حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – سيماي پيامبر اکرم(ص) در نهجالبلاغه- خطبه 95
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيماي پيامبر اکرم(ص) در نهجالبلاغه- خطبه 95
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 23-09-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما هموطنان عزيز. بينندهها و شنوندههاي نازنينمان. انشاءالله هرجا که هستيد بهترينها نصيب شما شود و انشاءالله زندگي شما سرشار از آرامش و نورانيت و سلامتي باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. ايام بسيار فرخنده و خجسته و ولادت خاتم الانبياء و امام صادق را تبريک ميگويم. فصل عروسي و شادي است که انشاءالله بر همه مبارک باشد.
شريعتي: امروز از سيماي پيامبر(ص) براي ما خواهند گفت. بحث امروز را ميشنويم.
حاج آقاي حسيني: واقعاً يک تابلوي زيبايي اميرالمؤمنين(ع) از پيامبر خدا ترسيم کردند. نهجالبلاغه فراوان در مورد رسول خدا سخن دارد. معمولاً اميرالمؤمنين خطبههايشان را با شهادتين آغاز ميکنند. شهادت به يکتا بودن پروردگار و بعد هم رسالت نبي مکرم اسلام، به محض اينکه نام پيامبر را در آغاز خطبهها ميبرند، به توصيف رسول خدا ميپردازند. لذا در نهجالبلاغه زياد هست. آغاز بسياري از خطبهها حضرت بالافاصله بعد از شهادت به رسالت خاتم الانبياء بدون توصيف نميگذارد. گاهي خيلي مفصل و گاهي هم مختصر است. لذا سيماي پيامبر در نهجالبلاغه کتاب مفصلي است. ما در حد اينکه مهمان سفرهي اميرالمؤمنين(ع) هستيم. امروز هم به بعضي از کلمات حضرت اشاره ميکنيم.
هفته گذشته گفتيم يکي از ويژگيهاي مهم پيامبر که اميرالمؤمنين هم اشاره کردند، دلسوزي پيامبر بود. «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ ِبالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» (توبه/128) از اين ويژگيها در قرآن زياد دارد. حريص بودن بر هدايت مردم، خود قرآن کريم هم در مورد دلسوزي پيامبر در آيه 6 سوره کهف، خدا به پيامبر دلداري ميدهد که اينقدر غصه نخور! خدا به پيامبر ميفرمايد: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ» خدا چقدر ارحم الراحمين است. اگر شعاعي از رحمت پروردگار در ما انسانها باشد براي ما کافي است. خداوند ارحم الراحمين به پيامبر رحمه للعالمين ميگويد: اينقدر غصه نخور! «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً» پيامبر داري جانت را به خاطر اين مردم که ايمان نميآورند از دست ميدهي! در سوره کهف و سوره شعرا آمده است.
همين ويژگي دلسوزي در نهجالبلاغه هم آمده است. از جمله در خطبهي 107 نهجالبلاغه اميرالمؤمنين تعبير زيبايي از پيامبر خدا دارد. «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ» اميرالمؤمنين ميفرمايد: پيامبر مثل يک طبيب دوره گرد است. معمولاً در همه عالم اينطور است که طبيبها مينشينند و مردم به آنها مراجعه ميکنند. يکبار ديگر از پزشکان عزيز تقاضا کنيم که رعايت حال بيماران را بکنند. اين حق الناس است. من يکوقت با دکتري تماس گرفتم که الآن بيايم. گفتند: همين الآن بيا. رفتم ديدم چهل تا مريض نشستند و هنوز پزشک نيامده است. اين حق الناس است و بايد رعايت کنيد.
