اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-05-26-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – سيره تربيتي امام علي(ع)

حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – سيره تربيتي امام علي(ع)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي امام علي(ع)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 26-05-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما هموطنان عزيزم. بيننده‌ها و شنونده‌هاي نازنين. آرزو مي‌کنم در هرکجا که هستيد بهترين‌ها نصيب شما شود. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني قمي هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.  
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي‌بينند.
شريعتي: قرار هست باز هم مهمان سفره نهج‌البلاغه عزيز باشيم و از سيره تربيتي امام علي(ع) بشنويم.
حاج آقاي حسيني: کلمات حکمت آميز بخش سوم نهج‌البلاغه کلمات قصار، دومين کلام اميرالمؤمنين(ع)، «أزري بنفسه من استشأر الطمع رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ‏ كَشَفَ‏ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ‏» (نهج‏البلاغه، حكمت 2) در حقيقت حضرت در اين کلام نوراني به سه عامل ذلت انسان‌ها اشاره مي‌کند. مؤمن بايد عزيز باشد. «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ‏ وَ لِرَسُولِهِ‏ وَ لِلْمُومِنِينَ» (كافي، ج 8، ص 36) مؤمن نبايد ذلت پذير باشد. بنابراين از عوامل ذلت به دور باشد. عوامل ذلت چيست؟ حضرت سه مورد را اشاره کرده است. «أزري بنفسه من استشأر الطمع» اگر کسي هميشه طمع داشته باشد، طماع باشد، ذليل است. خودش را حقير و ذليل کرده است.
2- «رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ‏ كَشَفَ‏ عَنْ ضُرِّهِ» اگر کسي سفره دلش را نزد هرکس و ناکسي باز کند خودش را ذليل کرده است. يکوقت انسان نزد يک برادر ايماني که مي‌تواند مشکل او را برطرف کند درد دل مي‌کند. عيبي ندارد. اما اينکه هرکجا نشستيم سفره دلمان را باز کنيم خودمان را کوچک کرديم. اهل بيت خيلي در اين مسأله تأکيد داشتند که اين کار را نکنيد. طرف اگر دشمن شما باشد خوشحال مي‌شود و اگر دوست شما باشد، ناراحت مي‌شود.
3- «وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ‏» اگر کسي زبانش بر او حکومت کند، خودش را ذليل کرده است. اسير زبانش باشد. امام سجاد فرمودند: خداوند پيامبران را به سخن و کلام مبعوث کرد. پيامبران نيامدند سکوت کنند. حرف خوب بزنند. اما اگر زبان بر ما حکومت کرد، يعني در اختيار زبانمان قرار گرفتيم، مي‌فرمايد: اين هم ذليل مي‌شويد. حضرت علي فرمود: «مَنْ‏ كَثُرَ كَلامُهُ‏ كَثُرَ خَطَوه‏» (نهج‌البلاغه/حکمت 349) اشتباهاتش زياد مي‌شود. اشتباهاتش زياد شد بايد خيلي عذرخواهي کند يا پررو باشد به روي خودش نياورد.
اولين مورد فرمودند: کسي که طمع داشته باشد. طمع اين است که انسان به امور مادي علاقه داشته باشد که در دست ديگران است و براي رسيدن به او هرگونه ذلتي را بپذيرد. يک کسي وضع مالي خوبي دارد. من نمي‌توانم به او برسم. براي رسيدن به آن ثروتي که دست اوست، من هرگونه تحقيري را بپذيرم براي اينکه به او برسم.
در کلمات قصار کلمه 108 حضرت مي‌فرمايد: «فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ وَ إِنْ هاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ‏ الْحِرْصُ وَ إِنْ هاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ‏ الْحِرْص‏» اگر آرزوهاي حساب نشده و افراطي به او هجوم بياورد، براي اينکه به اين آرزوها برسد چه مي‌کند؟ يکوقتي اين را در کلمات اميرالمؤمنين نامه 31 که به امام حسن(ع) نوشتند، گفتيم. حضرت مي‌فرمايد: پسرم يقين داشته باشد، تو به تمام آرزوهايت نخواهي رسيد. يک مشکلي که در جامعه ما هست اين است که جوان‌ها يادشان مي‌رود آرزوهايشان با واقعيت‌ها هماهنگ باشد. خيلي ما آرزو داريم اما حضرت مي‌فرمايد: يقين داشته باش انسان به تمام آرزوهايش نمي‌رسد. مگر اينکه بخواهد طمع کند، طمع هم کند ذلت به دنبال دارد.
