اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-08-25 حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – همراهان و جاماندگان قافله حسيني

حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – همراهان و جاماندگان قافله حسيني
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: همراهان و جاماندگان قافله حسيني
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 25-08-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما و ايماني که از آن سرشار هستيد. سلام به خانه‌هاي نوراني شما، سلام به شما و لحظات آسماني شما، سلام به شما و درياي دل شما، خوشحاليم که در اين لحظات و دقايق مهمان خانه‌ها و لحظات شما هستيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. ايام اربعين سيدالشهداء(ع) را تسليت مي‌گويم.
شريعتي: امروز بحث ما رنگ و بوي اربعين و عزاي امام حسين(ع) را خواهد داشت.
حاج آقاي حسيني: تشکر ويژه مي‌کنم از کساني که عده‌اي را مهمان کردند و راهي کربلا کردند. انشاءالله سفر اربعين در سالهاي آينده آسان‌تر شود. انشاءالله هرکس مي‌تواند اين پيام را به گوش مسئولين برساند، دولت‌هاي اروپايي که دولت اسلام ستيز دارند، به مراکز ديني کمک مي‌کنند، مي‌گويند: اگر جوان‌ها در مراکز ديني بيايند، به نفع خود ما هست و ناهنجاري‌هاي اجتماعي کم مي‌شود. وقتي جوان به يک مرکز اسلامي، ديني رفت، ديگر دنبال کارهاي ديگر نمي‌رود. کمک مي‌کنند بار ناهنجاري‌هاي جامعه کم شود. اميدواريم دولت ما هم توجه داشته باشند سالهاي ديگر کاري کنند که تا مي‌شود سفر اربعين آسان شود. مردم هم اگر مي‌خواهند کمکي بکنند، صندوق‌هايي را کنار بگذارند، اين موکب‌ها که راه افتاده خيلي خوب است. اما در کنار موکب‌ها هم صندوقي بگذارند براي کساني که نمي‌توانند به اين سفر بروند، کمک کنند. ده‌ها و صدها نهاد الآن متولي کارهاي فرهنگي هستند. اينها جمع شوند بگويند: اين بودجه را دولت ندهد، ما مي‌دهيم. هزينه خروجي از مرز را ما مي‌دهيم.     غالب اينهايي که سفر اربعين مي‌روند با قرض رفتند. از مردم مهمان نواز خوزستان و ايلام هم تشکر مي‌کنم. مهران شهري است با بيست هزار نفر جمعيت، آنوقت از يک ميليون نفر زائر امام حسين در رفت و برگشت پذيرايي مي‌کنند.
چون در آستانه‌ي اربعين سيدالشهداء(ع) هستيم، کساني که با امام حسين همراهي کردند و کساني که امام حسين را تنها گذاشتند را مي‌شود به پنج دسته تقسيم کرد. ما در کجاي کربلا ايستاديم؟ «کل ارض کربلا و کل يوم عاشورا» شعار نيست. يک حقيقت است. آنهايي که امام حسين را ياري کردند پنج دسته هستند و آنها که امام حسين را ياري نکردند هم پنج دسته هستند. ما بوديم کجا بوديم؟
کساني که در مدينه سيدالشهداء را ياري کردند و شبانه از مدينه با حضرت راه افتادند. نقطه‌ي مقابل چه کساني همراهي نکردند و راه نيافتادند؟ تابعين، اصحاب، مردم مدينه پسر پيغمبر خدا را ياري نکردند. گفتند: چه ضرورتي دارد؟ امام حسين شبانه از مدينه بيرون رفت، يک نفر نگفت: کجا مي‌روي؟ پسر پيغمبر خدا شبانه از مدينه براي فرار از بيعت با يزيد بيرون رفت، صبح يک نفر نگفت حضرت کجا رفته است؟ ولي متأسفانه همين‌هايي که سکوت کردند، يک وقتي بيدار شدند که ديگر به درد نمي‌خورد. دو سال بعد در سال 63 مردم مدينه يک گروهي را به شام به سرپرستي عبدالله بن حنظله فرستادند، گفتند: شما به شام برويد ببينيد يزيد چه مي‌کند؟ اينها وقتي رفتند و آمدند گفتند: ما از پيش کسي برمي‌گرديم که شراب خواري مي‌کند. نماز نمي‌خواند. فاسق و فاجر است. ما تعجب مي‌کنيم چرا از آسمان عذاب بر ما نازل نمي‌شود؟ پسر پيغمبر اين همه فرياد زد و خطبه خواند و نامه نوشت، شما خواب بوديد. وقتي اينها آمدند گزارش دادند، گفتند: ما بايد قيام کنيم. در اين واقعه که به حرّه مشهور است، از جنايات بزرگ يزيد است.
