برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: حفظ زبان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 28-10-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
صبحي گره از زلف تو باز خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد
تو آيهي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما بينندهها و شنوندههاي عزيزمان، که از راديو قرآن صداي ما را ميشنوند. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم.
شريعتي: به رسم سهشنبهها مهمان سفرهي ناب و پر برکت نهجالبلاغهي شريف هستيم. بحث امروز شما را ميشنويم.
حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. امروز خطبهي 140 را ميگويم. اگر توفيقي باشد امروز يک مقدار نهجالبلاغه خواني داشته باشم. دوستان پيام ميدهند شما بيشتر توضيح ميدهيد و کمتر نهجالبلاغه ميخوانيد. يک بحثي را در مجموع نهجالبلاغه با اين نگاه که اميرالمؤمنين به مراقبت از زبان تذکر ميدهند. انشاءالله اگر بتوانم ترجمه کنم، ببينيد چقدر سفارش کردند، هم در خطبهها، هم در نامهها، هم در کلمات حکمت آميز.
«و من کلام له عليه السلام في النهي عن غيبه الناس» (نهجالبلاغه/خطبه 140) دنبال عيوب مردم نباشيد. اين بلايي که ما خيلي وقتها گرفتار آن ميشويم. «و انما ينبغي لاهل العصمه» حضرت مردم را به سه دسته تقسيم ميکند. ميفرمايد: شما جزء کدام دسته هستيد. اگر شما پاک پاک هستيد. آقا من آدم خوبي هستم و هيچ خلاف و گناهي ندارم. حق دارم ديگران را سرزنش کنم؟ نخير. «و انما ينبغي لاهل العصمه و المصنوع اليهم في السلامه» اگر شما اهل عصمت هستي، اگر از گناه معصوم هستي، هرکسي در حدي از عصمت است. اگر آدم خوبي هستي، «ان يرحموا اهل الذنوب و المعصيه» شما به اهل گناه نگاه رحم و ترحم داشته باش و دست آنها را بگير. نه اينکه آنها را سرزنش کن. «و يکون الشکر هو الغالب عليهم» تو آدم خوبي هستي، الحمدلله بگو. آقا من اولادهايم، اولادهاي خوبي نيستند. شما اولادت خوب است، بگو: الحمدلله. چرا مرا سرزنش ميکني؟ ميتواني کمک کن! من خانه و خانواده خوبي ندارم. شما خانواده خوبي داري، الحمدلله بگو. يک کسي خودش خيلي خوب است اما فرزندانش درجه يک نيستند. برادر و خواهرانش درجه يک نيستند. تو درجه يک هستي، الحمدلله بگو. راست ميگويي به من کمک کن. چرا بر سر من ميزني؟ تو آدم خوبي هستي، من بد هستم. تو نگاه رحمت به من داشته باش. دستگير باش. «و الحاجز لهم عنهم» به جايي که دنبال عيب جويي ديگران بروي، شکر خدا را بکن.
دسته دوم خودش هم عيب دارد. «فکيف بالعائب الذي عاب اخاه» خودش گرفتار يک سري از گناهان هست، آنوقت ديگري را سرزنش ميکند. «و عيره ببلواه» يک گرفتاري و بلوا و مصيبتي هست، او را سرزنش ميکند. «اما ذکر موضع ستر الله عليه» بيچاره! خدا تو را پوشانده است. فراموش کردي؟ خدا پرده انداخت و آبروي تو را حفظ کرد. «من ذنوبه مما هو اعظم من الذنب الذي عابه به» خدا پرده تو را کنار بزند، گناهان تو خيلي سنگينتر از اين است که بروي ديگري را سرزنش کني.
