اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-10-21-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – تکريم فضيلت‌ها


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تکريم فضيلت‌ها
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 21-10-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما. به شما و ايماني که از آن سرشار هستيد. سلام مي‌کنم به بيننده‌ها و شنونده‌هاي عزيزمان، باز هم ارتحال مجاهد نستوه حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني را تسليت مي‌گويم. امروز هم مردم نشان دادند که همچنان قدرشناس هستند و با تشييع پيکر مرحوم هاشمي رفسنجاني واقعاً سنگ تمام گذاشتند. براي شادي روحشان دعا مي‌کنيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. من هم ارتحال اين عالم مجاهد را به همه عزيزان تسليت مي‌گويم.
شريعتي: به رسم سه‌شنبه‌ها مهمان سفره‌ي ناب و پر برکت نهج‌البلاغه‌ي شريف هستيم. ببينيم امروز براي ما چه به ارمغان آورده‌اند.
حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. يکي از سيره‌هاي اميرمؤمنان و بلکه بالاتر يکي از اصول و پايه‌ها در سيره‌ي اميرالمؤمنين، هم سيره‌ي علوي و هم سيره‌ي نبوي، تکريم فضيلت‌ها هست. يادم هست يکوقتي از يکي از اساتيد بزرگوار تفسير ما سؤالي پرسيدند. شايد اين سؤال براي خيلي از بينندگان مطرح باشد. سؤال کردند که اين قرآن کريم که بيش از شش هزار آيه دارد، نمي‌شد از آن طرف مي‌گويند: 124 هزار پيامبر نام پانصد نفر از اين پيغمبرها در قرآن مي‌آمد؟ در قرآن کريم کلاً نام 26 پيامبر بيشتر نيامده است. از 124 هزار پيامبر فقط نام 26 پيامبر آمده است. بيش از شش هزار آيه دارد. جا نبود در اين آيات، کم مي‌آمد؟ صد تا، دويست تا، پانصد تا از اسامي پيغمبران در قرآن کريم مي‌آمد. اين بزرگوار جواب خوبي دادند. فرمودند: هم قرآن و هم اولياي خدا، اميرالمؤمنين و خود نبي مکرم اسلام به جاي تأکيد بر افراد و شخصيت‌ها روي فضيلت‌ها تأکيد دارند. اگر شخصيت‌ها به جايي رسيدند به خاطر فضيلت‌ها هست.
من يک نگاهي به آيات قرآن مي‌کردم، شايد براي عزيزان جالب باشد. به عنوان مثال من هشت تا از مهمترين ارزش‌هاي ديني که در قرآن آمده را نام مي‌برم. اينها اصول ارزش‌هاي ديني است. ايمان، جهاد، شهادت، انفاق، صبر، اخلاص، صداقت، اصلاح. من جمع زدم و ديدم اين آيات و موضوعات در قرآن کريم بيش از سيصد بار تکرار شده است. يعني قرآن به جاي اينکه نام پيامبران را بياورد و تکرار کند، نام اولياي خدا را بياورد، هي گفته: «الذين آمنوا»، «جاهدوا»، «قتلوا» به شهادت رسيدن، «انفقوا» انفاق کردن، «صبروا» صبر و پايداري کردن، «اخلصوا» اخلاص داشتن، «صدقوا» با صداقت رفتار کردن. «اصلحوا» قصدشان خيرخواهي و اصلاح در جامعه بوده است. روي اينها تأکيد کرده و خيلي مهم است.
مثلاً قريب 260 بار در قرآن «آمنوا» آمده است. «جاهدوا، قتلوا، انفقوا، صبروا» 17 بار واژه‌ي «انفقوا» داريم. 15 بار واژه‌ي «جاهدوا» داريم. جمعاً اين هشت اصل که به عنوان اصول ارزش‌هاي ديني مي‌شود نام برد، بيش از سيصد بار ما اين واژه‌ها را در قرآن داريم. اينها مهم است. اگر هم به کمال رسيدند و شخصيت‌ها، شخصيتي پيدا کردند به خاطر ايمان است، جهاد است، شهادت و انفاق است. 124 هزار پيامبر فقط نام 26 نفر آمده است. اين همه اولياي خدا و اصحاب خوب پيامبر، نامشان نيامده است. اين استاد بزرگ فرمود: قرآن روي اين فضيلت‌ها تأکيد دارد.