يک قانوني که وزارت بهداشت تصويب کرده اين است که بيمار وقتي به پزشک مراجعه ميکند، پزشک عمومي بايد 15 دقيقه براي معاينه بيمار وقت بگذارد. متخصص 20 دقيقه، فوق تخصص 25 دقيقه بايد معاينه کند. مرحوم محدث قمي به فرزندش فرمود: اگر منبر بروي و مطالعه نکني حق الناس است. پيامبر «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» دنبال بيمار ميگشت. «قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ» پيامبر هم مرهم آماده ميکرد. بيماراني که با يک مرهم خوب ميشوند. گاهي ديگر از مرهم گذشته بود. «وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ» گاهي جراحي لازم است. يک نکته ديگر به پزشکها بگوييم که سريع نگويند: برويد جراحي کنيد. اولين نسخه جراحي نباشد. «يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ» هرکجا حاجت و نياز بود جراحي ميکرد. چه کساني را جراحي ميکرد؟ کساني که يا کوري دل داشتند. قلبشان مرده بود. «مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ» يا «وَ آذَانٍ صُمٍّ» گوششان کر بود و حاضر نبودند موعظه را بشنوند. «وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ» گاهي زبان نداشتند که حرف حق را بر زبان جاري کنند. «مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ» هرکجا مردم را غافل و جاهل پيدا ميکرد، «وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَة» اينها را هدايت ميکرد.
پيامبر چطور ميگشت؟ ما نميتوانيم قدر رسالت خاتم الانبياء را بدانيم مگر اينکه فضاي جزيره العرب را درک کنيم. پيامبر خدا با چه کساني طرف بود؟ ابن ابي الحديد ذيل همين خطبهي اول نهجالبلاغه ميفرمايد: مردم در جاهليت چند دسته بودند. يک دسته که خدا را قبول نداشتند. قرآن در سوره مبارکه جاثيه ميفرمايد: «ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْر» (جاثيه/24) مرگ ما به دست روزگار است. اصلاً خدا را قبول نداشت. دسته دوم ميگفتند: نه، خدا درست است ولي معادي در کار نيست. «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» (يس/78) استخوان پوسيده مردهاي را ميآورد و ميگفت: اين را چه کسي ميخواهد زنده کند؟ خدا را قبول داشتند و معاد را قبول نداشتند.
دسته سوم خدا و معاد را قبول داشتند، بعثت انبياء را قبول نداشتند. ميگفتند: پيامبري نيامده است. «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْء» (انعام/91) چون پيامبر و خدا را درست نشناخته بودند، بعثت را هم منکر ميشدند. ابن ابي الحديد ميگويد: آنهايي که خدا را قبول نداشتند چند دسته بودند. بت پرستها، يک عده که بت را شريک خدا ميدانستند، ما الآن مکه ميرويم ميگوييم: «لبيک اللهم لبيک، لبيک لا شريک لک لبيک» اينها مکه ميآمدند و ميگفتند: «لبيک اللهم لبيک، لبيک لا شريک لک الا شريک الهو لک» هيچ شريکي الا شريکي که ما براي تو ميدانيم، نداري. دسته ديگر کساني بودند که بتها را شفيع درگاه الهي ميدانستند. «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى» (زمر/3) ميگفتند: ما ميخواهيم به خدا نزديک شويم. ما خدا را قبول داريم ولي ميخواهيم بت را وسيله تقرب به پروردگار قرار دهيم. دسته ديگر کساني بودند که خدا را تشبيه به انسانها ميکردند. براي خدا جسم قائل بودند. انواع و اقسام اين بت پرستيها بود و پيامبر در چنين شرايطي بودند که به تعبير اميرالمؤمنين«طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ».
پيامبر خدا گاهي در بازار مکه راه ميافتادند که دل آمادهي بيماري که قابل اصلاح است را پيدا کنند. مينشستند و نصيحت ميکردند. پيامبر خدا که ميرفتند يک کسي دنبال پيامبر بود. چه کسي بود؟ ابولهب عموي پيامبر بود. تا ميديد پيامبر با کسي صحبت کرد، سراغ آن شخص ميرفت، ميپرسيد: به تو چه گفت؟ ميگفت: مثلاً از خدا و معاد گرفت. ميگفت: گوش نکني. «انه ساحرٌ مجنونٌ کذابٌ» ميگفت: او که به ديوانهها نميخورد و زيبا سخن ميگفت. ميگفت: من عموي او هستم. عمو، برادر زاده را نميشناسد؟ ميگفت: هنوز طول درمانش تمام نشده است. داريم او را درمان ميکنيم.