از وجود مقدس پيامبر حديث داريم. حضرت فرمود: «لَوْ تَكَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُمْ» (عيونأخبارالرضا، ج 2، ص 53) اگر خدا پردهها را کنار ميزد، يکي که از دنيا ميرفت، حاضر نبوديد جنازه يکديگر را دفن کنيد. خدا ستار العيوب است. من فردا از دنيا ميروم، همه خيلي احترام ميکنند، ميگويند: چقدر آدم خوبي بود. اگر خدا پرده را کنار ميزد، جنازهها روي زمين ميماند. کسي حاضر نبود. خدا آبروداري کرده است.
«و کيف يذمه بذنب» چطور آنها را سرزنش ميکني. خودت هم همين گناه را مرتکب شدي. نه من اين گناهها را مرتکب نشدم. «قد رکب مثله فان لم يکن رکب ذلک الذنب بعينه» اگر اين گناه را «فقد عصي الله فيما سواه» گناهان ديگري انجام دادي، «مما هو اعظم منه» مگر گناهان ديگر سبک است؟ هر گناهي سنگين است. يکي از بديهايي که ما داريم، اين است. کار خودمان را توجيه ميکنيم. خطاي خودمان را توجيه ميکنيم. اينکه چيزي نبود ما انجام داديم. اما وقتي همين را از ديگري ميبينيم، همه را محکوم ميکنيم. «وايم الله» اميرالمؤمنين(ع) قسم ميخورد، «لئن لم يکن عصاه في الکبير، و عصاه في الصغير» حالا بگو: آن خلافي که او انجام داده من انجام ندادم. ولي يک گناه بزرگي باز خودت انجام دادي. «لجراءته علي عيب الناس اکبر» اينکه تو به خودت اجازه ميدهي که ديگران را سرزنش کني، اين اکبر است و از همه بالاتر است. «لئن لم يکن» حالا اين آقا يک فسق و فجوري داري، يک شراب خواري دارد، ارتباطي دارد، ميگويد: خدايا شکرت ما از اين گناهها نداريم! الحمدلله که نداري ولي به کار ديگران کار نداشته باش. اگر به کار ديگران کار داري، اميرالمؤمنين ميفرمايد: اينکه تو جرأت داري عيب ديگران را بگويي، از گناه او بدتر است. اميرالمؤمنين ميفرمايد: اگر آن گناه بزرگي که او انجام داده، تو ميگويي: ما از اينها نداريم. اما همين که عيب جويي ميکني از همه بالاتر است. «لجراءته علي عيب الناس اکبر»
ما گاهي براي خودمان يک بلاها و گناهاني ايجاد ميکنيم، که به آنهايي که فسقهي فجرهي ظلمه، آنها اين کارها را انجام نميدهند. او يک گناهي کرده و گاهي حق الله هم هست. اتفاقاً آخر عمر هم پشيمان ميشود و توبه ميکند. بالاخره يک ماه رمضاني، شب جمعهاي، کربلايي ميرود، فرصتي ميشود توبه ميکند. ما آبروي مردم را ميبريم. بايد حواسمان را جمع کنيم. از خودمان غافل نشويم. هواپيما وقتي پرواز ميکند که سالم باشد. يک نقص داشته باشد، پرواز نميکند. ما وقتي پرواز ميکنيم که هيچ نقصي نداشته باشيم. اگر مسجد ميروم و از آن طرف هم با آبروي مردم بازي کرديم، اين درست نيست.
