برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه- شرح حکمت 470
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 22-01-96
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
بيجمالت خبر از دل، اثر از عشق نبود *** تا خداوند علي گفت و تو را خلق نمود
در دل کعبه نشستي و دلش روشن شد *** کعبه حاجي و شد و آمادهي چرخيدن شد
بيسبب نيست که در قلب همه جا داري *** آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري
بيسبب نيست که آرام و قرار همهاي *** پدر خاکي و آرام دل فاطمهاي
باز شد کعبه دلش از لب خندان شما *** سينه چاکي چه ميآيد به محبان شما
کعبه يک سنگ نشان بود تو جانش دادي *** قلب اين سنگ نشان را تو نشانش دادي
ساغر عشق به دست تو فقط ميآيد *** هرکه عاشق شده پاي تو وسط ميآيد
جامه يکبار به احرام تو بستن بس نيست *** جان يکبار به عشق تو شکستن بس نيست
حشر چون حجر عدي با کفني چاک خوش است *** مست در محشر تو سر زدن از خاک خوش است
مثل او کاش شهيدان دمشقت باشيم *** چند نوبت همگي کشتهي عشقت باشيم
محو در نقش جهانم، نجف آبادم کن *** پاک کن نقش جهان از دل و آزادم کن
شريعتي: صلي الله عليک يا اميرالمؤمنين. سلام ميکنم به همه شما دوستان خوبم. خانمها و آقايان، عيد ميلاد با سعادت اميرالمؤمنين،علي (ع) را به همه شما تبريک و شاد باش ميگويم.روز پدر را به همه پدران خوب اين سرزمين تبريک ميگويم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد. عيد شما مبارک باشد.
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. ولادت اميرالمؤمنين مولود کعبه را به همه عزيزان تبريک ميگويم. براي ما هم سعادتي است که امروز همزمان با سيزده رجب،ولادت اميرالمؤمنين(س) مهمان دلهاي مردم و مهمان نهجالبلاغه اميرالمؤمنين باشيم. شعر خيلي زيبايي خوانديد. چون سيزده رجب است، من هم يک شعري بخوانم.
چون صبح امروز آفتاب از برج بدها سر زدي *** روح القدس بياختيار الله اکبر بر زدي
اول حصار کعبه را پيراهن ديگر زدي *** وآنگه درون خانه را آيين زيباتر زدي
از اشعاري است که خيلي زيبا حضور فاطمه بنت اسد را در خانه خدا ترسيم ميکند.
اين خانه را بايد خدا در اصل معماري کند *** آدم بنايش برنهد، جبريل هم ياري کند
او را اولوالعزمي دگر منقوش وگچکاري کند *** آيد خليل الله در او يک چند حجاري کند
تا آنکه حق از مرحمت يک ميهمان داري کند*** زين ميهمانداري مگر امري قوي جاري کند
پس نقشههاي ما سلف *** بُد بهر اين زيبا خلف
ميگويد همه اينها مقدمه بود براي اين ضيافتي که در سيزده رجب، خداوند در خانه خودش از تنها مولود کعبه، اميرالمؤمنين پذيرايي کند.
شريعتي: خيلي خوشحاليم که در روز سيزده رجب، روز پدر خدمت شما هستيم. انشاءالله امروز براي همه شما پر خير و برکت باشد. بهترينها را براي همه شما آرزو ميکنم. يک سلامي هم به حضرت ابوطالب و حضرت فاطمه بنت اسد بکنيم. دوستان خوبي هم که در نجف هستند و برنامه ما را ميبينند. وقتي روبروي ايوان نجف قرار گرفتيد و صحن و بارگاه حضرت را ديديد، حتماً نايب الزياره و دعاگوي ما و همه بينندهها باشيد. مهمان نهجالبلاغه اين سفره با برکت هستيم و حاج آقاي حسيني با بيان شيواي خود براي ما خواهند گفت.
حاج آقاي حسيني: من يادآوري کنم که روز پدر را فراموش نکنند. آنهايي که سکهها و طلاها را روز زن عيدي گرفتند، جورابها را بدهند که مدتي است ما جوراب نخريديم. ما بارها تقاضا کرديم به جاي اينکه شاخه گلها را ببريد و روي قبر پدر و مادرها بگذاريد، روز پدر به پدر هديه بدهيد. ما با صنعت گل مخالف نيستيم. ميگوييم به زندهها بدهيد. اين گل به اين زيبايي را برداريد به زندهها بدهيد. تا هستيم قدر هم را بدانيم و به هم توجه کنيم. ولو به يک شاخه گل هم شده برويد و دل پدر و مادر را شاد کنيد. اين سنت گل بردن براي مردهها را به زندهها منتقل کنيم. يک پدري در خانه سالمندان گريه ميکرد و ميگفت: من چيزي نميخواهم. فقط دوست دارم بچههاي من بيايند و آنها را در آغوش بگيرم. تو را به خدا برويد يک سري به پدر و مادر بزنيد. دستشان را ببوسيد. «أنا و علىّ أبَوا هذه الامّة» روز اميرالمؤمنين پدر همه امت هست. من يک تقاضا ميکنم تو را به خدا اگر کسي تا الآن نرفته است، به ديدن پدر و پدربزرگها و آنهايي که به آنها سر نزديم، برويم. انشاءالله به حق آقا اميرالمؤمنين(ع) يک روز پدري هم در ايوان نجف برگزار کنيم.
