اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-11-19-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – بررسي پيام‌هاي بينندگان


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: بررسي پيام‌هاي بينندگان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 19-11-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» سلام مي‌کنم به همه شما هموطنان عزيزم، بيننده‌ها و  شنونده‌هاي عزيزمان، انشاءالله هرجا که هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. قبل از شروع به سخن يکي دو مطلب را يادآوري کنم. بزرگي با من تماس گرفت و گفت: پدر من در طول عمرش هيچوقت اهل خمس و حساب سال نبود. ولي تحت تأثير اين برنامه گفت: من حتماً بايد قم بروم و حساب و کتاب بکنم. ولي امروز و فردا کرد اجل مهلت نداد و از دنيا رفت. بخشي خوشحال کننده و بخشي ناراحت کننده بود، فرزندشان با من تماس گرفتند و گفتند: ما به احترام اينکه ديديم پدر هميشه مي‌گويد: مي‌خواهم به قم بروم، اين کار را بکنم، ما بعد از مرگش اول خمس مالش را جدا کرديم و تصميم گرفتيم خمس مالش را بپردازيم. اين خيلي خوشحال کننده است. بعد هم تأثيرگذاري برنامه بوده که الحمدلله مي‌گوييم. ثانياً اين هم براي عبرت است که واقعاً اجل مهلت نمي‌دهد. آدمي که دلش مي‌خواهد يک کاري را انجام دهد، ولي از عمر هيچکس خبر ندارد. اگر انسان فکر کند تا يک ثانيه‌ي ديگر مي‌تواند به حيات خودش مطمئن باشد، ديوانگي است. مگر ايست قلبي چقدر طول مي‌کشد؟ چند لحظه طول مي‌کشد و تمام است. باز جاي خوشحالي داشت که بچه‌ها اينقدر توجه داشتند. چون کم پيدا مي‌شود که فرزندان اينقدر متوجه باشند که اگر پدرشان دنبال کار خيري بوده و نتوانسته، اينها جبران کنند. من خيلي خوشحال شدم. البته اگر انسان مراقبت از مال حلال و حرام در زندگي داشته باشد، بارها گفتيم اگر انسان مي‌خواهد به جايي برسد، بايد از همين راه‌ها برسد. گذشتن از مال خيلي سخت است.
در حالات شهيد ثاني (ره) اين فقيه بزرگ مي‌خواندم، که يکوقت به ايشان گفتند: اين گندم‌هايي که از فلان منطقه براي شما مي‌آورند، بعضي از کشاورزها زکات نمي‌دهند. شما گندم مي‌خري، ولي کشاورزان آن منطقه بعضي‌هايشان زکات نمي‌دهند. وقتي شهيد اين را شنيد، ديگر از آن به بعد هرچه گندم مي‌خريد اول زکاتش را مي‌داد. اينقدر احتياط مي‌کرد.
در حالات سيد بن طاووس مي‌ديدم، مرد بزرگي که هرچه بگوييم در مورد ايشان کم گفتيم. کسي هست که در حالاتش مي‌نويسند تشرف به محضر امام زمان(عج) برايش آزاد بوده است. در حالات ايشان مي‌خواندم که وقتي مي‌خواست زکات اموالش را بدهد، چون گندم و کشاورزي داشت. در زکات بايد يک دهم را بدهد. بارها گفتيم يک کشاورز اگر هزار کيلو گندم دارد، صد کيلو را زکات بدهد. اگر آبياري‌اش ديمي باشد. نهصد کيلو براي خودت و صد کيلو براي ما! مرحوم سيد بن طاووس به عکس عمل مي‌کرد. نهصد تا را زکات مي‌داد و صد تا را براي خود برمي‌داشت. ما حداقل در يک دهم کوتاهي نکنيم. مي‌دانيد گاهي زکات يک بيستم است. اگر کسي با آبياري دستي باشد يک بيستم زکات بدهد. هزار کيلو گندم است، پنجاه کيلو را به خدا بده! نهصد و پنجاه کيلو براي خودت باشد. «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِين‏» (توبه/60) از هزار کيلو، پنجاه کيلو به فقرا بده، 950 کيلو براي خودت! ما اين را هم کوتاهي مي‌کنيم. خيلي خوشحال شديم از اين تأثيرات فراواني که برنامه و حرف‌هاي ما داشته است.
