هستند دينداران، کجا هستند کساني که اهل اين شهر هستند و مرا تنها گذاشتند؟ همانطور که آثار جراحت و ضربات ابن زياد بر صورتش بود خون بر سر و صورتش جاري بود. کسي خبر داد براي اينکه مردم را بيشتر تحريک کنند که هاني کشته شد! شما چرا نشستيد؟ اينها قيام کردند و گفتند: ما نميرويم تا هاني را زنده نگيريم. خيلي موقعيت حساسي بود. يک خيانت بزرگي کرد. ابن زياد گفت: اين مردم قيام کردند و الآن داخل دارالاماره ميريزند. تو برو هاني را ببين و بگو: هاني زنده است! چه کسي گفته او کشته شده است؟ تو بگو: من ديدم هاني زنده بود. اين دروغ نيست. هاني زنده است. مردم را متفرق کن. اين هم اين خيانت را کرد و خدمت بزرگ را به ابن زياد کرد. آمد گفت: من رفتم نزد هاني، هاني زنده بود. ديگر نگفت چه بلايي سر هاني آورده است. مردم آرام شدند و رفتند. اين خيانت در پرونده شريح قاضي هست.
مطلب ديگر اينکه اهلبيت(ع) وقتي به کوفه آمدند، بعد از حادثه کربلا اهلبيت را به اسارت به کوفه آوردند، اين هيچ موضعگيري نکرد. اهلبيت را که اسير کردند و کوفه آوردند، هيچي نگفت و سکوت کرد. حقايق تاريخي را بايد واضح گفت. معروف است شريح قاضي به قتل سيدالشهداء فتوا داد، اين نيست. اگر کسي چنين سندي دارد به ما نشان بدهد. در منابع معتبر هزار سال پيش، ما نيامديم از شريح قاضي دفاع کنيم. اگر اين دو خيانت را نکرده بود شايد در کوفه ورق برميگشت. اما اينکه بگوييم: فتوا داده که امام حسين خونش مباح است، اگر در منابع قديمي چيزي پيدا کرديد به ما بگوييد. سؤال دوم اينکه گفتيم: شريح در زمان اميرمؤمنين قاضي بود و لذا حضرت اين نامه تند را نوشتند. داستان اين نامه چيست؟ حضرت فرمود: به من خبر رسيد که تو خانهاي خريدي به هشتاد دينار، حضرت مورد عتاب و خطاب قرار ميدهند. آيا هشتاد دينار براي قاضي مبلغ زيادي است؟ شارحين نهجالبلاغه وقتي به اينجا رسيدند توضيح خوبي دادند و گفتند: درست است هشتاد دينار زياد نيست ولي براي قاضي زياد است. قاضي در معرض اتهام است وقتي قاضي خانه جا به جا ميکند، ويلا ميخرد، ماشين عوض ميکند، نگاه مردم دنبال اوست و بايد مراقب باشد. حاکمان بايد مراقب باشند. آدم يا مسئوليتي را نميپذيرد و يا اگر پذيرفت بايد به لوازمش ملتزم باشد. اينکه حضرت علي(ع) لباس بسيار سادهاي داشتند، ميفرمودند: «كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُه» گفتند: شما چقدر ساده پوش هستيد؟ حاکم اسلامي هستيد. فرمود: تا فقير فقرش او را به خروش وا ندارد. وقتي فقراي جامعه ميبينند اين حاکم ماست و اين خودش چيزي ندارد. آرام ميشوند. اما اگر يک جامعه ديد نه، مردم گرفتار هستند، مردم ندارند و در انواع مشکلات هستند اما رئيسها، قضات، مسئولين اجرايي بهترين زندگي را دارند. من نميگويم از کسب حلال نبوده است. ولي مردم چه؟ نگاه مردم چه؟
حضرت فرمود: اگر ميخواهيد فقرا خروش نکنند و ناراحت نشوند، فقرش او را به خروش وا ندارد، زندگي همه در يک سطح باشد. حاکم بايد مسئوليت خودش را بپذيرد. يک جوابي که شارحين نهجالبلاغه دادند، گفتند: حضرت از کارگذارانش انتظار داشت، لذا اين نامه 45 نهجالبلاغه به عثمان بن حنيف، يک مهماني رفت که فقرا آنجا نبودند و مشکل ديگري نبود. استاندار سر اين سفره نشست. حضرت نامه تندي به او نوشت «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ» من امام تو هستم، تو به من نگاه کن. مگر اشکال دارد استاندار مهماني ثروتمند برود؟ نه، حرام نيست. اما اميرمؤمنان ميفرمايد: کارگزار من نبايد جايي برود که فقرا نبودند. بايد جايي برود که فقير و غني همه باشند و فقرا زندگي او را ببينند. نکته دوم که شارحين نهجالبلاغه اشاره کردند، گفتند: اميرمؤمنان نگران بود از اينکه جامعه اقبال به اشرافيگري پيدا کند. متأسفانه اين شد و در صدر اسلام گزارشها را ميبينيد. اينها سمت اشرافيگريهاي فوق العاده رفتند، بعد از فتوحات و غنايمي که دستشان رسيد، حضرت از اين اشرافيگري مخصوصاً کارگزارانشان بيزار بودند. لذا حضرت براي يک خانه هشتاد ديناري قاضي خود را سرزنش ميکند.