ما کلام اميرالمؤمنين(ع) را که آن هفته آغاز کرديم و به پايان نرسيد ميخوانم. اگر رسيديم بعضي ديگر از کلمات حضرت را هم خواهيم خواند. گفتيم: يکي از زيباترين کلمات حضرت اين کلمه 470 است. سؤال کردند: توحيد و عدل را تعريف کنيد. حضرت ميفرمايد: توحيد يک کلمه است. «فَقَالَ (ع) اَلتَّوْحِيدُ أَلاَّ تَتَوَهَّمَهُ» با وهم و خيال خودت نخواهي خدا را توصيف کني. شعر سنايي را هم خوانديم که ملکا ذکر تو گويم... وهم ما محدود است و خدا نامحدود است. ما نميتوانيم با فکر و خيال خودمان خدا را توصيف کنيم. توحيد اين است که کاري به فکر و وهم و خيال خودمان نداشته باشيم و اينطور نخواهيم خدا را درست کنيم و معرفي کنيم.
عدل چيست؟ «وَ اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» وقتي خدا را به عدالت شناختيم که خدا را متهم نکنيم. يعني چه خدا را متهم نکنيم؟ گفتيم: چهار معنا دارد. يک معنا را جلسه گذشته گفتيم. خطاهاي خودمان را به حساب خدا نگذاريم. اشتباهات و خطاهاي خودمان را به حساب خدا نگذاريم. مثالهايي را هم زديم.
مورد دوم اين است که اگر کسي ميخواهد بگويد: من خدا را به عدالت، عدالت الهي به اين است در زندگي سختيها و بلاها و گرفتاريها و آزمونهايي که براي ما پيش ميآيد، در اينها خدا را متهم نکنيم که خدايا تو به ما ظلم کردي. سختي و گرفتاري و آزمون و بلا در زندگي ظلم پروردگار نيست. گاهي براي اين است که ما پرورش پيدا کنيم.
خيلي سال پيش در يک کتابي ديدم حضرت آيت الله مکارم شيرازي و آيت الله سبحاني مشترک نوشتند. اسم کتاب را «پيروزي در سايه شکست» گذاشتند. خيلي از کساني که به جايي رسيدند و موفقيتهايي پيدا کردند، بعد از شکست است. هميشه اينطور نيست که اگر بلا و سختي سراغ ما آمد ديگر همه درها را ببنديم و بنشينيم به خدا و زمين و آسمان بد و بيراه بگوييم که خدايا تو به ما ظلم کردي. بخاطر بلاها و سختيها خدا را متهم نکنيم.
چون مهمان نهجالبلاغه هستيم و امروز هم روز اميرالمؤمنين(ع) هست، اميرالمؤمنين نامهاي به عثمان بن حنيف دارد. استاندار حضرت در بصره بود. از نامههاي بسيار زيباي نهجالبلاغه هست و بسيار هم طولاني است. يک بخشي از نامه اين است. اميرالمؤمنين ميفرمايد: زندگي من خيلي ساده است. شما هم مثل من زندگي کنيد. اگر نميتوانيد حداقل مرا ياري کنيد. حضرت اول زندگي خودش را توضيح ميدهد. «وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَي مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ» با اينکه امام شما هستم از تمام دنيا دو قرص نان و دو جامه دارم. اين سادگي زندگي من است. بعد ميفرمايد: ممکن است کسي بگويد: «وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ» شايد کسي بگويد: «إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ» اگر غذايش دو قرص نان است پس چطور به ميدان نبرد عمر بن عبدودها ميرود و آن افتخاراتي که حضرت در جهادها دارد. حضرت جواب دادند که فکر نکنيد شجاعت به خوردن است. سلامت به خوردن است. آنهايي که در تغذيه مراقب هستند و کمتر غذا ميخورند خيلي بدنشان سالمتر است. حضرت ميفرمايد: «أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً» پيام حضرت اين است. ميفرمايد: يک سري به درختهاي جنگل بزنيد. درختهاي بيابان، اينهايي که اگر يک باراني بيايد و به آنها برسد يا نرسد. در معرض طوفانها و بادها هستند و سيراب شدن آنها فقط به يک باران است. درختهاي جنگل قوت و قدرتشان بيشتر است يا اين گلهايي که در خانه از آن مراقبت ميکنيم.
