اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-04-29-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – سيري در نهج‌البلاغه

حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – سيري در نهج‌البلاغه
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهج‌البلاغه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 29-04-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
ما شيعه توييم دل شادمان بده *** ويران شديم، خانه آبادمان بده
حاکم تويي، حکومت دلها بدست توست *** شاهد تويي، مشاهده را يادمان بده
ما دانه‌هاي باغ بهارآور توييم *** يک دم عنايتي کن و بر بادمان بده
شور ابوذر و دل سلمانمان ببخش ***ايمان مالک و غم مقدادمان بده
هر سو سقيفه‌اي است که بيداد مي‌کند *** تا کي سکوت جرأت فريادمان بده

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما هموطنان عزيزم و همينطور شنونده‌هاي خوب و نازنين ما که از طريق راديو قرآن صداي ما را مي‌شنوند. آرزو مي‌کنم در هرکجا که هستيد بهترين‌ها نصيب شما شود. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.  
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي‌بينند.
شريعتي: به رسم سه‌شنبه‌ها امروز هم به تعبير حاج آقاي حسيني پاي منبر اميرالمؤمنين هستيم.
حاج آقاي حسيني: خطبه 156 «خاتم به اهل البصره» يکي از جنگ هايي که بر اميرالمؤمنين(ع) تحميل شد، همه مي‌دانيم جنگ جمل بود. کساني که اين غائله را به پا کردند، طلحه و زبير بودند. البته طلحه و زبير رقمي نبودند.  از همسر پيامبر استفاده مي‌کردند، احترامي که مردم براي همسر پيامبر يعني عايشه قائل بودند. اينها راه افتادند و آن جنگ را به پا کردند. بعد از جنگ جمل حضرت اين خطبه را خواندند. خطبه در حقيقت چهار بخش دارد. من نظرم روي بخش چهارم اين خطبه است. ولي بخش اول يک اشاره کوتاهي مي‌کنم. راجع به جنگ جمل کتاب زياد نوشته شده است. يکي از قديمي‌ترين و معتبرترين کتاب‌ها که شيخ مفيد هزار سال پيش نوشته است، اسمش «الجمل» است. شيخ مفيد يک سلسله مباحث اعتقادي امامت را در اين کتاب مطرح کردند. اين کتاب جزء گمشده‌هاي ذخاير شيخ مفيد است. خدا مرحوم آيت الله حاج مهدي روحاني رحمت کند. عزيزي که اين کتاب را با زحمت فراوان تحقيق کرد. نوشته که من از آيت الله روحاني سؤال کردم، مطمئن هستيد اين کتاب براي شيخ مفيد است؟ هزار سال از وفات ايشان مي‌گذرد! فرموده بودند: بله، شما کتاب را ببينيد يک سطر اين کتاب را غير از شيخ مفيد نمي‌تواند بنويسد. مباحث بسيار محکمي در مورد امامت دارد.
شيخ مفيد در همين کتاب مي‌نويسد، در جمل چند نفر کشته شدند. بعضي از نقل‌ها گفتند: سي هزار نفر کشته شدند. 25 هزار نفر از مردم بصره و کساني که به بصره آمده بودند، طرفداران طلحه و زبير و عايشه و پنج هزار نفر از ياران اميرمؤمنان بودند. هر سه جنگ حضرت جنگ داخلي بود. جنگ جمل خيلي عجيب بوده است.
