برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: راههاي تحکيم خانواده در کلام اميرالمؤمنين(عليهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 17-12-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
هوا، هواي لطيفي است، طراوت است و ترنم و شبنم است و شقايق
هواي همهمه دارند ابر و تندر و باران، هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه
و من هواي تو را دارم
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما هموطنان عزيزم. خانمها و آقايان، به سمت خدا خوش آمديد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. انشاءالله در ذيل بحث امروز به پيامهاي بينندگان پاسخ خواهيم داد.
شريعتي: روزهاي آخر زمستان را تجربه ميکنيم. انشاءالله دلتان بهاري باشد. ببينيم حاج آقاي حسيني امروز براي ما چه به ارمغان آوردند.
حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. در بحث سيره تربيتي اميرالمؤمنين(ع) در نهجالبلاغه، مباحث ما به صحبت از راههاي تحکيم روابط خانواده رسيد. يکي از عوامل مهم در تحکيم روابط خانواده، اعتماد زن و شوهر به هم هست. اگر به هم بياعتماد باشند زندگي پابرجا نخواهد بود. حتماً سؤال خواهند کرد چه کنيم اين اعتماد برقرار باشد؟ يکي از مهمترين راههاي اعتماد صداقت در زندگي است. چون مهمان سفره اميرالمؤمنين هستيم، چند عبارت را از نهجالبلاغه ميخوانم.
خطبهي 42 نهج البلاغه هست. «إِنَّ اَلْوَفَاءَ تَوْأَمُ اَلصِّدْقِ» وفا با صداقت توأم هستند. توأم يا توأمان، خدا به کساني که بچه دوقلو ميدهد، عربها به اين توأمان ميگويند. «إِنَّ اَلْوَفَاءَ تَوْأَمُ اَلصِّدْقِ» يعني وفا با صداقت توأم است. اگر زندگي با صداقت بود، وفا در آن هست. يعني زن و شوهر به هم وفادار خواهند ماند. اعتماد در آن پيدا ميشود. «وَ لاَ أَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَى مِنْهُ» سپري محکمتر از وفا پيدا نکردم. در زندگي صداقت عامل وفا است. جمله دوم از بخش حکمتهاي نهجالبلاغه، حکمت 47 است. حضرت ميفرمايد: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَي قَدْرِ هِمَّتِهِ» ارزش يک انسان به اندازه همت اوست. «وَ صِدْقُهُ عَلَي قَدْرِ مُرُوءَتِهِ» چقدر ممکن است انسان در زندگي با ديگران صادق باشد؟ به اندازهاي که مروت داشته باشد. آدم به هر مقداري که مروت داشته باشد، مروت را هم به آدميت و انسانيت معنا کردند. هرچه انسانيت آدم بالا باشد، به همان مقدار صداقتش بالا است.
باز نظير اين در کلمات اميرالمؤمنين است. فرمود: «مَن كَذَبَ أفسَدَ مُرُوَّتَهُ» صداقت نشانه مروت است، نقطه مقابلش، دروغ است که مروت و آدميت و انسانيت انسان را از بين ميبرد. سومين مورد هم باز در کلمات حکمت آميز نهجالبلاغه است. اواخر نهجالبلاغه حکمت 458 است. «قَالَ عليه السلام عَلَامَةُ الْإِيمَانِ» صداقت علامت ايمان است. مؤمن نميشود مؤمن باشد و صداقت نداشته باشد. «أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ» علامت ايمان اين است که شما صداقت را ترجيح بدهي ولو به ضرر شما باشد. «وَ أَنْ لَا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عِلْمِكَ» حضرت ميفرمايد: يکي از نشانههاي ايمان اين است که بيش از عملت حرف نزني! به اندازهاي که عمل داري حرف بزني. الآن مشکل ما اين است که ادعاها زياد و حرفها زياد است و عمل کم است. نشانهي ايمان اين است که به اندازه عملت حرف بزني. تا اينجا سه تا مطلب شد. يکي عامل اعتماد گفتيم صداقت و وفا است. با صداقت دوقلو هستند. دوم اينکه به اندازهاي که انسان انسانيت و آدميت و مروت داشته باشد، به همان اندازه صداقت دارد. سوم اينکه صداقت نشانه ايمان است.