الآن خيلي از کساني که بعد از ايام نوروز از سفر بازگشتند، ميبينند گلهايي که در خانه بوده خراب شده است. گلدانهايي که در خانه داشتند و دائم مراقب بودند سالم بماند، خراب ميشود. اما جنگلي که هيچ مراقبتي ندارد، درختها قوي هستند. «ناز پرورد تنعم نبرد راه به جاي»، «أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً» صلابت چوب بيشتر است. «وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ» آن درختان سرسبزي که هميشه کنار آب هستند و هميشه مراقب آنها هستند، «أَرَقُّ جُلُوداً» آنها کم دوامتر است. پس اينطور نيست که اگر کسي دچار گرفتاري و سختي شد و آزموني پيش آمد، بگويد: ديگر خدا ما را نميبيند. خدا را متهم نکن. اگر تو بخواهي از اين شکست پلي براي پيروزي بسازي، بالاترين پل پيروزي تو همين سختي و گرفتاريهاست.
يک شرح حالي از مرحوم علامه طباطبايي (ره) ديدم که خيلي براي من جالب بود. ايشان جالب است که يک شرح حالي خودشان براي خودشان نوشتند. خيلي از علما بودند که شرح حال خودشان را مينوشتند. خاطرات خودنوشت ميگويند. من از جوانها خواهش ميکنم. امروز تعطيل است. اکثراً در خانه هستند. آنهايي هم که کنکور دارند شايد در خانه هستند و بحث را گوش بدهند. براي موفقيت آنها دعا ميکنيم. گوش کنيم که اگر در زندگي آدم يک مشکلي پيدا کرد، يک سختي و شکستي پيدا کرد، «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» خدا را متهم نکن.
جوانها بروند کتابهاي شرح حال بزرگاني که به جايي رسيدند را بخوانند. ببينند چه سختيهايي در زندگي آنها هست. مرحوم علامه نوشتند: من در خاندان علمي در شهر تبريز متولد شدم. در پنج سالگي مادرم و در نه سالگي پدرم را از دست دادم. از همان کودکي درد يتيم بودن را احساس کردم. نوشتند که درس خواندند و بعد به نجف رفتند. من خلاصهاش را بخوانم. براي تکميل درسهاي اسلامي خود به نجف اشرف مشرف شدم. شخصيتي مثل علامه طباطبايي با آن گرفتاريها به نجف ميرود. اساتيد که بودند؟ مرحوم آيت الله غروي اصفهاني بودند. مرحوم آيت الله قاضي و غيره اساتيد ايشان بودند. يک کسي در نجف، مثل ماهي در دريا چه لذتي ميبرد؟ولي خود ايشان مينويسد سپس به علت نابساماني وضع اقتصادي به ناچار به وطن خود بازگشتم. مگر علامه چقدر خرج زندگي در نجف داشته است؟ اينها اهل زندگي آنچناني نبودند. يک خانه اجارهاي داشتند و يک غذاي ساده ميخوردند. با همه ناراحتي ميگويد: مجبور شدم از نجف برگردم و به زادگاه خود در تبريز برگشتم.
علامهاي که الآن اگر زنده بود همه دوستان و ارادتمندان دوست داشتند چند دقيقه از محضر علمي ايشان استفاده کنند، ميگويد: نه تنها مجبور شدم از نجف برگردم، در تبريز ده سال به دليل فقر مالي کشاورزي کردم. يعني عمر شخصيتي مثل علامه طباطبايي ده سال به کشاورزي گذشت. حالا يک جواني اول زندگي يک مشکلي برايش ايجاد ميشود، ميگويد: اي خدا عدالت تو کجاست؟ اي خدا چرا به ما توجه نداري؟ «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ»
يک عروس و دامادي ازدواج کردند. خدا نکند يک ماه قسط اينها عقب بيافتد. بايد مشکلات برطرف شود اما خدا را متهم نکنيم. خيلي از اين گرفتاريها قدمي براي موفقيت است. جوان عزيز اگر اول زندگي توانستي روي پاي خودت بايستي، اين هنر است. سپس به علت نابساماني وضع اقتصادي به ناچار به وطن خود بازگشته و در شهر تبريز منزل گزيدم. در آنجا بيش از ده سال اقامت کردم و در واقع آن روزها،روزهاي سياهي در زندگي من بود. شخصيتهايي مثل آيت الله مطهري، در محضر ايشان يک شاگرد کوچک بودند. آنوقت يک چنين استادي ده سال به شهر خودش برگردد و نتواند در تبريز هم بماند. برود کشاورزي کند که زندگياش را اداره کند. زيرا به علت نياز شديد مادي که براي گذراندن زندگي داشتيم از تفکر و درس دور گشته و به کشاورزي مشغول شدم. زماني که در آنجا بودم احساس ميکردم که عمر من تلف ميشود. فقر و تهيدستي روح مرا تيره و تار نموده و ابرهاي درد و رنج بر روي من سايه ميگستراندند چرا که از درس و تفکر دور بودم تا اينکه ديدهي خود را بر وضع زندگيام بستم و شهر تبريز را به مقصد شهر مقدس قم ترک گفتم.