مطلب دوم اينکه جمعه‌اي که در پيش هست 22 بهمن است. مردم حتماً در راهپيمايي شرکت مي‌کنند، هر گلايه‌اي هم دارند که واقعاً حق گلايه هست و مردم درگير يک سري از مشکلاتي هستند که مسئولين ما شبانه روز هم در خدمت اينها باشند، باز هم حقشان ادا نشده است. ولي گلايه‌ها جاي خود دارد. امروز ما در اين راهپيمايي در برابر صهيونيست‌ها و در برابر آدم‌هايي مثل ترامپ که امروز دارد چهره‌ي خودش را به دنيا نشان مي‌دهد، که آمريکايي‌ها هم حتي از دست او ذله شدند، انشاءالله خدا شرشان را به خودشان برگرداند. 22 بهمن روزي است که در برابر صهيونيست‌ها و داعشي‌ها و تکفيري‌ها و ترامپ‌ها بايد به ميدان آمد. بحث گلايه‌هاي شخصي و خانوادگي ما از نظام جاي خود. اينجا بايد بياييم به داعش بگوييم: ما چه کسي هستيم. به وهابي‌ها و قاتلين مردم مظلوم يمن بگوييم: چه کسي هستيم؟ تکليف 22 بهمن هم که معلوم است.
شنبه 23 بهمن بينندگان يادشان باشد که روز شهادت صديقه طاهره فاطمه زهرا(س)، فاطميه‌ي اول است. يک وقت در اين ايام 22 بهمن که تلويزيون هم دائم نشان مي‌دهد، از اين ايام فاطميه غفلت نکنيم. البته فاطميه را سه روز عزاداري مي‌کنند. شنبه، يکشنبه و دوشنبه فاطميه‌ي اول است که شنبه روز شهادت است. مردم اين سه روز را بايد احترام کنند. من يک يادآوري هم براي عزيزاني که مي‌خواهند يک جلسه‌اي، جشني، عقدي داشته باشند بگويم. گاهي واقعاً بي‌خبر هستند. فاطميه‌ي دوم هم روز دهم، يازدهم و دوازدهم اسفند ماه است. اين سه روز اگر مي‌خواهيم جشني بگيريد، مطلع باشيد. روز شهادت تعطيل رسمي است.
پايان اين سال هم که انشاءالله ولادت حضرت صديقه طاهره(س) است. يک روز به آخر سال است. امسال سالي بود که دو ولادت حضرت زهرا(س) در آن بود. مطلب آخر هم که عرض کنم خيلي خوشحال شديم که از رسانه دو خبر خوب آمد، يکي بحث آزادي زندانيان بود. همتي که عزيزان کردند و انشاءالله عده‌اي از زندانيان شب عيد کنار خانواده‌هايشان باشند. انشاءالله مردم کمک کنند، آنهايي که طلب دارند طلبکاران يک مقدار کوتاه بيايند و ببخشند، بالاخره يکطور کنار بيايند، شب عيد چند هزار نفر در خانه‌ها و در کنار خانواده‌هايشان باشند. بحث من جرايم مالي غير عمد است. انشاءالله مردم کمک کنند. خبر ديگر هم که خوب بود اين بود که اعلام کردند کساني که جريمه ديرکرد در وامشان دارند، آنهايي که از پنج ميليون تا صد ميليون وام گرفتند و جرايم ديرکرد داشتند، يکبار گفتيم: کسي ده ميليون گرفته، بيست ميليون جريمه ديرکردش است. اينها همه مشمول بخشيدگي شده است. اگر تا آخر سال تسويه کنند. البته اين بخشيدگي را من نمي‌پسندم. اين بخشيدگي نيست. مي‌دانيد عده‌اي از مراجع مي‌فرمايند: اين اصل جريمه‌اش حرام است. بعضي از اين حرام گذشتند! انشاءالله عزيزان همت کنند تا آخر سال بدهي خود را بدهند. خيلي‌ها مي‌گويند: ما اصل بدهي را نداريم بدهيم.
يک جواني ديروز در حرم حضرت معصومه به من مي‌گفت: من ده ميليون گرفتم، بيست ميليون هم جريمه دارم. ده ميليون را ندارم بدهم. گفتم: ديگر هر طور شده همت کنيد، بدهيد!
شريعتي: مقدمه‌ي خيلي خوب و پرباري بود. روزهاي سه شنبه ما مزين و منور به نام اميرالمؤمنين(ع) است و مهمان سفره‌ي نهج‌البلاغه شريف هستيم. نکات خوبي را در جلسات گذشته حاج آقاي حسيني در ذيل بحث سيره تربيتي در نهج‌البلاغه براي ما گفتند، امروز ببينيم بحث به کجا خواهد رسيد.
