برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: دعاهاي حضرت اميرالمؤمنين(ع) در نهجالبلاغه- خطبه 78
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 05-11-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما و ايماني که از آن سرشار هستيد. سلام به بينندهها و شنوندههاي عزيزمان، انشاءالله هرجا که هستيد باغ ايمانتان آباد باشد و در اين روزهاي سرد زمستان، دلهاي شما بهاري و گرم باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. خدا را سپاسگزاريم بخاطر بارش برف که در تهران شاهد هستيم. انشاءالله به حق محمد و آل محمد در همه جا نازل شود. اين روزها همه عرض ارادت و احترام به آتشنشانهايي ميکنند که جان فشاني کردند. اين مطلب را همه ميگويند و بايد هم بگويند. اما به نظرم يک مسأله مورد غفلت قرار ميگيرد که صد حيف اين حرفها چند روزي هست و دوباره از يادمان ميرود. الآن رسانه ملي، روزنامهها، فضاي مجازي همه درگير اين موضوع هستند. اما دو هفته ديگر همه اينها تمام ميشود و دوباره به همان مشکلات قبلي برميگرديم. ما بايد براي جان مردم ارزش قائل باشيم. به پيامبر خدا خبر دادند در فلان محله مدينه کسي کشته شده است. پيامبر خودشان شخصاً آمدند کار اطلاعاتي کنند ببينند قاتل چه کسي است. تحقيق کردند قاتل پيدا نشد. چون بنا نبود حضرت همه جا از علم غيب استفاده کند. حضرت خيلي ناراحت شد. بعد فرمودند: يک مسلماني کشته شده و قاتلش هم پيدا نيست. اگر تمام اهل آسمان و زمين در خون يک نفر شريک باشند، و خداوند همه آنها را مجازات کند جا دارد. «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعا» (مائده/32) «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعا» (مائده/32) کسي يک نفر را در معرض خطر قرار بدهد، گويي همه مردم را در معرض خطر قرار داده است. همينطور اگر کسي يک نفر را نجات بدهد گويي همه مردم را نجات داده است. فرمود: اگر تمام اهل آسمان و زمين در خون يک نفر شريک باشند، خدا همه را براي يک نفر مجازات کند جا دارد. آنوقت ما به همين سادگي چند روزي درگير هستيم و بعد يادمان ميرود. تقاضا ميکنم از همه به فکر ايمن سازي و حفظ جان مؤمن باشيم. بارها شنيديم که امام صادق خطاب به کعبه فرمود: کعبه تو آبرويت خيلي بالاست ولي از تو بالاتر حرمت مؤمن است. حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است.
به تعبير يکي از عزيزان ميگفت: الآن يک تکه از پارچه کعبه را به ما بدهند چقدر در حفظ آن ميکوشيم. گاهي در مجالس ميگويند: اين پرچم سيدالشهداء است. مردم چه ميکنند؟! آنوقت جان مؤمن قطعاً از کعبه بالاتر است. کسي پرده کعبه را گرفته بود و دعا ميکرد. شيخ بهايي نقل ميکند. ميگفت: خدايا به حق اين کعبه حاجت مرا برآورده کن. رسول خدا اين جمله را شنيد. فرمود: اين چطور دعا کردني است؟ عرض کرد مگر دعاي بدي است؟ ميگويم: خدايا به حق کعبه! فرمود: از کعبه بالاتر قسم بده. بگو: الهي بحقي! مگر تو مسلمان نيستي؟ مؤمن هستي. بگو: الهي بحقي عليک!
من سؤال ميکنم. الآن کساني که مشغول خانه سازي هستند. آپارتمانهاي چند طبقه ميسازند. الآن شهرداري چقدر قوانين ميگذارد آقا اين را بايد رعايت کنيد. چقدر ما سعي ميکنيم مهندس ناظر را دور بزنيم؟! اگر مهندس ناظر سخت بگيرد با او دعوا ميکنيم. سخت است براي ما که ايراد بگيرد. در آپارتمانهاي ما الآن چقدر ايمني رعايت ميشود؟ پله اضطراري دارد؟ وسايل اطفاء حريق دارد؟ اعلام خطر دارد؟ توجه نداريم. يک بخشي به خود ما مربوط است. خود ما بايد کاري کنيم.
