اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-07-27-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – شرح نامه 69 نهج‌البلاغه

حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – شرح نامه 69 نهج‌البلاغه
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح نامه 69 نهج‌البلاغه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 27-07-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما بيننده‌ها و شنونده‌هاي خوب و نازنين‌مان. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.  
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. عزاداري‌هايتان قبول باشد.
بسم الله الرحمن الرحيم، نامه 69 نهج‌البلاغه نامه‌اي به يکي از اصحاب خوب اميرالمؤمنين به نام حارث همداني است که گفتيم: علت اينکه حضرت نامه‌ها را به يک فرد خاص خطاب مي‌کنند با اينکه مخاطبش همه ما هستيم، هرکس اين نامه را بخواند نام اين صحابه بزرگوار را مي‌برد. دعاي کميل هم براي کميل نيست. اميرالمؤمنين فرمودند: هرکس اين دعا را مي‌خواند به نام اين شهيد بزرگوار دعاي کميل ناميد. من خواهش مي‌کنم از اين نامه غفلت نکنيد. در رديف نامه‌هاي بسيار مهم نهج‌البلاغه هست. تقريباً دوازده مورد از دستورات تربيتي حضرت باقي مانده است. اگر بتوانيم يک مقدار سريع‌تر اين دوازده مورد را بخوانيم.
مورد اول «وَ اُسْكُنِ اَلْأَمْصَارَ اَلْعِظَامَ» حضرت مي‌فرمايد: در شهرهاي بزرگ زندگي کن. براي زندگي شهرهاي بزرگ را انتخاب کن. چرا؟ «فَإِنَّهَا جِمَاعُ اَلْمُسْلِمِينَ» محل اجتماع مسلمان‌ها است. قطعاً شايد بينندگان عزيز بگويند: که شهرهاي کوچک و روستاها آرام‌تر و بهتر است. واقعاً هم همينطور است. الآن شهرنشين‌ها وقتي خسته مي‌شوند به شهرهاي کوچک ييلاق مي‌کنند. حضرت فرمودند: محل اجتماع مسلمان‌ها است. يعني الآن اگر در شهرهاي بزرگ کسي دنبال کارهاي علمي باشد، دنبال کارهاي ديني باشد، کتاب‌خانه‌ها و دانشگاه‌هاي مهم باشد، اينها در شهرهاي بزرگ هست. يک روستا اين ظرفيت را ندارد. حضرت آيت الله مرعشي نجفي نمي‌توانستند اين کتابخانه عظيم خودشان را در يک منطقه دوردست ببرند. ولي بلافاصله حضرت يک تذکر مي‌دهند. شهرهاي بزرگ يک آسيب دارد. «وَ اِحْذَرْ مَنَازِلَ اَلْغَفْلَةِ وَ اَلْجَفَاءِ وَ قِلَّةَ اَلْأَعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اَللَّهِ» اگر در شهر بزرگ زندگي مي‌کني مواظب آسيب آن باش. همانطور که دسترسي به جلسات خوب در شهرهاي بزرگ هست، زمينه‌هاي غفلت هم هست. از جاهايي که انسان را دور مي‌کند، بر حذر باش. «وَ اَلْجَفَاءِ» آمار خشونت در شهرهاي بزرگ اصلاً قابل مقايسه با يک شهر کوچک نيست. مواظب باش آلوده به گناه نشوي. «وَ قِلَّةَ اَلْأَعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اَللَّهِ» در شهرهاي بزرگ شايد آدم کمتر بتواند به ديدار يک ديگر برود. صله رحم در روستا و شهرهاي کوچک بيشتر از شهرهاي بزرگ است. بعضي‌ها که در تهران زندگي مي‌کنند مي‌گويند: نمي‌رسيم ديدن پدر و مادرمان هم برويم. در حالي که در شهرهاي کوچک اينطور نيست. مواظب اين آفت‌ها باشيم.