حاج آقاي حسيني: هفته گذشته بحثي در مورد اخلاق در خانه و خانواده مطرح کرديم. الحمدلله خيلي مورد استقبال قرار گرفت. عزيزان پيام‌هاي زيادي هم دادند و تک تک مطالعه کرديم. ولي يک جمله‌اي را همينطوري يک مرتبه گفتيم، گفتيم: اگر خانم‌ها از شوهرتان راضي هستيد، اعلام کنيد. آنهايي هم که راضي نيستند، اعلام کنند. باور کنيد آنهايي که راضي هستند غوغا کردند. خانم‌ها خيلي از شوهرانشان رضايت داشتند. خيلي تعداد کمي ناراضي بودند. باور بفرماييد بعضي از پيام‌ها به قدري لطيف و زيبا بود که در حد اين است که در يک جمله در کارت پستال از آن استفاده کرد. من بعضي از تعبيرات را براي مخاطبين بخوانم.
نوشتند که شوهر من فرشته‌ي روي زمين است. بعضي‌ها نوشتند هديه‌ي خداست. بعضي نوشتند معجزه‌ي زندگي است. بعضي نوشتند بزرگترين نعمت خدا به ما هست. بعضي نوشتند شوهر ما يک تکه ماه است. بعضي نوشتند جواهر است. بعضي نوشتند بهترين مرد روي زمين است. بعضي نوشتند من احساس مي‌کنم با بودن اين مرد الآن در بهشت زندگي مي‌کنم. خانمي نوشته من التماس مي‌کنم به شوهرم که در آن دنيا هم بيا با هم زندگي کنيم. خانمي نوشته اگر صد بار بميرم و دوباره زنده شوم دوست دارم دوباره با همين شوهر زندگي کنم. يکي نوشته اگر يک مرد در دنيا باشد که همسرش را عاشقانه دوست بدارد کسي جز همسر من نيست. کسي نوشته خوبي همسرم زبانزد خاص و عام است. همه از خوبي همسرم مي‌گويند. بعضي نوشتند نمي‌دانم با چه زباني از خدا تشکر کنم. يکي نوشته من سيصد سکه مهريه‌ام بود. مهريه‌ام را بخشيدم که شايد جبران ذره‌اي از محبت‌هاي شوهرم را بکنم. يکي نوشته بزرگترين شانس زندگي من شوهر خوب من است. يکي نوشته خوشبخت‌تر از من با اين شوهر در دنيا وجود ندارد. يکي نوشته خدا مرا دوست داشت که چنين همسري نصيب من کرد. يکي نوشته به قدري همسرم خوب است که من لايق چنين مردي نيستم. نوشتند همه خوبي‌ها را خدا يکجا به همسر من داده است.
من همين‌جا خواهش مي‌کنم بينندگان اگر کسي از اين قافله جا مانده بنويسد و براي ما بفرستد. يکي نوشته هميشه از خدا مي‌خواهم از عمر من کم کند و به عمر شوهرم اضافه کند. نوشتند شوهر من تا بحال نگذاشته آب در دل من و فرزندانم تکان بخورد. کسي نوشته اگر روزي هزار مرتبه شکر خدا را بکنم باز هم کم است. کسي نوشته تنها کسي که به اخلاقش غبطه مي‌خورم شوهرم است. يکي نوشته بخاطر داشتنش شرمنده و شکرگزار پروردگار هستم. يکي نوشته خيلي خوب است، هرچه بگويم باز هم کم است. يکي هم نوشته يک ساعت طاقت دوري همديگر را نداريم. هرجا مي‌رويم سعي مي‌کنيم با هم باشيم. يکي هم گفته: بعد از هجده سال هنوز عاشقانه مثل روز اول زندگي مي‌کنيم.
از بس پيام‌ها زيباست، الآن همه جوان‌ها مي‌گويند: اگر اينقدر خوب است زودتر ازدواج کنند. دختر خانم‌ها زودتر بله را بگويند. خوب است با اين همه تعريف خانم‌ها، آقايان هم جبران کنند. آقايان هم اگر اين پيام‌ها را شنيدند، آنها هم از خانم‌هايشان تعريف کنند و براي ما بفرستند. البته پيام‌هاي تلخ هم داشتيم، ولي واقعاً نسبت به پيام‌هاي خوب کمتر بود.
نکته‌اي که بايد بگويم اين است که اين پيام‌هايي که خواندم به اين معنا نيست که هيچ مشکلي نداشته باشند. خيلي از اينها گفتند: ما در زندگي‌مان مشکل داريم ولي با مشکلات کنار آمديم. خيلي براي من جالب بود، خيلي‌ها نوشتند ما اوايل زندگي با هم مشکل داشتيم، ولي کوتاه آمديم و کنار آمديم و به اين تفاهم رسيديم و الآن اينطور عاشقانه پيام مي‌دهند.
شريعتي: اين همدلي و يکي شدن است که باعث مي‌شد اينطور بر مشکلات غلبه کنند.
