برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره اصحاب امام حسين (عليهالسلام)- مسلم بن عوسجه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 23- 07-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اهل مسجد شدهام جام پياپي بفروشم *** صلواتي بزنم مي بفروشم
اهل مسجد شدهام، گرمي مردادي خود را *** به تن لاغر و سرمازدهي دي بفروشم
چشم در چشم خدا يک دهن آواز بخوانم *** به شبانان برانگيختهاش ني بفروشم
هان به آن پيرزن خسته بگو پيش بيايد *** آمدم يوسف خود را به زر ري بفروشم
اربعين است خمام را سر بازار بيارم *** اگر امروز تقلا نکنم، کي بفروشم
بد به حال من اگر تشنگي کرب و بلا را *** به سر افکندگي سلطنت ري بفروشم
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و شنوندههاي بسيار نازنين، زاوران سيدالشهدا(ع) هرکسي که با پاي پياده و پاي دل عازم کربلاي معلي شده است. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد. زيارت شما قبول باشد.
حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم. مخصوصاً زيارت مخصوص و نماز زيارت به نيابت از همه عزيزان و مخاطبين عزيز خواندم، انشاءالله گزارشي هم به عزيزان خواهم داد.
شريعتي: سيرهي اصحاب سيدالشهداء را بررسي کرديم، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، يکي از اصحاب بسيار برجستهي سيدالشهداء شخصيت بزرگواري است به نام مسلم بن عوسجه، نه ويژگي را فهرستوار در مورد اين شخصيت عرض ميکنم و بعد سراغ فرازهايي از زندگي ايشان خواهيم رفت. 1- «کان رجلاً شريفاً سريعاً» يک موقعيت بسيار ممتاز اجتماعي در کوفه داشت. اصحاب سيدالشهداء بعضي چهرههاي گمنامي بودند ولي بعضي خيلي شاخص بودند که آمدن اينها به سپاه سيدالشهداء خيلي روي لشگر تأثيرگذار بود. اگرچه ولي خدا به اين چيزها نيازي ندارد، ولي در نگاه مردم، کساني مثل زهير، حبيب، برير، آمدن اينها خيلي مهم بود. پس اولاً موقعيت اجتماعي خاصي داشت، 2- «عابداً متنسکاً» در ويژگي بسياري از اصحاب سيدالشهداء هست که اهل عبادت بودند، اهل نماز شب بودند، مقيد به واجبات بودند. در کوفه ميخواستند مثال بزنند به عابد زمان، به جناب مسلم بن عوسجه و برير مثال ميزدند. 3- از اصحاب رسول خدا هست، يعني پيامبر را هم درک کرده است. از اصحاب اميرالمؤمنين هم هست. 4- از راويان حديث است. 5- آدم بسيار شجاعي است. 6- در رکاب اميرمؤمنان و رسول خدا در جنگها حضور داشت. 7- از کساني است که به سيدالشهداء نامه نوشت. 8- وقتي جناب مسلم به کوفه آمد، از سران کساني است که براي جناب مسلم بيعت گرفت، راه افتاد در ميان مردم براي بيعت مردم با جناب مسلم. نقش بسيار پررنگي داشت. 9- مهمترين ويژگي ايشان از کساني است که امام، ولي خدا در زيارت ناحيه مقدسه به او سلام کرده است. حضرت وقتي سلام ميکنند، «السَّلَامُ عَلَى مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ الْأَسَدِيِّ» ويژگي هم براي او بيان کردند، «الْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ» همان کسي که وقتي امام حسين فرمود: هرکس ميخواهد برود، به امام حسين اينطور اظهار وفاداري کرد.