مورد دوم «وَ اُقْصُرْ رَأْيَكَ عَلَى مَا يَعْنِيكَ» دنبال چيزهاي مفيد باشد. کارهاي بيهوده را کنار بگذار. از عمرت خوب استفاده کن. در طول يک روز بررسي کنيم ما چقدر کار مفيد و چقدر کار بيهوده انجام مي‌دهيم؟ ساعت‌ها در فضاهاي مجازي هستيم. واقعاً اين کار مفيد است؟ آخرش چه سودي دارد؟ من به عراق و عتبات رفته بودم. يک چيزي را ديدم که بسيار تعجب کردم. در عراق مردم الآن خيلي گرفتاري‌هاي اقتصادي دارند. مشکلات معيشتي و امنيتي دارند. خيلي سخت زندگي مي‌کنند. من ديدم اينها آب و غذا و امنيت و راه ندارند اما پر سرعت‌ترين اينترنت را دارند. اين غربي‌ها اگر مي‌خواهند به مردم عراق خدمت کنند چرا امنيت‌شان را درست نمي‌کنند؟ جوان از صبح که بلند مي‌شود سرش درون گوشي هست تا شب! ما بايد آموزش ببينيم درست استفاده بکنيم. الآن حکومت و دولت ما چقدر وقت گذاشتند که مردم ما را فرهنگ سازي کنند که راه درست اين چيست؟ حضرت مي‌فرمايد: کاري کن که مفيد باشد و کار بيهوده نکن. وقتت را بيهوده تلف نکن.
حضرت مي‌فرمايد: «العِلمُ سُلطانٌ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ و مَن لَم يَجِدهُ صيلَ عَلَيهِ» (شرح نهج‌البلاغه/ج20/ص319) دانش باعث سلطنت انسان است. آدمي که عالم و دانشمند شد، بر جاهاي ديگر تسلط پيدا مي‌کند. کسي که صاحب علم است قدرت دارد. يک سلطه‌اي دارد. جامعه‌اي که دنبال علم و دانش نرفت، ديگران به آن حمله مي‌کنند و بر آن سلطه پيدا مي‌کنند. چرا جوان‌هاي ما در برابر غربي‌ها منفعل هستند؟ مي‌گويند: ببين اينها چه هواپيماهايي ساختند؟ صنعتشان چقدر پيشرفت کرده! اين سلطه است، سلطه اقتصادي به دنبالش سلطه فرهنگي مي‌آورد. غير از نسل جوان ما چه کسي بايد به دنبال علم و دانش برود؟
ما يک کتاب رجالي داريم به نام «تنقيح المقال» يک کتاب رجالي است. شخصيت شناسي است که کسي که اين حديث را نقل کرده چه کسي است؟ علم رجال است. اين کتاب براي علامه مامقاني است. مامقان از شهرهاي آذربايجان شرقي است. پيش‌بيني کردند مجموعه اين کتاب هشتاد جلد شود. تا الآن سي جلدش چاپ شده است. اين کتابي که الآن اينگونه چاپ مي‌کنند و هشتاد جلد مي‌شود، اين مرد بزرگ ظرف چند وقت نوشته است. کل تأليف و چاپش از اول تا آخر حدود دو سه سال شده است.
من يکبار در خدمت آيت الله شبيري زنجاني گفتم: اين مطلب درست است که ايشان دو، سه ساله نوشتند؟ ايشان فرمودند: اول کتاب سال تأليف را نوشته است. تاريخ وفات ايشان هم معلوم است. شروع تأليف تا وفات ايشان دو سه سال بيشتر نيست.
ما در دو سال هشتاد جلد کتاب مطالعه مي‌کنيم؟ اين مرجع بزرگ در دو سال اين کتاب‌ها را نوشته است. چه کسي بايد در دانشگاه‌ها جاي اين دانشمندان را چه کسي بايد پر کند؟ علم سلطنت و قدرت و عظمت مي‌آورد. اگر علم داشتي مي‌تواني دست بالا بر همه جا داشته باشي. نداشتي ديگران بر سر تو مي‌زنند. همين گرفتاري که الآن در کشورهاي خاورميانه و عربي شاهد هستيم.
مورد سوم «وَ إِيَّاكَ وَ مَقَاعِدَ اَلْأَسْوَاقِ» اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: مواظب باش از بازارها و دکان‌ها برحذر باش. دنبال نشستن در بازار و مغازه‌ها نباش. مي‌فرمايد: «فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ اَلشَّيْطَانِ وَ مَعَارِيضُ اَلْفِتَنِ» شيطان در بازار حضور دارد. کجا آزمون‌هاي سخت شيطان ظاهر مي‌شود که آدم گرفتار بلا و آزمون مي‌شود؟ در بازار. ما بعضي از کارها داريم ممکن است براي انسان واجب هم باشد ولي انسان در معرض وسوسه شيطان است. با اينکه اصل اشتغالش بر ما واجب است. در نهج‌الفصاحه هست که نبي مکرم اسلام فرمود: «من جعل قاضيا فقد ذبح بغير سکين» اگر کسي منصب قضاوت را پذيرفت با پنبه سر خودش را بريده است. هرکس مبتلا شد، ابتلا به آزمونش با قضاوت شد بايد مواظب اين کار باشد.