باز يک جمله ديگر از نهجالبلاغه است که در خطبه 86 نهجالبلاغه است. اين خطبهي بسيار زيبا و مفصلي است. نکات تربيتي خيلي زيادي دارد. حضرت ميفرمايد: «جَانِبُوا اَلْکَذِبَ» از دروغ فاصله بگيريد. «فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِيمَانِ» خيلي تعبير لطيفي است. يعني اگر شما بخواهي ايمان داشته باشي، ايمان در يک مسير است. دروغ در يک مسير است. اينها با هم در يک مسير نميتوانند قرار بگيرند. آن يک طرف و اين يک طرف است و با هم قابل جمع نيستند. گاهي ما فکر ميکنيم انسان ميتواند مؤمن باشد و در عين حال بعضي گناهان را انجام بدهد. بعضي گناهان با ايمان قابل جمع نيست. سؤال ميکنند مؤمن ميتواند بخيل باشد؟ مؤمن است گاهي گرفتار بخل ميشود. يا مؤمن ميتواند ترسو باشد؟ مؤمن است، ميشود. ميشود مؤمن دروغگو باشد؟ فرمود: نه! در روايت ديگر داريم «ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ كانَ مُنافِقا» سه صفت است که اگر آدم داشته باشد، منافق است. منافق نه به آن معنايي که منافق در رديف بدتر از کفار باشد. يکي اين است که کسي که سخن ميگويد، دروغ بگويد. يعني فکر نکنيم بعضي از گناهان با ايمان ما قابل جمع است. حضرت فرمود: «فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِيمَانِ» ايمان از يک مسير ميرود و دروغ از يک مسير ميرود. اين دو با هم قابل جمع نيستند. بعد عبارت لطيفي دارد که ميفرمايد: «اَلصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ» آدمي که راستگو است بر ساحل نجات و کرامت است. «وَ اَلْکَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَةٍ» آدمي که دروغ ميگويد در پرتگاه هلاکت و پستي است. اين خطبه 86 نهجالبلاغه بود.
شريعتي: ما بايد اينها را باور کنيم. يک وقتهايي آدم احساس ميکند تا دروغ نگويد مشکلش حل نميشود. کار پيش نميرود.
حاج آقاي حسيني: اگر در خانوادهاي صداقت باشد، اعتماد به هم برقرار ميشود. وفا در آن خانواده برقرار ميشود. ايمان در آن خانواده پايدار است. يکي از آثار نداشتن صداقت اين است که اميرالمؤمنين فرمود: اگر کسي دروغ در زندگي بگويد، قطعاً ديگر اعتماد نخواهد بود. فرمود: «مَن عُرِفَ بالكذبِ» اگر کسي را به دروغ شناختند، «قَلَّتِ الثِقَةُ بهِ» اعتماد به او کم ميشود. اين خيلي مهم است. گاهي ما يک دروغ ميگوييم و ممکن است يک جايي يک منفعتي هم ببريم، يک کاري ميخواستيم بکنيم و بالاخره به نفع ما تمام شد. ولي آن اعتماد که از دست برود، آن ضررش خيلي بيشتر از منفعت جزئي است که ما الآن در اينجا داريم.
الآن بحث صنعت ما، ما وقتي يک ماشين به مشتري ميدهيم اين ماشين را به شرط سلامت ميدهيم. در پارکينگ است ده تا ايراد دارد. اين درست است الآن يک منفعتي ميبرد. ولي آن اعتماد سلب شده است. الآن اينها اعتماد در جامعه ما از بين رفته است. اين همه که ترويج و تبليغ ميکنند که کالاي داخلي مصرف کنيد. چه کسي نميخواهد؟ همه ميخواهند. اين همه در سخنرانيها ميگوييم کالاي داخلي مصرف کنيد. ولي توليد کننده هم نبايد آن اعتماد را جلب کند؟ وقتي دروغ گفتي ديگر چه اعتمادي؟
حضرت ميفرمايد: «مَن عُرِفَ بالكذبِ» اگر کسي دروغ بگويد، دروغ اين نيست که در کلام بگويم. يک صداقت در کلام و يک صداقت در عمل است «قَلَّتِ الثِقَةُ بهِ» اعتماد به او کم ميشود. باز در روايت ديگر داريم «لم تقبل صدقه» حرف راستش پذيرفته نميشود. باز آثار ديگري که خيلي مهم است. در روايت اميرالمؤمنين است که «الکذب خيانة» کذب خيانت است. اگر من دروغ گفتم و همسرم ميداند من دروغ ميگويم، همسرم مرا خائن ميداند. اگر شريک زندگي مرا اهل خيانت بداند، زندگي برقرار ميشود؟ پايدار ميشود؟
تعبير ديگري ديدم که از امام صادق(ع) در کافي شريف است. حضرت فرمود: خدا عليه دروغگوها وارد عمل ميشود. چه اقدامي ميکند؟ حضرت فرمود: «إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْكَذَّابِينَ النِّسْيَان» (کافي/ج2/ص341) شنيديد ميگويند: دروغگو حافظه ندارد؟ خدا عليه دروغگوها وارد عمل ميشود و فراموشي به اينها رو ميکند. مرحوم علامه مجلسي(ره) در شرح اين حديث فرمودند: بخاطر اينکه وقتي اين حافظهاش را از دست داد، وقتي دروغ گفت، بالاخره رسوا ميشود. حداقل زودتر رسوا شود بهتر است. به نفع خودش است. خدا رحمت کند يک آقايي ميگفت: من بايد يک جلسهاي را مرتب ميرفتم. جايي وعده داده بودم که ساعت 8 بروم، مثلاً ساعت 11 شب رفتم. صاحبخانه خيلي ناراحت و نگران بود. تا رسيدم گفت: سه ساعت است ما را معطل کردي؟ ايشان هم گفت: مادر من امشب از دنيا رفته است. آن بنده خدا هم گفت: مادر شما از دنيا رفته و شما اينجا آمدي؟ گفت: به شما قول داده بودم، آمدم. او شرمنده من شد. يک چند وقتي گذشت و يک شب ديگر باز ما به جلسه خيلي دير رفتيم. يادم نبود ايشان است. دوباره گفتم: مادرم از دنيا رفت. گفت: شما چند تا مادر داري؟ گفت: من يادم رفته که آن دفعه گفتم مادرم است. امام صادق ميفرمايد: خدا کمک کند به نفع صادقين و عليه دروغگوها! اينها فراموشي ندارند.