در يکي از کشورهاي اروپايي بودم. تا نشستيم يکي از دوستان همراه ما سيگار کشيد. دود سيگار بالا رفت يک مرتبه ديديم تمام اين خانه آژير کشيد. گفتند: چه خبر است؟ چرا سيگار ميکشيد؟ دستگاه اعلام خطر به دود حساس است. تمام ساختمان اعلام حريق کردند. دين ما جان مؤمن را اينقدر عزيز ميداند آنوقت ما اينقدر ساده از کنارش ميگذريم. روز عاشورا در يک خانهاي در همان کشور مراسم عزاداري بود. ظهر عاشورا شايد پانصد نفر در اين خانه ويلايي بودند و زن و مرد عزاداري ميکردند. پليس خبر دار شد، ديد پانصد نفر در اين خانه هستند. فرمود: ظرفيت اين خانه پنجاه نفر است. چرا پانصد نفر اينجا جمع شديد؟ حادثهاي پيش بيايد چطور ميخواهيد فرار کنيد، راه فرار شما کجاست؟ گفتند: ظهر عاشورا است و سالي يک روز است. همه ارادت ما همين ظهر عاشوراست. گفت: امکان ندارد همين الآن بايد مجلس را تعطيل کنيد. به قدري سخت گرفتند، مجلس را تعطيل کردند.
حادثهي مسجد ارگ يادتان هست. الآن مساجد ما ايمن شده است؟ اگر باز خداي نکرده حادثهاي در مسجد رخ بدهد، پانصد نفر، هزار نفر چطور از مسجد خارج شوند؟ آماري که از تلفات جادهاي تا الآن دادند، شانزده هزار نفر بودند. تازه آمار نسبت به سالهاي گذشته پايين آمده است. شانزده هزار نفر يعني در هر هفته سيصد نفر از بين بروند.
من براي اينکه مسأله روشن شود جايزه ميدهم. با عزيزان فيلم بردار با يک دوربين سر يک بلوار برويم. از يک خط عابر پياده بخواهيم عبور کنيم. يک پيرمردي هم روي ويلچر بنشانيم. يک مادري هم همراه يک کالسکه در دست باشد. ساعت بگيريد روي شصت دقيقه بايستيد، اگر يک ماشين توقف کرد بياييد جايزه را از من بگيريد. ببينيد يک ماشين توقف ميکند؟ من امتحان کردم، پانزده دقيقه طول کشيد عبور کنم.
من در يکي از کشورها پشت فرمان بودم. به خط عابر رسيدم، جلوي خط عابر نگه داشتم تا عابر عبور کند. دوستي که کنار من نشسته بود گفت: خدا به تو رحم کرد پليس نبود. و الا سنگين جريمه ميشدي! گفتم: من که توقف کردم. گفت: اينطور ايستادن فايده ندارد. شما بايد از صد متر قبل سرعت را کم کني و آهسته اينجا بيايي که عابر با آرامش خاطر از اين خط عبور کند. الآن موتوري ما در عابر پياده حرکت ميکند و ده تا تخلف هم دارد. کلاه ايمني ندارد. اضافه سوار کرده است. بيمه ندارد. خلاف آمده، در پياده رو است. ورود ممنوع آمده است. خوب اين خودش مقصر است و اين خيلي بد است.
شريعتي: آن روي سکه هم اين است که اين روزها اتفاقهاي قشنگي از همدلي مردم ديديم. اين ظرفيت جامعه ماست که ميتواند بارور شود و انشاءالله برسيم به جايي که بايد برسيم.