من به اين مناسبت يک تعبير خيلي لطيفي است، خيلي ضرر کرديم که از نهجالبلاغه حضرت امير دور هستيم. در عهدنامه اميرمؤمنان به مالک اشتر، نامه 53 آمده است، حضرت براي يک قاضي خوبي که بپسندد دوازده ويژگي ذکر کردند. قاضي که اميرمؤمنان قبول داشته باشد.
«ثُمَ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ» مالک براي قضاوت انتخاب کن، «أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ» بهترين انسانها را بايد انتخاب کني. 1- «مِمَّنْ لَا تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُ» فشار کار بر او نباشد. 2- «وَ لَا تُمَحِّكُهُ الْخُصُومُ» کسي باشد که طرفهاي دعوا وقتي نزد او ميآيند اظهار شکايت ميکنند، اين پرخاش نکند و خسته نشود. کار قضاوت شوخي نيست. حوصله داشته باشد و پرخاشگر نباشد. 3- «وَ لَا يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ» اگر اشتباهي کرد، بر خطاي خود اصرار نکند. جناب قاضي فهميدي اشتباه کردي، بگو: اشتباه کردم. 4- «وَ لَا يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ» اگر فهميد اشتباه کرده، حق را شناخت فرياد بزند و بگويد. با صداي بلند بگويد: اشتباه کردم. ميدانيد چقدر اطمينان جامعه بالا ميرود. 5- «وَ لَا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ» کسي را انتخاب کن که طمع نداشته باشد و رشوه گير و زير ميز فريبش ندهد. قاضي نبايد طمع داشته باشد و رأي را عوض کند. 6- «وَ لَا يَكْتَفِي بِأَدْنَى فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ» در درک مسائل نهايت فهم و درک را در نظر بگيرد. مسئولين ميگويند: زيادي پروندهها باعث شده دقت لازم نباشد. 7- «وَ أَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ» اگر جايي شک داشت، بايستد. احتياط کند. 8- «وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ» بيش از همه دنبال حجت و دليل و مدرک و بينه باشد. 9- «وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الخَصم» کسي را انتخاب کن که از مراجعين خسته نشود. از آمدن ديگران خسته نشود. قوه قضائيه از جاهايي است که نصف مراجعينش ناراضي هستند. چون حکم عليه کسي صادر ميشود. 10- «وَ أَصْبَرَهُمْ أَلَا عَلَى تَكَشُّفِ الْأُمُورِ» بيش از همه حوصله کند که حقيقت کشف شود. 11- «وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ» وقتي حکم معلوم شد، از همه قاطعتر قضاوت کند. «مِمَّنْ لَا يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ» کسي نباشد که بخاطر مدح و ثناء مغرور شود. بنده از منبر پايين ميآيم يک آقايي ميگويد: عجب منبري! به عمرم چنين منبري نديده بودم! ميگويم: به به! «وَ لَا يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ» اگر تشويق است، تشويق بيخود است. پيداست اين تشويقها چاپلوسي است و اين چاپلوسيها شما را از حق جدا نکند. يا اميرالمؤمنين دوازده شرط براي قاضي فرموديد، از اين مورد چند تا داريم؟ «وَ أُولَئِكَ قَلِيلٌ» کم هستند.