مشکل هميشه‌ي جوامع ديني اين است، به هر مقداري که به اين فضيلت‌ها نزديک شوند، مؤمن واقعي هستند. همين «آمنوا» ايمان، يعني باور. ما چقدر الآن باور در زندگي‌مان قوي است؟ باور به وعده‌هاي الهي، اگر باور داشتيم آنوقت جهاد مي‌رفتيم و انفاق مي‌کرديم و در مصيبت‌ها صبر مي‌کرديم. اولينش ايمان است. قرآن کريم سوره‌ي مبارکه‌ي قصص آيه‌اي دارد جالب است. قرآن کريم مي‌فرمايد: داستان حضرت موسي و مادرش، خدا شهيد آيت الله مطهري را رحمت کند. مي‌فرمودند: اگر سه زن نقش خودشان را به زيبايي اجرا نمي‌کردند، اصلاً ما پيامبري به نام موسي نداشتيم. سه زن مؤمن، مادر موسي، خواهر موسي و آسيه! آنوقت راجع به مادر موسي آيات هفتم تا يازدهم سوره‌ي قصص هست. «وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى» ما به مادر موسي وحي کرديم،‏ «أَنْ أَرْضِعِيهِ» به اين کودک شير بده، «فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ» وقتي ترسيدي مأمورين فرعون بيايند موسي را ببرند به قتل برسانند، «فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ» در دريا و در امواج خروشان نيل بيانداز. مادر مي‌تواند بچه‌اش را به خاطر کلامي که خدا گفته و وعده‌اي که خدا داده در يک صندوقچه بگذارد و به امواج خروشان نيل تحويل بدهد. چرا؟ «وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي» نترس، «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما برمي‌گردانيم. همين حرف را خدا به ما هم گفته است. جان طلب ما، گفته: از مالت بگذر،«إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما باور نداريم. «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» (قصص/7) نه فقط برمي‌گردانيم، از پيامبران و مرسلين مي‌شود. اين ايمان است. مادر موسي اين ايمان را داشت. خواهر موسي داشت. آسيه داشت و ما نداريم.
هرچه باورها در زندگي ما تقويت شود، آنوقت مي‌توانيم کارهاي بعدي را انجام بدهيم. الآن به مادري مي‌گوييم: بگذار فرزندت دارد قدمي در راه‌ کارها و خدمات ديني برمي‌دارد، مثلاً مي‌خواهد طلبه شود، خيلي‌ها مي‌نويسند ما مي‌خواهيم طلبه شويم، پدر و مادر ما موافقت نمي‌کنند. در فلان کار خير پدر و مادرم موافقت نمي‌کنند. مادر موسي باور داشت و فرزندش را در امواج خروشان نيل تحويل بدهد، چون خدا گفته: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» پس اين ارزش‌ها مهم شد.
ايمان، جهاد، شهادت، صبر، اخلاص، صداقت، در قرآن در سوره‌ي مبارکه توبه ده تا از اين ويژگي‌ها رديف هم آمده است. خدا مي‌توانست به جاي اين ده ويژگي اسم ده پيامبر را ببرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ» (توبه/111) خدا خريدار جان و مال مؤمنين است. «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» دارد از مجاهدين تعريف مي‌کند. بعد ده ويژگي را مي‌گويد. «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» (توبه/112) مي‌توانست به جاي اين ده ويژگي اسم ده پيامبر را ببرد. اينها مهم است. آنهايي که توبه مي‌کنند، عبادت مي‌کنند، حمد خدا مي‌گويند، جهاد مي‌کنند، در رکوع و سجده هستند، امر به معروف و نهي از منکر مي‌کنند، حدود الهي را حفظ مي‌کنند، مؤمن هستند، به مؤمنين بشارت بده.
قرآن کريم سيزده بار گفته: «لا يَستَوي، ما يَستَوي، هَل يَستَوي» چه کساني با چه کساني مساوي نيستند. اين سيزده آيه را خود عزيزان مراجعه کنند. «وَ ما لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» مردم چرا انفاق نمي‌کنيد؟ «وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» آخر به خود ما برمي‌گردد و ما وارث آسمان و زمين هستيم. در راه خدا بدهي به خودت برمي‌گردد. ندادي، جمع کردي و جمع کردي، آخر به ما برمي‌گردد. «لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا» (حديد/10) فرق دارد. بله ما مجاهد داريم، ما انفاق‌گر داريم. ولي همه با هم يکي نيستند. يک عده «من قبل الفتح» آمدند. قبل از فتح مکه و روز غربت اسلام دين را ياري کردند. قرآن مي‌گويد: ما به همه پاداش مي‌دهيم، ولي «أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا» آنهايي که بعداً آمدند. مگر مي‌شود يکي حساب کرد کساني را که در بدر پيامبر را ياري کردند با آنهايي که روز آخر آمدند؟  «وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏» خدا به همه وعده نيک مي‌دهد. ولي تفاوت دارد و اينها با هم يکي نيستند. «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» (حديد/10)
«لَقَدْ تابَ‏ اللَّهُ‏ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ» (توبه/117) خدا رحمتش را شامل پيامبر و مهاجرين و انصار کرد. «الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ» در روزهاي سخت اين را ياري کردند. «مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ» يک عده همان روزها نزديک بود منحرف شوند. جدا شوند و فاصله بگيرند، ولي آنهايي که در سختي پيامبر را ياري کردند. باز در سوره توبه مي‌فرمايد: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ‏ وَ الْأَنْصار وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه‏» (توبه/100) آنهايي که روز غربت و تنهايي اسلام آمدند. شما آيات «يستوي، لا يستوي، هل يستوي» را در قرآن ببينيد. اينها با هم تفاوت دارند و يکي نيستند. «هَلْ‏ يَسْتَوِي‏ الَّذِينَ يَعْلَمُون وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»  (زمر/9) خيلي خوب است. اين آيه هم يکي از همين «يستوي‌» هاست. علم و دانش ملاک تقواست. ملاک تقدم است. تقوا ملاک تقدم است. اعمي و بصير بودن ملاک تقدم است. نه کور ظاهري! کور باطن نبودن مهم است. قرآن کريم سيزده بار گفته: اينها با هم مساوي نيستند.