کتاب «البدايه و النهايه» براي ابن کثير است. ابن کثير از علماي بزرگ اهل سنت است. ولادتش سال 701 و وفاتش سال 774 است. اين کتاب دهها بار چاپ شده است. اين يک گزارشي داده که چه خبر بود. موضوع کتاب حوادث از جمله حرّه است. نوشته بعد از واقعه‌ي حرّه وقتي يزيد لشگري را به فرماندهي مسلم بن عقبه فرستاد. گفت: سه روز مدينه و جان مردم مدينه و نواميس مردم مدينه بر شما مباح است. لشگر ده هزار نفر را در مدينه فرستاد و گفت: جان و مال مردم و ناموس مردم بر شما مباح است. آنوقت نتيجه اين کار چه شد؟ نتيجه اين شد که هفتصد نفر از صحابه و تابعين و شخصيت‌ها، غير از ده هزار نفر از مردم مدينه را يزيد کشت. ده هزار نفر را کشت.
بعد از اين حادثه هزار زن در مدينه وضع حمل کردند، بدون اينکه با کسي ازدواج کرده باشند. ابن کثير مي‌گويد: اين شعري که نسبت به يزيد معروف است. «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ» نه وحي، نه خبري همه چيز بازيچه بود. پيغمبر که بود. همه دروغ بود. ابن کثير مي‌گويد: لعنت خدا و لعنت همه لعن کنندگان بر يزيد باد. کسي که صريحاً گفت: همه چيز دروغ بود. البته خودش حرف زيبايي زده است. مي‌گويد: لازم نيست من او را لعنت کنم. قبل از من پيامبر او را لعنت کرده است. چند حديث از مصادر اهل سنت نقل مي‌کند. پيامبر فرمود: کسي که مردم مدينه را از روي ظلم بترساند، «من أخاف أهلَ المدينة أخافه الله عز وجل، وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين، لا يقبلُ الله منه يوم القيامة صرفاً ولا عدلاً» اين يک اشاره در مورد يکي از جنايات يزيد است. آنهايي که در مورد معاويه و يزيد شک دارند، اين کتاب را ببينند.
مردم مدينه قيام کردند، اما چه فايده داشت. ده هزار نفر از مردم کشته شدند. هفتصد نفر از چهره‌هاي شناخته شده کشته شدند. ولي فايده نداشت و دير شده بود. آن روزي که پسر پيغمبر شبانه از مدينه رفت چرا راه نيافتاديد؟ سيدالشهداء چهار ماه مکه بود. اينها مکه نيامدند. پس دسته اول کساني که با امام حسين از مدينه همراهي کردند و در مقابل کساني که امام حسين را همراهي نکردند.
دسته دوم کساني که در مکه به امام حسين(ع) پيوستند. ولي باز در دسته دوم کساني بودند که امام حسين را تنها گذاشتند. يا اينکه حضرت دعوتشان کرد و همراهي نکردند. امام حسين چهار ماه در مکه بود. از سوم شعبان تا هشتم ذي‌الحجه، در اين چهار ماه سيدالشهداء هرکسي را ديد دعوت کرد. براي اينکه نگويند: ما خبر نداشتيم. اگر مي‌دانستيم مي‌آمديم.
