اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

97-11-09-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي-سيره تربيتي اميرالمؤمنين علي(ع) در نهج‌البلاغه- حکمت 252

حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – سيره تربيتي اميرالمؤمنين علي(ع) در نهج‌البلاغه- حکمت 252
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي اميرالمؤمنين علي(ع) در نهج‌البلاغه- حکمت 252
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 09- 11-97
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد
تو آيه‌ي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد
سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيز، بيننده‌ها و شنونده‌هاي نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن.
شريعتي: بحث هفته گذشته که در مورد خطبه حضرت زهرا(س) بود خيلي مورد استقبال قرار گرفت و پيام‌هاي تشکر بسيار رسيد.
حاج آقاي حسيني قمي
: انشاءالله عزيزاني که اين روزها سخنراني مي‌کنند، خطبه حضرت را محور قرار بدهند.
شريعتي: در محضر نهج البلاغه شريف هستيم، حکمت 252 را خواهيم شنيد.
حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، حکمت 252 بحث فلسفه احکام هست. اگر خداوند توفيق بدهد امروز بحث را تمام کنيم. «قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ (ع): فَرَضَ‏ اللَّهُ‏ الايمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ» خداوند ايمان را براي طهارت از شرک واجب قرار داد. «وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ» نماز را براي دوري از تکبر، من فقط به بعضي از خطبه‌هاي اميرالمؤمنين که مفصل به اين موضوعات پرداختند، اشاره کنم. در مورد نماز اميرالمؤمنان در خطبه 199 بيان بسيار زيبايي دارند که در مورد نماز و زکات است. «وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ» زکات سبب روزي است، «وَ الصِّيَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلق» خداوند روزه را واجب کرد براي اينکه آزموني براي اخلاص مردم باشد. چون تنها عبادتي که اگر ما چيزي نگوييم، معلوم نمي‌شود روزه است. نماز که مي‌خوانيم يک فعلي است انجام مي‌دهيم. روزه تنها عبادتي است که اگر ما حرفي نزنيم، ظهور و بروزي ندارد و اوج اخلاص است. «وَ الْحَجَّ تَقْربهً لِلدِّين» خداوند حج را واجب کرد که وسيله تقرب مردم و مسلمان‌ها، بالاترين اجتماع مسلمان‌ها در ايام حج هست.
باز در خطبه 192 مفصل حضرت در مورد حج بيت الله الحرام و کعبه بيان زيبايي دارند، «الْجِهَادَ عِزّاً لِلاسْلامِ‏» خداوند جهاد را واجب کرد وسيله عزت مسلمان‌هاست، خطبه 27 مفصل زيباترين بيان اميرمؤمنان در مورد جهاد است، بحثي در خطبه 27 است. ««وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ‏ مَصْلَحَهً‏ لِلْعَوَامِّ و النَّهى عن المُنكر رِدعَاً لِلسُّفهاء» (نهج‏البلاغه، حكمت 252) خداوند امر به معروف را واجب کرد، مصلحت عموم مردم هست و کساني که در اثر سفاهت و ناداني کارهايي را انجام مي‌دهند با نهي از منکر جلوگيري شود و فاصله بگيرد. باز در مورد امر به معروف و نهي از منکر در بخش حکمت‌ها، حکمت 394 اگر از ما سؤال کنند زيباترين بيان اميرمؤمنان در مورد امر به معروف و نهي از منکر کجاست؟ مي‌گوييم: بخش سوم نهج‌البلاغه، بخش حکمت‌ها، حکمت 394 است. بسياري از عزيزان که اينها را پيگيري مي‌کنند، در مورد نماز و زکات خطبه 199 زيباترين بيان اميرمؤمنان است. در مورد حج خطبه 192 زيباترين بيان است. در مورد جهاد خطبه 27 است. در مورد امر به معروف و نهي از منکر هم کلمات حکمت آميز، کلمه 394 است.
«وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ‏ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ» خداوند قصاص را براي حفظ خون‌ها واجب کرد، «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياة» (بقره/179) قصاص وسيله حيات است. «وَ تَرْكَ‏ شُرْبِ‏ الْخَمْرِ تَحْصِيناً لِلْعَقْلِ» خداوند ترک شراب را واجب کرد. چرا؟ «تحصيناً للعقل» اميرالمؤمنين مي‌توانستند به آثار ديگري اشاره بفرمايند. شراب‌خوار جايش جهنم است، عذاب دارد. اگر دنبال فکر و عقل سالم هستي، شراب‌خواري را کنار بگذار. در حديثي در تهذيب شيخ طوسي هست که امام صادق(ع) فرمودند، از پيامبر خداست و راوي اميرالمؤمنين است. «مَنْ تَرَكَ‏ الْخَمْرَ لِغَيْرِ اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِيقِ الْمَخْتُومِ» اگر کسي شراب را کنار بگذارد ولو براي خدا نباشد، خدا فرداي قيامت از نوشيدني‌هاي بهشتي نصيب او مي‌کند. پيامبر فرمود: براي حفظ جان و عقل خودش، اسلام دوست دارد مسلمان‌ها فکر و جان و عقلشان سالم باشد.
«وَ الشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراًعَلَى الْمُجَاحَدَاتِ» چرا خداوند اظهار شهادت را واجب کرده است؟ اگر شما شاهد بودي جايي به مظلومي ظلم شد، واجب است بيايي شهادت بدهي. چرا؟ براي اينکه آن کسي که ظلم کرده اگر منکر ظلمش شد، شما بيايي مظلوم را ياري کني. امروز در دنيا از قوانين بسياري از کشورها سؤال کردم، حتي کشورهاي اروپايي که دم از حقوق بشر مي‌زنند، مي‌گويند: اظهار شهادت واجب نيست. شما ديدي کسي، کسي را ظالمانه کشت. اگر فردا شما را اظهار کردند براي شهادت، گفتند: تنها شاهد شما هستي، بيا شهادت بده. مي‌گويد: من تکليف ندارم بيايم، نمي‌آيم. ولي اسلام اين را واجب کرده است. مي‌گويد: حمايت از مظلوم است. اگر حق اين مظلوم از بين مي‌رود، بايد شهادت بدهيد. در برابر انکار ظالم شما يار مظلوم باش و شهادت بده. در قرآن کريم آيات مبارکه سوره‌ي نساء هست، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ‏ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ» (نساء/135) دستور اول اينکه قيام شما به عدالت باشد. اصل و اساس همه چيز عدالت است. نظام و حکومت اسلامي بايد حرف اولش عدالت باشد.
اميرالمؤمنين عبارتي دارد خيلي تکان دهنده است، بحث عدالت به قدري اهميت دارد، همان بحث امر به معروف و نهي از منکر را که حضرت بيان مي‌کنند، مي‌فرمايد: «وَ أَعْمَالُ‏ الْبِرِّ كُلُّهَا» تمام کارهاي خوب، نماز و روزه و حج، بعلاوه جهاد، از جهاد بالاتر نداريم، «وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ» اگر با امر به معروف و نهي از منکر مقايسه کنيد، «إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ‏» مثل آب دهان و درياي خروشان است. نماز و روزه و حج و همه اعمال شما، اگر با امر به معروف و نهي از منکر مقايسه کنيد، آب دهان و درياي خروشان است. «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر» شما نزد يک پيشواي ستمگر حرف حق بزنيد. به برکت انقلاب اسلامي و خون شهدا ما امام جائر نداريم ولي ظلم و جور داريم. از نماز و روزه و حج و جهاد بالاتر، اصلاً قابل مقايسه نيست. بعلاوه جهاد و نماز و روزه شد آب دهان و درياي خروشان، از آن درياي خروشان بالاتر اين است. شما جايي ظلم مي‌بينيد فرياد بزنيد. اگر همين الآن بگوييم: کساني که از قوه قضاييه و شهرداري و بانک‌ها شکايت دارند، پيامک بدهند، سامانه پيامکي منفجر مي‌شود ولي همين مردم براي راهپيمايي 22 بهمن زودتر از مسئولين مي‌آيند و اين نجابت و خوبي مردم است ولي ما بايد قدر اين نجابت و خوبي را بدانيم.