«يا عبد الله، لا تعجل في عيب احد بذنبه» عجله نکن عيب کسي را «فلعله مغفور له» شايد خدا او را آمرزيده باشد. «و لا تامن علي نفسک صغير معصيه» يک گناه کوچک خودت را مطمئن نباش، «فلعلک معذب عليه» شايد براي همان عذاب شدي. «فليکفف من علم منکم عيب غيره لما يعلم من عيب نفسه» دنبال عيب خودت باش و کاري به ديگران نداشته باش. چقدر اين داستان و اين حديث زيباست. هشدار دهنده است. از رواياتي است که دلم ميخواهد هر هفته بخوانم. امام صادق(ع) فرمود: «من يري ان له فضلا علي الآخرين فهو من المستکبرين» هرکسي که خودش را بهتر از ديگران بداند، اين از مستکبرين است. اگر من به کسي بگويم: خدا نابودتان کن. خدا از روي زمين شما را بردارد. اگر به کسي اينطور گفتم، امام فرمود: تو از مستکبرين هستي. اصحاب امام صادق تعجب کردند. يعني چه! «فضلاً بالعافيه» ميگويد: من بهتر هستم چون آدم خوبي هستم. من نماز و دعا و ثناء دارم. اينها دائم دنبال فسق و فجور هستند. نگويم از آنها بهتر هستم؟ من مستکبر هستم! حضرت فرمود: «هيهات هيهات»! بعد سورهي مبارکه اعراف آيهي 127 را خواند. فرمود: داستان موسي و سحره را نخواندهايد؟ سحره آمدند، براي چه؟ فرعون اينها را آورد که سحر موسي را باطل کنند. به فرعون گفتند: پاداش ما چيست؟ «إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ» (اعراف/113) اگر ما غالب شديم، پاداش داريم؟ گفت: بله. «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» (اعراف/114) مقرب خدا ميشوي. چون چيز مهمي بود. موسي داشت سلطنت فرعون و تمام خدايي او را به هم ميزد. گفت: شما مشکل مرا با موسي حل کنيد، مقرب درگاه من ميشويد. وقتي آمدند و معجزهي حضرت موسي را ديدند، سحر خودشان را عرضه کردند، معجزه حضرت موسي را که ديدند گفتند: اين سحر نيست! گفتند: «آمنّا» ايمان آوردند. فرعون گفت: چرا ايمان آورديد؟ بدون اجازهي من ايمان ميآوريد؟ «قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُم» (اعراف/123) قبل از اينکه اجازه بدهم ايمان ميآوريد؟ شما را اعدام ميکنم. به چوب نخل آويزان ميکنم. گفتند: هرکاري ميخواهي بکني، بکن! هرچه زور بزني و تلاش کني در اين دنياست. به شهادت برسيم ديگر نميتواني با ما کاري کني. هرکاري داري در اين دنيا با ما انجام بده. فرعون تمام سحره را شهيد کرد. امام صادق(ع) فرمود: ببين! آدمهايي که آمده بودند مقرب دربار فرعون شوند، مقرب درگاه الهي شدند. جزء شهدا شدند.
الآن اگر ما بوديم ميگفتيم سحرهي فسقهي فجره، نه! خدا زمين را از وجود شما پاک کند. صبر کن. ببين آخرش چه ميشود؟ اميرالمؤمنين فرمود: شايد خدا او را آمرزيد. ما خبر نداريم. ولي ما در عذاب گرفتار بوديم. چرا اينقدر سفارش شده که کسي که از دنيا رفت، مؤمن و مسلمان از دنيا رفت ديگر شما حق قضاوت در مورد او را نداريد. شايد خدا او را آمرزيد. شايد عفو الهي شامل حال او شد و شامل حال تو نشد.