يک نکته مهمي که حتماً ذيل اين بحث لازم است، اين است که صداقت يعني چه؟ من پنج حديث از پانصد حديث را خواندم. از نهجالبلاغه پنج حديث از پنجاه حديث را خواندم. خيلي روايت داريم. ما چطور در زندگي خانوادگي صداقت داشته باشيم؟ اين صداقتي که ميگوييم به اين معني نيست که همه حقايق را هم بايد بگوييم. گفتن همه حقايق معناي صداقت نيست. اين حديث هم در من لا يحضر شيخ صدوق است و هم در تحف العقول از کتابهاي قديمي ما هست. اميرالمؤمنين فرمود: «ثَلاثٌ يَقْبَحُ فيهِنَّ الصِّدْقُ» سه چيز است که صداقت در آن زشت است. راستي اينجا خوب نيست. 1- «اَلنِّميمَةُ» سخن چيني. عزيزان شايد وصيت نامه حضرت را زياد شنيده باشند. ماه رمضان معمولاً محور گفتگوها قرار ميگيرد. حضرت وقتي در بستر شهادت بودند، وصيت نامه معروف حضرت «الله الله في الصلاة» را زياد شنيدهايد. تا به اينجا ميرسد. در مورد الفت بين مردم ميگويد. انسان يک کاري بکند و دعوايي را به اصلاح برساند. نقطه مقابل نميمه است. نميمه يعني سخنچيني و دو به هم زدن! اميرالمؤمنين در بستر شهادت فرمود. حديث معروف است. اما گاهي ديدم خيلي عجيب است. از بس ثواب اصلاح بالا است، بعضي در ترجمه اين حديث به اشتباه افتادند. من يک وقت خدمت بعضي بزرگان رسيدم، گفتم: شما در ترجمهتان، گفتند: درست است. اميرالمؤمنين هم ميفرمايند: «صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام» (نامه 47 نهجالبلاغه) بين دو نفر را اصلاح کني بالاتر از تمام نمازها و روزههاست. «عامه» است. شما بين دو نفر را اصلاح کنيد از تمام نمازها و روزهها بالاتر است. تمام نمازها و روزهها يک طرف، اين يک طرف! وصاياي حضرت در بستر شهادت است. حضرت در بستر شهادت وصايايي داشتند يکي اين است. «صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام» از تمام نمازها و روزهها نه يکسال نماز و روزه! اگر عامه خودمان هم در نظر بگيريم، هفتاد سال نماز و روزه داشته باشيم، چقدر زحمت دارد. اما بين دو نفر را اصلاح کنيم.
من تقاضا ميکنم به اين مناسبت در آستانهي سال جديد هستيم. بارها گفتيم باور کنيد سال جديد فقط به اين نيست که خندهاي باشد و فيلم و سريالي ببينيم. اينها دل را شاد نميکند. اينها خوب است و يک خندهاي بر لب ميآورد. بالاتر اين است که ريشهاي عمل کنيم. آن مطلبي که حاج آقاي انصاريان فرمودند: من تقاضا ميکنم هرکسي الآن دادخواست داده و شکايت کرده و پرونده دارد، برود پس بگيرد. طوري نميشود. دوباره اگر صلح نشد بعد. قرآن ميگويد: ميشود. «إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما» (نساء/35) اگر بخواهند خدا توفيقش را برقرار ميکند. يک وقت نميخواهند. اين گناه را گردن او ميگذارد و او گناه را گردن اين مياندازد. وعده قرآن است. اگر ما قرآن را قبول داريم، قرآن ميفرمايد: اگر اينها تصميم بر اصلاح داشته باشند، «يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما» خدا کمک ميکند. قرآن ميگويد: شما بخواهيد کار حل ميشود. ولي يک موارد نادري هست که پنج درصد اين پروندهها فايده ندارد، جدا شوند مصلحت است. اما همه نگويند ما جزء آن پنج درصد هستيم. حالا در آستانه سال جديد چند روز ديگر بگذاريد بچهها داغ جدايي پدر و مادر را نبينند. باور کنيد اين داغها از داغ مرگ سنگينتر است. يعني يک بچه پدرش بميرد، شايد برايش گواراتر باشد از اينکه بگوييد: مادرش از پدرش ميخواهد جدا شود. شايد مادر اگر ميمرد گواراتر بود. دائم جنگ و دعوا و ستيز است. مشکل تمام نميشود. در آستانه عيد نوروز و سال جديد هستيم، در آستانهي ولادت حضرت زهرا(س) هستيم. قرآن ميگويد: «إِنْ يُرِيدا» اگر بخواهيد انجام ميشود. اين نکته مقابل نميم است. نکته مقابل نمامي و سخن چيني، اصلاح بين دو نفر است.