زندگي غم دارد. شيريني دارد. مشکلات و تلخي دارد. خدا را متهم نکنيد. فوري از کوره در نرويد. عصباني نشويد. ميفرمايند: البته براي هرکس در طول زندگي به مقتضاي شرايط روزهاي تلخ و شيريني وجود دارد. بخصوص براي من از اين جهت که مدتي از عمر خود را با يتيمي و دوري از دوستان خود گذراندم و با تمام وجود درد يتيمي را لمس کردم. با حوادث دردناکي در طول زندگي خود روبرو شدم. ولي خداوند منان مرا از ياد نبرده و لحظهاي به خود وا نگذاشت و همواره با نفحات قدسياش مرا در لغزشگاههاي خطرناک ياري کرده است. عدالت و توحيد اين است که آدم دست خدا را همهجا ببيند. احساس ميکنم که گويي قدرتي پنهاني مرا به خود جذب نموده و تمام موانع را از سر راه من برداشته است. بارها شب را تا به هنگام صبح مشغول مطالعه بودم. معروف است که ايشان حداقل روزي شش ساعت مطالعه ميکردند.
من الآن از طلبهها و دانشجوها سؤال ميکنم: چه شبي شش ساعت مطالعه کرديم؟ ايشان ميفرمايد: بارها شب را تا صبح مشغول مطالعه بودم به خصوص در دو فصل بهار و پاييز و چه بسيار معضلات علمي که در طي مطالعه براي من حل شده است و درس فردا را قبل از اينکه روزش فرا برسد، خود ميخواندم تا هنگام رويارويي با استاد هيچ مشکلي براي من باقي نماند.
حرف اول من اين است که معناي دوم «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» اين است. الآن حوزه ما حسرت يک ساعت ايشان را دارد. در همين کتاب شرح حال ايشان ميخواندم که حتماً دوستان نام مرحوم استاد آيت الله علامه محمد جواد مغنيه را شنيدند. ايشان اصالتاً لبناني هستند. بيروتي هستند و همين شهيد عماد مغنيه از همين خانواده هستند. ايشان از علماي بزرگ است و کتابهاي فراواني دارد از جمله شرح نهجالبلاغه دارد. پنج جلد شرح نهجالبلاغه دارد که ترجمه هم شده است. اين مرد بزرگ ميگويد: من وقتي تفسير الميزان علامه طباطبايي به دستم رسيد، در کتابخانه را بستم. کتابخانه را تعطيل کردم. يعني وقتي يک شخصيتي مثل علامه محمد جواد مغنيه کتابخانهاش را بخاطر تفسير الميزان تعطيل ميکند، اين مرد بايد ده سال کشاورزي کند و براي گرفتاري مالي به جاي قلم، بيل دست بگيرد. اما ناراحت نشد و دوباره روز از نو و روزي از نو! ايشان ميگويد: احساس ميکردم هميشه يک نيرويي مرا ياري ميکند.
«اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» در گرفتاري و سختي و مشکلي، خدا را متهم ندانيم. همه که از اول در زندگي شاد نبودند. يک روز در زندگي افت و خيزي دارد. بلند شدن و زمين خوردني دارد. الآن ما چند ميليون مخاطب داريم. يک نفر را پيدا کنيد بگويد: من هفتاد سال عمر کردم و هيچ مشکل و سختي در زندگي نداشتم. يک روز غم نداشتم. يک مشکل نداشتم. «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» پس خوبيها را ببينيم. بديها و سختيها را ببينيم. «وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» (بقره/216)سختي هست ولي خير شماست.
