اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-03-30-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – بيان مهمترين احکام ديني؛ احکام تجارت و پاسخ به سؤالات


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: بيان مهمترين احکام ديني؛ احکام تجارت و پاسخ به سؤالات
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 30-03-96
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
يا رب از ابر هدايت برسان باراني
پيشتر زان که چو گردي ز ميان برخيزم
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما دوستان خوبم، خانم‌ها و آقايان، طاعات و عبادات شما قبول باشد. انشاءالله بهترين‌ها در اين روزهاي ماه ضيافت الهي براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. طاعات و عبادات شما قبول باشد. ماه رمضان ديگر به روزهاي آخر رسيده است. انشاءالله خداي متعال توفيق بندگي را به همه ما عنايت کند.
شريعتي: احکام عبادي و احکام خانواده را اشاره کرديد. احکام مالي و احکام معاملات را امروز براي ما مي‌گويند.
حاج آقاي حسيني: احکام تجارت، مسأله 96؛ در رساله‌ها هست فرمودند: «يَجبُ عَلي کُل مَن يُباشِر التِجارة» يکي از واجبات اين است که کسي که مي‌خواهد دنبال کسب و کار برود، دنبال تجارت برود احکامش را ياد بگيرد. «يَجبُ»    واجب است. شما که مي‌خواهي دنبال کسب و کار بروي، فقها در رساله نوشتند واجب اول اين است که احکامش را ياد بگيريد. چرا؟ براي اينکه بداني معامله صحيح چيست، معامله باطل چيست و از ربا نجات پيدا کني. من خواهش مي‌کنم برنامه‌ريزي کنيد، بعد از ماه رمضان کساني که در بازار هستند، قبل از اينکه به کسب و کارشان بروند در يک مسجدي، مدرسه‌اي جمع شوند، احکام تجارت را ياد بگيرند. قديم‌ها تجار درس مکاسب مي‌خواندند. الآن در تهران داريم کسي که کاسب است و مکاسب را درس مي‌دهد. مکاسب سطح شش و هفت حوزه است. درس خواندن که هيچ اما احکام واجب است. علت اينکه خيلي گرفتار ربا خواري مي‌شوند، معاملات مشکل پيدا مي‌کند، اين است که احکام را ياد نگرفتيم.
مسأله 97؛ بعضي از معاملات حرام را نام ببريم. بعضي معامله‌ها باطل است و بعضي معامله‌ها باطل نيست. بعضي معامله‌ها هم باطل است و هم کار حرامي صورت گرفته است. بعضي هم متفاوت است. يکي از معاملاتي که حتماً اشکال دارد کم فروشي است. بارها گفتيم در قرآن کريم چند «ويل» داريم. «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين‏» (مرسلات/15) «وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ‏» (فصلت/6) در رديف اينها «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين‏» (مطففين/1) است. کم فروشي حرام است. گرانفروشي بي انصافي است. يک کسي گران مي‌فروشد و مي‌گويد: من مي‌خواهم گران بفروشم. چاره اين است که آدم از کس ديگري مي‌خرد. ولي کم فروشي قطعاً حرام است. احتکار، در بعضي حالات فرمودند حرام است. گرفتار احتکار نداريم ولي گرفتار کم فروشي هست. ما خودمان را مديون خيلي از انسان‌ها مي‌کنيم.
چند روز پيش جنسي خريدم، پرسيدم: چقدر بدهم؟ گفت: يازده هزار تومان، در راه ديدم قيمتش را نوشته ده هزار و پانصد و پنجاه تومان! خوب تو اين مقدار را رُند کردي و يازده هزار تومان گرفتي؟ اين درست است؟ يعني 450 تومان اضافه مي‌گيري. الآن مشکل زياد است. در نانوايي‌ها الآن نان 450 گرمي را 650 تومان مي‌دهند. خوب چه کسي پنجاه تومان پول خُرد دارد. در مترو، در عوارضي. در مترو يکوقت گزارشي ديدم که يک رقم چند ده ميليوني در روز به مشتري بدهکار مي‌شوند. روزي چند صد هزار مسافر با مترو مي‌رود. اگر هرکدام را رُند حساب کني، مي‌داني چقدر مي‌شود؟ کساني که قانون گذار هستند حواسشان باشد. کاري نکنيم که مردم گرفتار شوند. کاسب‌ها مخصوصاً مواظب باشند مديون نشوند. يکي از چيزهايي که حتماً اشکال دارد کم فروشي است.