عدالت يک موانعي دارد، يکي زور مي‌گويد، «شُهَداءَ لِلَّهِ» اگر يکجا ديديد دارد به کسي ظلم مي‌شود، شما «لله» براي خدا شهادت بدهيد. «وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ» (نساء/135) ولو اين شهادت به ضرر خودت و پدر و مادرت هست، بگو. بستگان و خويشاوندان من ظلمي کردند، باز هم شهادت بده. «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلى‏ بِهِما» گاهي ما دلسوزي بي‌جا داريم. مثلاً اين فقير است، غني است، حقش را مي‌گيرند، گرفتار مي‌شود. خدا بهتر مي‌داند «فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى‏ أَنْ تَعْدِلُوا» دنبال هواپرستي‌ها نرويد و از عدالت فاصله نگيريد. «وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً» اگر شما فاصله گرفتيد و از حق شهادت نداديد، خدا به آنچه انجام مي‌دهد خبير است. پس دستور قرآن اين است، 1- قيام به قسط؛ قيام به عدالت يک موانعي دارد. يک مانع اين است که ما بايد يک جايي يک ظالمي مي‌خواهد ظلم کند، شما بيا به نفع مظلوم شهادت بده. جوان متديني به من گفت: در اتوبان تهران قم مي‌رفتم، يک قصه‌اي پيش آمد و يک مأمور دولتي مرا مورد ضرب و جرح قرار داد. دو نفر بودند از کساني که رد مي‌شدند و اين صحنه را ديدند. مدرکي هم نداشتم که ثابت کنم. گفتم: مأمور دولت بي‌خود مرا زد، شما شاهد بوديد؟ گفتند: بله. اين آقا رفت شکايت کرد. روز دادگاه رسيد، هرچه به اينها التماس کرد، شما که بوديد، بياييد شهادت بدهيد. نيامدند! گاهي يک منافعي دارند و گاهي مي‌گويند: سري که درد نمي‌کند دستمال نمي‌بندند. قاضي هم نمي‌تواند قضاوت کند وقتي سندي نيست! به همين راحتي به ظالم کمک کردند. يکي از واجبات مثل نماز و روزه و خمس و زکات و حج، يکي شهادت و گواهي دادن است. شما جايي شاهد بودي بايد شهادت بدهي. وقتي مي‌بيني حق کسي ضايع مي‌شود واجب است بيايي شهادت بدهي.
يکي هم سوره مبارکه بقره آيه 140 است، «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون‏» چه کسي ظالم‌تر است از کسي که شهادتي نزد او هست و مي‌تواند گواهي بدهد، اما کتمان کند. قرآن مي‌گويد: اين شهادت الهي است. تو وقتي ديدي کسي مظلوم واقع شده است، مي‌تواني بيايي شهادت بدهي، اين شهادت الهي است. آخرين آيه سوره مبارکه بقره هست «وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيم‏» (بقره/283) کسي که شهادت را کتمان کرد، قلبش گنهکار است. چرا خداوند اظهار شهادت را واجب کرد؟ متأسفانه الآن کساني که حوصله شهادت دادن ندارند، زياد هستند. اميرالمؤمنين فرمود: «فرض الله» خدا شهادت دادن را واجب کرد «اسْتِظْهَاراً عَلَى الْمُجَاحَدَاتِ»
«وَ الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ، وَ الطَّاعَة تَعْظِيماً لِلْإِمَامَة» خدا چرا امامت را واجب کرد؟ امامت به معني رهبري پيشوايان ديني، امامت ائمه(عليهم السلام). چهار مورد هست که در خطبه حضرت زهرا(س) آمده و در اينجا نيامده است. مي‌خواهم آن چهار مورد را بگويم و يک تفاوتي هم بين بيان اميرمؤمنان و حضرت زهرا هست. اينجا اميرالمؤمنين فرمود: امامت ما را خداوند براي نظام امت قرار داد. حضرت زهرا در خطبه فدکيه مي‌فرمايد: «و إمامتنا أمنا من‏ الفرقة» شارحين خطبه حضرت زهرا اين را اشاره کردند، حضرت زهرا فرمود: امامت ما، اگر امامت ما بود اين همه دعوا و خونريزي نبود. اگر تا امروز خون هر مظلومي هرجاي عالم بر زمين ريخته مي‌شود همين است که حضرت زهرا و اميرالمؤمنين فرمودند. اگر به اين امامت پايبند بودند اين اختلافات پيش نمي‌آمد.