اگر کسي خودش را شايسته منصب قضاوت مي‌داند، خودش را شايسته مي‌داند و به آن حد رسيده است، واجب است خودش را معرفي کند و قاضي شود. ولي در عين حال به او گفتند: برو، ولي داري با پنبه سر خودت را مي‌بري. برو ولي ابتلا و آزمون است. دينت و آبرويت در خطر است و امتحان سختي است. ممکن است پيشنهاد رشوه بدهند، حرام خواري بکني، به نفع اين و آن قضاوت کني. جاده قضاوت خيلي لغزنده است با اينکه واجب است. بازار هم همينطور است. «الْكَادُّ عَلَي عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏» (كافي/ج5/ص88) کسي که در بازار دنبال کسب و کار مي‌رود مثل مجاهد في سبيل الله است. پيامبر فرمود: بدان جايي مي‌روي که شيطان سراغ تو مي‌آيد. محل حضور شيطان است. در معرض فتنه هستي.
مورد چهارم «وَ أَكْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَبْوَابِ اَلشُّكْرِ» اين در نامه 31 اميرالمؤمنين هم آمده است. حضرت مي‌فرمايد: بيشتر نگاه تو به کساني باشد که پايين دست تو هستند. به بالا دست خيلي نگاه نکن. اگر آدم به پايين دست خودش نگاه کرد، مي‌گويد: ما چقدر وضعمان خوب است. خدايا شکر! اين يک مسأله‌ي جدي است. الآن خانواده‌ها دوستاني دارند که در هفته و ماه به همديگر سر مي‌زنند. بيشتر با طبقات پايين دست خودشان رفت و آمد کنند. کسي که در يک خانه استيجاري صد متري است مي‌خواهد با کسي رفت و آمد کند که در بالاي شهر خانه هزار متري دارد. يک شب آنجا برود و برگردد مي‌گويد: مردم زندگي دارند و ما هم زندگي داريم. آن کسي که در خانه هزار متري هست امتحان دارد. امتحان فقر و امتحان ثروت هردو امتحان است.
در قم عالم بزرگواري به نام مرحوم آيت الله شيخ عباس تهراني داشتيم. من يکوقتي از يکي از اساتيد پرسيدم: مي‌خواهيم خدمت ايشان برسيم، نام ايشان را چه بگوييم؟ده تا از اين آيت الله‌ها بايد بگوييد. يک آقايي از بازاريان قم براي من مي‌گفت: يکوقتي خانه خيلي خوبي ساخته بوديم. اين آقا را هم دعوت کرديم و گفتيم: خانه ما جديد است يک ناهار نزد ما بياييد. ايشان براي ناهار آمد و گفت: مي‌شود من گشتي در اين خانه بزنم. ايشان يک گشتي زد و همه جا را ديد و فرمود: خيلي خانه خوبي است ولي يک عيب بزرگي دارد. فرمود: عيبش اين است که دل کندن از اين خانه خيلي سخت است. آنهايي که خانه خوب دارند بدانند دل کندن سخت است. مسکن خوب داشتن حق همه هست. ولي بدانيم با چه کساني رفت و آمد مي‌کنيم. اگر با طبقه بالا دست خودمان زياد رفت و آمد کنيم از زندگي نا اميد مي‌شويم.  
مورد پنجم «وَ لاَ تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ» اميرالمؤمنين فرمودند: روز جمعه حق سفر نداري. «حَتَّى تَشْهَدَ اَلصَّلاَةَ» مگر اينکه بعد از نماز جمعه بروي. نماز جمعه واجب است اما زمان غيبت امام که ما در غيبت هستيم نماز جمعه واجب نيست. مگر در دو جا «إِلاَّ فَاصِلاً فِي سَبِيلِ اَللَّهِ» مگر اينکه بخواهي جهاد بروي. شما عازم جبهه هستي قبل از ظهر برو. اما اگر عازم جهاد نيستي اول نماز جمعه را برو. «أَوْ فِي أَمْرٍ تُعْذَرُ بِهِ» يا يک کاري که واقعاً معذور هستي و حتماً بايد انجام بدهي.