حاج آقاي حسيني: بحث ايمني را از درون خانه خودمان شروع کنيم. مدرسههاي ما ايمن شود. مساجد ما ايمن شود.
شريعتي: هم بحث اطفاء حريق و هم بحث بيمه که حداقل بخشي از خسارات احتمالي را جبران کند. انشاءالله اين را جدي بگيريم. مقدمهي خوبي را شنيديم. به رسم سهشنبهها مهمان سفرهي نهجالبلاغهي شريف هستيم.
حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. خطبهي 78 که حضرت در اين خطبه چهار دعا دارند که هر دعا يک پيام زيبايي دارد. دعاي اول اين است «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي» خدايا گناهاني را که تو بهتر از من ميداني براي من بيامرز. «فَإِنْ عُدْتُ» اگر دوباره به گناه بازگشتم، «فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ» تو دوباره مرا بيامرز. ممکن است سؤال ايجاد شود که آقا مگر امام معصوم نيست؟ چطور امام ميگويد: «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي»؟ جواب اين سؤال را از نهجالبلاغه جواب ميدهيم. در خطبه 193 که معروف به خطبه متقين است، يک تعبير زيبايي دارد. از ويژگيهاي اولياي خدا اين است که هميشه خودشان را در پيشگاه پروردگار مقصر ميدانند. «اللهم لاَ تُخْرِجْنِي مِنَ اَلتَّقْصِيرِ» خدايا يک کاري کن که من هميشه خودم را در پيشگاه تو مقصر بدانم. اولياي خدا اينطور بودند. نگوييد چرا اميرالمؤمنين ميگويد: خدايا مرا بيامرز؟ در مقابل خدا هميشه خودشان را بدهکار ميدانستند. اگر انسان خودش را در پيشگاه پروردگار بدهکار بداند، طلبکار نداند خيلي زندگياش متفاوت ميشود.
در خطبهي 193 اميرالمؤمنين ميفرمايد: «لاَ يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ» به کم قانع نيستند. عبادت ميکنند ولي به کم عبادت قانع نيستند. «وَ لاَ يَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِيرَ» عبادت زيادشان را هم خودشان زياد نميشمارند. ميگويند: کاري نکرديم. چيزي نشد. در دعاي ابوحمزه فرازي هست که عرضه ميداريم، خدايا «و ما قدر أعمالنا فى جنب نعمك» اعمال ما در برابر نعمتهاي تو چيزي نيست.
اينکه ما از خدا شکايت داريم، گلايه ميکنيم، اي خدا چرا به ما ندادي؟ گرفتاري چيه؟ فقر چيه؟ شوهر بداخلاق چيه؟ اين اولاد بد چيه؟ دائم خودمان را طلبکار ميدانيم. بعد ميفرمايد: «و کيف نستکثر أعمالنا نقابل بها کرمک» چگونه اعمال خودمان را زياد بشماريم در برابر کرم تو؟ حاج آقاي عالي قصهاي را نقل ميکردند که يک عارفي گفت: خدايا هرچه به من ميدهي روي استحقاق بده. منت سر من نگذار. عبادت کردم به اندازهاش به من پاداش بده. محاسبه کردند که تمام عبادات او در برابر يک نعمت جزئي است.
يکوقتي مثال زديم الآن يک کسي بخواهد چشم از کسي خريداري کند. قلب از کسي خريداري کند، اينها قيمتش چقدر است؟ به کم قانع نيستند. «وَ لاَ يَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِيرَ» عبادتشان زياد است ولي خودشان زياد نميشمارند. «فَهُمْ لأَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ» هميشه خودشان را متهم ميدانند. ميگويند: ما کوتاهي کرديم. «وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ» نگران اعمال خودشان هستند. يعني نگران نماز و دعايي هستند که خواندند.