الآن يک نفر واسطه شود، يقين داشته باشيم، ما گاهي گم ميکنيم. الآن به من بگويند: من امشب بنا دارم شب چهارشنبه مسجد جمکران بروم. مسجد جمکران بروي چقدر نماز ميخواني؟ از اذان مغرب تا طلوع آفتاب نماز و دعا بخوان. دوازده ساعت عبادت ميکني. دوازده ساعت نماز يک شب در رکوع و سجده باش و آب هم نخور. فقط رکوع و سجده برو. چقدر ميشود؟ فرمود: «صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام» نه نماز امشب تو، تمام نمازها و روزههاي تو يک طرف! با زبان خودت بتواني بين دو نفر را اصلاح کني از همه بالاتر است. ما فکر ميکنيم کار خير اين طرف است. آقا امشب شما بيايي، بزرگتر هستي، کلام شما مؤثر است، حرفت نافذتر است. نه! امشب قول دادم يک هيأت بروم. يا يکي کوتاه بيايد، يا اگر نياز به واسطه هست، واسطه انجام بدهد.
فرمود: سه جا هست که صداقت لازم نيست. يکي سخنچيني است. 2- «وَ إِخْبَارُكَ الرَّجُلَ عَنْ أَهْلِهِ بِمَا يَكْرَهُ» اگر يک خبر بدي را داد، صداقت اين نيست که فوري ببري اخبار را تحويل بدهي، بعضيها خيلي سريع و زود منتظر يک خبر ناگوار هستند. 3- «وَ تَكْذِيبُكَ الرَّجُلَ عَنِ الْخَيْرِ» يک کسي حرفي زد و حرفش درست نيست. لازم نيست جلوي جمع بگويي: تو داري دروغ ميگويي. به جايي برنميخورد. بله يک وقت اثري دارد، آبروي يک نفر را ميبرند. غيبتي هست، نبايد گفت. اما حالا اين چيزي که او گفت، تأثيري ندارد. باز در روايت ديگر اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «لا تك صادقا حتي تكتم بعض ما تعلم» (بحارالانوار، ج75، ص8) شما صداقت نداري مگر اينکه بعضي از چيزهايي که ميداني کتمان کني. تا اينجا چه گفتيم؟
گفتيم يکي از عوامل تحکيم خانواده اعتماد است. اعتماد با صداقت پيدا ميشود. آثار صداقت و توأمان را با هم خوانديم. عرض کرديم صداقت طوري است که اگر گفتيم: صداقت لازم است، به اين معني نيست که راستگويي همه جا لازم باشد. موردش کجاست؟ من يک مثال ساده و روشن بزنم. در زندگيهاي خانوادگي، ما يک تکاليفي نسبت به همسرمان داريم. خانم نسبت به مرد و مرد نسبت به خانمش يک تکاليفي دارند. اينها را حتماً بايد انجام بدهند. در اين تکاليف اگر واقعاً زن و مرد به اين نتيجه رسيدند که اين يکي دارد به او دروغ ميگويد، «الکذب خيانة» اين تعبير به خيانت ميشود و او ميگويد: او دارد به من خيانت ميکند. در آن تکاليف واجبات اوليه بر او حتماً بايد انجام شود. اما يک تکاليفي نه! من مثال بزنم. اگر يادتان باشد يکوقتي گفتيم: در نگاه دين چهار دسته واجب النفقه ما هستند. اينها ترتيب دارد. قدم اول زندگي خودم است. همسر و فرزند خودم واجب النفقه هستند. اما اگر من زندگي خودم و همسر و فرزندانم را تأمين کردم، مرحله دوم به پدر و مادر ميرسد. خوب من زندگي خودم را تأمين کردم، به پدر و مادر ميرسم. چه مانعي دارد؟ اگر يکوقت زندگي آنقدر صميميت در آن است که خانم ميداند شوهرش به پدر و مادرش هم کمک ميکند. آقا هم ميداند که همسرش کمک ميکند، اصلاً ما بايد اينطور باشيم و به اينجا برسيم. من خيلي خوشحال ميشوم که بعضي از آقايان اينطور هستند. در پيامها نوشتند که شوهر من مرا تشويق ميکند و ميگويد: چرا امروز خانه پدر و مادرت نرفتي؟ خود آقا پيشنهاد ميکند. صبح اول وقت که ميخواهد از خانه بيرون برود، خانمش را سوار ميکند ميگويد: بيا خانه پدرت برويم، نياز دارند. پير هستند. پدر و مادر سالخورده داري. يک روزي هم ما اين روزها را داريم.