وقتي جنگ تمام شد و خاطره بسيار تلخي براي اميرمؤمنان و حضرت بود، حضرت بعد از پايان جنگ سخنراني کردند. فرمودند: چه عيب و ايرادي در من سراغ داشتيد که با من جنگيديد؟ طلحه و زبير از من چه مي‌خواستند؟ همه شنيديم که آنها طمع در يک حکومت منطقه‌اي را داشتند. شيخ مفيد نقل مي‌کنند که حضرت «و اشار الي صره» يک کيسه‌اي در دست حضرت بود، که خرجي اينها در اين کيسه بود. فرمودند: بخدا قسم اين خرجي سهم خودم هست و از بيت‌المال شما نيست. «و اشار الي قميصه» به پيراهن خودشان اشاره کردند. فرمودند: بخدا قسم اين پيراهن را «و الله انهما لمن غزل اهلي» خانواده من از مدينه آوردند و دست بافت خودشان است. من چيزي از بيت‌المال شما برنداشتم. جرم و اشکال من چيست؟ «هَذِهِ وَ رِحْلَتِي وَ رَاحِلَتِي هَا هِيَ فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلادِكُمْ بِغَيْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِي مِنَ الْخَائِنِينَ‏» روزي که به خلافت رسيدم، درآمد امروز مرا ببينيد، اين کل زندگي من است. اين مرکب سواري من است و اين هم زاد و توشه خانه من است. اگر روزي رفتم، به اين اضافه شد من به شما خيانت کردم. به تعبير يکي از بزرگان بر خاورميانه حکومت مي‌کرد. حکومت اميرمؤمنان مصر يک استانش بود. مالک اشتر استاندار مصر است. عراق،يمن، ايران، شام، اينها يک يک استان است. بر خاورميانه حکومت مي‌کرد. حتي اگر از بيت‌المال هم حقوق مي‌گرفتند، در حد هزينه خودشان بوده و چيز اضافه‌اي نبوده. بعد اين خطبه را خواندند.
«فَمَنِ اسْتَطَاعَ عِنْدَ ذلِکَ أَنْ يَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى اللهِ، عَزَّ وَ جَلَّ، فَلْيَفْعَلْ» (نهج‌البلاغه/خطبه 156) فرمود: اگر مي‌توانيد خودتان را وقف بندگي خدا کنيد. از خودتان چيزي اضافه نکنيد. «فَإِنْ أَطَعْتُمُونِي فَإِنِّي حَامِلُکُمْ إِنْ شَاءَ اللهُ عَلَى سَبِيلِ‌ الْجَنَّةِ» اگر مطيع من باشيد من شما را به بهشت مي‌برم. «وَ إِنْ کَانَ ذَا مَشَقَّة شَدِيدَة وَ مَذَاقَة مَرِيرَة» البته کار سختي است. بهشت رفتن بي‌درد سر هم نيست. اول گلايه کردند. فرمودند: «وَ أَمَّا فُلاَنَةُ فَأَدْرَکَهَا رَأْيُ النِّسَاءِ وَضِغْنٌ غَلاَ فِي صَدْرِهَا کَمِرْجَلِ الْقَيْنِ» فرمودند: اين يک کينه بود که مثل کوره آهنگري جوشيد. و اين جنگ را به پا کرد. «وَ لَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِي مَا أَتَتْ إِلَىَّ، لَمْ تَفْعَلْ» اگر غير از علي کس ديگري خليفه مسلمين شده بود اين غائله را براي ديگران به پا نمي‌کرد. فرمود: اگر غير از من کس ديگري خليفه شده بود، به او مي‌گفتند: بيا برويم خونخواهي عثمان را کنيم، اين کار را نمي کرد. «وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الاُْولَى» ما اگر شيعه اميرمؤمنان هستيم، ديگر از امير مؤمنان تندتر حرکت نکنيم. حضرت فرمود: دستتان را در دست من بگذاريد، من شما را به بهشت ميبرم. ما از اميرمؤمنان تندتر نشويم. عايشه اين کار را با من کرد، فتنه ايجاد شد ولي بعد از آن کار ما همان حرمت اوليه را براي او قائل هستيم. همسر پيامبر است. حضرت چهل مأمور مسلح زن فرستاد و فرمود: اين را به سلامت به مدينه بفرستيد. در راه که مي‌رفت، هي به اميرمؤمنان چيز مي‌گفت. مي‌گفت: اميرمؤمنان حرمت حريم پيامبر را حفظ نکرد. چهل مرد مسلح را با من فرستاده، چون رويشان پوشيده بود. وقتي به مدينه رسيدند و نقاب را کنار زدند، تازه متوجه شد که قضاوت عجولانه کرده است. «وَالْحِسَابُ عَلَى اللهِ تَعَالى» حسابش قيامت با خداست. نه اينکه من اينها را چشم پوشي کردم. در يک روايتي خوانديم يکوقت به پيامبر خدا خبر دادند در فلان منطقه مدينه يک جنازه‌اي پيدا شده، قاتل معلوم نيست. پيامبر با همه گرفتاري‌هايش شخصاً خودشان در محل آمدند ببينند قصه چه بوده است. تحقيق کردند و قاتل معلوم نشد. فرمود: اگر خداوند تمام اهل آسمان و زمين را بخاطر خون يک بي‌گناه مجازات کند باز هم جا دارد. آنوقت 30 هزار خون ريخته شد.