خدا مرحوم شيخ جعفر شوشتري را رحمت کند. ميفرمايد: سيدالشهداء(ع) در اوج عبادت بود. در گودال قتلگاه ميگفت: خدايا دست ما را بگير. کاري نکرديم. بپذير، اگر نپذيري چه ميشود؟ علامه شوشتري ميفرمودند: ما بدترين گناه را انجام ميدهيم و تازه طلبکار هستيم. سيدالشهداء بالاترين عبادت را انجام داد، خودش را بدهکار ميدانست. ما بدترين گناه را انجام ميدهيم خودمان را طلبکار ميدانيم.
«إِذا زُكِّيَ أحَدٌ مِنْهُمْ» اگر کسي از اينها تعريف کند، «خافَ مِمَّا يُقالُ لَهُ» ميترسد. ميگويد: چه ميگوييد؟ «فَيَقُولُ» تعريف مرا نکنيد. «أنَا أعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي» من خودم را بهتر ميشناسم. «وَ رَبِّي أعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي» خدا مرا بهتر از خودم ميشناسد. «اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ» خدايا مرا بخاطر حرفهايي که اينها ميزنند مؤاخذه نکن. «وَ اجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ» مردم به ما حسن ظن دارند. خدايا مرا بالاتر از گمان مردم قرار بده. يعني مردم فکر ميکنند آدم خوبي هستم. مرا بالاتر از آنچه اينها فکر ميکنند، قرار بده. «وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُونَ» چيزهايي که نميدانند تو بيامرز.
در حکمت 78 حضرت امير بيان زيبايي دارد. کسي آمد مدح و ثناي حضرت را کرد. حضرت فرمود: «أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِي نَفْسِكَ» من پايينتر از آن هستم که تو بر زبان جاري ميکني ولي بالاتر از آن هستم که در دل توست. چون بعضيها متملقانه ميگويند. باز در حکمت 94 کسي ثناي حضرت را کرد. دعا کرد. «اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِي مِنْ نَفْسِي» تو خودت بهتر مرا ميشناسي. «وَأَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْهُمْ» خودم بهتر از ديگران خودم را ميشناسم. «اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ» خدايا مرا بهتر از آنچه اينها گمان ميکنند قرار بده. «وَاغْفِرْ لَنَا مَا لاَ يَعْلَمُونَ» آنهايي که خبر ندارند، بر ما بيامرز.
پس اين متقين هستند. متقين يعني حتي کار خوب خودشان را «لا يستکثرون» هميشه خودشان را بدهکار ميدانند. بنابراين تعجبي ندارد که اميرالمؤمنين در اين دعا «اللهم اغفرلي» گفته است. «اللهم اغفرلي الذنوب التي» اميرالمؤمنين مقام عصمت دارد. ولي هميشه خودش را در پيشگاه پروردگار بدهکار ميدانست. «اللهم اغفر لي ما أنت اعلم به مني» آنچه تو بهتر ميداني. «فان عدت فعد علي بالمغفره» اينکه حضرت ميفرمايد: تو بهتر از ما ميداني! متأسفانه يکي از اشکالاتي که ما داريم، خوبيها هميشه يادمان است. گناهان و بديها يادمان ميرود. خطاها را روز فراموش ميکنيم. قرآن کريم يک آيه دارد ميفرمايد: شما فراموش کرديد. ولي ما يادمان نميرود. در سورهي مبارکه مجادله آيه 6 ميفرمايد. «يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً» قيامت خدا همه را مبعوث ميکند. «فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا» از کارهايي که کردند خبردارشان ميکند. «أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ» خدا حساب کرد و ما يادمان رفت. «وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيد»
قصهاي هست که ظاهراً شيخ بهايي فرموده است. يک عارف بزرگي حساب کرد و گفت: ما نميگوييم روزي ده گناه کرديم، ميگوييم: روزي يک گناه کرديم. اگر روزي يک گناه کرده باشيم، سال 365 روز است. ده سال چند گناه کرديم؟ 3600 گناه کرديم. حساب کرد که 65 سال دارم. 50 سال مکلف بودم. پنجاه سال با روزي يک گناه، حساب کرد 20 هزار گناه ميشود. شيخ بهايي در کشکول اين قصه را نقل کرده است. عارف از غصه فرياد زد و غش کرد.