يا خانم به شوهرش ميگويد: چرا شما کمک نميکني؟ يکوقت اينقدر در زندگي فهميدگي و صفا و صميميت هست که هيچ. اما يکوقت اينطور نيست. حالا همسر بنده اگر ثروتمندترين زن دنيا باشد، در عين حال واجب النفقه من است. ثروت خودش براي خودش است. هرطور دلش ميتواند خرج کند. اگر يک ارثي به او رسيده، درآمدي دارد، ثروتمندترين زن عالم باشد باز من نميتوانم در مال او تصرف کنم. خانم از پول خودش ميخواهد به پدر و مادرش کمک کند. من ميخواهم از پول خودم بعد از نفقه خانوادهام، به پدر و مادرم کمک کنم. اگر آن صفا و صميميت بود که الحمدلله! اگر نبود بارها گفتيم. يک خانمي پيام داده من همه قرآن را قبول دارم. ولي يک آيهاش را قبول ندارم. من آياتي که راجع به احترام به پدر و مادر گفته است را قبول ندارم. براي اينکه شوهر من اين آيات را عمل ميکند ولي در چشم من ميکند. يا از حق من ميزند. طوري که مرا اذيت کند. آيا واقعاً يک مردي که ميخواهد به پدر و مادرش خدمت کند حتماً بايد همسرش را اذيت کند؟ اول بايد همسر و فرزندان را تأمين کرد. بعد از اينکه اينها را تأمين کردم، پدر و مادرم واجب النفقه من هستند. حالا اگر همسر من آن صميميت و درک را ندارد، حساس است. من نبايد به او خبر بدهم. معناي صداقت اين نيست. صداقت اين نيست که من آمار بدهم چقدر به پدر و مادرم کمک کردم.
شريعتي: يعني اگر خانم ما، يا شوهر ما حساس است، ما اگر ميخواهيم کمک به پدر و مادر کنيم لازم نيست بگوييم.
حاج آقاي حسيني: ما انشاءالله دنبال زندگيهايي هستيم که اصلاً خود خانم شوهرش را تشويق ميکند. خود آقا همسرش را تشويق ميکند. آقا صبح که ميخواهد برود خانمش را هم ميبرد، ميگويد: برو پيش پدر و مادرت بمان. از آن طرف هم خانم اينطور باشد. اگر به اين صفا و صميميت و به اين نگاه ديني رسيديم که الحمدلله! اينطور هستند و تعدادشان هم کم نيست. اما اگر به اين نرسيديم، يکي از اين دو طرف به آن درجه کمالي که بايد برسند، نرسيدند. نشانه صداقت اين است که من همهي حرفهايي که در خارج از وظيفه خانوادگي من هست بگويم؟ اين قطعاً اينطور نيست.
اگر اين صداقت در زندگي آمد و اگر زن و مرد باور کردند که چيز مخفي از هم ندارند. آنوقت همان تعبير اميرالمؤمنين است که «إِنَّ اَلْوَفَاءَ تَوْأَمُ اَلصِّدْقِ» وفا و ايمان در زندگي هست. مطلب دوم هم که به نظرم خيلي مهم است و باز در پيامها زياد ديدم، درک شرايط ويژه طرف مقابل است. خانم شرايط ويژه شوهرش را درک کند. مرد شرايط ويژه همسرش را درک کند. آقاي محترم بداند که همسرش در شرايط ويژه نياز به توجه بيشتري دارد. چقدر پيام داريم که نوشتند همسر من مرا درک نميکند. خداوند در سوره مبارکه احقاف آيه 15 و سوره مبارکه لقمان آيه 14 ميفرمايد: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ» ما به انسان نسبت به پدر و مادرش سفارش کرديم. قرآن تعابيرش مختلف است. گاهي ميگويد: «يا ايها الذين آمنوا». گاهي ميگويد: «يا ايها الانسان» گاهي ميگويد: «يا ايها الذين هادوا» به يهوديها ميگويد. گاهي به مؤمنين ميگويد. گاهي به انسان ميگويد. ميگويد: من اصلاً کار ندارم که ايمان داري يا نداري. اصلاً کافر باش. آدم که هستي. من با آدم حرف ميزنم! «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ» من با آدم حرف ميزنم. «بِوالِدَيْهِ» من به انسان نسبت به پدر و مادر سفارش کردم. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ» مادر تو را در دوران بارداري با سختيها و مشکلات حمل ميکرد. در سوره مبارکه احقاف به جاي اين تعبير دارد «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً» (احقاف/15) با کراهت و ناراحتي تو را حمل ميکرد. اين آقاي محترم نبايد بداند که همسرش در دوران بارداري يک شرايط ويژهاي دارد. در اين دوران يک کمبودهايي در جسم مادر پيدا ميشود. در اين دوران همان غذايي که فرزند در شکم مادر ميخورد، شيره جان مادر را ميمکد. خواب و خوراکش به هم ميخورد. روزهاي آخر راه رفتن و نشستن و خوابيدنش به هم ميخورد. يا در دوران زايمانش، «وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً» هم بارداري به سختي بود، هم وضع حمل به سختي است.
