برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيماي پيامبر اکرم(ص) در نهجالبلاغه- خطبه 160
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 30-09-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
باز هم تسبيح بسم الله را گم کردهام *** شمس من کي ميرسد من راه را گم کردهام
طرّه از پيشانيات بردار اي خورشيد من *** در شب يلدا مسير ماه را گم کردهام
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما. سلام به شما و ايماني که از آن سرشار هستيد. سلام به شما که مثل انار ترش يا شيرين سراپا دل هستيد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. انشاءالله مثل هميشه پيامها را خوانديم و به پيامها خواهيم رسيد. هم به بحث رد مظالم اشاره خواهيم کرد. هم به بحث آزادي زندانيان اشاره خواهيم کرد. بعضي از عزيزان نوشتند ما چند بار پيام داديم و شما توجه نکرديد. خيلي خوانديم. ولي چه کنيم؟ عذرخواهي ميکنيم. خيلي پيام داده بودند در مورد پزشکان، خيليها از پرشکان محله خودشان تعريف کرده بودند. در روزنامه ميخواندم که پزشکي هست که بيماران نيازمند را با يک صلوات درمان ميکند.
شريعتي: امروز هم از سيماي پيامبر(ص) در کلام اميرالمؤمنين براي ما خواهند گفت. بحث امروز را ميشنويم.
حاج آقاي حسيني: خطبهي 160 اميرالمؤمنين(ع) را امروز ميگويم. ابتدا بگويم که بينندگاني که پيگير مطالب هستند نوشته بودند که بحث جلسه گذشته را که شروع کرديد گفتيد: آغاز بعثت خاتم الانبياء کساني که آوازهي پيغمبر را شنيده بودند، سؤال ميکردند پيامبر حرف حسابش چيست؟ چه ميخواهد بگويد؟ با سه مميز و مشخصه حضرت را معرفي ميکردند. دو مورد را گفتيم. خيليها نوشتند سومين مورد را يادتان رفت.
دو مورد اول يکي اين بود که پيامبر را به مبارزه با مفاسد اقتصادي ميشناختند. پيغمبر با رباخواري مبارزه ميکند. با رشوهخواري و کم فروشي مبارزه ميکند. دوم اينکه پيامبر را به عدالت ميشناختند. ميگفتند: عادلانه برخورد ميکند. در زندگي شخصي و اجتماعياش عادل است. ويژگي سوم در خطبهي 160 نهجالبلاغه اميرالمؤمنين هست. ميگفتند: پيامبري است که هيچ شباهتي به شاهان ندارد و زندگياش بسيار ساده است. ساده زيست است و مثل مردم زندگي ميکند. مردم سالها با سلاطين زندگي کرده بودند. هرچه در ذهنشان بود، فکر ميکردند هرکس يک ادعايي دارد و در رأس قرار ميگيرد، يک پادشاه جديدي است. ميگفتند: اين پادشاه نيست. کاخ ندارد. وقت ملاقات دارد. هفت خوان رستم را بايد عبور کني تا به او برسي. در خطبه 160 حضرت علي(ع) در ويژگي پيامبر گرامي اسلام ميفرمايد: «لقد کان صلي الله عليه و آله و سلم ياکل علي الارض» پيامبر روي زمين مينشست. «و يجلس جلسه العبد» مثل بندگان مينشست. روي زمين غذا ميخورد و مثل بندگان مينشست. اگر کسي وارد مسجدالنبي ميشد، پيغمبر را نميشناخت و بايد سؤال ميکرد. هيچ امتيازي پيامبر خدا با ديگران نداشت. سؤال ميکردند: «ايکم محمد(ص)» کدام يک از شما رسول خدا هستيد؟ «و يخصف بيده نعله» کفش خودش را خودش وصله ميکرد. «و يرقع بيده ثوبه» شايد الآن بگويند: آقا پيامبر بايد وقتش را روي کارهاي مهمتر ميگذاشت. نه عيب ندارد. اينهايي که قدرتي و حکومتي دارند، گاهي کارهاي ساده و شخصي خودشان را انجام بدهند، خيلي گذشتهي خودشان يادشان نرود. «و يرقع بيده ثوبه» لباس خودش را ميدوخت. «و يرکب الحمار العاري» مرکبي که سوار ميشد، زين و تشريفات نداشت. «و يردف خلفه» يکي را هم سوار ميکرد. اينطور نبود که شخصيتي باشد و چپ و راستش هم کسي باشد.