در حالات رسول خدا هست، «يکرم أهل بدر من المهاجرين والأنصار» پيامبر تا روز آخر، بدري‌ها را احترام مي‌کرد. بقيه هم احترام دارند. ولي هرکس جايگاه خودش را دارد. يک روز پيامبر خدا در جلسه نشسته بودند. «فجاء اناس من أهل بدر» جلسه پر بود و جا نبود. چند نفر از بدري‌ها آمدند، چون جا نبود، ايستادند. پيامبر ديد اينها ايستادند. پيامبري که خيلي مواظب آداب بود. حق کسي ضايع نشود. اينها کساني بودند که آن روزي که شما اسلام را نمي‌شناختيد در رکاب من جنگيدند. اينها جهاد کردند. حضرت به اينها فرمود: يا فلان، يا فلان، اسم بردند. شما و شما و... بلند شويد. به بدري‌ها فرمودند: بنشينيد.
يک داستان ديگر از جنگ احد بگويم. آمدند به پيامبر خدا گفتند: يا رسول الله! در احد جمع زيادي به شهادت رسيدند. مي‌خواهيم شهدا را با هم دفن کنيم؟ چند شهيد را با هم در يک قبر بگذاريم. هر شهيدي را که جلوتر دفن کنيم يک احترام بيشتري است. ترتيب شهدا را چطور قرار بدهيم؟ رسول خدا فرمود: برويد بررسي کنيد. ببينيد کدام يکي بيشتر با قرآن مأنوس بودند. حافظ قرآن بودند؟ يعني حتي انسان بعد از مرگش دو تا جنازه داريم، يکي عالم است، يکي نيست. يکي مجاهد است و يکي نيست. يکي بعد از فتح آمده و يکي قبل از فتح آمده است. يکي انسش با قرآن کمتر است و يکي بيشتر است. يکي اهل انفاق بوده و يکي نبوده است. يکي مادر شهيد است و يکي نيست. يکي پدر شهيد است و يکي نيست. يکي در زندگي صبر داشته است. اينها با هم مساوي نيستند. مي‌خواهيد دو جنازه را با هم دفن کنيد. مي‌خواهيد دو نفر را احترام کنيد ببينيد کدام يک اين معيارها را دارند؟ اين هشت ارزشي که گفتيم اصول ارزش‌هاست، بررسي کنيد ببينيد کدام يک دارند.
الآن امروز 28 سال از پايان جنگ مي‌گذرد. از شروع جنگ 36 سال گذشته است. اين جوان‌ها کجا يادشان است. سه نسل گذشته است. به يک جوان سي ساله بگو: جنگ، چيزي نمي‌داند. اين دو ساله بوده جنگ تمام شده است. از انقلاب چيزي يادش نيست. 53 سال پيش است! اينکه ما در جلسات قبل گفتيم رسول الله «يحسن الحسن» خوبي‌ها را تحسين مي‌کرد. اگر جامعه‌اي اين ارزش‌ها يادش برود، صبر يادش برود، جهاد يادش برود، شهدا يادش برود، مادر شهيد و پدر شهيد يادش برود، اين جامعه قطعاً مرده است. مرگش حتماً رسيده است. يک جامعه جانبازان را يادش برود، مادر سه شهيد را يادش برود. مادر چهار شهيد را يادش برود. به همه يکسان نگاه کند. شهداي مدافع حرم را يادش برود.
من هفته‌ي گذشته که از «يحسن الحسن» نمونه‌هاي فراواني گفتم، ديدم يکي از عزيزان پيام داده بود که شما همه را گفتي، شهداي مدافع حرم را نگفتي. گفتم: من در برنامه‌ها مکرر از شهداي مدافع حرم ياد کردم. خاک پاي مدافع حرم هستيم. گفت: «مادح خورشيد مداح خود است»    داريم تعريف خودمان را مي‌کنيم اگر از شهدا و مجاهدين تعريف مي‌کنيم. نه اينکه اگر کسي در مورد کهکشان‌ها کتاب نوشت، خورشيد شناسي و ماه شناسي، اين خودش را تعريف کرده يا خورشيد را تعريف کرده است؟ من هم فهميدم خورشيد چيست و ماه چيست. گفتم: چشم باز هم مي‌گويم.