جاي تأسف است که چقدر خانوادههايي بودند که زندگي خوب و صميمي داشتند ولي مرد به اين دوران بارداري و زايمان همسرش و شرايط سخت بعد از زايمان توجه نکرده است. بعد از زايمان خانم گرفتار جنون شده است. يا گرفتار بيماريهاي روحي شديد که سالهاست داروي اعصاب ميخورد، براي اينکه در آن ماههاي اول بايد خانم يک شرايط ويژه داشته باشد. بعد آقا به او ملاحظه ميکرد و کنار ميآمد. کم نيستند کساني که بعد از دوران زايمانشان گرفتار انواع و اقسام بيماريهاي روحي شدند. گرفتار جنون شدهاند. خود بارداري و زايمان آسان نيست. قرآن ميگويد: «وَهْناً عَلى وَهْنٍ»،«حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً» بچه شيره جان مادر را ميخورد و تغذيه ميکند. وقتي که به دنيا ميآيد شيري که ميخورد، شيره جان مادر است. اين مادر چقدر گرفتار ضعفهاي جسمي و روحي و آسيبهاي جدي ميشود. ما دو وعده غذا نخوريم فرياد ما بلند ميشود، دستم درد ميکند، کمرم درد ميکند، حال ندارم.
يا همين دوراني که خانمها عذر ماهانه دارند. خيلي جالب بود که بعضيها گفتند: ما در اين دوران مواظب اين شرايط هستيم. اگر در شرايط ديگر توجه ما به خانم پنجاه درصد بود، اين وقت هشتاد درصد است. خانم را درک ميکنيم. حالا شما در اين شرايط بداخلاقي نکنيد، خانم خلق و خويش تنگ است. شما او را درک کن. بعد از زايمان خلق و خويش تنگ است. دوران بارداري يک اذيت و ناراحتي پيدا کرد، خلق و خويش تنگ شد. در دوران عذر ماهانه خلق و خويش تنگ شد. شما او را درک کن. من برايم خيلي جالب بود که آقايي گفته بود: من درک ميکنم و در اين شرايط کوتاه ميآيم. اگر در شرايط عادي گاهي يک حرف تندي ميزنم، خانم يک جوابي ميدهد. ولي وقتي خانم در اين دوران هست، من ميفهمم بايد کوتاه بيايم. دوران بارداري من بايد کوتاه بيايم. توجه به شرايط ويژه نسبت به خانمها خيلي مهم است.
حالا نقطه مقابل، اگر خانم شرايط ويژه همسرش را درک کند. با اين آقا سالها زندگي کردي، او را ميشناسي، آدم خوبي است. هرچه داشته صادقانه در طبق زندگي و خانواده گذاشته است. هيچ جايي و هيچ کاري نکرده است. اما الآن مدتي است گرفتاري اقتصادي و مشکلات اقتصادي دارد. شما با او کنار بيا، کوتاه بيا. کسي خدمت پيامبر خدا آمد و گفت: من همسري دارم يک ويژگياش اين است. وقتي ميبيند من ناراحت هستم، به من ميگويد: «ما يُهِمُّک» هَمِّ تو چيست؟ غصهات از چيست؟ اگر غصهات دين است، انسان بايد نگران دينش باشد. اگر غصهات دنيا است، غصه نخور. خدا کفيل روزي ماست. اين حرف ساده نيست.
ما اگر ده جلسه روي اين جمله بحث کنيم که خانمهاي محترم! الآن که مشکلات اقتصادي وجود دارد، گرفتاريهايي که بعضيها دارند، کساني که شش ماه است حقوق نگرفتند، باز اينهايي که حقوق نميگيرند يک اميدي دارند که روزي ميگيرند، آنهايي که دو سال است بيکار هستند، چه فشار عظيمي را تحمل ميکنند؟ اصلاً قابل درک نيست. تو را به خدا در آستانه سال نو، کساني که دستشان ميرسد، قديمها رسم بود کمکي ميکردند. کفشي، لباس نو، از خويشاوندان خودمان شروع کنيم. هرکسي از اطراف خودش خبر بگيرد. اگر خانم درک کند که شوهرش الآن در وضعيت مشکلي است، الآن در جامعه ما اين مشکلات حرام خواري و ربا خواري و رشوه خواري هست. اين حرام خواري دليلش چيست؟ به نظرم اگرچه بخشي از اين به آقايان برميگردد ولي يک بخش عمدهاش به اين برميگردد که در خانه در فشار است. يعني خانمش شرايط ويژه او را درک نکرده است. مشکلات اقتصادي او را درک نکرده است. مجبور نه به اين معنا که مجوز دارد اين کار را انجام بدهد.