در نهجالبلاغه هست که وقتي اميرالمؤمنين وارد منطقهاي شدند و مردم دنبال حضرت ميدويدند. حضرت فرمود: چه کار ميکنيد؟ گفتند: اين کار را براي پادشاهان ميکرديم. فرمود: چه فايده دارد؟ شما ذليل ميشويد و به من چيزي اضافه نميشود. نگذاشت کسي دنبالش بيايد. اينجا هم پيامبر خدا سوار يک مرکبي ميشد و کسي را هم سوار ميکرد. «و يکون الستر علي باب بيته» گاهي اين مطالبي که ميگوييم با کارهاي امروز ما مقايسه ميشود. يک واقعيتي است. ساده زيستي زندگي پيامبر بايد الگو باشد. فقط نميخواهيم تاريخ را بخوانيم. مگر نميگوييم: پيامبر بايد الگوي عملي حاکمان ما باشد؟ پيامبر خدا به شکلي بود که در داستاني هست. کسي دنبال پيامبر ميگشت. به مدينه آمد. گفتند: حضرت در مسجد النبي هست. آمد مسجد و هرچه گشت گفت: ما پيامبري نميبينيم. دروغ گفتند که حضرت مسجد است. گفتند: آن کسي که آن گوشه نشسته است، پيامبر است. رفت ديد يک کسي روي زمين نشسته و يک چيزي هم ميل ميکند. با تعجب گفت: تو پيامبر هستي؟! «تجلس جلسة العبيد، تأکل الأکل العبيد» مثل بردهها نشستي روي زمين و يک چيزي ميخوري؟ تو همان پيامبري هستي که ميگفتند؟ حضرت فرمود: واي بر تو! کدام بندهاي بندهتر از من! بله من بنده خدا هستم. بنده خدا ديگر سر و صدا ندارد. يک گوشه نشستم و دارم غذا ميخورم. از بس با سيره شاهان انس گرفته بودند، تعجب ميکردند.
باز در داستان ديگري هست. کسي آمد با پيامبر سلام و احوالپرسي کرد. اولين بار بود پيامبر را ميديد. لرزيد، پيامبر فرمود: من شاه نيستم. بر خودت آسان بگير. چرا ترسيدي؟! حضرت شروع کردند از زندگي شخصي خودشان تعريف کردند که اين آقا با او احساس راحتي کند.
«يکون الستر علي باب بيته» پردهاي مقابل خانهي حضرت بود که نقش و نگاري در آن بود. حضرت فرمود: اين را بردار. «فاني اذا نظرت اليه ذکرت الدنيا و زخارفها» نگاه من به اين ميافتد و ياد دنيا ميافتم. نه اينکه پيامبر خدا با نقش و نقاشي ميانهاي نداشته باشد. نه، پيامبر بيشتر از همه طبيعت و نقشهاي واقعي را دوست داشت. حضرت دوست داشتند هم سطح مردم باشند. الآن واقعاً مسئولين ما هم سطح مردم نيستند و خيلي فاصله دارند. يکي از مسئوليني که مسئوليت نظارت بر دولت و برخي ارکان دولت را دارد، در يک مصاحبه تلويزيوني گفت: چقدر الآن در ادارات پول تشريفات و تجملات هزينه ميکنند. چقدر پول ميزها و مبلها و دکوراسيون ميدهند! آنوقت مردم پيام ميدهند که ما محتاج نان شبمان هستيم. مسئولين ما ژاپن نميروند؟ ژاپن با اين صنعت و پيشرفت، نخست وزير و وزرايش را ببينيد. ساده ترين اتاق براي اينهاست. آنوقت نتيجه اين ميشود که فقر مردم را باور نميکنند. ميگويند: محال است کسي محتاج نان شب باشد!