الآن نماز جمعه‌هاي ما با اينکه مردم حضور خيلي خوبي دارند، اما قطعاً آنطور که بايد باشد نيست. چرا اينطور نيست؟ بايد بررسي شود. راه دور است. خطبه طولاني است؟ نماز جمعه بايد طوري باشد که امام جمعه پدرانه سخن بگويد. عليه اين جناج و آن جناح سخن نگويد. مقام معظم رهبري فرمودند: جذب حداکثري! يعني آقاي امام جمعه تو اگر مي‌بيني پاي منبرت از جناح‌هاي مختلف هستند تو طوري صحبت نکني که اين بندگان خدا آزرده خاطر شوند.
«وَ خَادِعْ نَفْسَكَ فِي اَلْعِبَادَةِ» خادع يعني مواظب باش در عبادت اگر مي‌بيني عبادت برايت سخت است، نفست را رام کن. نفست را راضي کن. پدر مرحوم آيت الله شبيري زنجاني که از مراجع تقليد بودند، مي‌فرمود: نماز شب را اينقدر سخت نگيريد که مردم فرار کنند. يازده رکعت نماز بخواني و قبلش يک سري دعا بخواني و آيات پاياني سوره آل‌عمران را بخواني، قنوتش سيصد مرتبه العفو بگويي، هفتاد بار استغفار بگو. چهل مؤمن را دعا کن. مي‌گويد: اين براي ما نيست. ايشان مي‌فرمود: آسان بگيريد. در مستحبات سخت نگيريد. يازده رکعت حمد بخوان. «قل هو الله» هم نخواندي اشکالي ندارد. در نمازهاي مستحبي سوره خواندن لازم نيست مگر اينکه سوره خاصي باشد. حمد بخوان و رکوع برو و دو سجده کن. شما که مي‌خواهي اول وقت بيدار شوي، ده دقيقه زودتر بيدار شو. حضرت فرمودند: کاري کن نفست با عبادت رفيق شود. «وَ اُرْفُقْ بِهَا» با آن مدارا کن. «وَ لاَ تَقْهَرْهَا» کاري نکن نفس تو مقهور عبادت باشد. «وَ خُذْ عَفْوَهَا وَ نَشَاطَهَا» يکوقتي عبادت را انجام بده که نشاط کامل داشته باشي. امام صادق(ع) فرمود: مکه رفتي تا تشنه طواف هستي کنار بيا. نگو آنقدر طواف کنم تا سير شوم. آنقدر نماز بخوانم تا سير شوم. «إِلاَّ مَا كَانَ مَكْتُوباً عَلَيْكَ مِنَ اَلْفَرِيضَةِ» مگر اينکه نماز واجب باشد. براي نماز واجب نمي‌تواني بگويي: امروز حال عبادت ندارم. اما در مستحبات نشاط نداشتي مستحبات را انجام بده.  
پدر و مادرها گاهي نگران هستند و مي‌گويند: بچه‌هاي ما براي نماز صبح بيدار نمي‌شوند. پدري مي‌گفت: من اگر پسرم با صداي زنگ موبايلش بيدار نشود، من يک پارچ آب برمي‌دارم و روي سرش مي‌ريزم. اين خيلي بد است. اين از دين برمي‌گردد. اگر فرزند شما اهل نماز هست و برايش مهم است. حالا يک شب هم خواب بماند طوري نيست. پسر من موبايلش را کوک کرده که بيدار شود. سه بار هم زنگ زده و بيدار نشده، من فقهاً و شرعاً وظيفه ندارم او را بيدار کنم. واي به اينکه بخواهم با يک پارچ آب او را بيدار کنم. اگر سفارش کرده که براي نماز بيدارم کنيد، وظيفه داريم بيدارش کنيم. پدري مي‌گفت: من وقتي مي‌خواهم بچه‌هايم را براي نماز بيدار کنم با صوت دلنشيني نماز را مي‌خوانم که اين با صداي دلنشين از خواب بيدار شود.
مرحوم حاج احمد آقا فرزند امام مي‌فرمود: ما يکوقتي که هنوز ازدواج نکرده بوديم، در خانه پدر بوديم. نماز صبح ما قضا مي‌شد. مي‌گفت: هيچوقت نشد امام ما را براي نماز بيدار کند. فقط وقتي مي‌خواستيم برويم نماز ظهر بخوانيم امام مي‌فرمود: احمد اول قضاي نماز صبحت را بخوان. همين تذکر را مي‌داد. «فَإِنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَ تَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا» نماز واجبت را بايد حتماً انجام بدهي. البته بايد کاري کنيم که در واجب هم نشاط عبادت داشته باشيم.