من شنيدم بعضي از خانمها هستند که وقتي شوهرشان ميخواهد صبح از خانه بيرون برود، دم در ميگويد: يادت باشد ظهر که برگشتي با لقمه حلال برگردي. ما هيچ چيز جز حلال از تو نميخواهيم. خدا مرحوم آيت الله العظمي مرعشي نجفي را رحمت کند. در حالات ايشان هست که صبح که ميخواستند از منزل بيرون بروند، ميگفت: خدايا به حق چهارده معصوم يک کاري کن من ظهر با ايمان برگردم. آقاي مرعشي نجفي کجا ميخواست برود؟ سر درس، زيارت حضرت معصومه، نماز جماعت! آدمي که کارش درس و علم و بحث و شاگرد بوده، باز ميگفته: خدايا کاري کن که ظهر که برميگردم با ايمان برگردم. حالا خانم محترم شما هم کاري کن که شوهرت که صبح از خانه بيرون ميرود، ظهر با ايمان برگردد. با ايمان برگشتن او يک درصد مهمي هم اين است که دنبال حرامخواري نرود. حرام خواري نکردن هم به درک شما در شرايط ويژه بستگي دارد. پس يک مسأله مهم درک شرايط ويژه است. آقا شرايط ويژه همسر را درک کند. خانم شرايط ويژه شوهرش را درک کند.
چند جلسه پيش اشاره کوتاهي کرديم و نرسيديم توضيح بدهيم. مطلب سومي که عرض ميکنم شناخت خطوط قرمز همديگر است. مرد يک حساسيتها و زن يک حساسيتهايي دارد. اگر بخواهيم زندگي ما پايدار باشد، شرايط خطوط قرمز و حساسيتها را اولاً بشناسيم، ثانياً احترام بگذاريم. مثلاً فرض کنيد مرد وقتي در خانه ميآيد، دوست دارد همسرش استقبال او بيايد. البته مرد هم بايد با خوش اخلاقي بيايد. دوست دارد وقتي از راه رسيد، مشکلات و دعواها مطرح نشود. بعضي از آقايان دوازده ساعت کار ميکنند. بعضي دو شغله کار ميکنند. ميگويند: ناچار هستم. کار اضافي صحيح نيست. تا ما ميگوييم، ميگويند: شما شکمت سير است. راست ميگويند. ميگويند: من با سه شغل هم هنوز نميرسم!
يک آقايي ميگفت: من ميخواستم خانه بروم. خانم من زنگ زد. گفت: من ديگر بعد از آن عهد کردم تلفن خانمم را بيرون جواب ندهم. زنگ زد گفت: کجايي؟ گفتم: در راه خانه هستم. گفت: خوب شد آمدي. تا نيامدي بگويم که در جريان باشي. امروز مادرت اينجا آمده با مادرشوهر دعوا کرديم. بچه هم از پله افتاد و پايش شکست. صاحبخانه هم جوابمان کرد. گفت: دو روز ديگر بايد اسباب کشي کني. براي وامت هم اخطار آمده که تا فردا نيايي... گفت: من ديگر تيمارستان بروم يا بيمارستان بروم!
اگر خانم توجه داشته باشد که وقتي مرد وارد خانه ميشود يک استقبالي از او شود. يا آقايان به خانمها توجه داشته باشند. آقا، همسر شما دوست دارد هر روز يک سري به خانه پدر و مادرش بزند. تلفن کند. پيامهايي ديدم که اي کاش دروغ بود. نوشته من يک سال است ميخواهم خانه پدر و مادرم بروم، شوهرم اجازه نميدهد. اين دينداري است؟ مسلماني است؟ خانم جوان است و تازه ازدواج کرده و دوست دارد پيش پدر و مادرش برود. شما روي خط قرمز او آشنا باش. يک نکتهاي هم که گاهي در خانوادهها مورد غفلت قرار ميگيرد، اين است که خانم دوست دارد شوهرش از راه آمد بنشيند به حرفش گوش کند. ما مردها بيرون خانه هستيم، آنقدر با ديگران سر و کله ميزنيم، ديگر حوصله نداريم. آقا آن حرفي که بيرون زدي، يک مقدار هم براي خانه بگذار.
يک آقايي ميگفت: آنقدر مردم به من اظهار محبت ميکنند ديگر از ارتباط با مردم متنفر شدم! خوب اين آقا ميخواهد به خانه برود. روزه سکوت ميگيرد. خانم چه تقصيري دارد؟ يکوقتي يک کتابي ميخواندم، يک آقايي نوشته بود «کوچکهاي بزرگ»! حالا ميگويند: بحث شما در سمت خدا به جايي رسيده که آقا به خانه آمد به حرف خانمش گوش بدهد؟ همين مشکل است. همين مهم است. شما اظهار محبت که نميکني. حرف که نميزني. بعضي خانمها خيلي حساس هستند.