يکي از آقايان براي من تعريف ميکرد و ميگفت: فلان کشور بوديم. يکي از مسئولين رده هشتم به کشور آلمان آمده بود. پيام داده بود که من حتماً بايد از VIP وارد فرودگاه شوم. از سالن عمومي نميآيم. پرسيديم که امکان دارد؟ آخر ايشان نه رئيس جمهور است. نه نخست وزير است. نه وزير و معاون وزير است. من چطور به اينها بگويم که اين آقا ميخواهد با تشريفات خاص بيايد؟ اتفاقاً آلمانيها گفتند: هيچ مانعي ندارد. هرکس باشد براي ما مهم نيست. قسمت تشريفات پولي است. چقدر؟ گفته بودند: هزار يورو! هزار يورو يعني چهار ميليون تومان که اين مسئول رده هشتم از مسير عمومي نيايد.
حضرت ميفرمايد: پرده را برداريد. شايد يک معنا اين باشد که اگر داريم همه داشته باشيم و اگر نداريم، هيچکس نداشته باشد. همين الآن اگر مسئولين ما بخواهند محبتشان در دل مردم زياد شود يک راهش اين است که تمام اين تشريفات را حداقل متوقف کنند. بودجهاي براي اين کارهاي تعويض دکوراسيون ندهند. ساده مثل مردم باشند.
در حالات حضرت هست که «يجيب الدعوه المملوک علي خبز الشعير» انسان وقتي ساده بود ميتواند با مردم به راحتي رفت و آمد کند. يک بنده، يک غلامي پيامبر را دعوت ميکرد، حضرت راه ميافتاد ميرفت. غذا چه بود؟ فقط نان جو بود. الآن مسئولين ما سر چه سفرههايي مينشينند! انواع و اقسام غذاها و بهترين هتلها را ميروند!
اين قصه را مرحوم فيض کاشاني در محجه البيضاء نقل ميکند. «کان ينام علي الحصير» پيامبر هيچ قيدي نداشت. نه اينکه فکر کنيم روي حصير خوابيدن سيره پيامبر است. نه! مقيد نبود که تخت خوابش حصير باشد يا چيز ديگري باشد. پيامبر خدا هيچوقت جايگاه خوابش را ايراد نميگرفت. گاهي حضرت ميخواست از خانه بيرون برود، بدون عبا ميرفت. گاهي کفش هم نداشت. گاهي عمامه و کلاه هم نداشت. پس سيره پيامبر اين شد که ما از فردا بدون عبا و عمامه برويم؟! نه اين سيره پيامبر نيست. سيره پيامبر ساده زيستي است.
الآن من يکجايي بروم سخنراني کنم. يک مرتبه بيايم برنامه شما ببينم عمامهام را جا گذاشتم. ديگر ميآيم در برنامه سخنراني کنم؟ نه، ميگويم: آبرويم ميرود. چون در قيد و تکلف هستيم. «يمشي راجلاً وحافياً بلا رداء ولا عمامه ولا قلنسوه» مقيد نبودن، در قيد نبودن و اسير نبودن. اگر آدم از اين قيدها آزاد شد آنوقت ميتواند قيد بندگي و عبوديت را در زندگياش ايجاد کند.
يکي از طولانيترين خطبههاي نهجالبلاغه همين خطبهي 160 است و در مورد سيماي پيامبر است. حضرت در ادامه ميفرمايد: «فاعرض عن الدنيا بقلبه» از دل اعراض کرده بود. از دنيا دل کنده بود. گاهي ما ادا درميآوريم. ميخواهيم محبوبيت پيدا کنيم. ميگوييم: ساده زندگي کنيم مردم ما را دوست دارند. «يعلم انه عبدٌ» باور داشت که عبد است. اين باور مهم است. مدل زندگي مهم نيست. عبا و عمامه داشتن مهم نيست. به اين رسيده بود که ما به هر درجهاي رسيده باشيم باز عبد خدا هستيم. بايد به فکر بندگان خدا باشيم.