مسأله 98؛ يکي غش در معامله است. يعني فريب دادن مشتري در معامله است. حتماً حرام است. يکوقت شما کاري مي‌کني که اصلاً طرف نمي‌فهمد. مثلاً شما شير فروش هستي، در ده کيلو شير دويست گرم آب قاطي کني. اين حتماً حرام است. حتماً شما مديون مشتري مي‌شوي و اگر مشتري متوجه شود حق دارد معامله را بر هم بزند. کار حرام است. معامله باطل نيست. طرف حق دارد وقتي متوجه شد بيايد معامله را بر هم بزند. شما خودت را مديون کردي. مثلاً برنج را به اسم درجه يک مي‌فروشيم، ولي برنج‌هاي درجه دو را قاطي مي‌کنيم به شکلي که هيچکس متوجه نمي‌شود. گاهي هم معامله باطل است. مثلاً يک چيزي را به اسم طلا بفروشي در حالي که طلا نيست.
مسأله 99؛ از معاملات حرام آلات غنا است. حتماً معامله‌اش حرام است. غنا در اسلام حرام نيست؟ «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده/90) غنا حتماً حرام است. معامله آلات غنا حتماً حرام است و حتماً شما صاحب اين پول نمي‌شوي. ما اينها را جدي بگيريم. معاملات آلات لهو و لعب قطعاً باطل است.
متأسفانه در جامعه ما زياد است که طرف نشسته دارد با آلات قمار بازي مي‌کند. مي‌گوييم: شب ماه رمضان است. مي‌گويد: حاج آقا اختيار داريد. برد و باخت که نيست. شرط بندي نکرديم! مي‌خواهيم بازي کنيم. اگر يک چيزي آلات قمار بود، شما برد و باخت داشته باشي يا نداشته باشي، فرقي ندارد. بازي با آلات قمار چه با برد و باخت چه بدون برد و باخت حرام است.
مسأله 100؛ خريد و فروش صليب؛ ماه رمضان است، آقاي محترم! خدا رزاق است. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ‏ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ» (ذاريات/58) خدا مي‌داند فکر نکنيم که اگر جنس حرام بفروشيم روزي ما از اين در مي‌آيد. قطعاً روزي به هم مي‌خورد. آقايي که شما طلا فروش هستي، زرگر هستي، فروختن صليب حتماً باطل است. چه به صورت طلا باشد، چه نقره باشد، حرام است. هم معامله حرام است و هم باطل است. حتي بعضي از مراجع تقليد تذکر دادند. حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني هم تذکر دادند که هم حرام است و هم از بين بردن هيأت آن واجب است. يعني شما بايد اين هيأت صليبي را بر هم بزنيد.
مسأله 101؛ طلا براي مردها، من بسيار ديدم آقاياني که زنجير طلا مي‌اندازند. مي‌گوييم: آقاي محترم اين زنجير طلا را براي خانمت ببر و گردن او بيانداز. مي‌گويد: حاج آقا حواسم هست موقع نماز درمي‌آورم! موقع نماز داشته باشي نمازت باطل است. قبل و بعد نماز هم داشتنش حرام است. طلا براي مرد حرام است. اگر انگشتر طلاي مردانه است يعني به درد خانم نمي‌خورد يا ساعت طلاي مردانه است، يا زنجير گردنبند طلاي مردانه است، فرمودند: حتماً ساختش حرام است و جايز نيست. فروش آن جايز نيست. ساخت و خريد و فروش آن جايز نيست و حتماً باطل است. پس اگر شما که زرگر هستي، اگر داري انگشتر مي‌فروشي که انگشتر طلاي مردانه است که فقط به درد آقايان مي‌خورد، آن کسي که ساخته کار حرام کرده است. آن کسي که مي‌فروشد کار حرام کرده است. آن کسي که مي‌خرد هم کار حرام کرده است. خريد و فروش و معامله هم باطل است.
مسأله 102؛ مي‌گويند: طلاي سفيد چه حکمي دارد؟ طلا فرق ندارد، زرد باشد يا سفيد براي مرد حرام است. بله يکوقت طلا نيست، پلاتين است. پلاتين اشکالي ندارد. اگر طلا باشد سفيد باشد يا زرد براي مرد حرام است.
مسأله 103؛ زياد به من گفتند و اگر يادتان باشد اشاره کرديم. در معامله نسيه اگر شما جنسي را نسيه مي‌خريد، الآن نمي‌خواهيد پول بدهيد. مثلاً شما از جلوي مغازه‌اي رد مي‌شويد، مي‌گويد: آقا بيا برنج خوب آوردم! مي‌گويي: پول نياوردم. مي‌گويد: اشکالي ندارد. بيا ببر هروقت دلت خواست پولش را بده. اين هروقت دلت خواست پولش را بده، اشکال دارد. بايد تاريخش مشخص باشد. آن آقا خواست دوباره به ما فرصت بيشتري بدهد، اشکال ندارد ولي در نسيه تاريخ تحويل پول بايد معين باشد.