خطبهي 141 هم بعضيها گفتند دنبالهي خطبه 140 است. اما مرحوم سيد رضي جدا کرده است. «ايها الناس، من عرف من اخيه وثيقه دين و سداد طريق» اگر ديدي برادر ايماني تو آدم متديني است، استواري در دين دارد، يک روش روشني دارد، درستي و پاکي دارد، «فلا يسمعن فيه اقاويل الرجال» گوش به حرف ديگران نده. اگر تو برادر ايمانيات را ميشناسي به حرف ديگران گوش نده. «اما انه قد يرمي الرامي و تخطي ء السهام» گاهي کسي يک حرفي ميزند، اشتباه ميکند. ما نميدانيم درست ميگويد. هرکس هرچه گفت درست است. هرکس بدگويي کرد، هرکس غيبت کرد، هرکس تهمت زد باور ميکني؟
الآن يکي از مشکلات در جامعه ما فضاي مجازي است که يکي از اشکالاتش اين است. آقا خبر داري فلاني چه کرد؟ در فضاي مجازي آمده است. يعني فضاهاي مجازي معاذ الله آيه قرآن شده است؟! وحي الهي است. بعد از اينکه آبروي طرف به کلي رفت، ميگويند: نه تکذيب شد. اين کليپ دو تا بود کنار هم گذاشته بودند اينطور شده بود. اين جعل بود. ديگر اين بنده خدا ميتواند در جامعه بيايد؟ فرزندانش ميتوانند به جامعه بيايند؟ همين تکذيب شد، تمام شد. شما يک کسي را از حيثيت مياندازي. بعد تکذيب ميکني. مگر تکذيب به گوش مردم ميرسد؟ الآن فضاي مجازي به دنبال پيدا کردن يک خبر داغ است. فلاني کليپش آمد آبرويش رفت. بعد تکذيب ميکنند. تکذيب آنطور گسترش پيدا نميکند. آنچه دنبالش ميگردند، زود از همديگر ميگيرند و کپي ميکنند، فوري به هم خبر ميدهند آبروريزي است. الآن شما يک کليپ در مورد من درست کن، که آقا ايشان چه حالي در نماز شب دارد. به جان خودم اگر هزار نفر دانلود کنند. مثلاً ما از يک جايي رد ميشديم، عمامه ما در يک جوي افتاده است. آقا اين کليپ ميليوني بازديد ميشود. اصلاً دنبال نقطه ضعف ميگرديم. مزه فضاي مجازي به نقطه ضعف است. اگر نقطه ضعف نباشد که کاري به خوبي همديگر نداريم. الآن اگر کليپي ساخته شود که آقا در فلان استان هزار نفر را تحت پوشش را قرار داده و هزار بچه يتيم را نگهداري ميکند. هيچکس نميبيند. اما همان آقا يک رابطه نامشروع داشته باشد، ببينيد چطور پخش ميشود.
اميرالمؤمنين ميفرمايد: «مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ دِينٍ وَ سَدَادَ طَرِيقٍ فَلا يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَال» به حرف ديگران گوش نکند. «اما انه قد يرمي الرامي و تخطي ء السهام» گاهي يک تير را خطا انداخته است. اشتباه کرده است و بيخود گفته است. «و يحيل الکلام» گاهي حرفش باطل است «و باطل ذلک يبور» اين باطل از بين ميرود، اما آبروي اين از بين رفته است. «و الله سميع و شهيد» خدا حواسش هست. من در هر جلسهاي که ميروم ميگويم: جوانها تو را به خدا مواظب باشيد. با آبروي کسي بازي نکنيد. اگر خدا بخواهد با آبروي ما بازي کند، هيچ مانعي نيست. خدا سميع و بسيار شنواست. «اما انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع اصابع» بين حق و باطل چهار انگشت است. سؤال کردند: يعني چه؟ «الباطل ان تقول سمعت، و الحق ان تقول رايت» فرمود: بين حق و باطل چهار انگشت فاصله است. خيلي از قضاوتهاي ما براساس همين شنيدههاست. امروز به ديدههاي خودمان نميتوانيم اعتماد کنيم. اجازه نداريم آبروي کسي را ببريم. جوانها امروز کليپ درست ميکنيد، ولي نوبت کليپ خودتان هم ميشود! کارگردان کليپ خود خداست. خدا درست ميکند. آنوقت ديگر نميتواني جلويش را بگيري!
من از ترس آبروي خودم اين حديث را تابلو کردم و بالاي سرم زدم. «مَنْ عَيَّرَ مُومِناً بِذَنْبٍ لَمْ يَمُتْ حَتَّي يَرْكَبَهُ» (كافي، ج2، ص356) کسي مؤمني را بخاطر يک گناه سرزنش کند، «لَمْ يَمُتْ حَتَّي يَرْكَبَهُ» نميميرد تا خودش گرفتار آن گناه شود. حالا بر سر کسي بزني، آخر خودت گرفتار ميشوي. «من تتبع عورات المؤمنين» کسي دنبال عيوب مردم برود و عيب جويي کند، «تتبع الله» خدا برايش کليپ درست ميکند. «عورته و من تتبع الله عورته فضحه و لو في جوف بيته» (المحاسن، ج1، ص104) در درون خانه آبرويش را ميبرد.