نامههاي حضرت در نهجالبلاغه را ببينيد. حضرت در نامه 50 ميفرمايد: «من کتاب له عليه السلام، الي امرائه علي الجيش» فرماندهان نظامي، نامه چيست؟ از چه کسي به چه کسي است؟ «من عبد الله» يک بنده خدا به شما نامه ميدهد. اميرالمؤمنين در اوج قدرت که گفتيم: تقريباً بر تمام خاورميانه حکومت ميکرد. مصر يک استانش بود. عراق يک استانش بود. يمن يک استانش بود. وقتي ميخواهد نامه بنويسد ميگويد: «من عبد الله علي بن ابي طالب امير المؤمنين» اول بنده خدا هستم. بعد نامش را ذکر ميکند. نامه 51 ميگويد: «و من کتاب له عليه السلام، الي عماله علي الخراج» به مسئولين مالياتي نامه نوشتند. در نامه 53 به مالک اشتر مينويسد: «هذا ما امربه عبد الله علي امير المؤمنين، مالک بن الحارث الاشتر في عهده اليه» همه «من عبدالله» است.
اگر ميخواستند پيامبر را در چند کلمه معرفي کنند، اين چند کلمه را ميگفتند. 1- مبارزه با مفاسد اقتصادي و در رأس آن رباخواري. اين خيلي پيام دارد و مهم است. 2- عدالت 3- ساده زيستي، پيامبر شاه نيست. مثل مردم است. 4- ميگفتند: پيامبري است که اخلاقش خيلي ممتاز است.
الآن اگر بينندگان ما از قرآن آيهاي را بلد نباشند، اين آيه را همه بلد هستند. «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم/4) اگر هيچ حديثي را بلد نباشند، دو حديث را بلد هستند. يکي «النظافه من الايمان» است و يکي هم «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاقِ» (مكارمالاخلاق، ص8) است. تازه مهم اين است که «خلق عظيم» اوج ظهورش کجا بود؟ در خانهاش بود. «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لاهْلِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لاهْلِي» (منلايحضرهالفقيه، ج 3، ص553) الآن اينقدر ازدواج کم شده که اگر بگويند: جايي عروسي است ذوق زده ميشويم. متأسفانه طلاق هم اينقدر زياد شده که بسيار عادي شده و عجيب نيست. من يک حديث ميگويم براي اينکه ببينيم رضايتمندي بالا ميرود يا نه. دعوا در خانهها کم ميشود يا نه؟ پيامبر خدا يک خادم افتخاري به نام انس بن مالک داشت. ده سال خادم پيامبر بود. روزي که پيامبر به مدينه آمد، مادرش گفت: يا رسول الله! من هديهاي براي شما ندارم. ولي پسرم خيلي شما را دوست دارد. اجازه ميدهي خادم شما باشد؟ روايت اين است که قسم خورد، قسم به خدايي که پيامبر را به رسالت مبعوث کرد، در اين ده سال اگر پيامبر از چيزي ناراحت ميشد به من نميگفت. حرفي به من نميزد. نميگفت: چرا اين کار را کردي؟ چرا آن کار را نکردي؟ اگر همسران پيامبر مرا ملامت ميکردند، پيامبر از من دفاع ميکرد. ميفرمود: او را رها کنيد. چه کار داريد؟ مقدر ما همين بوده است. اين را باور کنيم که پيامبر ميفرمود: «انما کان بکتاب و قدر» مفاهيم ديني خداي نکرده براي سوء استفاده ما نيست. نميخواهيم خطاهاي خودمان را گردن مقدرات بياندازيم. زندگي هميشه بر وفق مراد همه نيست.