حاج آقاي حسيني: گفتيم محال است شما در عالم دو نفر را پيدا کنيد که صد در صد توافق فکري داشته باشند. امکان ندارد. زن و مرد دو نوع احساسات و تمايلات دارند. ولي مي‌شود با هم کنار بيايند. قرآن هم مي‌گويد: يک مدتي صبر کنيد. قرآن مي‌فرمايد: صبر کنيد، خداوند خير در زندگي شما قرار مي‌دهد. آيه‌اش را در سوره‌ي مبارکه نساء بود که خواندم. «فَعَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئا وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً» مصداقش را اشاره کردم. که ما اول زندگي با هم مشکلاتي داشتيم، صبر کرديم با خط قرمزهاي هم آشنا شديم. حساسيت‌هاي هم را شناختيم و با هم کنار آمديم. توافق فکري صد در صد نيست ولي با هم کنار آمديم. خيلي‌ها نوشتند ما بعداً به اين مرحله رسيديم. خيلي‌ها نوشتند ما اينطور عاشقانه نوشتيم ولي در عين حال زندگي ما فقيرانه است. ولي همه چيز در مال و ثروت نيست. مي‌شود انسان فقيرانه زندگي کند ولي عاشقانه زندگي کند. اين عشق بالاترين ثروت است.
الآن در آستانه‌ي شهادت حضرت صديقه طاهره(س) هستيم. زندگي فاطمه زهرا(س) خيلي سخت بود. من در بعضي از جلساتي که خانم‌ها هستند گفتم. گفتم: شما خانم‌هايي که اينجا هستيد، تمام مشکلات خود را روي هم بريزيد، اصلاً به خودتان اجازه نمي‌دهيد که مشکلات خودتان را با مشکلات حضرت زهرا مقايسه کنيد. مي‌گويند: استغفرالله! ولي طوري عاشقانه زندگي مي‌کردند که اميرالمؤمنين وقتي به خانه مي‌آمد، فرمود: تمام غم و غصه‌ها بيرون خانه بود. يک نگاه به فاطمه مي‌کردم غم عالم از قلب من مي‌رفت. سختي هست، مشکلات و گرفتاري هست، فراز و نشيب هست، ولي رسيدن به اين معنا که با هم کنار بياييم.
چقدر نوشتند مردهايي که در عين حال که گرفتار هستند و بيرون خانه مشکلات دارند ولي با آن کنار آمدند. وقتي به خانه مي‌آيند، خوش اخلاق وارد خانه مي‌شوند. ما خدا قوت مي‌گوييم و آنها ما را درک مي‌کنند. فقر عيب نيست، فقر بد نيست، آنچه خوب است و همه چيز را جبران مي‌کند، اخلاق است. با فقر مي‌شود ساخت.
داستاني بگويم که حتماً براي همه جالب است. يکي از علماي بزرگ شيعه که همه نامش را شنيدند علامه مجلسي(ره) است. مجلسي اول، مجلسي دوم، ملا محمد تقي فرزندش ملا محمد باقر مجلسي، اينها از علماي بزرگ شيعه هستند. علامه ملا محمد تقي مجلسي(ره) شاگردي داشت به نام ملا صالح که از مازندران به اصفهان براي درس علامه مجلسي رفته بود. ايشان بهترين شاگرد علامه مجلسي بود. مرحوم حاجي نوري مي‌نويسد شرحي که بر کافي شريف نوشته است، بهترين شرح کافي است. پس ملا صالح مازندراني از مازندران به اصفهان رفت و شاگرد علامه مجلسي شد، بهترين شاگرد و ملا و بهترين شارع کافي شريف شد. وقتي آنجا رفت، يکوقتي همين علامه ملا محمد تقي به شاگردش گفت: نمي‌خواهي ازدواج کني؟ گفت: ما غريب هستيم و وضع مالي خوب نداريم. از مازندران آمديم و کسي را نداريم. گفت: به من اجازه مي‌دهي اقدام کنم؟ گفت: شما استاد ما هستي. شب به خانه نزد دخترش آمد. دختر فاضله‌اي به نام آمنه بيگم داشت. او هم از نظر علمي خيلي فوق العاده بود. آمد گفت: دخترم يک خواستگار برايت پيدا کردم. در فقر نمره‌اش بيست است. ولي در فضل و کمال هم نمره‌اش بيست است. راضي هستي يا نه؟ رضايت تو شرط است. همه عالم راضي باشند و تو راضي نباشي فايده ندارد. در فقر حد اعلي فقر است ولي در فضل و کمال هم حد اعلي فضل و کمال است. راضي هستي؟ چقدر دختر فهميده است. يک جمله گفت. گفت: پدرجان فقر عيب نيست. فضل و کمال و اخلاق مهم است. من راضي هستم. آمدند عقد را خواندند، تمام شد. به قدري اين خانم اهل علم بود، يک خانم معمولي نبود. در حالات اين مرد بزرگ، ملا صالح مازندراني هست که مي‌گويد: گاهي که شب‌ها کتاب را باز مي‌کردم مطالعه کنم، به يک جايي مي‌رسيدم ديگر نمي‌توانستم حل کنم. قابل حل نبود. همينطور کتاب را باز مي‌گذاشتم بروم استراحت کنم. صبح بلند مي‌شدم مي‌ديدم خانم من نخوابيده است. بلند شده ديده من به اينجا رسيدم و متوجه نشدم، خانم من مشکل علمي مرا حل کرده و پاسخش را نوشته است. يعني يک خانمي در اين حد کمال و فضل است ولي مي‌فهمد فقر عيب نيست، آنوقت نتيجه اين ازدواج فرزندان صالح و ذريه‌ي طيبه‌اي است که نسل اينها عده‌اي از علماي بزرگ شده است. گفت: در فقر بيست است ولي در فضل و کمال هم بيست است.