مرحوم زين العابدين گلپايگاني (ره) ميگويد: خداوند يک سلسله کارها را ميپسندد. قبول ميکند ولو براي خدا نباشد. يکي همين است. آبروي کسي را حفظ کن، عيبش را بپوشان. براي خدا نباشد. قصد قربت هم نداشته باشد، اخلاص هم نداشته باشد. آبروداري کن خدا برايت جبران ميکند. يکجا که آبرويت در خطر است، اي خدا به دادم برس! ديگر خودت مرا حفظ کن. خدا جبران ميکند. دين ما خيلي روي ارزشها تأکيد دارد. ميگويد: شما اين کارها را انجام بده، براي خدا هم نباشد، عيب ندارد. آبروداري کن. دست ديگران را بگير. سخاوت داشته باش. به مؤمنين پناه بده. قصد قربت هم بکن، «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّه مِنَ الْمُتَّقِين» (مائده/27) بله اگر بخواهد قبول شود، قبول از متقين، پاداشش جاي خودش است. ولي حتي اگر طرف متقي نباشد و براي خدا نباشد، قصد قربت هم نداشته باشد، کار خوب است، آبروداري کن من از تو ميخرم. دستگيري کن من از تو ميخرم. پرده پوشي کن من از تو ميخرم. من برايت جبران ميکنم. سخاوت داشته باش و به يک مسلمان پناه بده من جبران ميکنم. دين ما ميگويد: خدا چند مورد کار را از تو ميخرد. ولو کافر باشي و مجوسي و يهودي باشي. ولو هيچ چيز را قبول نداشته باشي. اصلاً دين آسماني نداشته باشي. مشرک باشي و با خدا رابطه نداشته باشي. من از تو ميخرم. تو آبروي مردم را حفظ کن.
يک نکته را بگويم، اينکه گفتيم تصديق نکن، نه به اين معنا که کلاه سر ما برود. نامه 69 نهجالبلاغه، نامه به حارث همداني است که يکي از اصحاب جليل القدر اميرالمؤمنين است. حضرت ميفرمايد: «و لا تحدث الناس بکل ما سمعت به» هرچه شنيدي براي ديگران نگو. حق و باطل، «سمعت» شنيدم، باطل است. «رأيت» حق است. تازه «رأيت» هم گاهي دوز و کلک درونش است. وظيفه نداري به همه بگويي هرچه را که شنيدي. «فکفي بذلک کذبا» براي دروغ همين بس است. الآن خبر را در فضاي مجازي بلافاصله منتشر ميکنيم. صحت دارد؟ بله، براي من آمده است. خبر رسيده است. تلويزيون گفته است. تلويزيون حجت است؟ صدا و سيما هر خبري داد، ميشود قطعي رويش قسم خورد؟ رسانه معصوم است. نه! اشتباه ميکند. ولي از آن طرف مواظب باش کلاه سرت نگذارند. مؤمن بايد بيدار باشد. «و لا ترد علي الناس کل ما حدثوک به، فکفي بذلک جهلا» هرچه هم شنيدي رد نکن. مثلاً آمدند گفتند: فلاني اهل فلان سرقت بوده و سوء سابقه دارد. تو هم بگو: اميرالمؤمنين فرموده: به اين حرفها اعتنا نکن. فردا هم او را در دفتر خودت استخدام کن. تمام صندوق تو را خالي کند، بگو: اميرالمؤمنين گفته است. نه! حواست جمع باشد. آبرويش را نبر. اگر وارد بخش حکمتهاي نهجالبلاغه شويم، غوغا است!