بينندگان پاسخ بدهند من خودم به آنها جايزه ميدهم. بگويند: ما يک نفري را پيدا کرديم که 60 سال، 70 سال عمر کرده و ميگويد: من در زندگي هيچ مشکلي ندارم؟ نه مشکل فقر داشتم. نه مشکل بيماري داشتم. نه مشکل از دست دادن عزيزي را داشتم. اگر کسي هست بيايند به ما معرفي کنند.
من اين قصه را دو شب پيش در حرم حضرت معصومه(س) گفتم. يک جواني بعد از جواني پيش من آمد. گفت: من از اصفهان به قم آمد. با همسرم دعوا کردم. دعواي سخت و شديد، آمدم قم به حضرت معصومه گفتم: من ديگر به شهرم برنميگردم. اينجا ميمانم تا شما مستقيم جواب مرا بدهيد. الآن چند روز هست در حرم هستم. گفت: امشب که پاي منبر شما نشستم اين همان جواب حضرت معصومه در زبان شما بود. دارم به اصفهان برميگردم. من اين داستان را نقل کردم.
در حالات مرحوم آيت الله العظمي خوانساري(ره) هست که اين مرد بزرگوار گرفتار يک همسر بداخلاقي بود. البته بعدها آن خانم از دنيا رفت و ايشان دوباره ازدواج کردند و فرزنداني که دارند از همسر بعدي ايشان است. مرحوم آيت الله العظمي حائري فرزند مؤسس حوزه علميه قم فرمود: ما خدمت آقاي خوانساري بوديم. همان همسر بداخلاق خدمت آقا آمد و شروع به داد و فرياد کرد. جلوي مهمانها هيچ ملاحظهاي نکرد. آخر هم کتابي را برداشت و بر سر آقا زد. آقا عمامهاش را درست کرد و اين خانم رفت. طوري زد که آقا عمامه از سرش افتاد. عمامه را درست کرد و فرمود: الحمدلله رب العالمين! آقاي حائري گفت: من گفتم براي چه تحمل ميکني؟ طلاقش بده. مرحوم خوانساري فرمود: هرکسي در دنيا آزمون و رنج و امتحاني دارد. آزمون من هم اين زن است. من از اين آزمون خودم را نجات بدهم يک آزمون ديگر است. گفتند: براي چه الحمدلله ميگوييد؟ گفتند: سکوت کردي، هيچ! امتحان خداست، باشد. بلاي خداست و آزمون الهي است، باشد. ديگر براي چه الحمدلله ميگويي؟ فرمود: براي اين الحمدلله گفتم که جوابش را ندادم! الحمدلله که به اين حد رسيدم که ميتوانم صبر کنم.
اگر الآن در خانههاي ما آقا بد اخلاق است، يا خانم بد اخلاق است، اين آزمون شماست. ديگر با دو تا فرزند ميخواهيد زندگي را خراب کنيد؟ ديگر چارهاي نيست. اگر او يک چيزي گفت: الحمدلله بگو که من توانستم جواب ندهم. بسياري از دعواهايي که آتش به پا ميشود بخاطر اينکه جواب همديگر را ميدهند. امشب شب چله است. چهارده ساعت طول شب است. مهمان آمد. يک حرفي پيش آمد. کمي، زيادي، کظم غيظ کن. اين جوان گفت: من اين قصه را که شنيدم، جوابم را از حضرت معصومه گرفتم. اين کلام پيامبر را تابلو کنيم. «انما کان بکتاب و قدر» سختيها در زندگي همه هست. شما کسي را سراغ داريد بگويد: من هيچ آزموني ندارم؟ هيچ مشکلي نداشتم؟
در حالات رسول خدا هست که پيامبر خدا وقتي در خانه وارد ميشدند حضورشان را در خانه سه بخش ميکردند. «جزء لله لنفسه لاهله» امشب چهارده ساعت طول شب است. آقاي محترم در خانه که ميروي سه بخش تقسيم کن. «لله» يک بخشي را براي خدا بگذار. چهارده ساعت ميخواهي چه کني؟ يک نمازي، يک دعايي، يک نماز شبي.