خانم محترم اگر زندگي شما، زندگي فقيرانه‌اي است، ولي به تعبير خودتان نوشتيد شوهر من با اخلاق است و فضايل اخلاقي دارد، با فقر مي‌شود کنار آمد. فقر عيبي نيست. ما نمي‌خواهيم از فقر طرفداري کنيم. ولي اگر نشد، فقر بن بست زندگي نيست.
شريعتي: من احساس مي‌کنم اگر فقر در زندگي‌ها هست که هست و اگر مشکلاتي هست که هست، دو راه داريم يا بداخلاق باشيم يا خوش اخلاق. با خوش اخلاقي است که مي‌شود با فقر کنار آمد.
حاج آقاي حسيني: روايت داريم سه دسته از زن‌ها هستند که فرداي قيامت با فاطمه زهرا محشور مي‌شوند و عذاب قبر ندارند. از برزخ در نجات هستند تا قيامت که سراغ حضرت زهرا بروند. يک دسته «امراه صبرت علي عسر زوجها» آن زني که با تنگدستي شوهرش کنار بيايد. اين طن طبق روايات فرمودند: ديگر از برزخ در رفاه و راحتي است تا قيامت به حضرت زهرا(س) برسد. اگر با اين باورها زندگي کنيم، اگر با سختي و گرفتاري و فقر و تنگدستي شوهرش بسازد. باز جالب بود که عده‌اي در پيام‌هايشان نوشتند که اينکه اينقدر ما از شوهرانمان تعريف کرديم و گفتيم: آسماني است، بخاطر اين است که اشاره کردم مي‌گويند: مشکلات مالي داريم، ولي مرد خوش اخلاقي است. متواضعي است. اگر ما ده جلسه صحبت کنيم، يکي از چيزهايي که کليد حل بسياري از مشکلات زندگي است، همين گذشت است. همين تواضع است. همين که آدم از تکبر بيرون برود. غرور او را نگيرد. باور کنيد شما هر مشکلي هم داشتيد، ولي وقتي زن و شوهر با هم کنار بيايند، من و تويي در کار نيست. ما شدند. نه اين ادعايي و نه او ادعايي دارد. نه اين غرور دارد و نه او غرور دارد. بعضي‌ها بدي‌شان اين است. آدم به چه چيزي دلش را خوش کند؟ آدم به چه چيزي دلش را خوش کند؟ هيچي ندارد تازه آدم متکبر و پرخاشگري هم هست.
باز يک داستاني بگويم، به نظرم اين داستان‌ها مؤثر است. خانواده‌ها بيشتر توجه کنند. اگر مي‌خواهند خدا عزت بدهد، اگر مي‌خواهند خدا رفعت بدهد، عزت و عظمت دست خداست. چهل، پنجاه روز ديگر اين دعا را مي‌خوانيم. «يا مقلب القلوب» خدا گرداننده‌ي دلهاست. عزت دست خداست. اگر عزت مي‌خواهيم در زندگي کوتاه بياييم و اهل گذشت باشيم. تکبر نداشته باشيم. مرگ نگويد: من حاکم زندگي هستم. زن نگويد: من حاکم زندگي هستم. در حالات مرحوم وحيد بهبهاني(ره) مي‌ديدم. وحيد بهبهاني شخصيت و عالم بزرگ و از مفاخر بزرگ شيعه است. استاد ميرزاي قمي بود، استاد علامه بحر العلوم بود. شخصيتي در اين حد، استاد مرحوم ملا مهدي نراقي بوده است. شخصيتي با اين عظمت، به او مي‌گويند: معلم البشر! مجدد المذهب، در اول قرن سيزده مذهب را تجديد کرد. علامه ثاني، محقق ثالث، ايشان در اصفهان متولد شد. ولي مدت‌ها در بهبهان بود، وحيد بهبهاني مي‌گفتند. تا آخر عمر در کربلا زندگي کرد. يک حوزه‌ي با عظمتي را در کربلا اداره کرد. انشاءالله اگر عزيزان کربلا مشرف شدند، يادشان باشد بعد از زيارت سيدالشهداء، پايين پاي شهدا قبر ايشان است. اين مرد با اين عظمت، با اين القاب، از او پرسيدند: با اين همه عظمت و اين دانش و مقبوليت، با چه چيزي به اينجا رسيدي؟ چه شد به اينجا رسيدي؟ سه جواب داده است. فرمودند: اولاً ما شايسته اين حرف‌ها نيستم. ولي اگر بخواهم رمزش را بگويم، رمزش اين است که من خودم را در زندگي هيچ حساب مي‌کردم. براي خودم هيچ منزلت و شأني قائل نبودم.