همهي همت ما اين است که عزيزان در جلساتي که سيرهي اصحاب گفتيم، ناگفتهها در سيرهي شهداي کربلا فراوان است. من باز هم براي دومين بار تقاضا ميکنم، آنهايي که اين موضوعات را انتخاب ميکنند، موضوع سيرهي شهدا را يادشان نرود. واقعاً نکات بسيار قابل توجهي دارد و بسيار آموزنده است. جامعترين کتاب، کتاب ابصار العين مرحوم سماوي است. شايد دويست، سيصد صفحه است ولي به اندازهي دو هزار صفحه مطلب دارد. ايشان بدون معطلي خيلي چکيده بيان کرده است. کتاب فارسي هم معرفي کرديم از جمله «هفتاد و دو تن و يک تن» يا «عنصر شجاعت» زندگي اصحاب سيدالشهداء است که دو جلدش، سه جلدش براي اصحاب امام حسين است.
گزارش اول اينکه عزيزان ميدانند وقتي جناب مسلم بن عقيل آمدند در کوفه وارد شدند، رفتند خانه مختار، محل اقامت جناب مسلم خانه مختار بود، مختار هم استقبال کرد و پذيرايي کرد ولي وقتي ابن زياد با نقشهاي که وارد کوفه شد و خيلي راحت حاکم کوفه را بيرون کرد و آنجا را اشغال کرد، چهرهاش را پوشانده بود، مردم کوفه منتظر سيدالشهداء بودند، وقتي وارد شهر شد، کسي او را نميشناخت و مردم تصور ميکردند امام حسين است و اين نانجيب هم چيزي نميگفت که کسي متوجه نشود. اگر ميدانستند ابن زياد است، بيچارهاش ميکردند. با نقشه وارد کوفه شد و آنجا را محل استقرار خود کرد و اوضاع کوفه را به هم ريخت. وقتي اوضاع به اين شکل پيش رفت، ديگر جناب مسلم صلاح نداستند خانه مختار باشند، لذا خانه را عوض کردند و مکان ديگري را به عنوان مخفيگاه انتخاب کردند. وقتي خانه هاني آمد، از جمله کساني که اصحاب سرّ جناب مسلم بودند، مسلم بن عوسجه بود. از بس آدمهاي خوبي بودند، گاهي فريب دشمنان را ميخوردند. گاهي آدمهاي زلال زود گول ميخورند. به يک عالم خيلي اهل نماز شب گفتند: ديشب خانه فلاني را دزد زده است. گفت: چه ساعتي؟ گفتند: يک ساعت به اذان صبح، گفت: اين دزد که يک ساعت به اذان صبح آنجا رفته پس نماز شبش را کي ميخواند؟ يک جاسوسي از طرف ابن زياد سراغ جناب مسلم بن عوسجه آمد، با اين حيله، ابن زياد سه هزار درهم به او داد. گفت: برو با اين سه هزار درهم نفوذ کن و بگو: من يک پولي براي جناب مسلم آوردم، ميخواهم به او برسانم. من از شام آمدم، غريب هستم و کسي را نميشناسم، نفوذ پيدا کن و ببين محل اخفاي مسلم کجاست؟
پرسيده بود چه کساني نزديک به جناب مسلم هستند، گفته بودند مسلم بن عوسجه. مسلم بن عوسجه در مسجد مشغول نماز بود. اين هم با نقشه گريه و زاري کرد که ما از شام آمديم، جايي نداريم، شنيديم نماينده امام حسين اينجا است. اگر ميشود نشانم بده تا بروم بيعت کنم. صفاي باطني که اين بزرگوار داشت، نميشود ملامت کرد. به آساني محل را لو نداد. مشورت کرد و محل را گفت. وقتي او آمد محل جناب مسلم را پيدا کرد به ابن زياد گزارش داد و همان شد که آمدند جناب مسلم را در خانه هاني دستگير کردند. البته محل پنهان شدن معلوم شد و مسلم (س) هم متوجه شد. اينکه معروف است شبانه از خانه هاني رفت به خانه زني به نام طوعه، معلوم است جناب مسلم محل امني در کوفه نداشت.
گزارش دوم اعلام وفاداري ايشان در شب عاشوراست. تعبير بسيار زيبايي دارد که در زيارت ناحيه مقدسه ولي خدا به اين جمله استناد ميکنند. وقتي حضرت فرمود: ميخواهيد برويد، برويد. ايستاد و گفت: ما شما را رها بگذاريم؟ چه عذري فرداي قيامت نزد پروردگار داريم؟ ما هرکاري بکنيم بايد عذري نزد خدا داشته باشيم. اگر بخواهيم مسيري را انتخاب کنيم، يک کسي را رها کنيم، به کسي ملحق شويم.