زينب کبري(س) وقتي کنار بدن سيدالشهداء آمد، بدن حضرت را که ديد فرمود: پدرم به قربان تو باد که لشگر تو را روز دوشنبه غارت کردند. دوشنبه همان روزي است که سقيفه نشينان نشستند و اميرمؤمنان را از حق مسلم خود محروم کردند. زيد بن علي بن الحسين سال 120 به شهادت رسيده است. 110 سال بعد از حادثه سقيفه، ولي ريشه همه اينها به آنجا برمي‌گردد. در خطبه 216 که يکوقتي مفصل مطرح کرديم. «والطاعة» چرا خداوند اطاعت از امام را واجب کرد؟ «تعظيماً للامامة» اميرالمؤمنين فرمود: من يک حقي بر شما دارم و شما هم بر من حقي داريد. حقوقي که شما بر گردن من داريد اين است که نظام را مرتب کنم، به امور شما رسيدگي کنم. اما حقوقي که من بر شما دارم، اطاعت از امام هست. در خطبه حضرت زهرا هست «و طاعتنا نظاماً للملة» امام رضا هم بياني در مورد امامت دارد که بسيار مفصل است.
چهار مورد هست که در اين کلام نيست و درخطبه حضرت زهرا(س) هست، حضرت مي‌فرمايد: «تَوْفِيَةَ الْمَكَايِيلِ وَ الْمَوَازِينِ تَعْيِيراً لِلْبَخْسَة» چرا خداوند فرمود: «ويلٌ للمطففين» عذاب براي کم فروش‌ها، «وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ‏ وَ الْمِيزان‏» (هود/84) کم فروشي نکنيد، واي بر کم فروشان، چرا خداوند واجب کرد يک کسي که کاري انجام مي‌دهد به عدالت کم نگذارد؟ چون خواست فساد را از بين ببرد و سرزنش فساد کند. در قرآن چهار مورد «ويلٌ» داريم. «وَيْلٌ‏ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين‏» (مطففين/10) «وَيْلٌ‏ لِلْمُشْرِكِينَ» (فصلت/6) «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّين‏» (ماعون/4) در رديف اين «وَيل» ‌ها، از همه مهمتر «وَيْلٌ‏ لِلْمُطَفِّفِين‏» (مطففين/1) است. واي بر کم فروش! کم فروشي حرام است و بحثي در اين نيست. کم فروشي فقط در تاجر و کاسب بازار نيست. مفسرين فرمودند: هر نوع کم فروشي بد است. چرا خداوند فرمود: اندازه باشد و کم نگذاريد؟ چرا خدا فرمود: «وَيْلٌ‏ لِلْمُطَفِّفِين‏»؟ براي سرزنش فساد و از بين بردن فساد.