مسأله 104؛ اگر شما پول داري و آن آقا کالا ندارد، من دفتر آيت الله العظمي صافي گلپايگاني بودم. ديدم يک آقايي آمد مسأله بپرسد. مي‌گويد: من رفتم جهيزيه بخرم براي دختر خانمم، ده قلم جنس بود. نه قلم را داشت و معامله کرديم و پول داديم و جنس خريديم و تمام، يک قلم را فرض کنيد يخچال را نداشت. گفتم: اشکالي ندارد! چون يکوقت قيمت‌ها تغيير مي‌کند، من پول را به شما مي‌دهم شما هروقت توانستي يخچال بياور. کي مي‌آوري؟ معلوم نيست. فردا بياورم يا شش ماه ديگر بياورم معلوم نيست. گفتم: عيب ندارد من پول را به شما مي‌دهم و شما هروقت داشتي بياور. اين معامله حتماً باطل است و بايد زمان معين کند. اگر از بازاري‌ها بپرسيم: در معامله‌اي که شما کالا را تحويل نمي‌دهي، پول را مي‌گيري، چه شرايطي دارد؟ هفت شرط در رساله نوشتند. الآن اگر از مغازه‌دارها بپرسيم سه شرط از اين هفت شرط را بدهيد ما به شما جايزه مي‌دهيم، کسي مي‌داند يا نه؟
1- يکي اين است که خصوصياتي که جنس با آن تغيير مي‌کند بايد مشخص باشد. شما مي‌گوييد: يخچال، چه يخچالي؟ مشخصاتش، مارکش، مدلش، اين خصوصيات بايد مشخص باشد. 2- شما بايد پول را بدهي. قبل از جدا شدن از هم شما بايد حتماً پول را بدهيد. اگر شما پول ندهي، او هم جنس ندارد، اين معامله نيست. 3- زمان تحويل کالا هم بايد مشخص باشد. در همين موردي که گفتم که آمده بود مسأله مي‌پرسيد، براي همين بود که تاريخ معين نکرده بودند. قيمت‌ها تغيير کرده بود. با هم اختلاف پيدا کرده بودند و آمده بودند مسأله مي‌پرسيدند. در حالي که اصل معامله‌شان اشکال دارد.
مسأله 105؛ الآن در بازار ما اين مسأله خيلي زياد است. الآن هرکسي مثلاً يک زمين دارد، دويست متر، سيصد متر، مي‌کوبد و مي‌گويد: مي‌خواهم يک آپارتمان شش طبقه بسازم، دو سه طبقه را بفروشم و دو سه طبقه هم خودم بنشينم. آقا مي‌خواهد يک طبقه را بفروشد. شما براي خريد يک طبقه مي‌روي. شما پول داري؟ مي‌گويي: نه من همه پول را ندارم. قيمت آپارتمان سيصد ميليون است. ما صد ميليون به شما مي‌دهيم و صد ميليون هم بعد از شش ماه مي‌دهيم. صد ميليون هم آخر کار مي‌دهيم. بسم الله! شما صد ميليون مي‌دهيد و معامله مي‌کنيد. پيش پرداخت مي‌کنيد و يک طبقه کامل آپارتمان را خريداري مي‌کنيد. آپارتماني که هنوز نيست و شما هم پول يک سوم را پرداخت کرديد و دو سوم هنوز نداديد. نسبت به يک سوم معامله درست است اما نسبت به دو سوم چه؟ معامله‌اي صورت نگرفت. معامله باطل است. باطل است يعني چه؟ يعني مثل رباخواري است؟ نه! باطل است يعني فردا اگر اين آقا بخواهد معامله را بر هم بزند و بگويد: آقا شما که پول ندادي. يکوقت راضي مي‌شوند و مي‌گويند: با هم به توافق مي‌رسيم. ولي اگر با هم اختلاف پيدا کنند و بگويد: شما که پول ندادي و من هم جنس نداشتم، پس معامله باطل است. قرار داد هم بنويسند هيچي به هيچي است! آنوقت در دادگاه‌ها و اختلافات بعدي خيلي مشکل پيدا مي‌کنند. شما که مي‌خواهي آپارتمان بخري، شما پول دو سوم را نمي‌دهي، آپارتمان هم در خارج موجود نيست، اين معامله اشکال دارد و بعدها به اختلاف کشيده مي‌شود.