امام حسين(ع) به عبدالله بن عمر فرمود: با من بيا! ما را ياري کن. گفت: من نمي‌آيم. شما هم نرو. مي‌ترسم اين چهره به اين زيبايي با شمشير يزيد براي چه تکه تکه شود؟ امام حسين(ع) گفت: از خدا بترس! دست از ياري من برندار! حضرت از حرف او ناراحت شد. فرمود: تا آسمان و زمين برقرار است اُف بر اين منطق باد. که به من مي‌گويد: شما نرو که يک وقت اين چهره نوراني‌ات هدف شمشير قرار نگيرد! مگر نشنيدي که همه انبياء را کشتند و سر يحيي را از بدن جدا کردند، بني اسرائيل جمعيتي از پيامبران را کشتند. اين همه انبياء در راه دين به شهادت رسيدند، تو به من مي‌گويي: حيف اين چهره! اصلاً کربلا تقابل اين دو منطق است. «کل يوم عاشورا» براي اين است که اين دو منطق هميشه بوده است. البته همين عبدالله بن عمر هم بعدها از خواب بيدار شد. يک نامه به يزيد نوشت. چرا پسر پيغمبر را کشتي؟ يزيد هم گفت: براي چه به من نامه نوشتي؟ يزيد سه سال حاکم بود و در اين سه سال سه جنايت کرد. حادثه کربلا، واقعه مدينه، واقعه مکه و به آتش کشيدن مسجدالحرام. گفت: من سر سفره آماده بودم. سفره‌اي پهن شده بود. مرا سر اين سفره آوردند. چه کسي مرا سر اين سفره آورد؟ شما مرا آورديد. من بعد از پدرم آمدم. پدر من چهل سال در شام حکومت کرد؟ شما پدر من را چهل سال حاکم قرار داديد. چرا به من نامه مي‌نويسي؟ يزيد اصلاً ميلي به خلافت نداشت. دنبال اين کارها نبود. اينقدر سرش گرم عياشي و شراب خواري بود، که ديگر فکر حکومت نداشت.
دسته سوم بين راه بود. آقا از مکه تا کربلا که حرکت کردند، روزهايي که در مسير بودند، دوم محرم به کربلا رسيدند. يعني از هشتم ذي الحجه تا دوم محرم، 24 روز در راه بودند. در اين 24 روز عده‌اي ملحق شدند و عده‌اي جدا شدند. کساني مثل زهير ملحق شدند. زهير با اينکه از نظر فکري با امام حسين هم عقيده نبود، اما در يک جلسه حسيني شد و کنار خيمه امام حسين خيمه زد و در کربلا به شهادت رسيد. امام حسين براي عبيدالله حرّ جعفي هم پيام داد. فرمود: با من بيا. او نيامد. حتي در خيمه امام نيامد. حضرت خودشان در خيمه عبيدالله رفتند. عبيدالله مي‌گويد: وقتي امام حسين در خيمه من آمد، دلم به حال هيچکس نسوخته بود، آنطور که دلم براي امام حسين سوخت. وقتي امام حسين آمد، ديدم ده، بيست بچه کوچک دنبال حضرت آمدند. وقتي حضرت مي‌نشست، اين بچه‌ها مي‌نشستند. آن طرف مي‌رفت، اينها هم مي‌رفتند. عبيدالله مي‌گفت: دلم براي غربت امام حسين سوخت که کارش به جايي رسيده که در بيابان‌هاي کربلا يارانش همين بچه‌هايي هستند که دور او را گرفتند. حضرت به عبيدالله فرمود: بيا! من مي‌خواهم گذشته‌ات را جبران کني. چون عبيدالله راهزن بود. سابقه‌ي بدي داشته است. توبه بايد متناسب با گناه باشد. با يک استغفرالله که درست نمي‌شود. سالها شمشير زدي و راهزني کردي، بيا توبه کن. آنچه از اموال مردم داري را برگردان. اين شمشيري که در باطل زدي را بيا در راه خدا بزن. عبيدالله گفت: من خودم نمي‌آيم. اما اگر بخواهي يک اسب تندرو و تيز دارم، اسب و شمشيرم را به شما بدهم! حضرت فرمود: نه، من آمدم تو را ببرم. با حضرت نيامد و بعدها پشيمان شد و توبه کرد و گريه کرد. اما فايده نداشت!             