ما شيعه حضرت هستيم و ديگر از حضرت تندتر نشويم. بعضي تعبيرهايي مي‌کنند، اهانت‌هايي مي‌کنند و نسبت‌هايي مي‌دهند. حتي اخيراً خبر داريد بعضي‌ها فيلم‌ها و سريال‌هايي درست مي‌کنند که اين اختلافات را دامن بزنند. نمي‌شود از تاريخ گذشت و بايد گفت. اعتقادات را بايد گفت. ولي احترام بايد محفوظ باشد. کسي که اهل منطق است اهل جسارت نيست. گلايه و شکايتمان را مي‌کنيم و حرفمان را مي‌زنيم. اما در عين حال کاري نکنيم که دشمن سوء استفاده کند.
قسمت چهارم خطبه را مي‌گويم. «و قام إليه رجل» کسي ايستاد، «فقال يا أمير المؤمنين، أخبرنا عن الفتنة» از فتنه براي ما بگو. «و هل سألت رسول اللّه» آيا شما از اين فتنه‌ها از پيامبر چيزي سؤال کرده بوديد؟ «فقال (عليه السلام)» فرمودند: بله اتفاقاً از پيامبر سؤال کردم و پيامبر به من بيان کردند. «لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ» وقتي اين آيه نازل شد، «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) بَيْنَ أَظْهُرِنَا» اين آيه که نازل شد، من دانستم تا پيامبر در ميان ما هست، فتنه‌اي نخواهد بود. البته در ذيل اين خطبه روايتي نقل کردند که پيامبر به اميرمؤمنان فرمود: اين فتنه‌ها بعد از من خواهد بود.
«فَقَالَ يَا عَلِيُّ» پيامبر فرمود: «إِنَّ أُمَّتِي سَيُفْتَنُونَ بَعْدِي» بعد از من فتنه‌ها پيش خواهد آمد. «فَقُلْتُ يَا رَسُولُ اللَّهِ» اميرمؤمنان عرض کرد: يا رسول الله! مگر شما به من وعده ندادي من به شهادت مي‌رسم. زودتر به شهادت برسيم و گرفتار فتنه‌ها نشويم. فرمود: «أَ وَ لَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِي يَوْمَ أُحُدٍ» در احد وقتي عده‌اي به شهادت رسيدند، فردا هم 15 شوال سالروز واقعه احد و شهادت حضرت سيدالشهدا (ع) است. فرمود: مگر به من خبر ندادي، آنروز من به شهادت نرسيدم و اين قصه بر من سخت شد. «حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ حِيزَتْ عَنِّي الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَيَّ فَقُلْتَ لِي أَبْشِرْ» به من بشارت دادي که تو هم به شهادت مي‌رسي. «فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ» بعد شما از من سؤال کردي چطور در برابر شهادت صبر مي‌کني؟ «فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَيْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ» سؤال نکنيد که در برابر شهادت چگونه صبر مي‌کنم. «وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّكْرِ» بايد شکر خدا را به جا آورم. در جنگ احد گلايه کردم که ما به شهادت نرسيديم. ديگران به شهادت رسيدند.