در خطبهي 151 اميرالمؤمنين يک تعبير زيبايي دارد. «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجِيبُهُ وَ صَفْوَتُهُ لَا يُؤَازَى فَضْلُهُ» کسي در فضيلت با پيامبر قابل مقايسه نيست. «وَ لَا يُجْبَرُ فَقْدُهُ» پيامبر را که از دست داديم، هيچ چيزي نميتواند جاي او را جبران کند. «أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ» پيامبر همه عالم را روشن کرد. چه وقت؟ هفت ويژگي براي مردم آن زمان ميآورد. «بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ» آن تاريکي شديد، «وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ» جهلي که بر همه غالب بود. «وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ» قساوت قلبي که مردم داشتند. فرزند دختر خودشان را زنده به گور ميکردند. «وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ» 1- مردم حرام خدا را حلال ميشمردند. 2- حکيم را ذليل ميکردند. در خطبه دوم نهجالبلاغه حضرت باز ميفرمايد: «عالمهم ملجم و جاهلهم مکرم» آدمهاي جاهل مورد احترام بودند و انسانهاي جاهل ملجم بودند. جامعهاي که عالمان دهانشان را بسته بودند اما افراد جاهل مورد احترام بودند. «يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ» در زماني زندگي ميکردند که همه جهل بود. خبري از رسالت و نبوت نبود. با همين کفر هم از دنيا ميرفتند.
يکي از اساتيد بزرگوار ميفرمودند: زمان رسالت پيامبر آوازهي رسالت پيامبر رسيده بود ولي خيليها ايمان نياورده بودند و به مدينه نيامده بودند. فقط دورادور سؤال ميکردند اين کسي که تازه آمده حرف حسابش چيست؟ اگر ميخواستند حرف حساب پيامبر را بگويند، در سه جمله ميگفتند. 1- ميگفتند: کسي است که آمده با مفاسد اقتصادي مبارزه کند. با رباخواري مبارزه ميکند. با رشوه خواري مبارزه ميکند. با کم فروشي مبارزه ميکند. «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين» (مطففين/1) «وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ» (فصلت/6) «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين» (مرسلات/15) «وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» (جاثيه/7) رديف مشرکين و مکذبين، «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين» است. با کم فروشي و رشوه خواري مبارزه ميکند. با رباخواري مبارزه ميکند. «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِل» (بقره/188) تجارت حرام نداشته باشيد. معاملات حران نداشته باشيد و در معاملهها سر هم کلاه نگذاريد.
به قدري اينها در زمان جاهليت رواج پيدا کرده بود، که پيامبر خدا نميتوانست با بعضي از اين گناهان يکسره مبارزه کند. شراب، مرحله به مرحله حرام شد. اول «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى» (نساء/43) وقتي در نماز هستيد، شراب نخوريد. کم کم حرام شد. رباخواري هم اينطور بود. مثلاً پيامبر در مرحله اول يک نصيحت اخلاقي ميکرد. «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ» (روم/39) ربا فايده و خير و برکت ندارد. «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ» از اين مرحله گذشت، يک مرحله بالاتر رفت. «لا تَأْكُلُ الرِّبا اضْعَافَاً مُضَاعَفَة» (آل عمران/130) چند برابر ربا نخوريد.
در جاهليت رسم اين بود مثلاً من به شما يک ميليون قرض ميدادم، ميگفتم: پانصد هزار تومان هم ربايش است، سه ماه ديگر يک ميليون و پانصد به من بده. شما سه ماه ديگر ميگفتي: ندارم. من ميگفتم: عيب ندارد، يک ميليون و پانصد قرض پيش تو، پانصد تومان ديگر رويش بکش، دو ميليون شما سه ماه ديگر به من بده. پولي که ميداد هي تصاعدي بالا ميرفت. کاري که بانکهاي امروزي ميکنند. در خبري خواندم که مجلس تصويب کرد که جريمههاي ديرکرد وامهاي زير صد ميليون را ببخشيد. هنوز دولت اجرايي نکرده است.