هرکس هرچه بلد است کاري کند يک کسي را برگرداند. امام حسين خيلي تلاش کرد. عظمت امام حسين چقدر بود. امام حسين قطعاً براي حفظ جان خودش سراغ عبيدالله نرفت.     در يکي از شهرها قبل از انقلاب، گفتند: يک آقايي آمد در هيأتي منبر برود. دم در هيأت يک آدم مستي آمد و مرا ديد و از روي تمسخر يک نگاهي کرد، گفت: آ شيخ! گفتم: بفرماييد! گفت:
بردند ذره ذره مه پيکران تنم را *** يک ذره دگر ماند تا قسمت که باشد
آن شراب خورده بود و مست بود. تا اين حرف را زد، يک دست محبتي بر پيشاني او زد و گفت: آن ذره باقيمانده را قسمت خدا کن و دگر به شيطان نده. بگذار اين قسمت خدا باشد. آدم يک لحظه دلش مي‌شکند و دلش مي‌سوزد و جا‌به‌جا مي‌شود. گفت: اين شعر چنان در اين آدم اثر کرد که همان‌جا روي زمين افتاد. گفت: حق با شماست. غلط کردم! اين قسمت باقي را قسمت امام حسين مي‌کنم. رفت توبه کرد و پاک شد و هيأتي آن جلسه شد.
دسته چهارم در کربلا بود. در کربلا عده‌اي همراهي کردند و عده‌اي همراهي نکردند. عده‌اي ملحق شدند و عده‌اي جدا شدند. حبيب من مظاهر از دوم محرم تا روز عاشورا ملحق شد. حبيب بن مظاهر از کوفه آمد. مسلم بن عوسجه از کوفه ملحق شد. مي‌گويند: حبيب داشت در بازار مي‌گشت. يک شمشيري بخرد و فردا به کربلا برود. مسلم بن عوسجه را ديد. گفت: چه مي‌کني؟ گفت: آمدم حنا بخرم. گفت: براي چه؟ گفت: محاسنم را رنگ کنم. سفيدي‌هايش برطرف شود. گفت: فايده ندارد، فردا دوباره سفيد مي‌شود. گفت: يک حنايي پيدا کردم که اگر با آن خضاب کني ديگر برطرف نمي‌شود. گفت: چه خضابي است؟ گفت: اين نامه سيدالشهداء است. امام حسين نامه نوشته که به کربلا بياييد و محاسنمان را با خون سرمان خضاب کنيم. الآن کربلا چه خبر است؟ مي‌روند قبر امام حسين را زيارت مي‌کنند. بعد مي‌آيند مقابل شهداء مي‌ايستند، مي‌گويند: «بأبي انتم و أمي» اين همه تعظيم مي‌کنند و ولي خدا، امام زمان بيايد به اينها اينطور سلام کند. يک عده آمدند و يک عده رفتند.
«الکامل في التاريخ» براي هفتصد سال پيش است. از تاريخ‌هاي قديمي ما است. مالک بن نضر و ضحاک بن عبدالله در کربلا روز تاسوعا نزد امام حسين آوردند. گفتند: از کوفه خبر آورديم. گفتند: در کوفه ديگر ياران شما نيستند. هر هزار نفري که آماده مي‌شوند يک فرمانده تعيين مي‌کنند و به جنگ با شما مي‌آيند. امام حسين يک جمله فرمود: «حسبي الله و نعم الوکيل» يک حرف اضافه نکرد.