يک وقتي جناب آقاي رکني تهيه کننده برنامه ميفرمودند: يکي از دوستان ما مشکل و گرفتاري داشت. من اين قصه را براي او گفتم. از پشت تلفن اشک او جاري شد. گفت: من آرام شدم. قصه اين است که شخصي خدمت امام صادق آمد و ناراحت بود. حضرت فرمود: چرا ناراحت هستي؟ گفت: خانم من وضع حمل کرده است. من پسر ميخواستم، دختر شد. چون آن زمان که دستگاه سونوگرافي نبود که جنسيت مشخص شود. ائمه فقط سؤال ميکردند: بچه سالم است يا نه؟ گاهي طرف ميپرسد: خوب سونوگرافي رفتي بچه چه بود؟ اگر بگويد: دختر، ميگويد: باشد ديگر، خدا داده است. مثل اينکه بلايي رسيده است. يعني اگر خود اين بنده خدا با اين قضيه کنار بيايد، اطرافيان نميگذارند. اگر بگويد: پسر است، ميگويند: ماشاءالله! ببين چه شد! امام صادق فرمود: چرا ناراحت هستي؟ گفت: ما منتظر اولاد پسر بوديم، دختر شد. حضرت فرمود: يک سؤالي از تو دارم. بالاخره يک مرحلهاي هست که جنسيت فرزند مشخص ميشود. اگر در آن مرحلهاي که همسر شما باردار بود. خدا بخواهد جنسيت را تعيين کند، دختر يا پسر، اگر خدا به تو وحي ميکرد الآن بايد مشخص کنيم پسر است يا دختر است. من انتخاب کنم يا تو انتخاب کني؟ چه ميگفتي؟ گفت: ميگفتم: خدايا تو صلاح را ميداني. گفت: الآن هم خدا انتخاب کرده است تو چه ميداني! بحث فرزند دار شدن نيست. اصلاً فرزند دار شدن يا نشدن، فقير بودن، بيماري داشتن، هر مشکلي در زندگي هست. يکوقت ما خودمان کوتاهي کرديم، اما اگر واقعاً ما تلاش کرديم، ديگر خدا را متهم نکنيم.
پس خطاي خودمان را به حساب خدا نگذاريم. خدا را متهم نکنيم. دومين مورد هم اين بود که در سختيها و گرفتاريها و آزمونها باز خدا را متهم نکنيم و يقين داشته باشيم سختيها ميتواند پل پيروزي باشد.
معناي سومي که گفتيم شارحين نهجالبلاغه گفتند، اين بيان در شرح نهجالبلاغه ابن ابي الحديد است. ميگويد: خدا را متهم نکن. «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» يعني نگو: خدايا اگر ما گرفتار گناه شديم،خودت ما را مجبور کردي. ميخواستي شيطان را خلق نکني. ميخواستي وسوسههاي نفساني نباشد. ميخواستي هواهاي نفساني نباشد. بالاخره ما انسان هستيم. وسوسهها و هواهاي نفساني داريم. خوب گناه ميکنيم. اين خدا را متهم کردن است. اينکه اگر من خطايي کردم، گناهي کردم بگويم: خدايا مقصر خودت هستي. يک آيه در قرآن هست، سوره مبارکه حضرت ابراهيم آيه 22 است. عزيزان خودشان با حوصله اين آيه را ببينند. «وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ» فرداي قيامت شيطان ميگويد: «إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ» در قيامت عدهاي ميگويند: خدايا ما چه تقصيري داريم؟ ميخواستي شيطان را خلق نکني. شيطان از خودش دفاع ميکند. اين دفاع را قرآن نقل کرده است. شيطان ميگويد: «إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ» خدا به شما وعده داد. 124 هزار پيامبر آمدند راه را نشان شما دادند. حرف 124 هزار پيغمبر را گوش نکرديد، حرف مرا گوش کرديد؟ «وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ» من شما را مجبور نکردم. هرکس بگويد: من مجبور کردم، دروغ گفته است. «إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي» من گفتم: بياييد. يک عده هستند که واقعاً شيطان بايد پيش آنها درس بخواند. آدمهايي را ميبينيم که پناه بر خدا! يک فکرها و نقشههاي شيطنت آميز دارند. «فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» مرا سرزنش نکنيد. خودتان را سرزنش کنيد. «ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ» نه من ميتوانم شما را نجات بدهم و نه شما ميتوانيد مرا نجات دهيد. هرکس راه خودش را برود. «إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» جملهاي هست که «ويل لمن کفره ابليس» واي بر کسي که شيطان او را تکفير کند. قرآن ميگويد: فرداي قيامت شيطان به ما انسانها ميگويد: «إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ» آن کاري که شما انتخاب کرديد که براي خدا شريک قرار بدهيد، من از آن راه بيزارم. يعني شيطان ما را تکفير کند. گردن خدا نگذاريد.