از يکي از مهاجرين پيام ديدم. در صدر همه شهداي مدافع حرم مهاجرين هستند. زينبيون، فاطميون، پاکستاني‌ها و عزيزان افغاني هستند. انشاءالله خدا هرچه زودتر ريشه‌ي داعشي‌ها را از عراق و سوريه نابود کند و سراغ کساني بروند که اينها را توليد کردند و شرشان به همان‌ها برگردد.
اگر يک جامعه اين ارزش‌ها را فراموش کرد، ديگر آن جامعه زنده نيست. ديروز اخبار را نگاه مي‌کردم. ديدم در صدر کساني که حضور در جماران داشتند براي تجليل از مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني، فرماندهان نظامي بودند. چرا اينها اينقدر عجله داشتند بروند؟ اينها مي‌فهميدند دوران جنگ دفاع مقدس يعني چه؟ فرماندگي جبهه يعني چه؟ هشت سال يعني چه؟ من کجا مي‌فهمم. سردار سليماني مي‌فهمد که در صدر کساني بود که خودش را به حسينيه‌ي جماران رسانده بود. جواني که الآن 30 سال دارد. به او بگو: تمام دنيا عليه ما بسيج شده بودند. مي‌گويد: نه بابا! جدي مي‌گويي؟ تحريم‌هاي امروز چيزي نيست. امروز ملت ما الحمدلله همه چيز دارد صادر مي‌کند. انواع و اقسام موشک‌ها را داريم. اما آن روز چيزي نداشتيم و دست خالي بوديم. دشمن آماده بود و ما درگير هزار گرفتاري داخلي بوديم. آنوقت کسي بتواند هشت سال آبرومندانه جبهه‌هاي جنگ را فرماندهي کند؟ اين است که اينها مي‌فهمند و ما نمي‌فهميم.
در زمان جبهه‌هاي جنگ، در دوران عمليات‌ها رزمنده‌هاي ما مي‌رفتند و ايشان فرماندهي مي‌کرد، آن گزارشي که ايشان مي‌آمد و در خطبه‌هاي نماز جمعه از آن عمليات و سختي عمليات مي‌داد، مي‌گفتم: اين گزارش زيبا از حماسه‌ي رزمندگان کمتر از خود عمليات نيست. اي کاش الآن هم رسانه‌ي ملي تکه‌هايي از آن خطبه‌ها را که بعد از جنگ‌هاي سنگين و عمليات‌هاي سخت بود را مي‌داد. قرآن مي‌فرمايد: «لا يستوي من قبل الفتح» در ذيل همين آيه مفسرين نکته زيبايي را بيان کردند. «لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَر» (نساء/95) يادتان باشد شما نرفتيد. ديگران رفتند انجام دادند. شما با آنها يکي نيستيد. من که دوران جنگ پايم را از قم بيرون نگذاشتم، گفتيم: الحمدلله رزمنده‌ها هستند و ما آنها را دعا مي‌کنيم. اين مساوي است با مادري که داغ پنج شهيد را ديد؟ اين مساوي است با رزمنده‌اي که هشت سال در جبهه بود؟ اگر اينها را فراموش کنيم مرگ حيات و جامعه ماست. جانبازي مي‌گفت: از سال 61 تا 95، 34 سال است که يک شب آرام نخوابيدم. قطع نخاعي بود و روي ويلچر بود. يکوقتي اگر براي ما حادثه‌اي پيش بيايد، دندان دردي، گوش دردي، شبانه هم شده يک آمپول مي‌زنيم تا شب را راحت بخوابيم و فردا به سراغ معالجه برويم! آنوقت يک کسي مي‌گويد: من 34 سال است که يک شب آرام نخوابيدم. اينها را نبايد مساوي نگاه کرد.
من از جوان‌هاي عزيز تقاضا مي‌کنم که شما نبوديد، ما هم نبوديم، سال 41 نبوديم. آغاز انقلاب امام نبوديم. شکنجه‌ها را نديديم. الآن موزه شده است، برويد موزه را ببينيد. موزه عبرت که نزديک ميدان امام خميني است. بدترين جا براي شکنجه‌ي انقلابيون بوده است. بعضي از اينها دوازده سال در سخت‌ترين شکنجه‌ها در زندان بودند. اينها را نمي‌شود مساوي حساب کرد. سال 41 با سال 95 اختلاف دارد.
اين ايام سالگرد يک مجاهدي است که ما حتي اسمشان را هم نمي‌شناسيم. هرکسي صداي من را مي‌شنود، تا هفته‌ي ديگر فرصت دارد، اگر در بازار کتابي را پيدا کرديد، سي صفحه است. درباره‌ي شخصيت اين آقا است. هفتادمين سال ارتحال اين شخصيت است. امام (ره) خيلي زود از کسي تعريف نمي‌کرد و اهل مبالغه هم نبود. يکي از اساتيد بزرگوار مي‌فرمود: امام سخت پسند! کسي را زود نمي‌پسنديد. امام (ره) مي‌فرمودند: اگر کسي در اين زمان مي‌خواهد مؤمني را ببيند که شياطين تسليم او مي‌شوند، و به دست او ايمان مي‌آورند، مجاهد بافقي را زيارت کنند. مرحوم آيت الله محمد تقي بافقي! الآن هفتادمين سال ارتحال اين مرد بزرگوار است.