من از شرح نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد که از منابع اهل سنت است همين روايت پيامبر را مفصل نقل کرده است. اين روايت را ايشان نقل کرده است. هفتصد سال پيش همين عالم اهل سنت همين سؤال و جوابي که اميرالمؤمنين با پيامبر داشته را مفصل اينجا نقل کرده است. «إن الله قد كتب عليك جهاد المفتونين كما كتب علي جهاد المشركين» من با مشرکين جنگيدم. تو با کساني که گرفتار فتنه مي‌شوند، بجنگ. «فقلت يا رسول الله ما هذه الفتنه» اين چه فتنه‌اي است؟ «قوم يشهدون ان لا اله الا الله» با کساني که شهادت مي‌دهند و لا اله الا الله و محمد رسول الله مي‌گويند. خدا و پيغمبر را قبول دارند. پيامبر فرمود: قومي هستند که شهادتين مي‌گويند. ولي «هم مخالفون لسنه» با سنت مخالفت مي‌کنند و دنبال بدعت هستند. فرمود: يا رسول الله من چگونه با اينها بجنگم؟ کسي که بر زبانش شهادتين است، چگونه با او بجنگم؟ «علي الاحداث في الدين و مخالفه الامر» اولاً بدعت در دين مي‌آورند، ثانياً با تو مخالفت مي‌کنند. با اميرمؤمنين مي جنگيم. مسلحانه است. مخالفت در حد کلام نيست.
بعد حضرت به پيامبر فرمود: در همين جنگ ها و جهاد با مشرکين به شهادت برسيم و گرفتار فتنه‌ها نشويم. پيامبر فرمود: تو در جنگ با مشرکين شهيد شوي، چه کسي مي‌خواهد با ناکسين و مارغين بجنگد. چه کسي با معاويه بجنگد؟ با خوارج نهروان چه کسي بجنگد؟ پيامبر از آن زمان خبر اين حوادث را داده است. من به تو وعده شهادت دادم اما بايد بماني و آن زمان گرفتاري‌ها را ببيني.
عرض کرد يا رسول الله مي‌شود بعضي از اين فتنه‌ها را براي من بيان کني؟ «فقال إن أمتي ستفتن من بعدي» فتنه‌ها اين است. «فتتأول القرآن و تعمل بالرأي» قرآن را تأويل مي‌برند. به رأي و نظر خودشان مثل کاري که خوارج کردند. در جنگ صفين عمروعاص گفت: قرآن بين ما و شما حاکم باشد. اميرمؤمنان فرمود: دروغ مي‌گويند. «و تستحل الخمر بالنبيذ» اين آزمون‌ها براي امروز ما هم هست. کار به جايي مي‌رسد که مي‌گويند: ما خمر نمي‌خوريم. نبيذ که حلال است. نبيذ در زمان پيامبر آب مدينه گوارا نبود. مي‌گفتند: يا رسول الله نمي‌توانيم اين آب را بخوريم. حضرت فرمود: چند عدد خرما در آب بياندازيد تلخ مزگي‌ آب از بين برود. از اين سوء استفاده مي‌کردند و به جاي سه، چهار عدد خرما، شراب خرما درست مي‌کردند. مي‌گفتند: نبيذ حرام نيست.
«و السحت بالهدية» رشوه مي‌گرفتند و مي‌گفتند: هديه گرفتيم. «و الربا بالبيع» ربا نيست، معاملات شرعي است. يک شاخه نبات اين طرف مي‌گذاريم و مشکل را حل مي‌کنيم. «و تحرف الکتاب عن مواضعه و تغلب کلمة الضلال فکن جليس بيتک» علي جان در خانه‌ات بنشين تا مردم سراغ تو بيايند. «فإذا قلدتها» روزي هم که مردم سراغ تو آمدند، فکر نکن تمام ميشود و پنج سال خلافتت را بدون مشکل بگذاري. «جاشت عليک الصدور و قلبت لک الأمور» باز هم سينه‌ها به اضطراب مي‌افتد و همين داستان‌هايي که گفتيم دوباره شکل مي‌گيرد.