ايام ولادت حضرت زهرا(س) يکي از عزيزان به من پيامي داد و گفت: من سالها گرفتار يک گناه پنهاني بودم. ايام فاطميه به فاطمه زهرا متوسل شدم. حساب کردم از فاطميه تا ولادت حضرت زهرا(س) چهل روز است. من گفتم: يا فاطمه زهرا من متوسل به شما ميشوم و اين گناه را کنار ميگذارم. شما هم به من کمک کنيد روز ولادت خودتان به من عيدي بدهيد که ديگر پاک شوم. امام عسگري(ع) فرمود: «رياضة الجاهل و رد المعتاد عن عادته كالمعجز» (تحفالعقول،ص489) گفت: به ولادت حضرت زهرا من از فاطمه زهرا عيدي گرفتم و پاک هستم. امروز هم ولادت اميرالمؤمنين است. نگوييم: شيطان وسوسه کرد و ما اختيار نداشتيم. شيطان فرداي قيامت اعلام برائت از ما ميکند. واي بر کسي که شيطان او را تکفير کند! بياييد امروز يک تصميم جدي بگيريد. بگوييم:يا اميرالمؤمنين تو به ما کمک کن! اميرالمؤمنين فرمود: «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» خدا را متهم نکنيد. همين الآن تصميم بگيريم اگر يک آلودگي فکري داشتيم. يک بداخلاقي داشتيم، گناهي داشتيم، امروز ميتواند نقطه شروع خوبي باشد.
اينکه ميگويم: امروز، چون آدم گاهي در گرفتاريها به پدر پناه ميبرد. آدم در هر سن و سالي هم که باشد، آنهايي که پدر دارند خدا برايشان نگه دارد و آنهايي که پدرشان را از دست دادند، به حق حضرت زهرا(س) الساعه روح و ريحاني به ارواح همه پدراني که از ميان ما رفتند عايد و واصل بگرداند. خيليها امروز ميگويند: اي کاش پدر زنده بود! انشاءالله به حق فاطمه زهرا (س) و به حق اين روز، بهترين انوارش را بر قبر همه پدراني که از دست رفتند، نازل بفرمايد. آدم در هر سن و سالي که باشد باز به پدر پناه ميبرد و ميگويد: به داد من برس! امروز روز پدر و روز اميرالمؤمنين است. ما به اميرالمؤمنين پناه ميبريم. ميگوييم: يا اميرالمؤمنين تو پدر ما هستي. ما ميخواهيم تصميم بگيريم. يک گرفتاري و بداخلاقي داشتيم. آلودگي اخلاقي داشتيم. امروز عيدي به ما بده، که فرداي قيامت شيطان ما را تکفير نکند. فرداي قيامت جلوي شيطان شرمنده نشويم. شيطان به ما بگويد: من شما را مجبور نکردم! مرا سرزنش نکنيد. در سوره ابراهيم است و شيطان ادعا ميکند.
پس سومين معناي«اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» اين است که ما فکر نکنيم شيطان ما را مجبور ميکند، بگوييم: خدايا تو ابزار گناه را فراهم کردي. امروز با اينکه ابزار گناه زياد است، اگرچه امروز هم ابزار گناه آماده است، ولي هيچکس نميتواند بگويد: من مجبور به گناه شدم. 124 هزار پيامبر دعوت کردند و شيطان يک نفر است.
چهارمين معنايي که براي «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» نقل شده است و شارحين نهجالبلاغه هم نقل کردند، اين است که نگوييد: خدايا تکليفي به گردن ما گذاشتي که ما قدرت انجامش را نداريم. چه کسي ميتواند اين واجبات را انجام بدهد؟ اگر خدا را عادل ميدانيم، خداي عادل و حکيم بندهاش را به کاري مکلف نميکند که نتواند انجام بدهد. اين آيه «آمن الرسول» که مستحب است بعد از نماز عشاء خوانده شود، «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» (بقره/286) نگوييد: خدايا خيلي سخت است. نماز بخوانيم. روزه بگيريم. حجاب را رعايت کنيم. ما در 24 ساعت هفده دقيقه براي نماز خواندنمان وقت بگذاريم، در سال بخواهيم يک ماه روزه بگيريم. الآن حدود يک ماه و نيم تا ماه رمضان مانده است. فردا اول رمضان شد ميگويند: اي خدا ما چطور روزه بگيريم؟ با اين کار سنگين، شغلمان بنايي است. نانوايي است. رانندگي است. از الآن برنامهريزي کنيم. اگر من گفتم: خدايا تو روزهاي را بر من تکليف کردي که نميتوانم بگيرم، يعني خدا را متهم کردم.