مسأله 106؛ براي خانم‌ها زياد پيش مي‌آيد که انگشتر طلايشان شکسته است. مي‌روند عوض کنند. مي‌گويند: اين انگشتر شکسته را به شما مي‌دهم، يک انگشتر سالم مي‌خواهم بگيرم. اين از نظر فقهي طلا با طلا چون هردو يک جنس است ولو شکسته است، نبايد مقدارشان با هم متفاوت باشد. چون ربا مي‌شود. چه کار کنيم؟ اين را شما بفروشيد، زرگر هم جداگانه انگشتري که مي‌خواهيد را به شما بفروشد. اگر جنس يکي بود، طلا با طلا، برنج با برنج، نبايد کم و زياد شود. ده کيلو برنج با ده کيلو برنج، ده کيلو گندم با ده کيلو گندم، ده کيلو روغن با ده کيلو روغن، اگر کم و زياد شود ربا است. بعضي‌ها اداره به آنها برنج خارجي داده که مرغوب نيست. در مغازه مي‌رود مي‌گويد: اين ده کيلو برنج را بگير، شما يک کيلو برنج خوب به من بده. شما ده کيلو برنج را با يک کيلو برنج معامله کردي. اين ربا است و خيلي آسان است. اين برنج را جداگانه بفروش و آن برنج را هم جداگانه بخر.
مسأله 107؛ تازگي در استفتائات مرحوم آيت الله سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي ديدم، چقدر دقيق است اين سؤال و جواب‌هايي که مي‌پرسند. گفتند: اگر کسي به کسي مديون است بايد دينش را بدهد. امروز 25 رمضان است و ما هنوز بدهي‌هايي که مي‌توانستيم بدهيم را نداديم. به کسي مديون هستيم. متأسفانه در جامعه ما بعضي نسبت به حق الناس خيلي کوتاهي مي‌کنند. آقايي مي‌گفت: ضامن کسي شدم، بيست ميليون ضامن شدم. حالا يک ريال را اين آقا پرداخت نکرده است. اصلاً مفقود الاثر شده است. اين بيست ميليون گردن من افتاده است، تا الآن 35 ميليون تومان با سودش و جريمه ديرکرد دادم. رفتم بانک گفتم: من گناه کردم ضامن شدم. من يک کارمند بازنشسته هستم و 35 ميليون پرداخت کردم. تمام شد؟ حساب کردند و گفتند: شما 55 ميليون ديگر هم بده تمام شود!!! 55 ميليون جريمه ديرکرد و تأخير داشته و گذاشته رفته است. 90 ميليون بدهد براي آدم بي انصافي که بيست ميليون گرفته و رفته است. يعني يک آدمي که ضامن شده هي از روي حقوقش جريمه بردارند. اين بي انصافي بانک‌ها و بي انصافي آن آقاي وام گيرنده است.
باز يک آقاي ديگر پيام داده که ما ضامن کسي شديم. آقا قسط اول و دوم وسوم را نداد. از صندوق قرض الحسنه به ما زنگ زدند که نيامده قسطش را بدهد. زنگ زدم گفتم: سلام، نرفتي قسطت را بدهي؟ گفت: شما؟ گفتم: من ضامن تو هستم. گفت: ضامن چه؟ خودت ضامن هستي برو خودت قسطش را بده! ما را سر پل صراط نگه مي‌دارند. حق الناس است. روايت داريم کسي شهيد شد به خاطر سه درهم نمي‌گذاشتند بهشت برود. شهيد همه گناهانش آمرزيده مي‌شود. ولي حق الناس که آمرزيده نمي‌شود.
شريعتي: چقدر اين اتفاقات باعث مي‌شود ما سد راه خير شويم.
حاج آقاي حسيني: تا مي‌گويي: قرض الحسنه! مي‌گويند: نگو. ما پشت دستمان را داغ کرديم. فرمودند: اداي دين با تمکن واجب فوري است. اين سؤال استفتائات آيت الله سيد محمد کاظم طباطبايي است. نماز اول وقت نخواند. اول دين و بدهي‌ات را بده. بعد اين آقا گفته: من يک پولي به دستم رسيده است، ولي اگر بخواهم بدهي را بدهم ديگر نمي‌توانم کسب و کار کنم. فرمودند: اداي دين با تمکن واجب فوري است. هرچند به دادن تمام ما يملک باشد. هرچه ملک توست بده دين مردم. خانه و ضروريات خانه استثناء است. بخاطر بدهي خانه‌ي کسي را برنمي‌دارند. بخاطر بدهي ضروريات خانه کسي را برنمي‌دارند.
شريعتي: اگر الآن من به شما بدهکار هستم و زمانش رسيده است، اين واجب فوري است.
حاج آقاي حسيني: بله، ولو به فروش تمام ما يملک، يعني ماشينت را بفروش. فقط خانه و ضروريات خانه و قُوت يک شبانه روز. يک شبانه روز خورد و خوراک را کنار بگذار، بقيه را بايد بفروشي و بدهي مردم را بدهي. بعد گفته: من مي‌خواهم يک کسب و تجارتي بکنم. فرمودند: جايز نيست مشغول کسب و تجارت شويد. با پول مردم تجارت مي‌کنيد. حج مستحبي چطور؟ فرمودند: اما حج مستحبي و زيارت مستحبي، جوازش در صورتي است که دِين مردم از بين نرود. تأخير نيافتد. تو مي‌خواهي کربلا بروي، پول مردم پيشت است، پول مردم را بده. پول مردم را بدهي مقدم است. پس هرچهد داري بايد براي بدهي مردم بدهي. غير از خانه و ضروريات زندگي و قوت يک شبانه روز.