پس اميرمؤمنان از پيامبر سؤال مي‌کند، اين فتنه‌ها چيست؟ آزمون ها چيست؟ حضرت به بعضي از اين آزمون‌ها اشاره کردند. درست است اين ماجرا مربوط به جنگ جمل است. اما براي امروز ما هم صدق مي‌کند. امروز ما هم گرفتار فتنه هستيم و امتحان مي‌شويم. «وَ قَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ» يکوقتي در مشهد سخنراني داشتم. بعد از منبر يک آقايي آمد، گفت: من رزمنده دوران جنگ هستم. گفت: هشت سال در ميدان نبرد جنگيدم و از جانم گذشتم. گفت: من متعجب هستم الآن بيست سال است از جنگ مي‌گذرد. من که هشت سال آنجا در ميدان نبرد حاضر بودم از جانم بگذرم، اينجا در برابر مال حرام پاي من مي‌لغزد. نمي‌توانم مقاومت کنم. انسان گاهي از جانش مي‌گذرد ولي به مال حرام که مي‌رسد، نمي‌گذرد. در نامه 28 حضرت مي‌فرمايد: کار به جايي مي رسد که ضربت شمشير آسانتر از تهيه لقمه حلال است. خطبه 187 نهج‌البلاغه است، « ذاک حيث تکون ضربه السيف علي المومن اهون من الدرهم من حله» امام صادق(ع) هم فرمود: «مجادلة السيوف اهون من طلب الحلال» در ميدان بروي و با شمشير بجنگي آسانتر از لقمه حلال تهيه کردن است.
«وَ يَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ» دينداري‌شان را بر خدا منت مي‌گذارند. در سوره مبارک حجرات هست که عده‌اي بر خدا منت مي‌گذارند. «يَمُنُّونَ‏ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمان‏» (حجرات/17)
«وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ وَ السُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ وَ الرِّبَا بِالْبَيْعِ» به بهانه اينکه ما هديه داريم مي‌گيريم، رشوه مي‌گيرد. به بهانه نبيذ خوردن، شراب‌خواري مي‌کند. به بهانه معامله کردن، رباخواري مي‌کند.
شريعتي: انشاءالله اگر گرفتار اين فتنه‌ها مي‌شويم به برکت اهل بيت سربلند بيرون بياييم. و توفيق اين را داشته باشيم که پايمان را جاي پاي اميرالمؤمنين بگذاريم و دستمان را در دستان حضرت بگذاريم. امروز آيات پاياني سوره نحل را مي‌خوانيم. صفحه 281 قرآن کريم براي شما تلاوت خواهد شد.
«ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ‏ لِلَّذِينَ‏ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ «119» إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «120» شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «121» وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ «122» ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «123» إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «124» ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «125» وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ «126» وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ «127» إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ «128»
ترجمه: سپس البتّه پروردگار تو براى كسانى كه از روى نادانى كار بدى كردند آنگاه از پس آن توبه كرده و به كار شايسته پرداختند همانا پروردگارت پس از آن توبه، قطعاً بخشنده مهربان است.