در زمان رضاخان در مورد همين قضيه‌ي کشف حجاب که هفده دي ماه سالروز کشف حجاب بود، اين بزرگوار داشت در حرم حضرت معصومه(س) دعاي ندبه مي‌خواند. گفتند: چه مي‌خواني؟ اينجا دستگاه رضاخان و زن رضاشاه بي‌حجاب در حرم حضرت معصومه آمدند. ايشان مي‌آيد و برخورد مي‌کند و داد مي‌زند و اينها را بيرون مي‌کند. مي‌گويد: حجابتان را رعايت کنيد. اينها زير بار حجاب نمي‌روند. بالاخره مجبور به فرار مي‌شوند. زنگ مي‌زنند و رضاخان مي‌آيد و پيرمرد بزرگوار را زير ضربات چکمه خودش قرار مي‌دهد. در حالاتش هست که فقط يا صاحب الزمان را صدا مي‌زده است. او را حسابي مي‌زنند و بعد هم شش ماه او را زندان مي‌کنند. مرحوم آيت الله العظمي حائري تلاش مي‌کنند، ايشان تبعيد مي‌شود. نوزده سال در شهر ري ايشان تبعيد بود. امام حرم حضرت عبدالعظيم مي‌آمد، مي‌فرمودند: به نيابت از زيارت حضرت عبدالعظيم و نيت ديدن اين مجاهد. به ايشان گفته بودند  بايد عراق بروي و ديگر در قم نماني! ايشان چون در عراق نمي‌توانسته برود در شهر ري تبعيد مي‌شود. کسي اينطور مجاهد بوده است. آنوقت الآن نامش فراموش شده است. من از يزدي‌ها و بافقي‌ها گله دارم. من چند شب پيش در حرم حضرت معصومه گفتم: اين قبرش کنار آيت الله العظمي حائري است. شما يک جلسه بگيريد. باز در حرم حضرت عبدالعظيم يک جلسه برايش گرفتند. جلسه بگيرند که جوان‌ها بشناسند. همين بزرگوار در برابر اين مصيبت‌ها صبر مي‌کردند.
خانواده‌هايي که مريض دارند. مريض‌داري و پرستاري مي‌کنند، خسته شدند، هرکس حرف مرا مي‌شنود، توجه کند. مادرت مريض است. پدرت مريض است. بچه مريض داري. در پيام‌ها نوشتند: چند سال است فرزندم گرفتار يک بيماري است که فقط حيات نباتي دارد. هيچ احساسي ندارد و من دارم از او پرستاري مي‌کنم. مرحوم بافقي(ره) اواخر عمر سکته مي‌کند و چند سال تمام بدنش از حرکت مي‌ايستد. حتي دستش را نمي‌توانست بلند کند که غذا دهانش بگذارد. در حالات ايشان است که گفتند: آقا حال شما چطور است؟ گفت: الحمدلله! خيلي خوب هستم. گفتند: اين وضع شما در مقايسه با وضعي که داشتيد و آنطور جنب و جوش داشتيد و در برابر رضاخان مي‌ايستاديد. گفت: خبر نداري! اينقدر پيش خدا عزيز شدم که خدا مي‌خواهد به من بگويد: عزيز من ديگر لازم نيست دستت را هم بلند کني در دهانت غذا بگذاري. من بندگان خودم را موکل تو مي‌کنم و اينها غذا در دهانت بگذارند. بالاخره بيماري پيش آمده است. مريضي پيش آمده است. اگر بدگويي کنم و فرياد بزنم و ناسپاسي کنم مشکل من حل مي‌شود؟
خدا مرحوم آيت الله العظمي ثمره خوانساري را رحمت کند. کسي مي‌گفت: شب آخر عمرش به ديدنش رفتم. از او پرسيدم: حال شما چطور است؟ شب تا صبح نخوابيده بود. آمد بگويد: ديشب تا صبح نخوابيدم... ديد ناشکري است. سه مرتبه گفت: الحمدلله! ديشب تا صبح الحمدلله... ديشب تا صبح الحمدلله... آنچه براي ما مي‌ماند اين است.