چرا ما نشاط نداريم؟ الآن شب‌ها بلند است. شتاء، زمستان بهار مؤمن است. شب‌هاي بلند زمستاني که طولاني است براي عبادت و روزها کوتاه است براي روزه گرفتن خوب است. شخصي آمد به امام صادق گفت: ما هيچوقت آن نشاط را نداريم و هميشه معاف هستيم. حضرت فرمود: روز چه کار کردي که شب حال عبادت نداري. اگر مراقب روز باشيم شب حال عبادت داريم. در واجبات تکليف داريم ولي نسبت به ديگران آزار ندهيم.             
شريعتي: امروز صفحه 372 قرآن کريم آيات 112 تا 136 سوره مبارکه شعرا براي شما تلاوت مي‌شود.
«قالَ‏ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ «112» إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى‏ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ «113» وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ «114» إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ «115» قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ «116» قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ «117» فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «118» فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ «119» ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ «120» إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «121» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «122» كَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِينَ «123» إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ «124» إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ «125» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «126» وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ «127» أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ «128» وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ «129» وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ «130» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «131» وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِما تَعْلَمُونَ «132» أَمَدَّكُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِينَ «133» وَ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «134» إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «135» قالُوا سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ «136»
ترجمه: (نوح) گفت: من به عملكرد گذشته (كسانى كه شما اراذل مى‏خوانيد) آگاهى ندارم. (يا مرا با اعمال گذشته‏ى آنان كارى نيست).حساب آنان جز بر پروردگارم نيست، اگر شما درك كنيد. (امروز كه آنان ايمان آورده‏اند،) من طرد كننده‏ى مؤمنان نيستم. من جز هشدار دهنده‏اى روشنگر نيستم. مردم به نوح گفتند: اى نوح! اگر (از دعوت خود) دست برندارى قطعاً از سنگسار شدگان خواهى شد. نوح گفت: پروردگارا! همانا قوم من مرا تكذيب كردند. پس ميان من و آنان (داورى كن و) راه روشنى بگشا و مرا و هر كس از مؤمنان را كه با من است، (از شرّ اين كفّار) نجات بده. پس ما نوح و هر كس از مؤمنان را كه در آن كشتىِ گران‏بار، با او بود نجات داديم. سپس باقيماندگان را غرق كرديم. البتّه در اين (ماجرا) نشانه‏ى بزرگى است، ولى اكثر مردم ايمان آورنده نيستند. و قطعاً پروردگارت همان صاحب عزّت و مهربان است. قوم عاد (نيز همچون قوم نوح) انبيا را تكذيب كردند. آن گاه كه برادرشان هود به آنان گفت: آيا (از شرك و انحراف) پروا نمى‏كنيد؟ همانا من براى شما پيامبرى امين هستم. پس از خدا پرواكنيد ومرا پيروى نماييد. و من براى رسالتم هيچ مزدى از شما نمى‏خواهم، (زيرا كه) مزد من فقط بر عهده‏ى پروردگار جهانيان است. (هود به مردم گفت:) آيا بر هر تپه‏اى بنا وقصرى بلند از روى هوا و هوس مى‏سازيد؟ و كاخ‏هاى استوار مى‏گيريد، به اميد آنكه جاودانه بمانيد؟ و هرگاه كسى را كيفر مى‏دهيد، همچون زورگويان كيفر مى‏دهيد؟ پس، از خداوند پروا كنيد و مرا فرمان بريد. و از خداوندى كه مى‏دانيد چقدر كمكتان كرده پروا كنيد. او شما را با (بخشيدن) چهار پايان و فرزندان مدد كرده است. و باغ‏ها و چشمه سارها (به شما داده است. اگر كفران كنيد) من بر شما از عذاب روز بزرگ مى‏ترسم. (قوم عاد به حضرت هود) گفتند: پند دهى يا از پند دهندگان نباشى، براى ما برابر است (و ما تو را نمى‏پذيريم).
شريعتي: اشاره قرآني امروز را بفرماييد و نکات پاياني را بشنويم.