در هيأتها دو هزار تا يا حسين نوشتند، به جاي اين دو هزار تا، پانصد تا هم اين جملهها را بنويسيد. مسلم بن عوسجه گفت: ما جواب خدا را چه بايد بدهيم؟ بعد گفت: «وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَعِي سِلَاحٌ» اگر من سلاحي نداشته باشم، با سنگ با دشمن ميجنگم. به خدا قسم ما شما را رها نميکنيم تا اينکه خدا بداند ما فرزند رسول الله را در نبود پيامبر چطور ياري ميکنيم. اگر کاري انجام داديم بر خدا و رسول منت نگذاريم. قرآن ميفرمايد: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» (حجرات/17) پيامبر بر سر ما منت ميگذاريد که ما مسلمان هستيم. خدا بر شما منت گذاشت، خدا شما را هدايت کرد، اگر ما گاوپرست بوديم، بايد چه کار ميکرديم؟«وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّي أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُحْرَقُ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُذْرَى يُفْعَلُ ذَلِكَ بِي سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِي دُونَكَ» به خدا قسم اگر ميدانستم دوباره زنده ميشوم، دوباره کشته ميشوم، بدنم را آتش ميزنند، هفتاد بار اين کار را با من ميکردند، من دست از شما برنميداشتم. سريع کم ميآوريم. يکي از علما ايراد داشت که چرا امام حسين فرمود: اصحاب من از همه باوفاتر هستند، بعد در رؤيا نشان دادند، در رؤيا حرکت ابوثمامه را نشان دادند. سيدالشهداء فرمودند: ما ميخواهيم نماز بخوانيم، ميآيي بايستي؟ گفت: من ميايستم. آمد سپر امام شد، تير که ميآمد جا خالي ميکرد. ابوثمامه در بيداري ايستاد و سيزده چوبه تير اصابت کرد، تا آقا نماز بخواند. بعد گفت: من چرا اين کار را نکنم؟ «وَ كَيْفَ لَا أَفْعَلُ ذَلِكَ وَ إِنَّمَا هِيَ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ» الآن يکبار در رکاب شما به شهادت ميرسيم. «ثُمَّ هِيَ الْكَرَامَةُ الَّتِي لَا انْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً» بعد از اين شهادت يک مسير کرامتي هست که پايان ندارد.
گزارش سوم وقتي جناب مسلم بن عوسجه به زمين افتاد، مرحوم سماوي در ابصار العين يک فوايدي دارد، خيلي جالب است. امام حسين(ع) بالين سر چند تا از شهدا توانستند بيايند، چند نفر از شهدا هنوز زنده بودند، آقا آمدند. از جمله وقتي رسيدند بالين مسلم بن عوسجه هنوز به شهادت نرسيده بود. وقتي آمدند هنوز رمقي داشتند. فرمود: «رحمک الله يا مسلم» رحمت خدا بر تو باد. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» (احزاب/23) مسلبم بن عوسجه با حبيب بن مظاهر خيلي رفيق بودند. با هم راه افتادند. حبيب هم با امام حسين(ع) کنار بدن مسلم بن عوسجه آمد، گفت: براي من سخت است که ميبينم به شهادت ميرسي، بهشت در انتظار توست. جناب حبيب گفت: من اگر يقين نداشتم که چند دقيقه ديگر به تو ملحق ميشوم، از تو سؤال ميکردم و دوست داشتم وصي تو باشم. در تاريخ هست نتوانست، چون خون زيادي از بدن مسلم بن عوسجه رفته بود، روايت است که با زحمت دستش را از روي زمين بلند کرد، اشارهاي به امام حسين کرد و گفت: نکند تا شما زنده هستيد آسيبي به سيدالشهداء(ع) برسد. ما مصيبتي، مشکلي، دردي و بلايي را گاهي يادمان ميرود. در شرايطي که نفسهاي آخرش است، يعني شمشير و نيزه و شهادت، چه سختيهايي را تحمل کرده است. ولي با زحمت دستش را بلند کرد و اشاره کرد نکند تا شما زنده هستيد آسيبي به سيدالشهداء برسد، شما بايد قبل از امام به شهادت برسيد. جناب حبيب گفت: به خداي کعبه اين کار را خواهم کرد.