يادي از شهيد آيت الله بهشتي(ره) بکنم. ايشان قصهاي را نقل ميکرد. بعد من اين قصه را در مصادر قديمي پيدا کردم. در کتابهاي قديمي تاريخ براي قرن سوم و چهارم است. چه شد که بعضي اسلام ميآوردند؟ حاتم طايي يک پسري داشت. اسلام نياورده بود. خواهرش به او گفت: حرف حساب پيامبر چيست؟ اگر پادشاه است خوب پادشاهي کند. اگر رسول است به او ايمان بياور. عُدي پسر حاتم طايي گفت: بروم بررسي کنم اين رسول است يا پادشاه است؟ ميگويد خدمت پيامبر رفتم. حضرت در مسجد بود. حضرت به من فرمود: بلند شويد به خانه ما برويم. راه افتاديم، در راه يک خانم سالخوردهاي جلوي پيامبر را گرفت. گفت: من با شما کار دارم! عدي بن حاتم هم دارد پيامبر را امتحان ميکند که پادشاه است يا رسول است؟ گفت: به قدري پيامبر با حوصله با اين زن صحبت کرد، به قدري با حوصله به حرف او گوش کرد که من خسته شدم. همانجا گفتم: اين پادشاه نيست. پادشاهان اينطور با مردم برخورد نميکنند. در روايت داريم کسي با پيامبر صحبت ميکرد، آنقدر پيامبر منتظر ميماند تا او برگردد.
حالا شما به خانه آمدي، چهار کلمه هم با خانم حرف بزن. باز به اين مثال محدود نکنيم. عنوان کلياش آشنا شدن با نقاط حساسي بود که هرکدام دارند، يا به عبارت ديگر با خطوط قرمز هم آشنا شوند.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي حسيني: خدا را به حق صديقه طاهره قسم ميدهيم که در آستانه ولادت حضرت زهرا(س) و هم در آستانه سال نو انشاءالله صفا و صميميت و محبتها و گذشتها در زندگيها خيلي بيشتر شود، من يک خبري خواندم خيلي خوشحال شدم. نوشته بودند از اول سال تا آخر بهمن 328 نفري که محکوم به قصاص شدند، صاحبان دم راضي شدند و رضايت دادند از زندان آزاد شدند. من تا آخر سال حساب کردم، يعني روزي يک نفر، انشاءالله هرچه بيشتر از اين گذشتها با خبر شويم.
شريعتي: حسن ختام برنامه امروز ما قرائت صفحه 512 قرآن کريم، آيات 10 تا 15 سوره مبارکه فتح است.
«إِنَ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً «10» سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «11» بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً «12» وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَعِيراً «13» وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «14» سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا «15»
ترجمه: همانا كسانى كه با تو بيعت مىكنند، در واقع با خدا بيعت مىكنند، دست خداوند بالاى دست آنهاست، پس هر كس پيمان شكنى كند، به زيان خود پيمان مىشكند و هر كس به آنچه با خداوند عهد بسته وفا كند، خداوند به زودى پاداش بزرگى به او خواهد داد. به زودى باديهنشينان بازمانده از جنگ و جهادگريزان، (براى توجيه خلاف خود) به تو خواهند گفت: اموال و خانوادههايمان ما را مشغول و سرگرم ساخت (و نتوانستيم تو را همراهى كنيم). پس براى ما (از خداوند) طلب آمرزش كن. آنان به زبان چيزى مىگويند كه در دلهايشان نيست. (به آنان) بگو: اگر خداوند براى شما زيانى اراده كند، يا براى شما سودى بخواهد، كيست كه در برابر خداوند از شما دفاع كند، بلكه خداوند به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است. بلكه (نافرمانى و فرار شما به خاطر آن بود كه) گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز (به سلامت) به خانوادههاى خود باز نخواهند گشت و اين در دلهاى شما آراسته شد و گمان بد كرديد و (اين گونه) مردمى بدبخت شديد. و هر كس به خدا و پيامبرش ايمان نداشته باشد، پس ما براى كافران آتش شعلهور آماده كردهايم. حكومت آسمانها و زمين براى خداوند است، هر كه را بخواهد (و شايسته بداند) مىبخشد و هر كه را بخواهد (و سزاوار بداند) عذاب مىكند و خداوند آمرزنده و مهربان است. آنگاه كه شما به سوى غنايم (خيبر) حركت كرديد تا آنها را برگيريد، متخلّفان (از حديبيّه) مىگويند، بگذاريد به دنبال شما بياييم، آنان مىخواهند كلام خدا را (كه فرموده است: غيراز اصحاب حديبيّه در خيبر شركت نكنند)، تغيير دهند. (به آنان) بگو: شما هرگز نبايد دنبال ما بيائيد، اين گونه خداوند (درباره شما) از قبل گفته است. پس آنان بزودى مىگويند كه شما نسبت به ما حسد مىبريد (و نمىخواهيد ما نيز از غنايم بهرهاى ببريم. چنين نيست)، ولى آنان جز اندكى نمىفهمند.