مثلاً سه جوان سارق را دزديدند، دستگير مي‌شوند. وقتي مي‌پرسي انگيزه شما چيست؟ غالباً مي‌گويند: مي‌خواستيم پولدار باشيم. آرزوهاي بلند دارند. خانه خوب، پول خوب، ماشين خوب! اينکه ما بخواهيم به هر آروزيي داريم از هر راهي برسيم درست نيست. يکي از اساتيد بزرگوار خوب فرمودند که يکي از عوامل دين گريزي جوان‌ها اين است که در جامعه اسلامي نگاه مي‌کند و مي‌بيند متدينين آن در اوج رفاه هستند و يک عده از جوان‌ها هم در اوج فقر و بيکاري هستند.
در همين نهج‌البلاغه در نامه به عثمان بن حنيف نامه 45 هست. «وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَي‏ مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْه‏» من دو جامه دارم. اگر در اين جامه اميرالمؤمنين زندگي مي‌کرد، گرفتارها مي‌گفتند: خوب اميرالمؤمنين هم ندارد و ما هم نداريم. اميرالمؤمنين مي‌فرمود: چرا من شب‌ها گرسنه مي‌خوابم؟ شايد در حجاز و يمن کسي باشد نان شب نداشته باشد. خوب من هم نخورم، که اگر او ندارد يکي باشيم. يکي از عوامل دين گريزي همين است. آرزوها بايد با واقعيت‌ها هماهنگ باشد. حضرت مي‌فرمايد: يقين داشته باش هيچ انساني به تمام آرزوهايش نمي‌رسد. حضرت به همين مسأله طمع اشاره مي‌کند. مي‌فرمايد: چون انسان به تمام آرزوهايش نمي‌رسد، نکند بر رسيدن به آرزو سوار مرکب طمع شوي. حتماً نابودت مي‌کند. کدام سارقي به نتيجه رسيد. کدام حرام خواري خوش زندگي کرد. عمر سعد هم طمع کرد. گفت: امام حسين را مي‌کشم که به ملک ري برسم.
حضرت مي‌فرمايند: اگر مي‌تواني «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلا يَكُونَ بَيْنَكَ‏ وَ بَيْنَ‏ اللَّهِ‏ ذُو نِعْمَةٍ» به کسي طمع نداشته باش. اگر مي‌تواني کاري کن بين تو و خدا هيچکس فاصله نعمت تو نباشد. مستقيم از خدا بگير. چرا به اين و آن طمع کني؟ «فَافْعَلْ فَإِنَّكَ مُدْرِكٌ قَسْمَكَ» به روزيت مي‌رسي، «وَ آخِذٌ سَهْمَكَ وَ إِنَّ الْيَسِيرَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنَ الْكَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ» از خدا مستقيم بگيري، کم از خدا به تو برسد، بهتر از اين است که زياد بگيري و از خلق خدا بخواهي. اين نامه 31 است که يک اشاره است.
مورد دوم اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «الطَّامِعُ‏ فِي وِثَاقِ الذُّلِ‏» (نهج‏البلاغه، حكمت 226) کسي که طمع مي‌کند در بند ذلت است. نمي‌شود آدم به مال کسي طمع داشته باشد، ذلت از او را نپذيرد. باز حضرت فرمودند: طمع مثل تشنه‌اي مي‌ماند که سر آب مي‌برد ولي تشنه برمي‌گرداند. آدم طمعکار هميشه به آرزوهايش نمي‌رسد. «ضامن غير وصيه» ضمانت مي‌کند ولي از ضامن‌هايي است که به ضمانتش وفا نمي‌کند. گاهي قبل از اينکه آب را بنوشد، اين آب در گلو گير مي‌کند و از بين مي‌رود. آدم طمعکار ديگر چشم و گوشش را مي‌بندد. مي‌گويد: من به هر ذلتي و هر چيزي است از هر راهي بايد برسم. اگر به آن نرسيدي آنوقت چه مصيبت سنگيني براي تو هست. يا حتي اگر رسيدي و دوباره از دست دادي، چه مصيبت سنگيني گرفتار هستي. «الامَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ‏ الْبَصَائِر» (نهج‏البلاغه، حكمت 275) آرزوهاي طولاني چشم انسان را کور مي‌کند. ديگر هيچ چيز نمي‌بيند. گاهي آدم فکر مي‌کند چطور من اين کار را کردم؟
«أَكْثَرُ مَصَارِعِ‏ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ‏» (نهج‏البلاغه، حكمت 219) بيشتر زمين خوردن عقل بخاطر طمع است. خيلي از وقت‌ها ما يک کارهايي مي‌کنيم بعداً که خودمان مي‌نشينيم فکر مي‌کنيم، چطور اين کار را کردم، در شأن و شخصيت من نبود. حضرت مي‌فرمايد: بيشتر اينکه عقل انسان به زمين مي‌خورد، بخاطر طمع است.