هشت ارزش ديني را گفتيم که ايمان، جهاد، صبر، انفاق است. من يک خوابي را عرض مي‌کنم. يکي از علماي بزرگ اهل سنت سبط بن الجوزي است. عالم بسيار مهمي است. در کتابش نوشته است. علمايي مثل علامه حلي، اين داستان را از ايشان در کشف اليقين نقل کرده است. مرحوم ديلمي در ارشاد القلوب نقل کرده است. معلوم است خيلي برايشان جالب بوده است. يکي از اساتيد مي‌گفت: الآن سخنراني‌ها بيشتر است يا قبل از انقلاب بيشتر بود؟ الآن بيشتر است. گفت: قبول داريد که الآن اصلاً قابل مقايسه نيست. اگر الآن بيشتر است، عمل به اينها الآن بيشتر است يا قبل بيشتر بود؟ به تعبير مقام معظم رهبري رويش‌هاي زيادي داريم. ولي ريزش‌هايمان هم خيلي زياد است. در پيامي کسي نوشته بود من فلان‌جا وکيل هستم و حاضر هستم به شما کمکي بکنم. بياييد يک انجمني براي کودکان و جوان‌ها و نوجوان‌هايي که آخر شب در تهران مي‌بينيم تشکيل بدهيد که در اين سطل‌هاي زباله فرو رفتند تا يک نان خشک و پلاستيک پيدا کنند. اين حرف‌ها بد است! معيار ايمان و باور است. باور کنيم خدا برمي‌گرداند. باور کنيم اگر انفاق کرديم خدا پس مي‌دهد. جهاد را باور کنيم. شهادت را باور کنيم. صبر را باور کنيم. اخلاص را باور کنيم. صداقت را باور کنيم.
اين داستان را من اولين بار سي سال پيش از مرحوم احمدي ميانجي شنيدم که ايشان اين داستان را با چه سوز و اشکي مي‌گفت. داستان اين است که آقايي از شيعيان اميرالمؤمنين در شهر بلخ زندگي مي‌کرد. اين آقا از دنيا رفت. خانمش نتوانست ديگر در آن شهر زندگي کند. مشکلاتي پيش آمد و مجبور شد به شهر ديگري برود. وقتي حرکت کرد دست فرزندانش را گرفت و در آن شهر رفت، شبي رسيد که شب سرد زمستاني بود. گفت: چه کنم؟ کسي را ندارم و غريب هستم. مردي ندارم، چهار دختر يتيم دارم. گفت: بچه‌هايم را در مسجدي بگذارم که در اين سرما از بين نروند و بعد فکري به حال خودم کنم. در شهر آمد و داشت مي‌چرخيد، ديد مردم دور آقايي جمع شدند. سؤال کرد: اين آقا کيست؟ گفتند: همه کاره اين شهر است. رفت گفت: قصه ما اين است. من يک علويه هستم. چند دختر يتيم دارم که در مسجد گذاشتم. بي پناه در اين شهر آمدم. گفت: سند بياور که علويه هستي! ثابت کن. ديد فايده ندارد، رفت. ديد مردم دور شخصي جمع شدند. سؤال کرد اين آقا کيست؟ گفتند: اين مجوسي است. گفت: من دارم مي‌ميرم. مسلمان به داد من نرسيد. مجوسي شايد به دادم برسد! اين آدم بلافاصله گفت: صبر کن! خانمش را صدا زد و گفت: برو دخترهاي اين خانم را هرجا هستند بردار و در خانه بياور. دخترها را برداشت و در خانه آورد و پذيرايي کرد و غذا داد. لباس داد، مفصل از اينها پذيرايي کرد. دو تا خواب ديدند. يکي نفر اول که گفت: برو سند بياور. يکي هم اين مجوسي که پذيرايي کرد خواب ديد. نفر اول خواب ديد در قيامت است. صحراي محشر است. يک کاخ خيلي زيبايي هست. پرسيد: اين کاخ براي کيست؟ گفتند: براي يک مسلمان است. گفت: يک مسلمان غير ما! ما همه کاره‌ي شهر هستيم. يک شهر را اداره مي‌کنيم. من خدمت حضرت رسول مي‌روم و مي‌گويم: سندش را به ما بدهيد. خدمت پيامبر آمد، حضرت رويش را برگرداند. گفت: يا رسول الله مثل اينکه ما مسلمان هستيم. حضرت فرمود: سند بياور مسلمان هستي. تو از آن علويه مگر سند نخواستي؟! برو سند بياور و مسلماني خودت را ثابت کن. توجه نکرد. از خواب بيدار شد و فهميد هر بلايي سرش آمده بخاطر اين است که يک نفر را نا اميد کرده است. در شهر آمد و با مأمورينش در شهر گشت و گفتند: خانه‌ي فلان مجوسي است. رفت پيدا کرد و گفت: به اين خانم و بچه‌هايش بگو: خانه ما بيايند. گفت: به همين آساني؟ آن خوابي که تو ديدي من هم ديدم. بعد از آن خواب من به دست اين زن مسلمان شدم! گفت: هرچه بخواهي به تو مي‌دهم. گفت: امکان ندارد.
مطلبي را از مرحوم آيت الله ملا زين العابدين گلپايگاني نقل کرديم. کتاب «انوار الولايه»    که ناقص هم گفتيم. ايشان مي‌فرمودند: بعضي از اعمال قصد قربت هم نداشتي اشکال ندارد، خدا قبول مي‌کند. براي خدا هم نباشد من از تو مي‌خرم. يکي همين است که به يک بيچاره پناه بدهي. سند نخواه و دست گرفتاري را بگير.