خدا علامه محمد تقي جعفري که اين روزها سالگرد ايشان هست، رحمت کند. مي‌فرمود: امام حسين شب عاشورا که خطبه خواندند، «اثني علي الله احسن الثناء و احمده‏ على السراء والضراء» اي خدا بالاترين و بهترين حمد و ثنا را براي تو مي‌گويم. علامه مي‌فرمود: امام حسين مي‌خواهد بگويد: خدايا عجب دنيا به مراد ماست، عجب شبي است امشب! چه خوش هستيم. چه دل خوش هستيم.
ديديد آدم يک روز دو سه مشکلش برطرف مي‌شود. مي‌گوييم: خوشي زير دل ما زد. امام حسين شب عاشورا که مي‌داند فردا به شهادت مي‌رسد، مي‌گويد: امشب چقدر دنيا به کام ماست. نگفت: خدايا ما که اشتباهي نکرديم. چرا بايد پايان کار ما اينطور باشد؟ ما که بخاطر تو قدم برداشتيم و از مدينه بيرون آمديم. ما معمولاً در مشکلات کم مي‌آوريم. مي‌گوييم: خدايا ما اشتباهي نکرديم. چرا اين بلا بر ما نازل شد؟
خدا مرحوم آيت الله العظمي خوانساري را رحمت کند. امام (ره) در مورد ايشان مي‌فرمودند: تالي تلو معصوم هستند. يکي از اساتيد براي من تعريف مي‌کرد که من ديدن ايشان رفتم. چند سؤال داشتم. کارهايم تمام شد و خداحافظي کردم. آمدم بروم آقازاده ايشان به من فرمود: شما امشب تهران هستيد يا قم برمي‌گرديد؟ گفتم: فرمايشي داشتيد؟ گفتند: نه، اگر امشب بوديد يک جلسه فاتحه است، شب مسجد بازار بياييد. براي کيست؟ براي برادرم است. گفتم: چه وقت از دنيا رفته است؟ فرمود: همين امروز صبح از دنيا رفت و آقا يک نمازي به جنازه خواندند و خانه آمديم. گفتم: همين آقا که من الآن نزد ايشان رفتم و اينطور به سؤال من جواب مي‌داد، براي من کاغذ نوشت، اين آقا امروز پسرش دفن شده است؟ گفت: بله، مگر اشکالي دارد؟ امام صادق فرزندي داشتند، از دنيا رفت. پسر را دفن کردند و به خانه برگشتند. فرمودند: خدايا منزه هستي که فرزند ما را از ما مي‌گيري ولي محبت ما به تو بيشتر مي‌شود.
دسته پنجم کساني که بعد از شهادت امام حسين آمدند، تازه يادشان آمد بعد از شهادت امام حسين را ياري کنند. در برابر کساني که بعد از شهادت امام حسين باز هم دشمني کردند. چه کساني بدن سيدالشهداء را دفن کردند و به خاک سپردند؟ طايفه بني اسد در اطراف کربلا بودند. روز سوم آمدند و بدن امام حسين را دفن کردند. مرحوم علامه جعفري مي‌فرمايد: من از نجف پياده به کربلا مي‌آمدم. ايشان سالها در نجف عالم و مجتهد بودند. اين پياده روي هم از قديم بوده و امروزه به صورت جهاني و با اين عظمت شده است. ايشان مي‌فرمود: به پانزده کيلومتري کربلا رسيديم. يک جايي توقف کرديم. گفتند: ديگر شبانه نمي‌رسيد. فردا صبح برويد. مهمان يک پيرمردي شديم. وقتي نشستيم ديديم پيرمرد هي با خودش حرف مي‌زند. گفتيم: با چه کسي حرف مي‌زني؟ چه مي‌گويي؟ هي مي‌گفت: سياه باد چهره آنها! گفتيم: چه کسي را نفرين مي‌کني؟ گفت: اين محله که شما امشب مانديد، محله بني اسد است. همان بني اسدي که بدن را دفن کردند. دارم به آباء و اجداد خودم ناسزا مي‌گويم. گفت: براي اينکه آباء و اجداد ما بايد سهمشان در ياري امام حسين دفن جنازه‌ي امام حسين باشد؟ نبايد مي‌آمدند ياري مي‌کردند؟
بعضي وقت‌ها ما ياري کردنمان در دين خدا براي دفن ولي خدا است. الآن يک مرجع تقليد از دنيا مي‌رود. براي دفن جنازه يک عالم در يک شهر زلزله مي‌افتد. اين عالم قبل از مرگش حرفي نداشت؟ رساله نداشت؟ فتوا نداشت؟ توصيه نداشت؟ اين پنج دسته تازه بعد از شهادت امام حسين آمدند. در دين خدا هميشه صداي «هل من ناصر» سيدالشهداء بلند است. جزء کساني باشيم که اگر کربلا بوديم، اگر سال 61 بوديم از مدينه با امام حسين راه مي‌افتاديم. نه از مکه و بين راه و در کربلا!