هفته گذشته در حرم حضرت معصومه(س) قبل از منبر، نشسته بودم. داشتند اذان ميگفتند. آيت الله العظمي شبيري زنجاني امام جماعت حرم هستند. تا نشستند مؤذن داشت ميگفت: «اشهد ان عليا ولي الله» قرآنشان را برداشتند. شروع به تلاوت قرآن کردند. از «اشهد ان عليا ولي الله» تا آخر اذان سه صفحه قرآن تلاوت کرد.
«لاهله» براي زن و فرزندت، عزيزي ميگفت: توافق کرديم که وقتي پدر به خانه ميآيد، فضاي مجازي تعطيل است. امشب که به شب چله معروف است بخاطر صله ارحام است. پيامبر فرمود: «من کان له صبي فاليتصابه له» هرکس بچه دارد برايش بچگي کند. نفرمود: به او تبلت بدهيد!
«جزء لنفسه» يک بخشي هم براي کارهاي شخصي خودشان بود. که باز يک بخشي از اين را براي ديگران و خدمت به مردم قرار ميدادند.
شريعتي: انشاءالله شنيدن اين نکات براي ما مؤثر باشد و بتوانيم فاصلهمان را با پيامبر و اهلبيت کمتر کنيم. امروز صفحه 435 قرآن کريم، آيات 4 تا 11 سوره مبارکه فاطر در سمت خداي امروز تلاوت ميشود.
«وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ «4» يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ «5» إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِيرِ «6» الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ «7» أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ «8» وَ اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُورُ «9» مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ «10» وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ «11»
ترجمه: و اگر تو را تكذيب مىكنند (نگران مباش زيرا) پيامبران پيش از تو (نيز) تكذيب شدهاند، و همهى كارها به سوى خداوند بازمىگردد. اى مردم! وعدهى خداوندى حقّ است؛ پس زندگى دنيا شما را فريب ندهد و مبادا (شيطان) فريبكار شما را فريب دهد و به (كَرَم) خدا مغرور سازد. بىگمان، شيطان دشمن شما است، پس شما نيز او را دشمن بگيريد؛ جز اين نيست كه او دار و دستهى خود را فرا مىخواند تا از اصحاب دوزخ باشند. كسانى كه كفر ورزيدند، برايشان عذابى سخت است، و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود. پس آيا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده و آن را نيكو مىبيند، (مانند كسى است كه هدايت يافته است.) پس بدون شك خداوند هر كه را بخواهد (و سزاوار بداند) گمراه مىكند و هر كه را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مىنمايد، پس مگذار به خاطر حسرت بر آنان جانت از دست برود، زيرا خداوند به آن چه انجام مىدهند آگاهى كامل دارد. و خداوند است كه بادها را فرستاد تا ابر را برانگيزاند، پس آن را به سوى سرزمينى مرده رانديم، و به وسيلهى آن زمين را بعد از مردنش زنده نموديم. رستاخيز نيز چنين است. هر كس خواهان عزّت است، پس عزّت، همه از آن اوست (و به هر كه بخواهد مىدهد.) تنها سخن (و عقيدهى) پاك به سوى او بالا مىرود، و كار شايسته آن را بالا مىبرد، و كسانى كه براى انجام بدىها نقشه مىكشند، برايشان عذاب سختى است و نيرنگ آنان است كه تباه مىشود. خداوند، شما را از خاك و سپس از نطفه آفريد؛ آن گاه شما را زوج يكديگر قرار داد، و هيچ مادهاى جز با علم او باردار نشود و نزايد، و هيچ كس عمر طولانى داده نشود و يا از عمرش كاسته نشود، مگر آن كه در كتاب (علم خدا ثبت گرديده) است؛ قطعاً اين امر بر خداوند آسان است.
شريعتي: براي دريافت فايلهاي صوتي و متني برنامه ميتوانيد به کانال برنامه ما مراجعه کنيد. مخصوصاً کانال وسواس که لينکش را دوستان در کانال برنامه قرار دادند. فرمايشات پاياني شما را ميشنويم که وعده داده بوديد.