شريعتي: حاج آقا فرمودند: طبق فرمايش اميرالمؤمنين فاصلهي بين حق و باطل چهار انگشت است. باطل آن است که بگويي: شنيدم و حق آن است که بگويي: ديدم. متأسفانه در اين روزها در همين فاصلهي چهار انگشتي بين خق و باطل خيلي از ما گم ميشويم. خدا کند راه را پيدا کنيم و مسيري را برويم که بايد برويم. امروز صفحه 463 قرآن کريم، آيات 41 تا 47 سوره مبارکه زمر در سمت خداي امروز تلاوت ميشود.
«إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ «41» اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ «42» أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ «43» قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «44» وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ «45» قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ فِي ما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «46» وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ «47»
ترجمه: همانا ما براى (هدايت) مردم كتاب (آسمانى قرآن) را به حقّ بر تو نازل كرديم، پس هر كه هدايت را پذيرفت به سود خود اوست و هر كه گمراه شد، پس بى شك بر ضرر نفس خويش (قيام كرد و) گمراهى را برگزيد و تو وكيل بر مردم نيستى (تا با اجبار آنان را هدايت كنى). خداوند است كه جانها را به هنگام مرگشان به طور كامل مىگيرد، و (جان) آن را كه نمرده است در هنگام خواب (مىگيرد)، پس آن را كه مرگ بر او قطعى شده نگاه مىدارد و جانهاى ديگر را (كه مرگش فرا نرسيده) براى مدّتى معين (به جسم آنان) باز مىگرداند. بى شك در اين (گرفتن و دادن روح هنگام خواب و بيدارى)، براى گروهى كه فكر مىكنند نشانههايى بزرگ (از قدرت خدا) وجود دارد. آيا مشركان به جاى خدا (بتها را) شفيعان گرفتهاند؟! بگو: «آيا اگر مالك هيچ چيز نباشند و قدرت تعقّل نداشته باشند (باز هم شفيع شما خواهند بود)؟» (اى پيامبر! به آنان) بگو: «تمام شفاعتها (در دنيا و آخرت) براى خداست، براى اوست حكومت و فرمانروائى آسمانها و زمين، سپس به سوى او برگردانده مىشويد.» و هرگاه خداوند به تنهايى ياد شود، دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند متنفّر مىشود، ولى هرگاه از غير او ياد شود، بىدرنگ شادمان مىشوند. بگو: «خداوندا! اى آفريدگار آسمان و زمين! و اى داناى غيب و شهود! تويى كه در ميان بندگانت در آن چه همواره اختلاف مىكنند، داورى خواهى كرد.» و كسانى كه ستم كردهاند اگر تمام آن چه را كه در زمين است و مانند آن را با آن مالك باشند، در روز قيامت براى نجات از عذاب سخت الهى همهى آن را فديه خواهند داد (ولى چه سود؛ در آن روز) براى آن ستمگران از سوى خداوند چيزهايى روشن و ظاهر مىشود كه هرگز در محاسباتشان پيشبينى نمىكردند.
شريعتي: همينجا يادآوري کنم که برنامه پنجشنبه را از دست ندهيد. برنامه حاج آقاي مهندسي که خيلي هم مورد استقبال دوستان عزيز و گرانقدر قرار گرفته است. اشاره قرآني را بفرماييد و در ادامه خدمت شما هستيم.