«وَ الْعَدْلَ‏ تَنْسِيقاً لِلْقُلُوبِ» چرا خداوند عدالت را واجب کرد؟ براي هماهنگي دلها، دلها وقتي هماهنگ مي شود، چه وقت مردم با حاکمانشان همدل مي‌شوند؟ وقتي عدالت باشد، وقتي ظلم باشد دلها از هم جدا مي‌شود. ظلم تاريکي مي‌آورد. ظلم و ظلمت از يک ريشه است. اگر مسئولين ما با مردم همدل باشند، بايد عدالت داشته باشند. «وَ بِرَّ الْوَالِدَيْنِ وِقَايَةً مِنَ السُّخْطِ» مهرباني و نيکي به پدر و مادر براي حفظ از خشم الهي واجب است. شش جاي قرآن آمده «و بالوالدين احسانا» آمدند خدمت امام صادق اين تفسيري که امام صادق از اين آيه کرده است، اعتراف مي‌کنم که ما عمل نکرديم. به امام صادق گفتند: احسان به پدر و مادر چيست؟ حضرت فرمود: احسان آنوقتي است که کاري نکني پدر و مادر نيازشان را به زبان بياورند. اگر پدر و مادر نيازش را به زبان آورد و يکبار و دو بار گفت، وقتي به زبان نياورده خودت بايد متوجه شوي.
«وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى الِاسْتِيجَابِ» چرا خدا صبر را واجب کرده است؟ اگر مي‌خواهيد اجر الهي ببريد، راهش صبر است. زندگي فاطمه زهرا را ببينيد. اگر صديقه طاهره مي‌فرمايد: خدا صبر را واجب کرد براي اينکه شما به اجر و پاداش برسيد، به آرمان‌هايتان برسيد. در زندگي صديقه طاهره ببينيد، من گاهي مي‌گويم: اين جمعيتي که هستيد همه گرفتاري‌هايتان را جمع کنيد، اجازه مي‌دهيد گرفتاري خودمان را با گرفتاري‌هاي فاطمه زهرا مقايسه کنيم؟ «يا مُمتحنه» يکي از نوادگان امام صادق به امام جواد(ع) مي‌گويد: مادرم حضرت زهرا را چطور زيارت کنم؟ حضرت مي‌فرمايد: بگو «يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ انْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً» يعني در اين زيارتنامه خلاصه‌اش اين است: اي فاطمه تو کسي هستي که در آزمون‌هاي بزرگ پروردگار صبر کردي. يک بانوي هجده ساله، نه سال در خانه اميرمؤمنان بود. شوهرش هر روز در ميدان جبهه و جنگ بود. در اين ده سال اميرمؤمنان در هشتاد نود جنگ شرکت کرده است. از جنگ برمي‌گشت، هشتاد جراحت بر بدن حضرت بود. جراحت‌ها سطحي نبود. فاطمه زهرا اول زندگي با چهار تا بچه، با اين مشکلات، در اوج فقر زندگي مي‌کردند. جزء مهاجرين بودند و همه اموالشان را در مکه گذاشته بودند. شوهري در اوج فقر، با چهار بچه، شوهري که هر روز در جنگ بود و هر وقت از جهاد برگشت با بدن مجروح به خانه آمده است، آنقدر حضرت اين خانه را زيبا اداره کرده است.
مرحوم محقق اربلي نقل مي‌کند. بعد از شهادت حضرت زهرا(س)، اميرمؤمنان يک گزارش يک خطي از اين زندگي نه ساله دارد. حضرت فرمود: «فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَكْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ وَ لَا أَغْضَبَتْنِي وَ لَا عَصَتْ لِي أَمْراً» به خدا قسم در زندگي مشترک با زهرا، يکبار فاطمه مرا به خشم نياورد و من فاطمه را به خشم نياوردم. يکبار فاطمه را مجبور به کاري نکردم و يکبار فاطمه با من مخالفتي نکرد. کاش اين کلمات را تابلو مي‌کرديم که هم سلام بر حضرت باشد و هم پيام حضرت و ياد حضرت است. «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا» يک نگاه به فاطمه مي‌کردم «فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَانُ» تمام غم و غصه عالم از قلبم بيرون مي‌شد. حضرت مي‌فرمايد: اگر کسي مي‌خواهد به آرزوهايش برسد راهش صبر است. اگر اجر و پاداش الهي مي‌خواهد راهش صبر است.