يکي از مراجع بزرگوار ميفرمود: بعضي مردم دو دسته هستند. اگر دين در متن زندگي ما باشد، کارهاي ديگرمان را با دين هماهنگ ميکنيم. الآن يک ماه و نيم تا ماه رمضان باقي مانده است. برنامهريزي کنيد. کاري کنيد که در ماه رمضان يک مقدار از کارهايتان را کم کنيد. يک عده از دوستان ما ديدند ماه رمضان از يکي از کشورهاي اروپايي به مشهد آمده بودند. گفتند: اينجا چه ميکنيد؟ گفتند: آنجا روزها بلند است. ما بايد بيست ساعت روزه بگيريم. ما در يازده ماه برنامهريزي کرديم اين يک ماه را تعطيل کنيم، مرخصي بگيريم و اين يک ماه را زيارت امام رضا بياييم و روزه بگيريم.
معناي چهارم «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» اين است که نگو خدايا تکليفي بر ما قرار دادي که نميتوانيم انجام بدهيم. واقعاً ما طاقت چهار رکعت نماز هم نداريم. طاقت حجاب نداريم. يک خمسي بخواهيم بدهيم، آقا هرطور ميخواهي بهترين وجه، آبرومندانه، مسافرت برو و عقد و عروسي و مهماني و شادي و هر طور داري خرج کن. آخر سال ببين اضافه نيامد که هيچ، اضافه آمد هشتاد درصد براي تو و بيست درصد خمس بده. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» با اين تعارض دارد؟ هشتاد درصد براي تو و بيست درصد را بده. اگر عين همين پول سال ديگر باقي مانده ديگر خمس نداري. يکبار هشتاد درصد براي تو و بيست درصد را بده. به قول اين عالم بزرگوار اين کلام يادمان باشد. دين در متن زندگي است. کارهاي ديگر را با دين هماهنگ ميکنيم. يعني از الآن برنامهريزي کنم که ماه رمضان چطور روزه بگيرم. يا نه دين در حاشيه زندگي است. اگر دين در حاشيه زندگي باشد، ما زندگي ميکنيم. هرچقدر هم شد دينداري کنيم. شد شد، نشد نشد! پس معناي چهارم«اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» خدا را متهم نکن، اين است که خدايا تکليفي بر ما معين کردي که ما نميرويم. اين چهار معنا براي اين کلام اميرالمؤمنين بود.
شريعتي: چقدر خوشحال هستيم که روز ولادت اميرالمؤمنين از نهجالبلاغه شريف و کلام اميرالمؤمنين براي ما گفتيد. انشاءالله خدا توفيق عمل به همه اينها را به ما عنايت کند. امروز صفحه 547 قرآن کريم، آيات 10 تا 16 سوره مبارکه حشر در سمت خداي امروز تلاوت ميشود.
«وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ «10» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ «11» لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ «12» لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ «13» لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ «14» كَمَثَلِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِيباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «15» كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ «16»
ترجمه: و كسانى كه بعد از مهاجرين و انصار آمدند، مىگويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما سبقت گرفتهاند، بيامرز و در دلهاى ما كينه مؤمنان را قرار نده. پرورگارا! همانا تو رئوف و مهربانى. آيا به منافقان نظر نكردى كه به برادران خود، كسانى از اهل كتاب كه كفر ورزيدند، مىگويند: اگر شما رانده شديد، ما نيز با شما خارج خواهيم شد و درباره شما از هيچ كس پيروى نخواهيم كرد و اگر مورد هجوم و جنگ قرار گرفتيد، قطعاً ما شما را يارى خواهيم كرد و خداوند شاهد است كه اين منافقان هر آينه دروغ گويند. همانا اگر (كفّار) اخراج شوند، (منافقان) با آنان خارج نخواهند شد و اگر مورد تهاجم و جنگ قرار گيرند، منافقان آنان را يارى نخواهند كرد و اگر به يارى آنان برخيزند، (هنگام خطر) به آنان پشت خواهند كرد. سپس (هيچ يك از كفّار و منافقان) يارى نمىشوند. قطعاً ترس و وحشتى كه از شما در دل منافقان است، سختتر از خوفى است كه آنان از خدا دارند و اين به خاطر آن است كه آنان فهم و معرفتى ندارند. منافقان (به قدرى ترسو هستند كه) به طور جمعى با شما نمىجنگند، جز در مناطق حفاظت شده يا از پشت ديوارها، درگيرى آنان ميان خودشان سخت است، تو آنان را متّحد مىپندارى در حالى كه دلهايشان پراكنده است. اين به خاطر آن است كه آنان گروهى هستند كه نمىانديشند. (مَثَل يهود بنى نضير) مَثَل كسانى است كه چندى قبل از آنان بودند (و با وعدههاى منافقان اغفال شدند) و تلخى و ناكامى انحراف خود را چشيدند و برايشان عذاب دردناكى است. (فريب اهل كتاب از منافقان،) مثل (اغفال) شيطان است آنگاه كه به انسان گفت: كافر شو، پس چون كفر ورزيد، گفت: من از تو تبرّى مىجويم، من از خداوندى كه پروردگار جهانيان است مىترسم.