در شهري بودم، آقايي کارخانه دار بود. انسان مؤمن و متديني بود. گفت: من هزار کارگر دارم. الآن اگر کارخانه را تعطيل کنم و در خانه بنشينم، براي من راحتتر است. ولي من گفتم: هزار نفر، يعني پنج هزار نفر خانواده را تحت پوشش داريم. گفت: من اين هفته رفتم وام گرفتم چهار ميليارد تومان، يک ميليارد را مسدود کردند که بايد بماند. که از آن طرف سود جبران شود. بابا اين کارها براي جاهليت بود. اول که نميشد ربا را تحريم کرد قرآن فرمود: آرام آرام! چهار برابر نخوريد. کم بخوريد.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (بقره/278 و 279) اگر دست برنداريد، جنگ خداست. يعني هم رباخوار با خدا ميجنگد، هم خدا با رباخوار ميجنگد. اين آيه ميگويد: خدا با شما اعلام جنگ ميکند. پس پيامبر براي حل کردن اين مشکلات گاهي مرحله به مرحله پيش رفته است. اميرالمؤمنين فرمود: پيامبر در شرايطي آمد که مردم حرام خدا را حلال ميشمردند. ميگفتند پيامبر براي سه کار آمده است. 1- مبارزه با مفاسد اقتصادي، 2- عدالت، کسي آمده که با هيچکس رودروايسي ندارد.
در نامه 9 نهجالبلاغه اميرالمؤمنين ميفرمايد: «إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ» در جنگ وقتي کار سخت ميشد و دشمن حمله سراسري ميکرد و خطر بود، «قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ» پيامبر اهلبيتش را مقدم ميداشت. «فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ» به وسيله اهلبيتش اصحاب خودش را از تيغ شمشير حفظ ميکرد. آنوقت حضرت مثال ميزند: «وَ الْأَسِنَّهِ فَقُتِلَ عُبَيْدَهُ بْنُ الْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَهُ يَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ يَوْمَ مُؤْتَهَ» در جنگي حمزه عمويش به شهادت رسيد. در جنگ ديگر پسرعمويش عبيده به شهادت رسيد. در يک جنگ پسر عمويش جعفر بن ابي طالب به شهادت رسيد. عدالت به اين معنا که امتيازي براي هيچکس قائل نبود و همه مساوي بودند.
ده چيز بر امت مستحب و پيامبر واجب بود. يکي نماز شب بود. حضرت سفارش ميکند و ميفرمايد: عدالت تو و قدرت نظامي تو با شمشير نباشد. ممکن است شمشير آرام و ساکت کند، ولي پايدار نيست. فرمود: قدرت نظامي را در عدالت خودت قرار بده. پيامبر در يک جلسهاي که پنجاه نفر بودند، نگاهشان را بين اصحاب تقسيم ميکردند. يکجا را نگاه نميکرد، چون خلاف عدالت بود. در حالات اميرالمؤمنين هست که حضرت قاضي منصوب کرد. ابوالاسعد دوئلي از اصحاب خوب اميرالمؤمنين است که ادبيات را راه انداخت. حضرت او را به عنوان قاضي نصب کرد. صبح نصب کرد و بعدازظهر برکنار کرد. آبرويش رفت! گفت: چرا اين کار را کردي؟ حضرت فرمود: «رأيت» يعني خودم ديدم. ديدم تو در دادگاه صدايت بلندتر از دو طرف دعوا است. تو به درد قضاوت نميخوري. قاضي بايد با آرامش باشي. چقدر گفتند که اگر قاضي گرسنه است، حق قضاوت ندارد. اگر تشنه است حق قضاوت ندارد. خسته است، حق قضاوت ندارد. اگر خواب آلود است حق قضاوت ندارد. در آرامش کامل بايد قضاوت کند. قضاوت کار خيلي سختي است. پذيرش قضاوت يا واجب عيني است يا واجب کفايي است. در روايت داريم اگر کسي قضاوت را قبول کرد، با پنبه سر خودش را بريده است.
با همه ارادتي که به دستگاه قضا داريم، باز تکرار ميکنيم. گفتيم: زندان آخرين راه حل باشد. وقتي ميخواهيد حکم بدهيد، فوري نگوييد: زندان! ميدانيد ندارد چرا زندان ميفرستيد؟ بعضي از قضات نامه نوشتند: ما با قوانين چه کنيم؟ قانون ميگويد: زندان کن. مراجع بالاتفاق ميگويند: زندان حرف آخر باشد. من زنداني ديدم هشت ماه در زندان است، براي چهار ميليون تومان! اطالههاي دادرسي اينقدر طولاني نباشد. قضات بروند سر بزنند، خيلي از مشکلات را حل ميکنند.