همانا ابراهيم (به تنهايى) يك امّت بود، در برابر خدا خاضع و فرمان‏بر و حق‏گرا بود، و از مشركان نبود. او نسبت به نعمت‏هاى خداوند شكرگزار بود، (خدا) او را برگزيد و به راهى مستقيم هدايتش كرد. ودر دنيا به او نيكى داديم و قطعاً او در آخرت (نيز) از صالحان و شايستگان است. سپس به تو وحى كرديم كه از آئين ابراهيم حق‏گرا پيروى كن، واو از مشركان نبود. همانا (حكم) تعطيلى (وبزرگداشت روز) شنبه بر كسانى قرار داده شد كه در آن اختلاف كردند و قطعاً پروردگارت در روز قيامت درباره‏ى آنچه آنان (يهوديان) دائماً در آن اختلاف مى‏كردند، قضاوت خواهد كرد. (اى پيامبر! مردم را) با حكمت (و گفتار استوار و منطقى) و پند نيكو، به راه پروردگارت بخوان و (با مخالفان) به شيوه‏اى كه نيكوتر است جدال و گفتگو كن، همانا پروردگارت به كسى كه از راه او منحرف شده آگاه‏تر است و (همچنين) او هدايت يافتگان را بهتر مى‏شناسد. و اگر عقوبت مى‏كنيد، چنان عقوبت كنيد كه شما را بدان عقوبت كردند و البتّه اگر صبر و شكيبايى كنيد قطعاً صبر براى صابران بهتر است. (و اى پيامبر!) صبر پيشه كن وصبر تو جز (به يارى وتوفيق) خداوند نيست و بر آنان اندوه مخور، و از آنچه مَكر وتدبيرهاى خصمانه‏اى كه مى‏كنند، دلتنگ و در فشار مباش. زيرا كه خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كردند و (با) كسانى (است) كه آنان نيكوكارند.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: آيه 125 تلاوت شد. از شهيد بزرگوار شهيد مطهري ياد کنم. مي‌فرمودند: شما همه قرآن را بگرديد، يکجا قرآن ندارد «ادع الي سبيل ربک بالسيف» پيامبر مردم را با شمشير و زور دعوت کن. اصلاً امکان ندارد. خدا آيت الله طباطبايي را رحمت کند. ذيل آيه «لا اکراه في الدين» چون دين اعتقاد و باور است و امکان اکراه در آن وجود ندارد. نمي‌تواني کسي را مجبور کني آقا مرا دوست داشته باش. «ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» اين راه دعوت است.
فردا روز شهادت حمزه سيد الشهداء (سلام الله عليه) است. بزرگداشت حضرت عبدالعظيم الحسني است. من همين‌جا يادآوري کنم سند وفات حضرت عبدالعظيم دقيق مشخص نيست. تهراني‌ها و ايراني‌هاي عزيز از ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم غفلت مي‌کنند. بسياري از بزرگان بودند که سفرشان به تهران را طوري تنظيم مي‌کردند که حتماً به زيارت حضرت عبدالعظيم دعوت شوند. حضرت عبدالعظيم چند ويژگي دارد که شما کمتر پيدا مي‌کنيد. کسي فرزند امام باشد، امامزاده باشد. ثانياً مزارش مشخص و معلوم باشد. سوم اينکه روايت راجع به مستحب بودن زيارت ايشان آمده باشد. در امالي و توحيد شخ صدوق هست که کسي خدمت حضرت هادي(ع) رفت. حضرت فرمود: کجا بودي؟ گفت: من کربلا بودم. فرمود: تا حضرت عبدالعظيم در ري هست، نمي‌خواهد شما تا کربلا براي زيارت برويد.
ما راوي و امامزاده زياد داريم. اين بزرگوار فقط راوي نبودند. عده‌اي از اصحاب ائمه(ع) مجتهد بودند. فقط راوي نبودند. اين بزرگوار جزء مجتهدين است. لذا ائمه فرمودند: تا عبدالعظيم در ري هست نمي‌خواهد شما اين همه راه را تا آنجا بياييد. يک امامزاده است که اولاً جلالت قبلش معلوم است. ثانياً انتصابش معلوم است. ثالثاً مزارش معلوم است. رابعاً به زيارت ايشان سفارش شده است. پنجم يک چنين ثوابي براي زيارتش گفته شده است. نه فقط راوي است بلکه يک مجتهد است. اگر غفلت کنيم خيلي ضرر کرديم. حرم عبدالعظيم بايد مثل حرم امام رضا باشد.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: بحق ياسين و القرآن الحکيم و بحق طه و القرآن العظيم، يا من يقدر علي حوائج السائلين، يا من يعلم ما في الضمير، يا منفس عن المکروبين، يا مفرج عن المغمومين، يا راحم الشيخ الکبير، يا رازق الطفل الصغير، يا من لا يحتاج الي تفسير و التاويل، صل علي محمد و آل محمد.
خدايا به حق محمد و آل محمد حوائج خيريه و شرعي مخاطبين عزيز و همه مؤمنين را برآورده به خير بگردان.
شريعتي: السلام عليک يا رسول الله. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.