خدا مرحوم آيت الله سيد هادي شيرازي را رحمت کند. از ايشان مي‌پرسند شما که هستي؟ گفته: من هيچ بن هيچ بن هيچ هستم. من هيچي نيستم. اينکه به اين عظمت رسيد، فرمود: رمزش در سه کلمه است. من در زندگي هيچوقت خودم را جايي حساب نکردم. هيچوقت خودم را به حساب نياوردم. امام(ره) چه شد به اين عظمت رسيد؟ مگر کسي مي‌تواند منکر شود؟ واقعاً امام خودش را هيچ حساب نکرد. مي‌گفت: من نوکر اين مردم هستم. رهبر ما نوجوان سيزده ساله‌اي است، اگر اينقدر مردم به امام علاقه پيدا کردند و حرف امام را گوش کردند و جانشان را تقديم کردند، چون امام از خودش هيچي نداشت. مي‌گفت: من هيچ هستم.
حالا هم اگر يک خانه بخواهد خانه‌ي خوبي باشد، مرد خودش را هيچ حساب کند و زن هم بگويد: من هيچ هستم. آنوقت مرد مي‌گويد: ما چه کاره هستيم؟ همه زندگي براي شماست. اگر زندگي به اين خوبي اداره مي‌شود، اگر بچه‌هاي ما به اين خوبي هستند، همه اينها از وجود شماست. خانم هم بگويد: نه من چه کاره هستم؟ همه براي شماست. شما زحمت مي‌کشي و سرپرست خانه هستي. اگر اين بگويد: من هيچ هستم. او بگويد: من هيچ هستم، آنوقت ديگر ممکن نيست در اين زندگي دعوا بيايد. تلخي بيايد؟
حرف آخري که مي‌خواهم بزنم اين توافق‌ها و اتفاق‌ها ساده نيست. خانم‌ها گفتند: ما در زندگي مشکلات داريم، سختي و گرفتاري داريم. ولي با گرفتاري و مشکلات کنار آمديم. از آن طرف هم گلايه‌هايي که خانم‌ها داشتند بگويم. گفتند: شوهر من ساعت‌هاي زيادي در فضاي مجازي است. به من توجه ندارد. شانزده ساعت در فضاي مجازي است. پس کي کار مي‌کند؟ باز بعضي نوشتند شوهر من بد دهان است. حرف زشت مي‌زند، حرف‌هايي که من و بچه‌هايم از حرف‌هايش خجالت مي‌کشيم. بعضي نوشتند شوهر ما سوء ظن دارد. بعضي نوشتند شوهر ما در زندگي دروغ مي‌گويد. بعضي نوشتند به بچه‌ها اهميت مي‌دهد، به من اهميت نمي‌دهد. اينها هرکدام درد است. بعضي نوشتند شوهر من مغرور و متکبر است. خودش را دانا و من را نفهم مي‌داند. بخاطر موقعيتي که دارد اصلاً ما را آدم حساب نمي‌کند. پناه بر خدا! بعضي نوشتند ما خيلي در خانه کار مي‌کنيم و زحمت مي‌کشيم. ولي کارهاي خانه به نظر شوهر ما نمي‌آيد. اين همه زحمت کشيديم، انگار نه انگار! چون خانه دار هستم شب که به منزل مي‌آيد، بعد از آن همه کار و خستگي به من مي‌گويد: نان خور اضافي. چرا نرفتي کارمند شوي؟ اين زني که اينطور زحمت کشيده و چند بچه را به اين خوبي اداره کرده است، تو با آرامش دنبال کار رفتي. بعضي‌ها نوشتند تحقير مي‌کنند.