باز بياني دارد در خطبه 160، زندگي حضرت عيسي را توصيف مي‌کند. اميرالمؤمنين هم به ما الگو داده و هم راه را نشان داده است. «وَ إِنْ‏ شِئْتَ‏ قُلْتُ فِي عِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ (ع) لا طَمَعٌ يُذِلُّهُ‏» (نهج‏البلاغه، خطبه 160) مي‌خواهي زندگي عيسي بن مريم را براي تو الگو قرار بدهم؟ بالشت او سنگ بود. «يَلْبَسُ‏ الْخَشِن‏» لباسش خشن بود. خورشت او گرسنگي بود. چراغ شبش نور ماه بود. در تابستان شرق و غرب زمين، آن طرف زمين سايه مي‌رفت و اين طرف زمين سايه مي‌رفت. وسليه‌اي نداشت. ميوه‌اش همين سبزي‌هايي بود که روي زمين درمي‌آمد و گوسفندها مي‌خوردند.
شريعتي: براي ما جوان‌ها رسيدن به يک زندگي ايده آل چيز بدي است؟
حاج آقاي حسيني: اگر از مسير خودش باشد نه. برنامه‌ريزي کنم. مؤمن سزاوار بهترين‌هاست. يک شخصي خدمت امام صادق آمد و گفت: به من مي‌گويند: دنيا طلب. آقا فرمودند: چه مي‌کني؟ گفت: از حلال در مي‌آورم و در حلال خرج مي‌کنم. خمس مالم را مي‌دهم. به خويشاوندانم رسيدگي مي‌کنم. حج خانه خدا مي‌روم. حضرت فرمود: چه کسي به تو گفته دنيا پرست؟ اسم اين دنيا نيست. اين آخرت است. اگر من در مسير به چيزي رسيدم، که خوب است. اگر نرسيدم خودم را به آب و آتش نزنم. حرام خواري نکنم. دنبال راه‌هاي غير شرعي و غير قانوني نروم. حضرت فرمودند: يوسف طمعي نداشت که او را ذليل و خوار کند. روايت فراوان داريم که طمع انسان را ذليل مي‌کند. امام صادق فرمود: شرف مؤمن دو چيز است. «شَرَفُ‏ الْمُومِنِ‏ قِيَامُ اللَّيْلِ وَ عِزُّهُ اسْتِغْنَاوهُ عَنِ النَّاسِ‏» (كافي، ج 2، ص 148) عزتش اين است که دستش پيش کسي دراز نباشد. اظهار بي نيازي کند.
کافي شريف که مهم ترين کتاب حديثي ما است با نماز و حج و اعمال عبادي شروع نشده است. اولين کتاب کافي شريف «کتاب العقل و الجهل» است. يکي از لشگرهاي جهل و عقل چيست؟ طمع از جنود جهل است. اما يأس يعني اينکه انسان نگاهش به دست مردم نباشد، جهود عقل است. امام سجاد فرمود: «رَأَيْتُ‏ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ‏» (كافي، ج 2، ص 320) تمام خير در اين يک کلمه خلاصه شده است. آدم نگاهش به دست مردم نباشد. امام صادق از لقمان نقل مي کند. اگر عزت دنيا را مي‌خواهي به دست مردم نگاه نکن. اگر انبياء، اولياء به جايي رسيدند، چون نگاهشان به دست ديگري نبود. هميشه قرآن به پيامبرها ياد مي‌داد، «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ‏ أَجْرا» (انعام/90) کدام پيامبري از مردم مزد خواست؟ جان خودشان را دادند. زندگي‌شان را دادند. شکنجه شدند. به شهادت رسيدند، اگر انبياء و صديقين به جايي رسيدند از اينجاست.