روزي يک صفحه از نهجالبلاغه را بخوانيم، تقريباً يک ساله همه نهجالبلاغه را خوانديم. از حکمتها و کلمات قصار شروع کنيد و بعد سراغ خطبهها بياييد. اميرالمؤمنين يک درياست، الآن در دنيا بگرديد، کجا اين دوازده ويژگي را پيدا ميکنيد؟ کلامي از رسول گرامي اسلام هست که حضرت وقتي ميخواهد پذيرش پست قضاوت را نام ببرند، ميفرمايد: هرکس به قضاوت مبتلا شد، اين کارها را بايد مواظب باشد. قضاوت شغلي است که واجب عيني و گاهي واجب کفايي است. يعني اگر يک زماني قاضي نداشته باشيم، کسي که شرايط قضاوت در خودش ميبيند، بايد خودش را معرفي کند و بگويد: من ميتوانم قضاوت کنم. قاضي در اسلام بايد مجتهد باشد. اصل قضاوت براي مجتهد است. بايد خودش را به امام، ولي مسلمين معرفي کند، واجب کفايي است و بعد واجب عيني است. در عين اينکه يک شغلي است که واجب کفايي و عيني است، حضرت ميفرمايد: آزمون است. «مَنِ ابْتُلِيَ بِالْقَضَاءِ» کسي مبتلا شد به قضاوت، بايد اين کارها را انجام بدهد. در تعبير ديگر داريم «فَقَدْ ذُبِحَ بِغَيْرِ سِكِّينٌ» در مثل عوامانه هست ميگويند: فلاني سرش را با پنبه بريدند، خودش را ذبح کرده، بدون کارد! خودش حواسش نيست در چه آزموني قرار گرفته است.
مرحوم آقاي مروي(ره) معاون اول قوه قضاييه بودند. ايشان يکوقتي ميگفت: در آن دوران در يکي از کشورها رفتيم، سميناري بود که قضات سراسر دنيا آمده بودند. ما از طرف جمهوري اسلامي رفته بوديم، من يک سخنراني داشتم. در سخنراني اين حديث از پيامبر را خواندم که رسول خدا فرمود: قضات چند دسته هستند. فقط يک دسته نجات پيدا ميکنند اما چند دسته در آتش هستند. «رَجُلٌ قَضَى بِالْحَقِ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ» اگر کسي به حق قضاوت کرد، علم و دانش نداشت ولي تصادفاً قضاوتش به حق بود، فرمود: اين در جهنم است. بايد قاضي بداند چطور قضاوت ميکند. «وَ رَجُلٌ قَضَى بِالْحَقِ وَ هُوَ يَعْلَمُ فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ» اين يکي در بهشت است اما اگر به ظلم قضاوت کند، جهنمي است. اگر قضاوت به ظلم کرد و ميدانست، اين جهنمي است. بداند و به حق قضاوت کند، جايش در بهشت است. اما اگر به ظلم قضاوت کرد، جهنمي است. به حق قضاوت کرد و ندانسته، اين هم جهنمي است. فردا ميخواستم زودتر برگردم و به جاي ديگر بروم، سحر از سمينار بيرون آمدم، ديدم آقايي در حياط محل اجلاس قدم ميزند. طرف من آمد. مترجم گفت: رئيس دستگاه قضاي يکي از کشورهاي مهم اروپايي است. گفت: از ديشب تا حالا نخوابيدم وقتي اين حديث پيغمبر شما را شنيدم. لذا اميرالمؤمنين هم قضاوت اينها، هم زندگي اينها را حضرت يک انتظار بالايي دارند. آنوقت اميرمؤمنان شروع ميکنند توبيخ جناب شريح. اخيراً جناب آقاي رئيسي يک جملهاي را گفتند، رشوههايي در دستگاه قضا کشف کرديم که بُهت آور است. رسول خدا فرمود: کسي ميخواهد قضاوت کند بايد نگاهش به اطراف مساوي باشد. در قفه ما هست، دو نفر نزد قاضي آمدند، اگر يکي سلام کرد و يکي سلام نکرد، من قاضي چه کنم؟ مسئوليت بسيار سنگيني است.