من هفته گذشته پيامي را در مورد خانم هجده ساله‌اي خواندم که شوهرش او را مي‌زد. خيلي‌ها نوشتند ما متأثر شديم. باز هم براي ما نامه نوشتند که شوهرم مرا در حد مرگ مي‌زند. يکي هم باشد زياد است. بعضي نوشتند تا وقتي کارش خوب است اخلاقش خوب است. وقتي مشکلاتي پيدا مي‌کند، ضرر مالي مي‌بيند بداخلاق مي‌شود. بعضي گلايه کردند و گفتند: شوهر ما خوب است ولي گاهي در جمع خانواده براي مزاح مرا به مسخره مي‌گيرد تا ديگران بخندند. پناه بر خدا! بعضي نوشتند دوست و رفيق برايش مهمتر از خانواده است. اين هم خيلي زشت است. پيامبر فرمود: من بهترين در خانه هستم. نه بيرون خانه! بعضي از بخيل بودن مردها گلايه کردند. بعضي از هوس باز بودن مردها گلايه کردند. يک نفر نوشته: من پنج سال است خانه پدرم نرفتم به دليل خودخواهي شوهرم، فقط به خاطر دختر دوازده ساله‌ام تحمل مي‌کنم.
خيلي از اين‌ها تقريباً بخش عمده‌اش به مردهاي عصباني برمي‌گردد. مردهايي که تند مزاج هستند. در حالات آيت الله سيد احمد خوانساري مي‌خواندم، اين داستان را از قول آيت الله خرازي نقل کردند. نوشتند که مرحوم خوانساري گفتند: زماني با قطار با بچه‌ها مشهد مي‌رفتيم. در کوپه که نشسته بوديم به اين هم کوپه‌اي‌ها گفتم: هرکسي قصه‌اي تعريف کند تا زمان بگذرد. هرکسي شروع کرد قصه‌اي را تعريف کرد. يک نفر از جمع گفت: من شغلي داشتم که بايد چندين سال از شهر و ديار و خانه‌ام مي‌رفتم. قصه براي هفتاد سال پيش است. الآن ارتباطات اينقدر نزديک شده است. من يادم هست پيرمردي در شهرستاني ميزبان ما بود. مي‌گفت: ما که مسافرت مي‌رفتيم، ارتباطي با خانواده نداشتيم، اگر برمي‌گشتيم معلوم مي‌شد زنده هستيم. اگر برنمي‌گشتيم که فاتحه ما را مي‌گرفتند. اين آقا تعريف کرد که من يک مسافرتي    رفتم چندين سال طول کشيد. مجبور بودم اين کار را انجام بدهم. وقتي برگشتم شب به خانه آمدم. هفت، هشت سال مأموريت بودم و از خانه خبري نداشتم. زن و بچه‌ام را گذاشتم و بعد از چند سال برگشتم. خانمم را به همراه پسر بچه‌‌ي دوازده ساله‌ام گذاشتم و رفتم. وقتي برگشتم شب بود. وارد خانه شدم. کليد را انداختم و وارد خانه شدم. ديدم اي داد و بي‌داد! ما اين همه دنبال کار و زندگي و آواره در شهر و بيابان بوديم. خانم من با جواني نشسته و مي‌گويند و مي‌خندند! خيلي ناراحت شدم و عصباني شدم. اسلحه‌اي داشتم. اسلحه را کشيدم تا همان‌جا اينها را به قتل برسانم، يک مرتبه ياد حرفي افتادم. يک کسي به من نصيحت کرده بود هروقت عصباني شدي به اندازه‌ي يک سيگار کشيدن صبر کن. کمي خودم را کنترل کردم. صبر کردم و آرام شدم. تا وارد شدم اينها گفتند: به به! بابا جان کجا بودي؟ نگو اين بچه دوازده ساله حالا يک جوان هجده ساله شده است. اگر يک لحظه تأمل نکرده بود، بچه خودش را کشته بود. الآن پرونده‌هاي اعدام را ببينيد. سر چه آدم کشتند؟ يک لحظه زود تصميم گرفتند. آقاي محترم، خانم محترم شما مي‌خواهي زمين و زمان را به هم بزني، کاري مي‌کني که بعداً قابل جبران نيست. به اندازه يک سيگار کشيدن قدم بزن. در روايت داريم اگر ايستاده‌اي، بنشين. نشسته‌اي، بايست.