ما از مراجع بزرگ تقليد اجازه گرفتيم و نام مبارکشان را برديم. آيت الله العظمي مکارم، آيت الله العظمي وحيد، آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي شبيري زنجاني، گفتيم مراجع اجازه دادند در ماه ربيع تا يک ميليون تومان از سهم امام را به حساب زندانياني بريزيد که انسانهاي متديني هستند. جرايم غير عمد هستند. گفتيم که به حساب ستاد ديه واريز کنيد، گفتيم مقام معظم رهبري هم يک سوم از سهم امام به ارحام اجازه ميدهند. مطلب ديگر هم اينکه خيلي پيام داده بودند بحث رد مظالم که شما هرسال در ماه ربيع داشتيد، امسال داريد يا نه؟ حقيقتاً ديگر صد هزار تومان به جايي نميرسد با اين تورمي که هست. امسال رد مظالم را تا دويست هزار تومان گذاشتيم. رد مظالم معنايش اين است که شما به کسي بدهکار هستي که نه خودش را ميشناسي، نه وارثش را ميشناسي، در کودکي مالي را از بين بردي، پولي به کسي کم دادي، کرايه ندادي، الآن براي رد مظالم اجازه گرفتيم دويست هزار تومان تا آخر ماه است. خودشان هم فقير را پيدا کنند. لازم نيست به دفتر مراجع مراجعه کنند.
شريعتي: امروز صفحه 428 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه سبأ را در سمت خداي امروز تلاوت ميکنيم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ «1» يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ «2» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ «3» لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ «4» وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ «5» وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ «6» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ «7»
ترجمه: به نام خداوند بخشندهى مهربان. ستايش مخصوص خدايى است كه آن چه در آسمانها و آن چه در زمين است مِلك اوست و در آخرت (نيز) حمد و ستايش تنها براى اوست و اوست حكيمِ آگاه. آن چه در زمين فرو مىرود و آن چه از آن خارج مىشود و آن چه از آسمان نازل مىشود و آن چه در آن بالا مىرود (همه را) مىداند و اوست مهربانِ آمرزنده. و كسانى كه كافر شدند گفتند: قيامت براى ما نخواهد آمد. بگو: چرا، به پروردگارم كه آگاه از غيب و نهان است سوگند كه به سراغ شما نيز خواهد آمد. به ميزان ذرّهاى در آسمانها و در زمين از خدا پوشيده نيست، نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر از آن، نيست جز آن كه در كتاب روشنِ (الهى ثبت) است. تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند پاداش دهد؛ آنانند كه برايشان آمرزش و روزى نيكو مقرّر است. و كسانى كه در (انكار و محو) آيات ما تلاش كردند كه ما را درمانده كنند، آنانند كه برايشان عذابى (سخت) از عقوبتى دردناك است. و كسانى كه به آنان علم داده شده، آن چه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده حقّ مىبيند كه به راه خداى عزيز ستوده هدايت مىكند. و كسانى كه كفر ورزيدند، (به استهزا) گفتند: آيا شما را به مردى راهنمايى كنيم كه به شما خبر مىدهد هرگاه (در قبرها) كاملًا متلاشى شديد (بار ديگر) در آفرينش تازهاى (زنده) خواهيد شد؟
شريعتي: خيلي از دوستان عزيز ما نگران حال حاج آقاي قرائتي بودند. اين بشارت و مژده را به دوستان خوبمان بدهم که ما امروز به اتفاق حاج آقاي حسيني و آقاي رکني عيادت ايشان رفتيم، سلام گرمي به بينندگان سمت خدا هم رساندند.
حاج آقاي حسيني: هم در بحث آزادي زندانيان جرايم غير عمد و هم بحث رد مظالم تا دويست هزار تومان با اجازه مراجع است. همه مراجع بزرگوار که نامشان را ذکر کرديم، اجازه دادند که جزئيات بيشتر در سايت و کانال برنامه سمت خدا هم هست. خدا را به حق محمد و آل محمد قسم ميدهيم اين عيد بر همه مسلمانان مبارک باشد. به برکت خاتم الانبياء خداوند رحمت واسعه خودش را شامل حال همه ما بگرداند.
شريعتي: بهترينها نصيب شما شود.