شريعتي: اين برنامه فقط مختص قُضات نبوده است و هرکدام از ما در معرض قضاوت کردن ديگران هستيم.
حاج آقاي حسيني قمي: کسي خدمت حضرت امير آمد، دو خط را نشان داده بودند، حضرت فرمود: حواست باشد اين قضاوت است. همه ما به نوعي درگير هستيم.
شريعتي: امروز صفحه 202 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «94» سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ «95» يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ «96» الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «97» وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «98» وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»
ترجمه آيات: هنگامى كه از جهاد برگشتيد، (منافقانِ متخلّف از جنگ تبوك،) براى شما عذر مىآوردند. بگو: عذرتراشى نكنيد، ما هرگز حرف شما را باور نمىكنيم، خداوند ما را از اخبار (و احوال) شما آگاه كرده است. خداوند و پيامبرش عملكرد شما را مىبينند، آنگاه نزد خدايى كه داناى پنهان و آشكار است بازگردانده مىشويد و او شما را به آنچه مىكرديد، آگاه خواهد كرد. هنگامى كه از جهاد نزد منافقان بازگشتيد، براى شما به خدا سوگند مىخورند تا از (گناه و سرزنشِ) آنان چشم بپوشيد. پس، از آنان اعراض و دورى كنيد كه آنان پليدند و به خاطر آنچه بدست خود كسب مىكردهاند، جايگاهشان دوزخ خواهد بود. براى شما سوگند مىخورند تا شما از آنان راضى شويد. (بدانيد كه شما هم) اگر از آنان راضى شويد، قطعاً خداوند از گروه فاسق، خشنود نخواهد شد. باديهنشينانِ عرب (بهخاطر دورى از تعليم وتربيت وسخنان پيامبر)، در كفر ونفاق شديدترند وبه اينكه حدود آنچه را خدا بر پيامبرش نازل كرده ندانند سزاوارتر، و خداوند دانا و حكيم است بعضى از باديهنشينان، كسانى هستند كه آنچه را انفاق مىكنند، (به خاطر نفاق يا ضعف ايمان،) ضرر حساب مىكنند وبراى شما پيش آمدهاى بد را انتظار مىكشند. بر خود آنان پيش آمد بد باد! و خداوند شنوا و داناست. امّا برخى از عربهاى باديهنشين، كسانى هستند كه به خداوند و روز قيامت ايمان دارند و آنچه را انفاق مىكنند، وسيلهى قرب به خدا و (جلب) دعا و صلوات رسول مىدانند. آگاه باشيد كه همين انفاقها، براى آنان موجب قرب است. به زودى خدا آنان را در رحمت خويش وارد مىكند. همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و در ادامه از شخصيت جابر بن عبدالله انصاري بشنويم.