گلايه‌ي زيادي هم که عده‌اي داشتند اين بود که نوشتند مردها بد زباني مي‌کنند. من خواهش مي‌کنم آداب گفتگو را از اهل‌بيت(ع) ياد بگيريد. آقاي محترم يادت هست آن روزي که عقد و ازدواج را خواندي وقتي مي‌خواستي براي خانمت پيام بدهي چه مي‌نوشتي؟ آنوقت حالا چطور حرف مي‌زني؟
يک قصه‌اي در حالات امام رضا(ع) مي‌ديدم. مرحوم شيخ صدوق نقل کرده است. امام هشتم(ع) يک شعري خواندند. آن کسي که در محضر امام رضا بود، گفت: اين شعر براي کيست؟ حضرت فرمود: يک شاعر عراقي! گفت: فکر کنم اين شعر براي ابوالعتاهيه است. شما اسمش را نبردي! حضرت فرمود: براي چه اسمش را گفتي؟ گفت: چه اشکالي دارد؟ فرمود: لقب خوبي نيست. شاعر خيلي مهمي بود. ابوالعتاهيه يعني پدر گمراهي. الآن هرکس بخواهد شعرش را بخواند مي‌گويد: ابوالعتاهيه اين شعر را گفته است. اگر اسمش را بگويي اسماعيل ابو اسحاق، کسي نمي‌شناسد. کسي که لقبش بد است، امام رضا لقبش را نمي‌گويد. آنوقت شما براي خانمت، شوهرت، دوستت، لقب بد مي‌گذاري؟ مرحوم خوانساري که از محدثين بزرگ شيعه است، در سر درس وقتي مي‌خواست روايت بخواند، اگر راوي يک لقبي داشته که اشاره به نقص عضوي بوده، لقب را نمي‌گفت. آنوقت ما به همسرمان اين القاب را بدهيم و در پيام‌ها اين همه گلايه از بد زباني و بد اخلاقي داشته باشيم.
شريعتي: دعا بفرماييد.    
حاج آقاي حسيني: از خدا مي‌خواهيم به همه ما توفيق بدهد اخلاق فاطمي و اخلاق علوي داشته باشيم. مردان ما علوي و زنان ما فاطمي زندگي کنند. انشاءالله.
شريعتي: تلاوت آيات قرآن حسن ختام برنامه امروز ما خواهد بود. صفحه 484 قرآن کريم، آيات 11 تا 15 سوره‌ي مبارکه شوري در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود.
«فاطِرُ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ «11» لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ «12» شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ «13» وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ «14» فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ «15»
ترجمه: آفريننده آسمان‏ها و زمين، براى شما از خودتان همسرانى قرار داد و از چهار پايان نيز جفت‏هايى، به اين وسيله شما را كثير مى‏كند. او را هيچ مانندى نيست و او شنوا و بيناست. كليدهاى آسمان‏ها و زمين براى اوست، براى هر كه بخواهد رزق را توسعه مى‏دهد و يا تنگ مى‏گيرد، همانا او به هر چيز آگاه است (و توسعه و تضييق او بر اساس علم و حكمت است). از (احكام) دين آنچه را به نوح سفارش كرد، براى شما (نيز) مقرّر داشت و آنچه به سوى تو وحى كرديم و آنچه ابراهيم و موسى و عيسى را بدان سفارش نموديم آن بود كه دين را به پا داريد و در آن دچار تفرقه نشويد، آنچه مردم را بدان دعوت مى‏كنى بر مشركان سنگين است. خداوند هر كه را بخواهد به سوى خويش بر مى‏گزيند و هر كه را به درگاه او رو آورد به سوى خويش هدايت مى‏كند. و (از دور پيامبران) پراكنده نشدند مگر پس از آنكه علم (به حقّانيّت آنان) برايشان حاصل شد، به خاطر روحيه كينه و حسادت كه ميانشان بود، و اگر سنّتِ سابق خداوند (در مورد مهلت دادن به كفّار) تا زمانى معيّن نبود، ميان آنان حكم مى‏شد (و اهل باطل هلاك مى‏گشتند) و همانا كسانى كه پس از آنان كتاب آسمانى را به ميراث بردند، درباره‏ى آن دچار شك و ترديد هستند. پس (اى پيامبر) به خاطر آن (كه اهل كتاب دچار شك و ترديد يا عناد و لجاجت با تو هستند، آنان را به راه حقّ) دعوت كن و بر آن پايدارى نما آن گونه كه فرمان يافته‏اى و خواسته‏هاى آنان را پيروى مكن و (به آنان) بگو: به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ايمان دارم و فرمان يافته‏ام تا ميان شما به عدالت حكم كنم. خداوند، پروردگار ما و شماست. اعمال ما براى ما و اعمال شما براى شماست (و هيچ كدام مسئول كارهاى ديگرى نيستيم) هيچ حجّتى ميان ما و شما (ناگفته) نمانده است. خداوند (در قيامت) ميان ما جمع خواهد كرد و بازگشت همه به سوى اوست.