مسأله 108؛ در مورد صله ارحام اين را خيلي سؤال کردند. مي‌گويند: ما ارحام و خويشاونداني داريم و برادر و خواهري داريم، وضع اخلاقي‌شان خوب نيست. رفت و آمدشان طوري است که براي بچه‌ها اثر منفي مي‌گذارد. پسر و دختر ما تحت تأثير قرار مي‌گيرند. با رفت و آمد با اين برادر و خواهر و با اين عمو و عمه، ما يک خانواده مذهبي هستيم. آنها خانواده مذهبي نيستند و بچه‌هاي ما تأثير پذير هستند. ما چه کنيم؟ فراوان سؤال کردند. مي‌دانيد صله رحم منحصر به رفت و آمد نيست. اينکه صله ارحام را اينقدر تأکيد کردند، اگر واقعاً مي‌بينيد رفت و آمد شما ضرر دارد، يکوقت شما مي‌رويد نصيحت مي‌کنيد، خود رفت و آمد شما باعث مي‌شود آنها خلافشان را کم کنند، رفتن شما اثرگذار است. اگر واقعاً مي‌بينيد تأثير ندارد و تأثير منفي روي ما دارد، فرمودند: صله رحم الزاماً رفت و آمد نيست. حالشان را تلفني بپرسيد. خبر داشته باشيد. مشکلشان را برطرف کنيد. فرمودند: احسان کنيد و چه احساني بالاتر از اينکه با نصيحت و موعظه و خيرخواهي امر به معروف کنيد.
مسأله 109؛ چند مسأله متفرقه بگوييم. من بحث مکاسب را نگاه مي‌کردم، ديدم چقدر جامعه ما غافل است. شنيدن غيبت حرام است. غيبت کردن حرام است و شنيدن غيبت هم حرام است. روايت داريم «السامع شريک المؤتي» کسي که مي‌شنود شريک غيبت کننده است. شنيدن غيبت حرام است. 2- مرحوم شيخ انصاري و ديگر فقها در رساله‌هايشان دارند. شيخ انصاري در مکاسب دارد. اگر شما غيبت کسي را شنيدي، اولاً نبايد بگذاري غيبت کند، اما او غيبت کرد. يکي از واجبات ما دفاع از کسي است که از او غيبت شده است. يکي از واجبات ما نماز ظهر و عصر است. يکي از واجبات ما روزه ماه رمضان است. يکي از واجبات ما دفاع از کسي است که از او غيبت شده است. روايت داريم که پيامبر خدا فرمود و شيخ صدوق هم نقل کردند. فرمودند: اگر کسي غيبت کسي را شنيد و از او دفاع کرد، «فَرَدَّهَا عَنْهُ رَدَّ اللَّهُ عَنْهُ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الشَّرِّ فِي الدُّنْيَا وَ الاخِرَةِ» خدا هزار در بدي را از او دفع مي‌کند. اگر دفاع نکرد، غيبت کسي را کردند و ما خنديديم. عين روايت اين است فرمود: «فَإِنْ هُوَ لَمْ يَرُدَّهَا وَ هُوَ قَادِرٌ عَلَي رَدِّهَا كَانَ عَلَيْهِ كَوِزْرِ مَنِ اغْتَابَهُ‏ سَبْعِينَ مَرَّةً» (من‏لايحضره‏الفقيه، ج 4، ص 15) شمايي که دفاع نکردي از کسي که غيبت او را کردند، نشستي و فقط گوش کردي، هفتاد برابر گناه تو از او بيشتر است. سؤال کردند: چطور ممکن است؟ ما فقط شنونده بوديم. مرحوم شيخ انصاري فرمود: وقتي شما رد نکردي و به او چيزي نگفتي و دفاع نکردي، او جرأت پيدا مي‌کند براي غيبت هاي ديگر. يعني سکوت شما باعث رواج غيبت است. او يک گناه کرد ولي شما ميدان دادي و خنديدي يا دفاع نکردي. اگر غيبت کسي را کردند و شما شنيدي و دفاع نکردي،شيخ صدوق از پيامبر نقل کرده است. اگر شما غيبت کسي را شنيدي و از کسي که غيبتش را کردند دفاع نکردي، او يک گناه و شما هفتاد گناه کردي. خود غيبت کننده چقدر گناه دارد؟ اگر ما باور داشتيم، روايت داريم فرداي قيامت نامه عمل کسي را دستش مي‌دهند و مي‌بيند نه نمازهايش هست، نه روزه‌هايش هست، نه چهل سفر کربلا و نه پنجاه سفر مشهد درونش است. نه ده سفر مکه هست. نه اعتکاف هست، نه پياده روي اربعين هست، هيچي نيست! مي‌گويد: خدايا ما فکر کرديم بايگاني تو اشتباه نمي‌کند. جواب مي‌آيد: «إِنَّ رَبَّكَ لا يَضِلُ‏ وَ لا يَنْسَي» (جامع‏الاخبار، ص 147) خدا فراموش نمي‌کند و خدا اشتباه نمي‌کند. آن روز يادت هست غيبت فلاني را کردي، تمام حسناتت را منتقل کردي. خدايا اين ظلم است. ما يک کلمه حرف زديم. آن بيچاره هفتاد سال آبرو جمع کرد. گاهي با يک کليپ، يک نفر ديگر از خانه نمي‌تواند بيرون بيايد. کسي که شصت سال آبرو جمع کرده بود، کليپي از او پخش مي‌کنند، يک عکسي از او منتشر مي‌کنند، يک خبري از او پخش مي‌کنند، از آسمان هفتم به زمين مي‌افتد. شما زحمت هفتاد ساله او را از بين بردي و خدا هم زحمت هفتاد ساله تو را به او مي‌دهد. ما باور داريم که با غيبت تمام حسنات ما منتقل مي‌شود؟ تو که غيبت را مي‌شنوي و مي‌توانستي يک کاري کني و دفاع نکردي، هفتاد گناه و او يک گناه کرده است. اين يعني عظمت آبروي مؤمن!
حالا چطور بايد دفاع کنيم؟ مرحوم شيخ انصاري مثال زدند. مثلاً مي‌گويي: فلاني چشمش اينطور است. دماغش اينطور است. پايش اينطور است. شما بگو: اينکه عيب نيست. عيب اين است که معصيت خدا را کرده باشي. اينطور دفاع کن! يا اگر گفت: فلاني تارک الصلاة است. يک توجيهي کن. بگو: تو خبر نداري! مگر تو 24 ساعت با او بودي. شايد نماز خوانده و شما نديدي. طوري از آن آقا دفاع کن، شيخ انصاري فرمود: اگر معصيتي هم انجام داد، بگو: ما معصوم که نيستيم. اينطور بگو! بدتر از آن گناه اين است که او را سرزنش کند. يکي از واجباتي که از آن غافل هستيم همين غيبت است.
مسأله 110؛ گاهي ما مشهد مي‌رويم و قدم به قدم از ما سؤال مي‌کنند. مي‌گويد: آقا من يک نذري کردم. نذر کردم گوسفندي بکشم. اطعام بدهم. تغيير نذر جايز است يا نه؟ نذر کرده بودم شب عيد فطر گوسفندي بکشم، حالا مي‌خواهم شب عيد فطر اين کار را نکنم. شب عيد غدير اين کار را بکنم. تغيير و تبديل نذر جايز است يا نه؟ جواب اين است که نذر دو حالت دارد. غالباً نذرهايي که مردم انجام مي‌دهند وقتي مي‌پرسي: چطور نذر کردي؟ مي‌گويد: در ذهنم سپردم. چه گفتي؟ به رفيق گفتم: من نذر کردم يک گوسفند بکشم. به خانم گفتم: من نذر کردم يک گوسفند بکشم! اين نذرها تا صيغه نذر خوانده نشود، اصلاً تحقق پيدا نکرده قابل تبديل است. نذر شرعي چيست؟ کلمه‌ي پروردگار و خداوند در آن باشد. مثلاً بگويد: خدايا بر گردن من که اين کار را انجام بدهم. حالا اين را نمي‌گويد. مي‌گويد: در ذهنم سپردم. يا قصد و نيت مي‌کند. اگر شما گفتيد خدايا به گردن من، اين نذر شرعي است و ديگر قابل تغيير نيست. اگر اين صيغه را نخوانديد نذر تحقق پيدا نکرده و قهراً تغييرش هم اشکالي ندارد.
مسأله 111؛ اين هم خيلي مي‌پرسند و گاهي براي انسان پيش مي‌آيد. ما يکجايي مهماني رفتيم، حالا بچه ما پتوي اين صاحبخانه را، فرش اين صاحبخانه را نجس کرد. آيا اطلاع دادن به صاحبخانه که اين فرش نجس شد، اين پتو نجس شد، اطلاع به ميزبان لازم است؟ جواب اصلاً لازم نيست. يکوقت يک غذايي را نجس کرديم که مي‌خواهند بخورند، بايد بگوييم.
شريعتي: مي‌خواهند در اين خانه نماز بخوانند!