مرحوم آيت الله ميرزا جواد تهراني مرد عجيبي در مقامات علمي بود. وصيت کرد بعد از مرگم مرا در قبرستان عمومي شهر دفن کنيد و روي سنگ قبر من چيزي ننويسيد. با اينکه ايشان را در حرم امام رضا دفن ميکردند. الآن کسي مشهد برود سنگ قبر ايشان را نميتواند پيدا کند. سيمان است. عالمي که قطعاً اگر ميخواست نزديکترين جا در حرم امام رضا را به او ميدادند، گفت: مرا در قبرستان عمومي دفن کنيد. چرا به اينجا رسيد؟ در حالات ايشان ديدم که يکي از بستگان ايشان از دنيا ميرود. به همسرش ارث قابل توجهي از آن آقا ميرسد. سال 41 هجري، 44 سال پيش! 25 ميليون ارث اين همسر بوده است. آن مال شبههناک بوده است. ايشان به همسرش ميگويد: من دوست ندارم اين مال شبههناک را در خانه بياوري. دوست ندارم اين مال وارد زندگي من شود. اگر اصرار داري که اين مال را بياوري، من نميتوانم با تو زندگي کنم. اين خانم ميگويد: اين 25 ميليون که هيچ! 250 ميليون هم بود من نميخواستم يک ريالش هم وارد زندگي من شود. اين حرفها الآن افسانه شده است.
يکي از سلاطين به وزيرش گفت: من ميخواهم براي خودم سنگ قبر درست کنم. گفت: قبله عالم تو کي به فکر قبر و قيامت هستي؟ برو بگرد ببين چه آيهاي مناسب سنگ قبر است، ميخواهم بگويم بهترين خطاط عالم حک کند. گفت: بهترين آيه، آيهي 63 سوره يس است. گفت قرآن را بياوريد ببينيم آيه چيست؟ «هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (يس/63) در روايت هم داريم «و القَبرُ رَوْضَةٌ مِن رياضِ الجَنّةِ أو حُفرَةٌ مِن حُفَرِ النّارَ» با اينها بازي ميکنيم. يکي باور دارد، اعتقاد دارد، ايمان دارد. قرآن ميفرمايد: شما يادتان رفت.
«يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوه» (مجادله/6) ما يادمان ميرود. خدا حساب کرد. اميرالمؤمنين ميفرمايد: «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي» من يادم رفته است. ما فراموش کرديم. دلهايي که شکستيم. آبرويي که برديم. کتکهايي که زديم. من خيلي غصه خوردم از ديدن پيامهايي که ميفرستند. خانمي نوشتند که همسر من چطور کتک ميزند. حقالناس را بايد جبران کرد، با دعا نيست. «فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ» برگشتم تو دوباره مرا بيامرز. توبه کردم، شکستم. دوباره توبه کردم شکستم، تو مرا ببخش. خدا تواب است. يک وقت غيبتي ميکني ديگر لازم نيست به طرف بگويي بدتر دعوا شود. برايش طلب مغفرت کن. اما اگر مال کسي را خوردي. در صورت کسي زدي. آبروي کسي را بردي.
«اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي»، «وَأيتُ» يعني وعده دادم. خدايا وعدههايي که دادم ولي وفا نکردم، بيامرز. شب قدر چقدر وعده داديم و قرآن به سر گرفتيم و گفتيم: خدايا اين آخري است. روز عرفه شد وعده داديم گفتيم: اين آخري است. کربلا رفتيم، مشهد رفتيم گفتيم: اين آخري است. قرآن يک آيه دارد ميفرمايد: بعضيها وعده دادند، ولي وعدههايشان را عمل نکردند. خيليها گفتند: خدايا به ما پول بده، قول ميدهيم به ديگران هم بدهيم. به من بده و مرا تماشا کن. «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ» با خدا عهد ميکنند، «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ» (توبه/75) خدايا به ما هم بده ببين چه ميکنيم، تو فقط به پولدارها و گردن کلفتها و شکم سيرها ميدهي، به ما هم بده ببين ما چه ميکنيم! آيه بعد پاسخ داده است. «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُون» (توبه/76) از فضلمان به آنها داديم بخل ورزيدند. «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ» (توبه/77) اين نفاق است. بارها گفتيم، همين گردن کلفتها خود ما هستيم. بد هستيم ما هستيم. خوب هستيم، ما هستيم.
«اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْکَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي» با زبانم به تو تقرب جستم. قلبم با آن مخالفت کرد. «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ اَلْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ اَلْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ اَلْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اَللِّسَانِ» خدايا سه گناه را بر من بيامرز. گناه چشم «اَلْأَلْحَاظِ». گناه زبان «اَلْأَلْفَاظِ». «وَ شَهَوَاتِ اَلْجَنَانِ» گناه دل. خدايا گناه زبان و چشم و دل را بر ما بيامرز.
شريعتي: امروز صفحه 470 قرآن کريم، آيات 26 تا 33 سوره مبارکه غافر در سمت خداي امروز تلاوت ميشود.
«وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ «26» وَ قالَ مُوسى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ «27» وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ «28» يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِيكُمْ إِلَّا ما أَرى وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ «29» وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ «30» مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ «31» وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ «32» يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ «33»
ترجمه: و فرعون گفت: «مرا بگذاريد تا موسى را بكشم و او پروردگارش را به يارى طلبد (تا نجاتش دهد) همانا من مىترسم كه دين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد بر پا كند». و موسى گفت: «من به پروردگار خود و پروردگار شما از (شرّ) هر متكبّرى كه به روز حساب ايمان ندارد پناه مىبرم». و مردى با ايمان از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مىداشت گفت: «آيا مىخواهيد مردى را كه مىگويد: پروردگار من خداوند است بكشيد؟! در حالى كه او از طرف پروردگارتان با دلايل روشن نزد شما آمده است، اگر او دروغگو باشد دروغش به زيان خود اوست ولى اگر راستگو باشد، بعضى از آنچه را به شما وعده مىدهد به شما خواهد رسيد، همانا خداوند كسى را كه اسرافكار (و) بسيار دروغگو است هدايت نمىكند. (آن مرد با ايمان در ادامهى سخن خود گفت:) اى قوم من! امروز حكومت براى شماست كه در اين سرزمين غلبه داريد، ولى اگر (قهر خدا) به سراغ ما آيد پس چه كسى ما را يارى خواهد كرد؟ فرعون گفت: «من جز آن چه را كه تشخيص مىدهم راه ديگرى به شما ارائه نمىدهم و من جز راه رشد، شما را هدايت نمىكنم.» و كسى كه ايمان آورده بود گفت: «اى قوم! من از روزى مثل روز (هلاك) آن احزاب بر شما مىترسم. (از سرنوشتى) مانند سرنوشت قوم نوح (كه به طوفان) و قوم عاد (كه به باد سخت و سرد و مسموم) و قوم ثمود (كه به صاعقه گرفتار شدند) و كسانى كه پس از آنها آمدند؛ و خداوند بر بندگان ارادهى ظلم نمىكند. اى قوم من! همانا من از روزى كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.روزى كه (از موقف حساب) روى مىگردانيد (و) فرار مىكنيد، (امّا) براى شما هيچ گونه پناهگاه و نگهدارندهاى در برابر عذاب الهى نيست؛ و هر كه را خداوند (بر اثر اعمالش) گمراه كند (و به حال خود واگذارد)، هيچ هدايت كنندهاى براى او نيست.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و در ادامه خدمت شما هستيم.