گزارش آخر اين است که وقتي مسلم بن عوسجه به شهادت رسيد، بانوي بزرگي فرياد زد، وقتي اين شيون زد لشگريان عمرسعد هنوز نميدانستند پايان مسلم بن عوسجه به کجا رسيده است. وقتي اين بانو فرياد زد، آنها فهميدند که جناب مسلم به شهادت رسيده است. اينها به هم تبريک مي گفتند که مبارک باشد يکي ديگر را کشتيم. جناب مسلم شخصيت خيلي بارزي در کربلا بود. جلسه گذشته گفتيم وقتي برير به شهادت رسيد، لشگر عمرسعد وقتي وارد کوفه شدند، زن قاتل برير گفت: من شنيدم تو سيدالقراء را کشتي، من تا آخر عمر با تو حرف نميزنم. اينها به همديگر شهادت مسلم بن عوسجه را تبريک ميگفتند. شبث بن ربعي از فرماندهان لشگر عمرسعد است. از اين تبريک ناراحت شد. گفت: مادر به عزايتان بنشيند، اگر ميفهميديد چه کسي را کشتيد ديگر به هم تبريک نميگفتيد. شما نبوديد ولي من بودم که در رکاب رسول خدا چه کرده است. نمونهاي از گزارشهايي که همراه با حذيفه بن يمان به لشگر کوفه گفت. اين حرف از لشگر دشمن خيلي عجيب است که ميگويد: چرا خوشحال هستيد. اين نشان ميدهد اينها ميشناختند. شبث بن ربعي، همين آدمي که اعتراض داشت، دنياخواهي و طمع دنيا آدم را بيچاره ميکند.
تلوّن و هزار چهره بودن، دنياپرستي با انسان چه ميکند. شبث بن ربعي وقتي پيامبر به رسالت مبعوث شدند، به پيامبر ايمان نياورد. يک زني بود ادعاي پيامبري ميکرد به نام سجاه، اين رفت جزء مبلغين اين زن شد. مدتي گذشت و کار اين زن به رسوايي کشيد و پيامبري او باطل شد، آمد به پيامبر خدا ايمان آورد. به زمان اميرالمؤمنين که رسيد در جنگ صفين در رکاب اميرالمؤمنين حضور داشت. وقتي پرچم عمروعاص بلند شد، عمروعاص و معاويه نقشه کشيدند و قرآنها را بالاي نيزه کردند، ديد انگار اوضاع به هم ميريزد و آن طرف دارد تقويت ميشود، مخالفين اميرمؤمنان در جنگ صفين صدايشان بلندتر است. رفت جزء مخالفين اميرمؤمنان شد. در جنگ صفين با اينکه در رکاب اميرمؤمنان بود، جزء خوارج شد. در زمان عثمان گزارشي که هست اين است که در قتل عثمان سهيم بود. در داستان قيام سيدالشهداء از کساني است که براي سيدالشهداء نامه نوشت ولي وقتي ابن زياد آمد ديد، بازار ابن زياد گرمتر است. سراغ ابن زياد رفت و فرمانده هزار نفر شد و به کربلا آمد. جز سپاهيان عمر سعد شد، امام حسين به شهادت رسيد و چند وقت بعد مختار قيام کرد. ديد بساط ابن زياد هم رنگي ندارد، رفت جزء سپاهيان مختار شد. خدا رحمت کند مرحوم آيتي که ايشان تحليلگر و مورخ مهمي بوده است، ايشان تمام اين گزارشها را تأييد ميکند ولي تحليلي ميخواهد جاي خودش، وقتي مختار قيام کرد نزد مختار آمد و گفت: من ميشناسم چه کساني کربلا بودند. عجيب است که وقتي ديد مختار افول ميکند رفت با مصعب پيوند بست و گفت: ميدانم چطور مختار را از پاي در بياورم و جزء قاتلين مختار است و سال 83 به جهنم واصل شد. اين آزمون براي همه ما هست، چرا اينقدر روي تاريخ کربلا تأکيد دارند، ما يا اين طرفي هستيم يا آن طرفي هستيم. يا مثل مسلم بن عوسجه باشيد، يا مثل حبيب و برير باشيد. يا مثل اينهايي که هر طرف بادي آمد زير آن پرچم رفتند، واقعاً دنيا اينقدر ارزش دارد که آدم به خاطر ثروت دنيايي، مقام دنيايي، اين طرف و آن طرف برود؟ اين بيچاره اگر سال 61 توبه ميکرد و در رکاب سيدالشهداء ميآمد، عاقبت بخير ميشد. با نکبت به جهنم واصل شد و نامش به نام آدم هزار چهرهاي که هرجا توانسته فرصت طلبي کند، در تاريخ ثبت شد.