حاج آقاي حسيني: نماز بخوانند. خبر ندارند نجس است اشکال ندارد. فرش نجس شد، شما داري مي‌روي و او هم خبر ندارد، براي او پاک است. «کل شيء لک طاهر حتي تعلم» همه چيز پاک است تا يقين داشته باشيم. صاحبخانه اصلاً خبر نشد. همين بحثي که حاج آقاي فرحزاد دارند، ما به جاي اينکه اينقدر در طهارت و نجاست حساس باشيم در آبروي مردم حساس باشيم. اگر مي‌خواهي وسواس داشته باشي در غيبت وسواس داشته باش. در بدهي مردم وسواس داشته باش. در زکات و خمس وسواس داشته باش. من نديدم کسي که بگويد: امسال سه بار خمس مالم را دادم! بيست ميليون خمس مالم را دادم، شک کردم دادم يا نه، دوباره دو ماه بعد دادم. اگر وسواس داريد در آبروي مردم احتياط کنيد. نمي‌دانم اين غيبت است يا نه؟ احتياط کن نگو، شايد غيبت باشد.
مسأله 112؛ اين هم خيلي در جامعه فراوان است. من زياد ديم که طرف لباسش يا دستش به اندازه کمتر از يک بند انگشت خوني است. مي‌گويي: مواظب باشيد دست شما خوني است بايد آب بکشيد و پاک کنيد. مي‌گويد: اين کمتر از دو ريالي است. آنچه شما شنيدي که کمتر از يک بند انگشت باشد، نگفتند: خون پاک است. به اندازه يک قطره خون در لباس شما باشد، در دست شما باشد، براي نماز شما اشکال ندارد. ولي خون يک سر سوزنش هم نجس است. من زياد ديدم طرف دستش خوني است و همينطور يک دستمال مي‌گيرد. مي‌گويد: حاج آقا يک قطره خون بيشتر نبود. خون جز با آب کرد تطهير نمي‌شود. با الکل تميز مي‌شود، ولي پاک نمي‌شود. پس تفاوت بين نجس بودن خون و اينکه در نماز گفتند اين مقدار اشکال ندارد.
مسأله 113؛ خيلي مي‌پرسند که آقا شايع شده که ما مسافرت رفتيم و جاي شما خالي خوش گذشت. آقا يک گوشت خرگوشي به ما دادند، آقا گوشت خرگوش خوردنش حرام است. نه حاج آقا حرام نيست. حلال است. والله گوشت خرگوش حرام است. فتواي فقها هست، استنباطي که فقها کردند. گوشت خرگوش، گوشت خرچنگ، گوشت ماهي اگر فلس نداشته باشد، من نمي‌دانم منشأ اينها کجاست که سراغ آنها برويم که مي‌گويند: گوشت خرگوش حلال است! حتي گاهي مکروه بودن گوشت خرگوش را بهانه براي خوردن مي‌کنند. شک نداشته باشيد آنچه گفتند: مکروه است گوشت دراز گوش است!
ما 14 مسأله هم در بحث زکات و فطره خواهيم گفت. در کل 130 مسأله مي‌گوييم. باز من از جنابعالي تشکر مي‌کنم و از همه عزيزاني که اينجا زحمت مي‌کشند.
شريعتي: امروز از جزء بيست و پنج قرآن کريم آيات پاياني سوره مبارکه دخان را تلاوت خواهند کرد. انشاءالله لحظه لحظه زندگي ما منور به نور قرآن باشد.
«إِنَ‏ يَوْمَ‏ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ «40» يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ «41» إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «42» إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ «43» طَعامُ الْأَثِيمِ «44» كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ «45» كَغَلْيِ الْحَمِيمِ «46» خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى‏ سَواءِ الْجَحِيمِ «47» ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِيمِ «48» ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ «49» إِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ «50» إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ «51» فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «52» يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ «53» كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ «54» يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ «55» لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى‏ وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «56» فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «57» فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «58» فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ «59»
ترجمه: همانا روز جدا سازى (حقّ از باطل) وعده‏گاه همه آنهاست. روزى كه هيچ دوستى از دوست خود حمايتى نمى‏كند و آنان (از هيچ سوى ديگر نيز) يارى نمى‏شوند. جز كسى كه خداوند او را مورد رحمت قرار دهد، همانا او عزيز و رحيم است. (ميوه) همانا درخت زقّوم، غذاى گناهكاران است. همچون مس آب كرده در شكم آنها مى‏جوشد. همچون جوشش آب داغ. (به مأموران دوزخ گفته مى‏شود) گنه‏كار را بگيريد و او را به وسط آتش شعله‏ور بكشيد. سپس از آب سوزان بر سرش بريزيد. (به او گفته مى‏شود) بچش كه تو همان هستى كه به گمان خود عزيز و كريم بودى. اين همان است كه همواره در آن ترديد داشتيد. به راستى پرهيزگاران در جايگاهى امن هستند. در ميان باغ‏ها و (كنار) چشمه‏سارها. لباس‏هاى ابريشم نازك و ضخيم مى‏پوشند در حالى كه در برابر هم (بر تخت‏ها) جاى گرفته‏اند. اين گونه (ما پاداش مى‏دهيم) و آنان را به حورالعين (زنان سيمين تن و فراخ چشم) تزويج مى‏كنيم. در آن باغ‏ها هر ميوه را (كه بخواهند) با آسودگى مى‏طلبند. در بهشت جز مرگ نخستين (كه پشت سر گذاشته‏اند) مرگى نخواهند چشيد و خداوند آنان را از عذاب سوزان حفظ نموده است. (اينها همه) بخششى است از طرف پروردگارت، اين است همان كاميابى بزرگ. جز اين نيست كه ما قرآن را به زبان تو آسان گردانديم تا شايد متذكّر شوند. پس منتظر باش كه آنان نيز منتظرند. (تو منتظر پيروزى و آنان منتظر سرنوشت شوم خود).