شريعتي: امروز صفحه 400 قرآن کريم، آيات 31 تا 38 سوره مبارکه عنکبوت را تلاوت مي‌کنيم.
«وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ‏ بِالْبُشْرى‏ قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ «31» قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «32» وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «33» إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ «34» وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «35» وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «36» فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ «37» وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ «38»
ترجمه: و چون فرستادگان ما (كه از فرشتگان بودند،) براى ابراهيم مژده‏ى (تولّد فرزند) آوردند، گفتند: ما نابود كننده‏ى اهل اين منطقه هستيم، زيرا مردم آن ستمگرند. (ابراهيم) گفت: در اين منطقه لوط است، فرشتگان گفتند: (نترس) ما به كسانى كه در اين جا هستند آگاه‏تريم؛ قطعاً او (لوط) و خاندانش را نجات مى‏دهيم، جز همسرش كه از باقى ماندگان (در قهر ما) است. و هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از آمدنشان بد حال شد و دستش (از حمايت آنان در برابر بدكاران) كوتاه گرديد؛ (فرشتگان) گفتند: نترس و غمگين مباش، ما تو و خانواده‏ات را نجات مى‏دهيم، مگر همسرت كه از باقى ماندگان (در عذاب) است. همانا ما بر اهل اين منطقه به خاطر فسقى كه داشتند، عذابى از آسمان فرو خواهيم ريخت.و از آن منطقه (غضب شده) نشانه‏ى روشنى (و درس عبرتى،) براى كسانى كه مى‏انديشند باقى گذاشتيم. و به سوى (مردم) مَدين، برادرشان شعيب را (به رسالت فرستاديم)؛ پس گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد، و به روز قيامت اميدوار باشيد، و در زمين (فتنه‏انگيزى و) فساد نكنيد. پس شعيب را تكذيب كردند و (به اين سبب) زلزله آنان را فرا گرفت، و بامدادان در خانه‏هاى خود به رو در افتاده (و مرده) بودند. و (قوم) عاد و ثمود را نيز (هلاك كرديم)؛ و بى‏شك (بعضى) از خانه‏هاى مسكونى (مخروبه‏ى) آنان براى شما آشكار است؛ و شيطان اعمالشان را براى آنان زينت داد، پس آنان را از راه (خدا) باز داشت، در حالى كه (براى شناخت حقّ و باطل) بصيرت داشتند.
شريعتي: امروز مطلع شديم جناب آقاي پورمحمدي مدير محترم شبکه سوم سيما، در ارتحال پدر بزرگوارشان داغدار هستند. از طرف خودم و همه بينندگان برنامه سمت خدا ارتحال اين عالم مجاهد را خدمت ايشان و خانواده محترمشان تسليت مي‌گوييم.
حاج آقاي حسيني: مرحوم شيخ عباس پورمحمدي پدر آقاي پور محمدي که اشاره فرموديد، از علماي بسيار جليل القدر بودند. منزل ايشان ملجأ همه انقلابي‌ها و مؤمنين و متدينين بود. يک عالم به تمام معنا بودند.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.