شريعتي:
عشق من و تو چه ماجرايي دارد *** اين قصه چه شاهي، چه گدايي دارد
من بين صفا و مروه هم ميگويم *** ايوان نجف عجب صفايي دارد
چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه به روح بلند و آسماني اميرالمؤمنان قرآن ناطق بکنيم و انشاءالله از ثواب و برکات آن همه ما بهرهمند شويم. اشاره قرآني را بفرماييد. دعا کنيد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي حسيني: آيه پاياني که تلاوت شد، مناسب همين آيهاي است که خوانديم. شبيه آيه 22 سوره ابراهيم است. «كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ» شيطان به آدم ميگويد: کافر شو. ولي وقتي کافر شد، «قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ» شيطان از انسان اعلام برائت ميکند. کار شيطان وسوسه است. 124 هزار پيامبر کارش دعوت به حق است. ولي يادت باشد آن 124 هزار پيامبر دستت را ميگيرند و تو را تا بهشت ميبرند. ولي شيطان وقتي کافر شدي، همينجا ميگويد: «إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ» شيطان در همين دنيا اعلام برائت ميکند.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم. ياد اساتيدي هم که همه به گردن ما حق دارند بکنيم. يادي هم از حاج آقاي مهندسي(ره) بکنيم. انشاءالله روحشان شاد باشد و مهمان سفره اميرالمؤمنين باشند.
حاج آقاي حسيني: چون در آستانه نيمه ماه رجب هستيم،يکي از شبهاي بسيار با عظمت در ماه رجب نيمه ماه رجب است. مرحوم آيت الله ملکي تبريزي در کتاب المراقبات نقل کردند که خداي متعال به حضرت آدم خطاب کرد. چون آدم سؤال کرد بهترين روزها چه روزي است؟خداوند فرمود: «يا آدم احب الاوقات الي يوم النصف من رجب» نيمه ماه رجب است. اعمالي دارد از جمله نماز حضرت سلمان که روز اول ماه خوانده شده است. در نيمه ماه رجب هم هست. زيارت امام حسين(ع) است. شب وروز نيمه ماه رجب ايام البيض است. تقاضا ميکنم از کنار اين روز ساده نگذريد. ايام اعتکاف هم هست.
حرف آخر من اين است که خدا مرحوم آيت الله ملکي تبريزي را رحمت کند. فرمود: ماه رجب ماه حرام است. چه چيزي حرام است؟ جنگ با کفار حرام است. اگر جنگ با کفار حرام است، جنگ با مسلمانها حلال است؟ يک آتش بس براي جنگهاي داخلي، جنگهاي اجتماعي، رسانهاي، خانوادگي خودمان بدهيم. تو را به خدا روز سيزده رجب اگر تا به حال ديدن پدر و عمويت نرفتي، بلند شو برو. اگر با برادرت کدورتي هست، بگذر. اگر خانم با همسرش کدورتي دارد، بگذرد. ديگر امروز هم تمام شود از دست رفته است.
خدا را به حق اميرالمؤمنان قسم ميدهيم، انشاءالله فرزندان قدر همه پدراني که در قيد حيات هستند را بدانند. خدا سايه پدران را بر سر فرزندان مستدان بدارد. همه پدراني که از دنيا رفتند، گاهي دوستان ميگويند:چرا شما در بين صحبتهايت پدر خودت را نميگويي؟ همه پدراني که از اين عالم رخت بستند و پدر ما که از دنيا رفتند، خدا را به حق حضرت زهرا(س) قسم ميدهيم که روحشان را با پدر همه امت اميرالمؤمنين محشور بگرداند و در اين روز ولادت ارواح همه پدران ما را مهمان سفره اميرالمؤمنان قرار بدهند.
شريعتي: ايام اعتکاف است. يک التماس دعاي ويژه و مخصوص به همه دوستاني که معتکف هستند ميگوييم. انشاءالله ما را هم دعا کنند و در رأس همه دعاها و خواستهها ظهور حضرت وليعصر(عج) پدر واقعي امت را طلب کنيم و به زودي زود شاهد ظهور حضرت باشيم انشاءالله.
از قديم و نديم ميگويند: دست بالاي دست بسيار است
دست بالاي دستها اما دست مشکل گشاي کرار است
بهترينها نصيب شما شود. سلام و درود خدا بر اميرالمؤمنين، علي بن ابي طالب(ع).