شريعتي: حالا که کتمان شهادت گناه است و در قرآن و احاديث هم شواهدي را مطرح کردند، شايد اين سؤل مطرح شود که اگر کتمان شهادت گناه است، کتمان ولايت اميرالمؤمنين و شهادت بر ولايت اميرالمؤمنين و اين جناياتي که اين روزها شاهد هستيم، در يمن و سوريه و فلسطين، آيا کتمان اينها و فرياد نزدن اينها گناه نيست؟ امروز صفحه 579 قرآن کريم، آيات 6 تا 25 سوره مبارکه انسان را تلاوت خواهيم کرد.
«عَيْناً يَشْرَبُ‏ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً «6» يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً «7» وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً «8» إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً «9» إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً «10» فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً «11» وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً «12» مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً «13» وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلًا «14» وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا «15» قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً «16» وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا «17» عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا «18» وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً «19» وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً «20» عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً «21» إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً «22» إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا «23» فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً «24» وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا «25»
ترجمه: چشمه‏اى كه بندگان خدا از آن مى‏نوشند و هر گونه بخواهند، آن را جارى مى‏سازند. آنان به نذر وفا مى‏كنند و از روزى كه شرش فراگير است مى‏ترسند. و غذاى خود را با آن كه دوستش دارند، به بينوا و يتيم و اسير مى‏دهند. (و مى‏گويند:) ما براى رضاى خدا به شما طعام مى‏دهيم و از شما پاداش و تشكّرى نمى‏خواهيم. همانا ما از پروردگارمان، به خاطر روزى عبوس و سخت، مى‏ترسيم. پس خداوند آنان را از شرّ آن روز مصون دارد و آنان را با شادى و سُرورى بس بزرگ روبرو كند. و به سبب صبرى كه كردند، بهشتى بزرگ و پوششى از حرير پاداششان دهد. در حالى كه در آن بر تخت‏ها تكيه زده‏اند، در آنجا نه آفتابى بينند و نه سرمايى. و سايه‏هاى درختان بر سرشان نزديك و خوشه‏هاى ميوه در دسترس آنان. بر دور آنان ظرف‏هاى نقره‏فام و تنگ‏هاى بلورين گردانده شود. بلورهايى از نقره كه در اندازه‏هايى (معيّن و متفاوت) اندازه‏گيرى كرده‏اند. در آن بهشت، جامى نوشانده مى‏شوند كه با زنجبيل آميخته است. چشمه‏اى در آنجا است كه سلسبيل ناميده مى‏شود. و پسرانى هميشه جوان، (به خدمت) بر آنان مى‏ گردند، هرگاه آنان را بينى، پندارى مرواريدهاى غلطان و پراكنده ‏اند. و چون آنجا را بنگرى نعمتى فراوان و سلطنتى بزرگ مى‏بينى. بر اندامشان جامه‏ هاى سبز از ديباى نازك و ضخيم است و با دستواره‏هاى نقره زينت شده‏اند و پروردگارشان شرابى طهور (پاك و پاك‏كننده) به آنان مى‏نوشاند. همانا اين جزايى است براى شما و سعيتان مورد سپاس است. همانا ما خود قرآن را بر تو فرو فرستاديم. پس در برابر حكم پروردگارت صبر پيشه كن و از هيچ گنه‏كار يا كفران پيشه اطاعت مكن. و در هر صبح و شام، نام پروردگارت را ياد كن.
شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي حسيني قمي: در مورد شخصيت مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني واقعاً سخن فراوان است. يکوقتي حدود صد سال پيش يک کسي حرفي زد، گفت: شيعه طايفه کوچکي بودند و اينها منقرض شدند و آثار قابل توجهي از آنها باقي نمانده است. وقتي اين جمله در کتابي منتشر شد، سه شخصيت بزرگ وقتي اين حرف را شنيدند، نشستند و تصميم گرفتند جواب عملي بدهند. يکي مرحوم آيت الله سيد حسن صدر(ره) بود که کتاب «تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام» علومي که شيعه مؤسس آن بود. دوم مرحوم آيت الله العظمي کاشف الغطاء کتاب «المراجعات و المطالعات» را نوشت. سوم مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني دو کتاب نوشت «الذريعه الي تصانيف الشيعه» 55 هزار کتابي که شيعه تا آن روز نوشته است، با قدرت خود جمع آوري کرد، 55 هزار کتاب را در 29 جلد الذريعه جمع آوري کرد. کتاب دوم «طبقات اعلام الشيعه» است. هفده جلد است. دو تأليف ايشان 46 مجلد است. جمعاً ايشان 24 تأليف دارد و دو تأليفش 46 جلد شده است. آمد نشان داد اين کتاب‌هاي شيعه است. اين آدم فقيه که درس مرحوم آخوند خراساني رفته، درس شيخ الشريعه اصفهاني رفته است. عملاً از مکتب اهل‌بيت دفاع کنيد. دانشمند مسيحي به نام يوسف اسعد در کتابش نوشته است و قسم مي‌خورد: به خدا قسم اگر در قرن چهاردهم شيعه هيچ چيزي نداشت جز اين سه عالم، يک مرحوم آقا بزرگ تهراني، علامه سيد محسن امين که اعيان الشيعه دارد، سوم علامه اميني با الغدير، اگر شيعه در قرن چهارم هيچي نداشت جز اين سه عالم بزرگ، براي عظمت شيعه کافي است.
در حالات ايشان هست که به کتابخانه مي‌‌رفت، مي‌گفتند: شب است و مي‌خواهيم در کتابخانه را ببنديم، مي‌گويد: در را ببنديد. در را مي‌بستند و ايشان براي خود غذا مي‌برد. گاهي تعطيلات آخر هفته ايشان چند روز در کتابخانه مي‌ماند با در بسته و کارهايش را انجام مي‌داد. صاحب اعيان الشيعه، سيد محسن امين که خيلي پر تلاش است، مي‌گويد: يک شب من ايشان را ديدم، چهار و نيم شب بود، گفتم: من خوابم گرفته است، شما نمي‌خوابيد؟ گفت: ما براي خوابيدن در دنيا نيامديم. گفت: من خوابيدم، دوباره از خواب بيدار شدم، ديدم ايشان مشغول کار است. آيت الله العظمي شبيري زنجاني در کتابشان است، مي‌گويند: ايشان صد سال عمر کردند، شصت سال براي الذريعه زحمت کشيد. از ايشان مي‌پرسيدند: حال شما چطور است؟ گفت: الحمدلله، همه چيز خوب، خيلي از مريضي‌هايي که ديگران دارند، من ندارم. ولي ايشان در اثر مطالعات زياد اشک چشمش قطع نمي‌شد. گفت: مشکلم اين است که وقتي مي‌خواهم بنويسم اشک چشمم دائماً جاري است و نمي‌توانم بنشينم و بايد مقابلم بگيرم و بنويسم. همه کارهاي خودش را کرد و آخر عمر تمام کتابخانه‌اش را براي استفاده عموم مردم وقف کرد. در مقدمه الغدير علامه اميني نوشته است: خدايا از عمر من کم کن و به عمر علامه اميني اضافه کن.
شريعتي: انشاءالله همه علماي عزيز ما مهمان سفره پر برکت علي (ع) باشند.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»