حاج آقاي حسيني: من در مورد آزادي زندانيان و رد مظالم مطلبي را عرض کنم. براي اينکه بفهميم جريان چيست، يک سري به زندانها زديم. امشب هم انشاءالله ميخواهيم برويم. من با يکي از قضات سابقهدار صحبت کردم و حرفهايي که جلسات قبل گفته بودم، به ايشان گفتم. گفت: اين دست خود قاضي است. ميگفت: خود قاضي بايد وقتي ميخواهد حکم بدهد، ببيند اين کسي دارد به زندان ميفرستد، مجرد است يا متأهل است؟ بچه دارد يا ندارد؟ اولادش نياز به حمايت عاطفي پدر دارند يا ندارند؟ مثالي زد و گفت: شما وقتي کسي را به زندان ميفرستي. فکر نميکني اگر دختر چهارده ساله و پسر شانزده ساله دارد، مادر چطور ميتواند به اين پسر بگويد: فلان کار را نکن؟ ميگويد: تو اگر راست ميگويي پدرم ميخواست خوب باشد. تأثيري که به زندان رفتن پدر در روحيه بچهها دارد. وضع معيشتي اين زنداني چطور است؟ از حرف ايشان بسيار خوشم آمد. بايد بداند پدر و مادر دارد يا نه؟ پدر و مادرش تحت حمايت او هستند يا نه؟ رابطه عاطفي پدر و مادر با او چطور است؟ همسرش چه سني دارد؟ جوان است يا سالخورده است؟ بچههايش جدا شدند يا نه؟ نيازي به حمايت دارند يا نه؟ در يک خانه هستند يا نه؟ ببيند آيا او را به زندان فرستاد بهتر ميشود يا بدتر؟ الآن زندانهاي ما کانون اصلاح است؟ اين قاضي عالي رتبه ميگفت: ما بايد حساب کنيم که وقتي يک جوان به زندان ميرود، يک خطا بلد است، چند خطاي ديگر هم ياد ميگيرد. ميگفتند: حتي با قوانين فعلي امروز اينها ميتوانند جايگزين براي زندان در نظر بگيرند. با مديريت ميشود کاري کرد اطاله دادرسي از بين برود.
من يک تقاضا دارم از رسانهها، رسانهها بيايند رابط بين مردم و قوه قضاييه باشند. مشکلاتشان را برسانند. از خود مسئولين قوه قضاييه هم تقاضا داريم وقت بيشتري براي زندانيان بگذارند. با يک بخشنامه ميتوانند بگويند که قضات محترم بايد اين مقدار به زندانها سر بزنند. يک شماره رند هم اعلام کنند براي اينکه مردم اگر خواستند در مورد يک قاضي نظر بدهند، به راحتي بتوانند. يا شکايتي دارند بگويند. پيام مردم راحت برسد. خود مسئولين قضايي، رياست محترم قوه قضاييه، ما دوست داريم هروقت ايشان را از سيما ميبينيم، بگويند: اين معضل حل شد. براي بحث اعتياد راه حل پيدا شد. تا آخر ماه ربيع ده روز ديگر فرصت است. تا يک ميليون تومان، آيات عظام صافي گلپايگاني، مکارم شيرازي، وحيد خراساني، شبيري زنجاني اجازه دادند. به عابر بانکهاي بانک ملت مراجعه کنيد. گزينه کمکهاي مردمي را بزنند. بعد هم ستاد ديه، خيلي راحت ميتوانند اين کار را انجام بدهند. مقام معظم رهبري هم يک سوم سهم امام را به ارحام نيازمند اختصاص دادند. رد مظالم هم ده روز ديگر فرصت است که دويست هزار تومان بدهند. همه صدقات هم ميتوانند به نيت رد مظالم بدهند. ولي دويست هزار تومان تا آخر ماه ربيع است. تقاضا ميکنم آقايان همينطور که براي خودشان رد مظالم ميدهند براي همسرانشان هم رد مظالم بدهند.
شريعتي: بهترينها نصيب شما شود.