مطلب ديگري که بايد بگويم چون در فاصلهي عاشورا تا اربعين هستيم، عاشورا با سه جمله تمام شد. امام حسين سه جمله پاياني روز عاشورا داشتند، يک جمله به اهلبيتشان، يک جمله به اصحابشان، يک جمله به دشمنانشان، به اهلبيتشان اين جمله تاريخي را فرمودند، آخرين وداع «صَبْراً يَا أَهْلَ بَيْتِي فَوَ اللَّهِ لَا رَأَيْتُمْ هَوَاناً بَعْدَ هَذَا الْيَوْمِ أَبَداً» اهلبيت من صبر کنيد، به خدا قسم هرگز روي ذلت نخواهيد ديد. شما عزيز هستيد و عزيز خواهيد ماند. آخرين سخني که به اصحابشان فرمودند، عدهاي به شهادت رسيده بودند و براي قوت قلب به اصحاب ديگر اين را فرمودند: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ» اي بزرگ زادگان، صب کنيد! مرگ يک پل است. شما را از سختيها عبور ميدهد «تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ» مرحوم شيخ مفيد در ارشاد نوشتند: دليل گفتن اين جمله اين بود. اصحاب سيدالشهداء مثل انبياء، چطور انبياء در يک درجه نبودند. اصحاب امام حسين هم اينطور بودند. شخصيتهايي مثل حبيب و زهير و برير، يک افراد معمولي با ايمانهاي متفاوت بودند. وقتي عدهاي به شهادت رسيدند، بعضي از اصحاب سيدالشهداء يک مقدار رنگ باختند. امام براي اينکه قوت ايمان پيدا کنند، اين جمله را فرمود. مرگ يک پل است، الآن به شهادت برسيد از سختيهاي دنيا به جنات نعيم ميرويد. آخرين جملهاي که با دشمن فرمودند و به شهادت رسيدند، اين بود. دشمن خيلي براي کشتن سيدالشهداء عجله داشت. کربلا دو تا تابلو هست، اوج فضيلتها و اوج رذيلتها، عجله داشتند براي کشتن سيدالشهداء(ع)، اينکه معروف است عمر سعد صبح اول وقت تيري پرتاب کرد و گفت: «يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِي» به اين لشگريان سپاه خدا ميگويد، عمر سعد به لشگريان بشارت بهشت ميدهد. تيري را رها کرد و جنگ آغاز شد. سيدالشهداء تنها شده بود. يک جمله عجيبي فرمود، عصر عاشورا لحظاتي قبل از شهادت خطاب به دشمن فرمود: به خدا قسم، من اميدوارم امروز مورد اکرام پروردگار قرار ميگيرم و پايان من به شهادت ختم ميشود. شبيه اين تعبيري که در نهجالبلاغه داريم، اميرالمؤمنين در عهدنامه مالک اشتر به مالک اشتر خطاب ميکند: مالک از خدا ميخواهم، خدايي که رحمت واسعه دارد و قدرتش باعظمت است، از رحمت واسعه و قدرت با عظمت الهي چه ميخواهي؟ از خدا ميخواهم که پايان من و تو را به شهادت قرار بدهد.