شخصي خدمت رسول گرامي اسلام آمد، فرمود: يا رسول الله! من را موعظه کن ولي کوتاه بگو که يادم بماند. حضرت فرمود: پنج نصيحت تو را مي‌کنم. نگاهت به دست مردم نباشد. ثروت در اين است که نگاه طمع به کسي نداشته باش. طمعکار نباش. انسان طماع همين الآن گداست. فکر نکن پولدار مي‌شوي. نماز مي‌خواني فکر کن نماز آخر توست. کاري نکن که بخواهي عذرخواهي کني. هرچه براي ديگران دوست داري، براي خودت هم دوست بدار.
ابي بصير يکي از بهترين اصحاب امام صادق بود. به حضرت گفت: گاهي افرادي از شيعيان شما با گروهي همسفر مي‌شود. ولي آنها وضع مالي‌شان خوب است. ميتوانند حسابي خرج کنند. اين نمي‌تواند مثل آنها در اين سفر ريخت و پاش کند. حضرت فرمود: چرا با اينها همسفر باشد؟ دوست ندارم خودش را ذليل کند.
جوان مي‌خواهد ازدواج کند، چرا با يک طبقه بالادست خودم ازدواج کنم که از نظر مالي خيلي از ما بالاتر هستند. امام صادق مي‌گويد: يک سفر دو ساعته با همسفري که اهل ريخت و پاش است و تو نمي‌تواني به آنها برسي اين کار را نکن. عزتت را حفظ کن. آنوقت تو مي‌خواهي با کسي ازدواج کني که از شما بالاتر است؟!
حديث ديگري هست که وقتي مسافرت مي‌روي، رفت و آمد تو با کسي باشد که مثل خودت باشد. با کسي نرو که تو را تأمين کند. باز در روايتي هست که در مکارم الاخلاق مرحوم طبرسي هست. پيامبر خدا را به مهماني دعوت کردند. پنج نفر از اصحاب هم همراه پيامبر شدند. حضرت قبول کردند. در مسير يک نفر ديگري، نفر هفتمي به اينها اضافه شد. گفت: من هم با شما به مهماني مي‌آيم. در خانه صاحبخانه رسيدند. حضرت به آدمي که اضافه شده بود، فرمود: بايست! اين صاحبخانه تو را دعوت نکرده است. بنشين من اجازه بگيرم. اگر اجازه دادند بيا. پيامبر نمي‌خواست عزت مؤمن از دست برود.
شخصي به امام صادق گفت: چه چيزي ايمان را ثابت قدم نگه مي‌دارد؟ حضرت فرمود: «الورع» تقوا! ورع يک درجه از تقوا بالاتر است. سؤال کرد چه چيزي ايمان انسان را از او مي‌گيرد؟ فرمود: «الطمع»، «الطَّمَعَ‏ مِفْتَاحُ‏ الذُّل‏» (بحارالانوار.ج1/ص156) کليد ذلت در طمع است. ايمان انسان با تقوا ثابت مي‌ماند و با طمع مي‌رود. در تمام زواياي زندگي انسان همه جا ممکن است رسوخ پيدا کند. الآن بعضي از جوان‌هاي ما ايمانشان سست است. مي‌گويند: ما رفتيم امام رضا آمديم هيچي نشد. فکر مي‌کند يک شبه امام رضا بايد حاجات اين را برآورده کند که اين جوان امام رضا را قبول داشته باشد. اگر اين دفعه اين پول و خانه نيامد ديگر نه من، نه امام رضا! همه دينداري به اين نيست. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي مي‌فرمود: از خدا حاجت بخواهيد اما براي خدا تکليف تعيين نکنيد. مشهد رفتي آمدي حاجت تو برآورده نشد، نگو نه من نه تو! طمع نکنيد.