حاج آقاي حسيني: بسياري از بينندگان ما ميگويند: ما سمت خدايي شديم با بيان مرحوم مهندسي. الآن هم که آدم تکرار بحث را ميبيند، واقعاً تأثيرگذار است. آيهي پاياني که تلاوت شد «وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا» خيلي هشدار عجيبي است. علامه طباطبايي(ره) بياني ذيل همين آيه دارد. ميفرمايد: چرا فرداي قيامت، يکي از اسامياش «يوم التغابن» است؟ سورهاي به نام سورهي تغابن داريم. يعني روزي که آدم مغبون شده و ضرر کرده است. کلاه سرش رفته است. چه کسي سر ما کلاه ميگذارد؟ در قيامت کسي سر کسي کلاه نميگذارد. چرا ميگويند: «يوم التغابن»؟ فرمود: به دليل همين آيه است. در دنيا ما براي هر چيزي ميزاني درست کرديم. آن دقيق نشان ميدهد. الآن هواي اينجا چند درجه بالاي صفر است. شما يک ميزاني ميگذاريد، مشخص ميشود. هر چيزي يک ميزاني دارد. دقيق نشان ميدهد. ولي ما فکر ميکنيم، اينجا بر سر کسي زديم. ظلمي به کسي کرديم. زن و بچهمان را در فشار قرار داديم، مجبور هستند بايد با ما بسازند، چشمشان کور، بايد با ما بسازند. کارگري داشتيم و بر سرش زديم. اذيتش کرديم. فرداي قيامت هم خدا يکي بر سر ما ميزند. چون اينطور حساب ميکنيم فرداي قيامت يوم التغابن است. عجب کلاهي سر ما رفت. يعني در برابر اين ظلم ما بايد چنين عذابي ببينيم.
علامه طباطبايي ميفرمايد: عذابهاي قيامت و پاداشهايش قابل مقايسه با هيچي نيست. آنوقت اين آيه ميگويد: «وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» آنهايي که فردا گرفتار عذاب ميشوند، اگر همه عالم براي آنها باشد، «وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ» حاضر هستند همه را خرج کنند تا از آن عذاب نجات پيدا کنند. دو برابرش هم داشته باشند، بدهند و از عذاب نجات پيدا کنند، نميتوانند. «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ» فکرش را نميکردند، محاسبه نميکردند که بر سر کسي بزنند، يک روزي آشکار شود. عذابي ميبينند که در محاسباتشان نيامده است. لذا ميگويند: يوم التغابن، کلاه سر ما رفت. بر سر کسي زدي. آبروي کسي را بردي. مال کسي را خوردي. بندگي خدا نکردي. در شصت سال عمرت سر به سجده حق نگذاشتي.
يکوقت آقايي از دنيا رفته بود. بچههايش نزد من آمدند گفتند: ما ميخواهيم براي پدرمان نماز و روزه بدهيم. گفتم: چند سال؟ گفت: شصت سال نماز و شصت سال روزه! گفتم: پدرتان چند سال عمر کرده است؟ گفت: 75 سال! گفتم: يعني يک رکعت نماز نخوانده است. گفتم: وظيفه شما نيست. چون وصيت نکرده بود. گفتند: ما ميخواهيم خدمت کنيم. يعني کسي شصت سال يک سجده حق نداشته باشد. بر سر کسي زده باشد. آبروي کسي را برده باشد. آنوقت فرداي قيامت بايد اين آيه را تابلو کنيم. «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ» علامه طباطبايي ميگويد: رمز يوم التغابن اين است. عذابي را ميبينند که باور نميکردند. مخصوصاً در حق الناس، در آبروي کسي را بردن. علامه مجلسي فرمود: آن کسي که نهي از منکر ميکند، آن کسي که امر به معروف ميکند، جگرش سوخته و ميخواهد کسي را نجات بدهد. يعني نصيحت دلسوزانه کرده است. ولي تو که داري بر سر کسي ميزني، ميخواهي دلت خنک شود. فرق ميکند کسي دلش سوخته کسي را نصيحت ميکند، کسي بر سر کسي ميزند، دلش خنک شود.