يک خاطرهاي از پيامبر را خيلي کوتاه بگويم که خيلي زيباست. يک کسي در محضر رسول خدا نشسته بود، دعا ميکرد. در دعا معمولاً ما يک حاجت مشخصي ميخواهيم. اين چيزي مشخص نکرد و گفت: «اللهم اني اسئلک خير ما تسأل» گفت: من نميگويم خدايا چه چيزي به من بده. بهترين حاجتي که خلق اول و آخر، اين همه مخلوقي که داشتي، آن خوبترين را در حق من مستجاب کن. هيچي نگفت و به خدا واگذار کرد. پيامبر خدا اين جمله را شنيدند. فرمودند: فهميدي از خدا چه خواستي؟ گفت: يا رسول الله، من نميدانم، اگر ميدانستم تعيين ميکردم. به خدا واگذار کردم. رسول خدا فرمود: اگر دعايت مستجاب شود، خونت در راه خدا ريخته خواهد شد. خانوادهي شهدا بدانند دعاي خلق اول و آخر در حقشان مستجاب شده است. متأسفانه من غصه ميخورم و با قلب پر درد ميگويم. متأسفانه اين روزها افرادي خون شهدا و خون شهيدان را به مسخره ميگيرند. من متأثر شدم از تصاويري که بعضي بازيگران زن از خودشان نشان ميدهند. خون اين شهدا پاگير شما خواهد شد. جواب اين پدران و مادران شهدا را چه ميدهيد. يک زني در ماشين روسرياش عقب برود، ماشينش را چند روزي توقف ميکنند. آقاي رئيس و آقاي پليس کجاييد؟ با کمال وقاحت زني زشتترين حرکات را به اسم فرش قرمز و اکران فيلم نشان ميدهد. مادران شهدا نشستند و ميبينند. وزارت ارشاد حتماً بايد دخالت کند. آقاي وزير کجاست؟ اگر قدرتي نداريد استعفاء بدهيد. پدر آقاي وزير هفتاد سال در مشهد مدرس بود، شما از اين خانواده بزرگ هستيد، چرا مينشينيد و نگاه ميکنيد؟ اگر قدرت نداريد استعفاء بدهيد.
من يکبار گفتم، در ساري پدر سه شهيد بود. گفتم: از پسرهايت بگو، گفت در تشييع جنازه پسر اولم، خبر شهادت پسر دوم و در چهلم او خبر شهادت پسر سوم مرا دادند. گزارش شهادت بچههايم را که دادند، امام گريه ميکرد. گفتم: امام گريه ميکرد؟ گفت: به خدا امام گريه ميکرد و من ناراحت شدم. اين فرش قرمزي که امروز زير پاي شماست با خون قرمز شهداست و امروز در سايه امن نظام اسلامي بازيگري ميکنيد.
امام حسين قسم خورد که من از خدا ميخواهم پايان من به شهادت ختم شود. عجيب است اين جمله حضرت که فرمود: من به شهادت ميرسم و فکر نکنيد دست انتقام الهي از شما انتقام نخواهد گرفت. خدا انتقام مرا از شما خواهد گرفت. در آن اوج تنهايي سيدالشهداء کسي از ميان لشگر عمرسعد فرياد زد، يا حسين! خدا چطور ميخواهد از ما انتقام بگيرد؟ ما سر به نيزه ميبريم و بدن به زير سم اسبها ميبريم، چطور خدا از ما انتقام ميگيرد. حضرت فرمود: من به شهادت ميرسم ولي انتقام الهي هست. اولاً بين شما تفرقه ايجاد ميشود. دوماً خدا خون شما را ميريزد. سوماً عذاب دردناک الهي را بر شما نازل خواهد کرد. اگر مجال بود مفصل توضيح ميدادم که فاصلهي عاشورا تا اربعين نشان داد اين پيشگويي سيدالشهداء(ع) را. يک مجلس کوفيان و شاميان نگرفتند که مجلس به کامشان به شيريني تمام شود. هر مجلسي گرفتند به کامشان زهر شد. قيام توابين و مردم مدينه شروع شد. قيام مختار شروع شد. قيام زيد بن علي بن الحسين، قيام يحيي بن زيد، اين جمله امام حسين در تارک تاريخ ميدرخشد تا امروز اين اربعين سيدالشهداء پيشگويي اين کلام سيدالشهداء است.