حاج آقاي حسيني: آيات اولي که تلاوت شد داستان حضرت نوح(ع) هست. در صفحه قبل مي‌گويد: «قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ» (شعرا/111) نظير اين قصه براي انبياي ديگر هم هست. چرا ما به تو ايمان نمي‌آوريم؟ اين اراذل دنبال تو هستند. نوح پاسخ داد: «قالَ‏ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» آنچه شما مي‌گوييد، من خبر ندارم اينها کار بدي انجام داده باشند. «إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى‏ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ» خدا بايد به حساب اينها برسد و حساب اينها با خداست. «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ» من مؤمنين را از اطراف خودم دور نمي‌کنم.
قرآن فراوان نقل مي‌کند که ديگران به انبياء تندي و جسارت مي‌کردند ولي يکجايي پيدا نمي‌کنيد که اهل‌بيت و اولياء و انبياء در برابر اين توهين‌ها و جسارت‌ها به کسي اهانت کرده باشند. اينها خيلي بد و بيراه مي‌گفتند و سراسر قرآن پر است. ولي اينها نه. انبياء حسرت مي‌خوردند که چرا اينها ايمان نمي‌آورند؟
عصر عاشورا امام حسين(ع) در گودال قتلگاه لحظاتي قبل از شهادتشان احساس کردند سينه‌شان سنگين شده است.     اين قصه را ابن شهر آشوب در مناقب نقل مي‌کند. کتابي که براي هفتصد سال پيش است. سيد الشهداء(ع) چشمانشان را باز کردند ديدند شمر روي سينه حضرت نشسته است. ما بوديم به شمر چه مي‌گفتيم؟ محاسن امام حسين را دست گرفته بود که سر امام حسين را از بدن جدا کند، حضرت يک نگاهي کردند و لبخندي زدند. فرمودند: تو مي‌خواهي مرا بکشي؟ مرا نمي‌شناسي؟ قطعاً سيدالشهداء دنبال اين نبود که جان خودش را نجات بدهد. مي‌خواست در گودال قتلگاه دست شمر را بگيرد و نجاتش بدهد. شايد برگردد. اين سيره اهل‌بيت(عليهم‌السلام) است. يکوقت من جمع کردم مواردي را که به سيدالشهداء جسارت کردند و زخم زبان زدند. خودش يک سخنراني است. ولي يکجا نيست که سيدالشهداء جسارت و اهانتي کرده باشند.
شريعتي: دوستان ما زحمت کشيدند و سخنراني‌هايي را که در حسينيه امام خميني در ايام عزاداري ماه محرم شده است را در کانال برنامه قرار دادند. حاج آقاي حسيني هم از جمله سخنرانان بودند. انشاءالله به کانال ما مراجعه کنيد و بهره کافي را ببريد.
حاج آقاي حسيني: حضرت مي‌فرمايد: «وَ إِيَّاكَ أَنْ يَنْزِلَ بِكَ اَلْمَوْتُ وَ أَنْتَ آبِقٌ مِنْ رَبِّكَ» مرگ سراغ آدم مي‌آيد،  مواظب باش مرگ سک وقت به سراغ تو نيايد که تو داري فرار مي‌کني و به دنبال دنيا پرستي خودت هستي. «آبِق» يعني فراري. تو عبد فراري و دنبال دنيا پرستي نباشي. «فِي طَلَبِ اَلدُّنْيَا» نه اينکه ما دنبال دنيا نباشيم و دنيا نداشته باشيم. مرحوم مطهري مي‌فرمودند: اين جمله را از هر دو طرف مي‌شود خواند. انسان براي دنيا، يا دنيا براي انسان. دنيا براي انسان بخواني درست است. تمام ابر و باد و ماه و خورشيد براي تو، ولي انسان براي دنيا نيست. الآن مشکل جامعه ما اين است که مي‌گويد: انسان براي دنيا. درحالي که دنيا در خدمت انسان است. انسان خيلي بالاتر از اين است.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: انشاءالله خداوند به حق محمد و آل محمد همه حوائج ملتمسين را برآورده به خير بفرمايد. مريض‌ها لباس عافيت بپوشاند. گرفتاري‌ها را برطرف بفرمايد. امر اشتغال و ازدواج جوان‌ها را به بهترين شکل اصلاح بفرمايد. به مسئولين و پدر و مادرها تدبير و فکر و آينده نگري در اشتغال و ازدواج جوان‌ها مرحمت بفرمايد. در دنيا و آخرت ما را از اهل‌بيت جدا مگردان. توفيق عزاداري براي سيدالشهداء را تا آخر ماه محرم به همه ما عنايت بفرما.
شريعتي: السلام عليک يا أبا عبدالله... والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.