الآن در جامعه ما کم نيستند. صاحبخانه‌ها ملاحظه کنند. بخدا اگر امروز مدارا کردي و اين گرفتار را بيرون نکردي، در پيام‌ها بود که کسي گفته بود صاحبخانه مرا بيرون کرده است. آواره شدم. دختر و پسر دارم. عروس و داماد دارم. اگر پناه دادي سند تو در قيامت مي‌شود. باور داشته باشيم. اين سند توست. فرداي قيامت بگو: خدايا من اين خانواده را بيرون نکردم و به اينها پناه دادم. من به عزيزي که پيشنهاد تشکيل انجمن داده بود، مي‌خواهم بگويم: انجمن نياز نيست. اگر حواس ما به اطراف خودمان باشد، شما حواست به فاميلت باشد. حواست به نزديکانت باشد، ارحام نسبي خودت، خويشاوندان خودت را مواظب باش. تکريم فضيلت‌ها به جاي تکريم شخصيت‌ها! اگر جامعه‌اي فضيلت‌ها را فراموش کرد، قطعاً جامعه حيات ندارد.                              
شريعتي: خيلي متشکرم که ما را متوجه اين ارزش‌ها و فضيلت‌ها کرديد. من فکر مي‌کنم ايمان و باور ما به معاد و وعده‌هاي الهي مي‌تواند خيلي کمک کند به اينکه ما آن فضيلت‌ها را در وجود خودمان احياء کنيم که به تبع آن در جامعه هم احياء خواهد شد. امروز صفحه 456 قرآن کريم، آيات 43 تا 61 سوره مبارکه صاد در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود.
«وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ «43» وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ «44» وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ «45» إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ «46» وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ «47» وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ «48» هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ «49» جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ «50» مُتَّكِئِينَ فِيها يَدْعُونَ فِيها بِفاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرابٍ «51» وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ «52» هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ «53» إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ «54» هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ «55» جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ «56» هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَسَّاقٌ «57» وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ «58» هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ «59» قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ «60» قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ «61»
ترجمه: و ما بر اساس رحمت خويش خانواده‏اش را (كه در اثر بيمارى سخت و طولانى، از او جدا شده بودند) به او بخشيده و برگردانديم و همانند آنها را به آنان افزوديم (و بستگانش را توسعه داديم) تا براى خردمندان پندى باشد. (و او را از بن بست تعهّدى كه كرده بود نجات داديم. او سوگند ياد كرده بود كه به خاطر تخلف همسرش ضربه‏اى شلاق به او بزند ليكن چون همسرش وفادار بود به او گفتيم:) دسته‏اى از شاخه‏هاى نازك گياه به دست خود بگير و با آن بزن تا (بدن همسرت آزرده نشود) و سوگند را مشكن. ما ايّوب را صابر يافتيم، چه بنده‏ى خوبى كه بسيار توبه و انابه دارد. و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه داراى قوّت و بصيرت بودند ياد كن. همانا ما آنان را با خلوص ويژه‏اى كه يادآور سراى قيامت بود خالص كرديم. و آنان در پيشگاه ما از برگزيدگان و نيكانند. و اسماعيل و يَسَع و ذوالكفل را كه همه از نيكانند، ياد كن. اين ياد (ما در دنيا از آنان) است و البتّه براى پرهيزكاران بازگشتگاهى نيكو (در قيامت) خواهد بود. باغ‏هاى جاودانه‏اى كه درهايش به روى آنان گشوده است. در آن جا (بر تخت‏ها) تكيه مى‏زنند (و) ميوه‏هاى فراوان و نوشيدنى در آن جا طلب مى‏كنند. و در كنارشان همسرانى است كه به شوهرانشان چشم دوخته و هم‏سالند. اين است آن چه براى روز حساب به شما وعده داده مى‏شود. اين رزق ماست كه براى آن پايانى نيست. اين (پاداش بهشتيان) و البتّه براى طغيانگران بازگشت‏گاه بدى است. دوزخى كه در آن وارد مى‏شوند، چه بد آرامگاهى است. اين آب داغ و چركابى است كه بايد آن را بچشند. و (جز اين‏ها) كيفرهاى ديگرى از همان نوع براى آنان است. (به سران دوزخى گفته مى‏شود:) اين‏ها گروهى (از پيروان شما) هستند كه همراه شما وارد مى‏شوند، (آنها مى‏گويند:) خوش آمدى براى آنان نيست، زيرا كه آنان وارد دوزخ شدند. (آنان به رهبران و پيش كسوتان خود) گويند: بلكه خوش آمد بر شما مباد كه شما اين عذاب را براى ما پيش فرستاديد، پس چه جايگاه بدى است.گويند: «پروردگارا! هر كس اين عذاب را براى ما فراهم ساخته، پس در آتشِ عذابِ او دو برابر بيفزا».