حاج آقاي حسيني: دو آيهي آخري که تلاوت شد، «وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ» گفتيم قيامت هفتاد نام دارد، يکي همين است. «يوم التَّناد» است. روزي که مردم را صدا ميزنند. يا مردم يکديگر را صدا ميزنند. يا فرشتهها مردم را صدا ميزنند. «يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ» ميگويند: بلند شويد برويد، حساب و کتاب تمام، ديگر به طرف آتش برويد. اينها پشت ميکنند و فرار ميکنند. مگر ميشود فرار کرد؟ «ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» از عذاب خدا نميتوانيد فرار کنيد. «وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ» يادمان باشد که روزي هست اسمش «يوم التَّناد» است، هم يوم القيامه است. هفتاد نام قرآن برايش ذکر کرده است، يکي هم «يوم تُوَلُّون» است. اينجا فرار کرديم، آنجا هم بايد فرار کنيم. فرار نکنيم.
قصه معروفي است که عارف بزرگ در صحن اميرالمؤمنين(ع) بود. کسي بود که خيلي شر بود معروف به عبد فرار بود. آن عارف بزرگ به او رسيد يک کلمه به او گفت. تأثير کلام او چه بود که با يک کلمه او را منقلب کرد؟ گفت: به تو چه ميگويند؟ گفت: عبد فرار ميگويند. فراري! «أ فررتَ من الله أ من رسوله» از چه کسي ميخواهي فرار کني؟ همين يک کلمه برايش بس بود. رفت از غصه توبه کرد و دق کرد. اينجا شايد فرار کنيم، چون راه فرار زياد است. ولي آنجا راه فرار نيست. «يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ» فرار ميکنيد ولي کجا ميخواهيد برويد؟
شريعتي: امروز خطبهي 78 نهجالبلاغه را به اتفاق مرور کرديم. متن اين خطبه را در کانال برنامه قرار ميدهند. انشاءالله بهرهمند شويد.
حاج آقاي حسيني: در مورد همين جملهاي که خوانديم،«اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْکَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي» خدايا بيامرز حرفهايي را که به زبان گفتم ولي قلب من مخالفت کرد. يکي از بزرگان ميفرمود: ما ميترسيم يکي از گناهاني که فرداي قيامت همين دروغهايي است که ما گفتيم. چطور؟ خدا علامه بحرالعلوم را رحمت کند. از علماي بزرگ شيعه است. ايشان يک اشعاري دارد. ميگويد: نماز که ميخواني وقتي «اياک نعبد و اياک نستعين» ميگويي، دروغ نگو. براي خدا شريک قرار نده. روي عادت نباشد. «اياک نعبد» ميگويي راست بگو. «اهدنا الصراط المستقيم» ميگويي، راست بگو. «اياک من طول به تفند و انت عبد لهواک تعبد» ميگويد: «تلهج في اياک نستعين» زبان است، هرچه ميخواهي ميگويي.«و انت غير الله تستعين» خيلي اشعار لطيفي است. با لهجه «اياک نستعين» ميگويي، «حسن لهُ الباطِنَ فوق الظاهر» اينقدر به ظاهرت نرس. ظاهر خوب است، به باطنت هم برس. خدا مرحوم آقا ميرزا جواد ملکي تبريزي را رحمت کند. ميفرمايد: لباست متنجس باشد، نمازت را قبول نميکنند. ما با روح متنجس نماز بخوانيم. لباسمان را گفتند عطر بزن، روحمان را عطر نزنيم؟ خدايا ما را بيامرز. زبانم يک چيزي گفت ولي عملم چيز ديگري گفت.
خدا را به حق محمد و آل محمد قسم ميدهيم به همه ما توفيق بدهد که در راه حفظ جان خودمان و جان ديگران، همه هموطنان و همه مؤمنين، قدم بزرگي برداريم. مطمئناً اين همدلي که اين ايام پيدا شده واقعاً ارزشمند است. خدايا به حق محمد و آل محمد همه گذشتگان و شهدا را با سيدالشهداء محشور بفرما.
شريعتي: بهترينها نصيب شما شود.