شريعتي: حاج آقاي حسيني اشاره قرآني را بفرماييد.    
حاج آقاي حسيني: آيه‌ي اولي که تلاوت شد «إِنَ‏ يَوْمَ‏ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ» قرآن براي قيامت هفتاد اسم ذکر کرده است. يکي از اسامي قيامت يوم الفصل است. «إِنَ‏ يَوْمَ‏ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ» روز جدايي خوب‌ها از بدها است. اين جدايي چطور صورت مي‌گيرد، اينجا بايد صف‌هايمان را جدا کنيم تا آنجا صف‌ها جدا شود. من يک مثال ساده بزنم. الآن من و شما در خيابان، در رفت و آمدمان حاضر نيستيم با کسي که به تيپ ما نمي‌خورد، باشيم. ما صف‌مان را اينجا از او جدا مي‌کنيم. يک کسي مثلاً خيلي بي بند و بار است، اگر با او راه برويم مي‌گويند: اِ اِ... نگاه کن! ما در دنيا صف‌مان را جدا مي‌کنيم. هر صفي که اينجا جدا کنيم، آنجا هم جدا مي‌شود. اينجا اگر صف‌ها را قاطي کرديم، به اسم دينداري و مسلماني در هر صفي هستيم، در صف رباخواران رفتيم، در صف حرام‌خوارها رفتيم، در صف قماربازها رفتيم، اگر اينجا صف‌ها را جدا نکرديم، آنجا هم با همان‌ها هستيم. اينکه در روايت داريم روز قيامت به شيعيان فاطمه زهرا گفته مي‌شود: برويد دنبال فاطمه زهرا، حضرت به بهشت مي‌رود! حتماً همه مي‌توانند راه بيافتند، کساني که صف را آنجا جدا کرده باشند. روزهاي آخر ماه رمضان مواظب صف بندي‌ها در دنيا باشيم که آنجا «إِنَ‏ يَوْمَ‏ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ» آنجا صف بندي‌ها طبق اينجاست.
شريعتي: اگر نکته‌اي باقي مانده بفرماييد و بعد دعا کنيد و آمين بگوييم.
حاج آقاي حسيني: يک مسأله به ذهنم آمد عرض کنم. يکوقت ديوار خانه ما نجس مي‌شود. سقف خانه ما مثلاً نجس شد. خوب نجس باشد. خانم شما براي چه آب مي‌کشي؟ مي‌خواهي روي سقف چه کار کني؟ ديوار خانه نجس باشد. زمين خانه نجس باشد. سقف خانه نجس باشد. بعضي‌ها شيلنگ مي‌گيرند که خانه را بشويند. دين ما خيلي راحت گرفته است. عزيزان انشاءالله به رساله هم رجوع کنند. هرکس رساله ندارد تهيه کند. آنهايي هم که دارند، بخوانند. روزي ده دقيقه رساله بخوانند. يک ربع قرآن بخوانيد و يک ربع رساله بخوانيد، يقين داشته باشيد ثوابش کمتر نيست.
خدا را قسم مي‌دهيم به حق صديقه طاهره عبادات همه ما را مورد قبول درگاهش قرار بدهد. در باقيمانده ماه رمضان به ما توفيق عبادت و بندگي عنايت بفرمايد. يک دعايي هست که در دهه‌ي آخر ماه رمضان مي‌خواندند. «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ» پناه مي‌برم به وجه کرم خدا، خدا کريم است. مگر مي‌شود ما را نيامرزيده باشد. «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ يَنْقَضِىَ‏ عَنِّى‏ شَهْرُ رَمَضَانَ» ماه رمضان بگذرد، «أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ» (كافى،ج4،ص160) امشب من به صبح برسد و هنوز ما آمرزيده نشده باشيم. خدايا به حق صديقه طاهره همه ما را ببخش و بيامرز.
شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»