شريعتي:    چقدر خوب است يادي از همه علما و مجاهدين و کساني که بر گردن ما حق دارند علي الخصوص مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني کنيم که امروز هم روز تشييع و تدفين آن بزرگوار است. انشاءالله روحش شاد باشد. انشاءالله مهمان سفره‌ي اهل‌بيت باشند. اشاره قرآني را بفرماييد و در ادامه خدمت شما هستيم.
حاج آقاي حسيني: در اين صفحه چند آيه است که متناسب با بحث ما هست. قرآن کريم مي‌خواهد از انبياي خودش تعريف کند. چطور تعريف مي‌کند. داستان حضرت ايوب است. «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» اسمش اينجا نيامده است. مهم ارزش‌هاست. اولاً صابر بود. سختي‌هايي که حضرت ايوب ديد، ما ديده‌ايم؟ همه تنهايش گذاشتند و رفتند. همه سرزنش‌اش کردند. مي‌دانيد بدتر از بيماري، سرزنش است. سرزنش ديگري خيلي بد است. اگر کسي مريض دارد، پير و سالمند دارد، گرفتاري مريضي است نگوييد: چوب خداست. سيد الشهداء محرم شد، در مسجد شجره محرم شد و عازم مکه شد، در بين راه مريض شد از احرام بيرون آمد و برگشت. خشم خدا بود؟ چوب خدا بود؟ باز مي‌خواهد اسم ابراهيم را بياورد، ابراهيم چه ويژگي دارد؟ «وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ» عبوديت،  «وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ، إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ، وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ، وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ» هرچه نام مي‌برد، ويژگي‌ها و فضيلت‌ها را مي‌گويد.
من تک تک پيام‌ها را مي‌خوانم و آنچه در توان باشد جواب مي‌دهيم. دو پيام قابل توجه بود. يکي از مشکلات مسأله‌ي سوء پيشينه است. وقتي از يک نفر شکايت مي‌کني، او را مي‌بري، نگو: من مي‌خواهم فقط يک شب در زندان بخوابد. پرونده برايش تشکيل شود بس است! يک جواني نوشته من ليسانس دارم. بخاطر يک پرونده هرکجا مراجعه مي‌کنم مي‌گويند: گواهي سوء پيشينه و من هم نمي‌توانم تهيه کنم. اين يک مشکلي است بايد حل شود. من يک شب زندان رفتم و خوابيدم. ديگر بايد از تمام خدمات اجتماعي محروم باشم؟ يکوقت من يک سارق حرفه‌اي هستم. اما يک خطايي کردم، جوان بودم. يک شب يا دو ماه هم رفتم زندان خوابيدم. آن کسي که محروم مي‌کند يادش باشد يعني حيثيت يک نفر را براي هميشه از بين مي‌بري. طرف نوشته من خواستم جايي استخدام شوم، گفتند: پدرت شش ماه زندان بوده است. راست مي‌گويد. طرف مي‌گويد: تو بچه فلاني هستي. خيلي بد است. آبروي مردم مهم است. کسي گرفتار اعتياد شده است. جامعه معتاد را نمي‌پذيرد. ما طردش مي‌کنيم. کجا برود وقتي طرد شده است. امام عسگري فرمود: «رد المعتاد عن عادته کالمعجز» معجزه مي‌خواهد کسي که به کاري عادت کرده است را برگرداني. بسم الله! شما مي‌تواني اين معجزه را بکن.
نکته دوم اينکه هفته گذشته مفصل گفتيم: اميرالمؤمنين(ع) برخوردي که داشتند دنبال اثبات جرم ديگران نبودند. خيلي‌ها نوشتند پس شما داري از حيف و ميل‌هاي بيت‌المال دفاع مي‌کني. از سارق مسلح دفاع مي‌کني. ما اينها را نگفتيم. من گناهي بيني و بين الله انجام دادم.    پشيمان شدم، حالا چه کنم؟ بروم اعتراف کنم که سبک شوم؟ اميرالمؤمنين فرمود: تو ديوانه هستي آمدي نزد من و اعتراف مي‌کني؟      
شريعتي: انشاءالله روزهاي پنج‌شنبه مباحث مرحوم مهندسي در برنامه سمت خدا پخش مي‌شود. دعا بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي‌دهيم ارواح همه‌ي شهداء، امام شهيدان، گذشتگان، و همه کساني که در اين انقلاب و در دروان دفاع مقدس سهم داشتند، شهداي مدافع حرم، مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني با اوليائش مشحور بفرمايد. خداوند به بازماندگان همه اينها صبر و اجر عنايت بفرمايد. همه کساني که التماس دعا دارند، خداوند حوائج اينها را برآورده به خير بفرمايد و گرفتاري‌هايشان را برطرف بفرمايد. صبر و حوصله در گرفتاري‌ها و بيماري‌ها عنايت بفرمايد. انشاءالله خداوند امر ازدواج همه‌ي جوان‌ها را با تدبير مسئولين و فکر خانواده‌ها مقدر بفرمايد.