شريعتي: حالا در امتداد اين انتظار سبز ما يک انتقام سرخي هم هست که:
مينويسم که شب تار سحر ميگردد *** يک نفر مانده از اين قوم که برميگردد!
انشاءالله داغ دل همه ما با ظهور حضرت التيام پيدا کند. امروز صفحه 195 قرآن کريم، آيات48 تا 54 سوره مبارکه توبه را تلاوت خواهيم کرد.
«لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ «48» وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ «49» إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ «50» قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ «51» قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ «52» قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ «53» وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ»
ترجمه آيات: (منافقان) پيش از اين دنبال فتنهگرى بودند وكارها را براى تو واژگون جلوه مىدادند، تا آنكه حقّ آمد وامر خدا آشكار شد (وپيروز شديد)، در حالى كه آنان ناراحت بودند. و برخى از آنان (بهانهجويانِ ترسو) مىگويند: به من اجازه بده (به جبهه نيايم) و مرا (به گناه و) فتنه مينداز. آگاه باشيد كه اينان در فتنه (و گناه) سقوط كردهاند و همانا جهنّم بر كافران احاطه دارد. اگر به تو نيكى رسد (و پيروز شوى،) منافقان را ناراحت مىكند، ولى اگر به تو مصيبتى وشكستى برسد، مى گويند: ما چارهىخويش را از قبل انديشيدهايم (واين را پيشبينى مىكرديم) و بر مىگردند، در حالى كه خوشحالند. بگو: هرگز جز آنچه خداوند براى ما مقرّر كرده است، به ما نخواهد رسيد. او مولاى ماست و مؤمنان بايد تنها بر خداوند توكّل كنند. (اى پيامبر! به منافقان) بگو: آيا براى ما جز يكى از دو نيكى (فتح يا شهادت) را انتظار داريد؟ ولى ما منتظريم كه عذاب خداوند يا از سوى خودش يا به دست ما به شما برسد. پس شما منتظر باشيد، ما نيز با شما در انتظار مىمانيم. (به منافقانى كه به جاى حضور در جبهه، قصد كمك مالى دارند) بگو: چه از روى علاقه انفاق كنيد وچه از روى كراهت، هرگز از شما پذيرفته نخواهد شد، زيرا شما قومى فاسق بودهايد. و چيزى منافقان را از پذيرفته شدن انفاقشان منع نكرد، جز اينكه به خدا و پيامبرش كافر شدند و نماز را جز از روى كسالت و بىحالى به جا نمىآورند و جز از روى كراهت و بىميلى انفاق نمىكنند.
شريعتي: گزارشي از کربلاي معلي به ما خواهند داد و خواهيم شنيد.
حاج آقاي حسيني قمي: واقعاً نميدانيم چطور بايد خدا را شکر کنيم، چقدر پيروان اهلبيت بايد هزينه ميکردند تا ما به اينجا برسيم. در دو سه روزي که کربلا بودم، ديدم که بالاي هفتاد درصد کساني که در حرم سيدالشهداء بودند ايراني بودند. ايامي که مشهد ميرويم هفتاد درصد زائران امام رضا عراقي هستند. «الحسين يجمعنا» مقام معظم رهبري فرمودند: اين از آيات عظماي پروردگار است. نشانه عظمت الهي است. مطلب دوم اين است که توقف در کربلا نداشته باشند. در نجف هم توقف نکنيد. يک زيارت و سلام بدهيد و برگرديد. سال گذشته اربعين در حرم سيدالشهداء وارد نشدم. رسيديد، زيارت قبول است.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»