يکوقتي در حالات پيامبر خدا گفتيم، عبدالله بن مسعود ميگويد: پيامبر خدا روزهاي آخر عمرشان اصحاب را جمع کردند. خواستند ما را نصيحت کنند. يک نگاهي به ما کردند، اشک حضرت جاري شد. از بس محبت به اصحابشان داشتند. ده بار دعا کرد. فرمود: «حياکم الله، نصرکم الله، رفعکم الله، رزقکم الله» ده تا دعا کردند و بعد فرمودند: «اوصيکم بتقوي الله» شما ميخواهي نصيحت کني، بسم الله! بگو: پسرم شما اخلاقت خوب است. درست خوب است. نمازت خوب است. حجابت خوب است. رفتارت با دوستانت خوب است. رفتارت با من خوب است. رفتارت در جامعه خوب است، ده مورد را بگو بعد نقطه ضعفش را بگو. ما ميگوييم: اي خاک بر سرت با اين زندگيات! من به چه چيز تو دلم خوش باشد؟
خدا علماي بزرگ ما را رحمت کند. تا ميخواستند يک عالم را نقد کنند، اول طلب رحمت ميکردند و بعد نقد ميکردند. مثلاً يک ايرادي به کلام شيخ انصاري داريم. اول ميگفتند: شيخ انصاري، آن عالم بزرگ، آن درياي علم و دانش، بعد نقد ميکردند. مرحوم آيت الله العظمي فاضل ميفرمودند: من يازده سال سر درس آيت الله بروجردي بودم. يکبار نديدم ايشان سر درس وقتي ميخواهد کلمات علماي قبل از خودش را نقد کند، بگويد: من چنين ايرادي به شيخ انصاري دارم. من چنين ايرادي به شيخ طوسي دارم. يکبار اينطور نگفت. ميفرمود: من خيلي تأمل در اين کلام شيخ انصاري کردم. آخر نفهميدم چه ميخواهد بگويد. خيلي تأمل در کلام شيخ طوسي کردم ولي نفهميدم. حالا بگويم که چرا نفهميدم. اين يک نقد است، اين هم يک نقد است که ما ميکنيم. الآن ادب اجتماعي ما در امر به معروف و نهي از منکرمان، اگر طرف فهميد تو جگرت ميسوزد، دلت ميسوزد، آنوقت هر حرفي زدي قبول ميکند.
کلمات حکمت آميز کلمهي 71 را بخوانم. اميرالمؤمنين فرمود: «إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلَامُ» هروقت عقلت کامل شد حرفت کم ميشود. اينهايي که پر حرف هستند يک مشکل و اختلال دارند. عقل درجات دارد. ما عقل کل که نيستيم. حضرت ميفرمايد: اگر طرف عقلش تام بود، حرفش کم ميشود. اگر حرفش زياد است، عقلش کم است. مرحوم علامه طباطبايي (ره) ميفرمايند: پر حرفي حافظه را از بين ميبرد. اميرالمؤمنين(ع) ميفرمود: «اکثر صَمتک» سکوتت را زياد کن. فکرت زياد ميشود.
کلمه 123 باز خيلي زيباست. اميرالمؤمنين تشييع جنازه بودند. «فَسَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ» کسي تشييع جنازه ميخنديد. حضرت فرمود: چرا ميخندي؟ «فَقَالَ كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا» فکر ميکني مرگ سراغ ما نميآيد؟ حضرت نصيحت کردند تا به اينجا رسيدند. خوشا به حال کسي که اين هشت ويژگي را داشته باشد. «طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِى نَفْسِهِ» خودش را بزرگ نبيند. «وَ طَابَ كَسْبُهُ» کسبش پاکيزه باشد. «وَ صَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ» باطنش درست باشد. امروز مشکل جامعه ما باطن خراب است. «وَ حَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ» اخلاقش خوب باشد. «وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ» زيادي مالش را بدهد اما زيادي زبانش را نگه دارد. هر روز مراقبت کنيد. از زيادي زبانمان بکاهيم. از زيادي مالمان در راه خدا بدهيم.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم ميدهيم خداوند حوائج همه عزيزان را برآورده بخير بفرمايد. گرفتاريهايشان را برطرف بفرمايد. مريضهايشان را لباس عافيت بپوشاند. رفع هم و غم و گرفتاري از همه شيعيان بفرمايد. مسلمانها در سراسر عالم مخصوصاً در افغانستان و سوريه و عراق و يمن، بر دشمنانشان پيروز بگردان. دنيا و آخرت ما را از اهلبيت جدا مگردان.
شريعتي: بهترينها نصيب شما شود.