در صفات الشيعه شيخ صدوق هست که امام باقر فرمود: «إِنَّمَا شِيعَهُ‏ عَلِىٍ‏» شيعيان اميرالمؤمنين هفت ويژگي دارند. «وَ لَا يَسْأَلُ النَّاسَ وَ إِنْ مَاتَ جُوعا» از گرسنگي بميرد از کسي چيزي درخواست نمي‌کند. مرحوم علامه مجلسي فرمودند: اين حديث حمل بر مبالغه است. انسان بايد اينطور باشد که در مواقع گرسنگي هم دست جلوي کسي دراز نکند. پيامبر خدا فرمود: کسي نزد پولداري برود و در برابر اين ثروتمند تواضع کند، براي طمع اينکه او از اين بگيرد، دو سوم دينش را از دست داده است. نگاه دين اين است که اگر مؤمن در اوج فقر است، ما آبروي فقر و غنائت نمي‌بريم.
شريعتي: امروز صفحه 309 قرآن آيات 52 تا 64 سوره مبارکه مريم در سمت خدا امروز تلاوت مي‌شود.
«وَ نادَيْناهُ مِنْ‏ جانِبِ‏ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا «52» وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا «53» وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا «54» وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا «55» وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا «56» وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا «57» أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا «58» فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا «59» إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً «60» جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا «61» لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً إِلَّا سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا «62» تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا «63» وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا «64»
ترجمه: و از جانب راست (كوهِ) طور او را ندا داديم و به (مقام قرب خود و) رازگويى نزديكش ساختيم. و از رحمت خويش، برادرش هارونِ پيامبر را به او بخشيديم. و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن كه او همواره در وعده‏هايش صادق و فرستاده‏اى پيامبر بود. و همواره خاندان خود را به نماز و زكات امر مى‏كرد و پيوسته نزد پروردگارش مورد رضايت بود. و در اين كتاب، از ادريس ياد كن، همانا او پيامبرى بسيار راستگو بود. و ما او را به مقام والايى رسانديم. آنان پيامبرانى بودند كه خداوند بر آنها نعمت (ويژه) ارزانى داشت؛ از نسل آدم و از (فرزندان) كسانى كه با نوح (در كشتى) سوارشان كرديم و از نسل ابراهيم واسرائيل (يعقوب) واز كسانى كه هدايت نموديم و برگزيديم؛ هرگاه آيات خداى رحمان بر آنان خوانده مى‏شد سجده‏كنان و گريان از رو به خاك مى‏افتادند. آنگاه پس از آنان، جانشينان بد و ناشايسته‏اى آمدند كه نماز را ضايع كردند و هوسها را پيروى كردند. پس به زودى (كيفر) گمراهى خود را خواهند ديد. مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، پس آنها داخل بهشت مى‏شوند و به هيچ وجه مورد ستم قرار نمى‏گيرند (و از پاداششان كاسته نمى‏شود). بهشت‏هاى جاويدى كه خداى رحمان از غيب به بندگانش وعده داده، مسلّماً وعده‏ى او تحقّق يافتنى است. در آنجا سخن بيهوده‏اى نمى‏شنوند، (و گفتارشان) جز سلام (نيست) و در آنجا هر صبحگاه و شامگاه، روزى آنان آماده است. اين، همان بهشتى است كه به هر يك از بندگان پرهيزكار خود به ارث مى‏دهيم. ما (فرشتگان) جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى‏شويم؛ آنچه پيش روى ما (در آينده) و آنچه پشت سر ما (در گذشته) و آنچه ميان اين دو قرار دارد از اوست و پروردگار تو فراموشكار نيست.
شريعتي: نکته قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا» وقتي خداوند مي‌خواهد انبياء را توصيف کند اولين صداقت است. شرط اول نبوت، صداقت است. وقتي مي‌خواهد پيامبران را توصيف کند، بعد از صداقت کار اين پيامبر چه بود؟ «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ» پيامبران تبليغ اولشان در خانه خودشان است. از آنجا شروع مي‌کردند. الآن کم نيستند خانواده‌هايي که صدايشان به همه جا مي‌رسد. ولي از خانه خودشان غافل هستند. در مورد پيامبر داريم که «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ‏ الْأَقْرَبِين‏» (شعرا/214) پيامبر از خويشان خودش شروع کرد. باز در سوره طه داريم، «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ‏ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» (طه/132) اهل خودت را فرمان به نماز بده و حوصله به خرج بده.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: انشاءالله خدا به حق علي بن موسي الرضا زيارت حضرت را نصيب همه آرزومندان بگرداند.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.