حاج آقاي حسيني قمي: آيه 94 که تلاوت شد، «قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» اين يکي از آياتي است که نشان ميدهد، خداوند و پيامبر شاهد بر اعمال ما هستند، در بحث گواهان اعمال ما چندين گواه و شاهد بر اعمالمان هست، خدا هست، رسول هست، زمين و زمان هست، ائمه(ع) هستند، اهلبيت، زمين، «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها، وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها، وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها، يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» (زلزله/1-4) حواسمان باشد که هفت هشت شاهد در اطراف ما هست.
چند ويژگي از جناب جابر بگويم، از اصحاب رسول خدا بود و در جنگ بدر و هجده جنگ ديگر در رکاب رسول خدا حضور داشت. از اصحاب اميرمؤمنين هست. از اصحاب امام حسن، امام حسين، امام سجاد، امام باقر(ع) هست. در ويژگي او وقتي در کتاب رجال ميرسد، از برگزيدگان هست، از سابقين در ياري اهلبيت هست. بعد از شهادت سيدالشهداء چون پيرمردي بود و نابينا شد نميتوانست در کربلا حضور داشته باشد ولي همچنان وفادار به اهلبيت بود. به کربلا آمد، کسي که آمدنش به کربلا قطعي است، جناب جابر است. غسل کرد و به زيارت سيدالشهداء رفت، همراه با عطيه که از اصحاب جليل القدر است. وقتي کنار قبور شهداي کربلا آمد، گفت: ما در ثواب با شما شريک هستيم. عطيه تعجب کرد و گفت: ما کاري نکرديم؟ گفت: بله ولي از پيامبر شنيدم، کسي قومي را دوست داشته باشد با آنها محشور ميشود. کسي کار گروهي را دوست داشته باشد در ثوابش شريک است.
جمله زيبايي هست که از جابر سؤال کردند: اميرمؤمنان چطور شخصيتي بود؟ در فضايل الصحابه احمد حنبل هست. پرسيدند: اميرالمؤمنين(ع) چگونه شخصيتي بود؟ پيرمردي شده بود، ابروهايش روي چشمش بود. ابروهايش را بالا زد و گفت: از پيامبر شنيدم که فرمود: «عليٌ خير البشر و من أبي فقد کفر» گفت: ما اگر ميخواستيم منافقين را در زمان پيغمبر بشناسيم، اگر با علي دشمن بود ميفهميديم منافق است. معيار ايمان و نفاق اين بود. به امام باقر عرض کرد: براي من شفاعت را تضمين کنيد. حضرت فرمود: «قد فعلتُ لک يا جابر». اين روايتي که خوانديم«عليٌ خير البشر و من أبي فقد کفر» در کوچههاي مدينه ميچرخيد با صداي بلند ميگفت: «يَا مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ أَدِّبُوا أَوْلَادَكُمْ عَلَى حُبِ عَلِيٍ» (من لا يحضره الفقيه/ج3/ص493) در زماني که اظهار محبت به اميرمؤمنان هزينه داشت، ميگفت: اي جماعت انصار بچههايتان را با محبت اميرمؤمنان بار بياوريد. روزها خدمت امام باقر ميآمد و عرض دين ميکرد. خدا را قسم ميدهيم به حق محمد و آل محمد در آستانهي رحلت خاتم الانبياء، امام مجتبي و امام هشتم(ع) خداوند زيارت خانهي خودش، مدينه الرسول، قبرستان بقيع، مشهدالرضا نصيب همه آرزومندان بگرداند. به حق اهلبيت(ع) همه آنهايي که پاي تلويزيون نشستند و التماس دعا ميگويند، به حق محمد و آل محمد حوائجشان برآورده بخير بفرما و مريضها لباس عافيت بپوشان. توفيق نصرت و ياري وليات امام زمان را به همه ما عنايت بفرما. ما را با ولايت اهلبيت زنده بدار و با ولايت اهلبيت بميران و با ولايت اهلبيت محشور بگردان.
شريعتي: السلام عليک يا رسول الله...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»