اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-04-22-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – سيري در نهج‌البلاغه

حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – سيري در نهج‌البلاغه
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهج‌البلاغه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 22-04-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما هموطنان عزيزم و همينطور شنونده‌هاي خوب و نازنين ما در راديو قرآن. آرزو مي‌کنم در هرکجا که هستيد تنتان سالم باشد و قلبتان سليم باشد و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي‌بينند.
همينطور که اشاره فرموديد مهمان سفره اميرالمؤمنين هستيم. يکي از گرفتاري‌هايي که در طول تاريخ مسلمان‌ها به آن گرفتار بودند، بحث بدعت‌ها بود. در نهج‌البلاغه اميرمؤمنان(ع) فراوان به اين موضوع  اشاره فرمودند. از جمله در خطبه پنجاه که حضرت ريشه‌يابي مي‌کنند منشأ بدعت‌ها چيست. چرا يک عده از خودشان در دين چيزهايي را اضافه و کم مي‌کنند. حضرت فرمود: «انمّا بَدءُ وُقوعِ‏ الفِتَن‏ اهواءٌ تُتَّبع و احكامٌ تُبتَدَع» ريشه همه بدعت‌ها از دو چيز است. يکي هوا پرستي است. دوم حکم‌هايي که عده‌اي از پيش خود جعل مي‌کنند و به صورت بدعت قرار مي‌دهند. «يُخالَف فيها كتاب اللّه» تسليم قرآن نيستند، اگر تسليم قرآن بودند، ديگر معنا نداشت کسي از خودش چيزي اضافه کند يا کم کند. «يَتَوَلَّي فِيهَا رِجَالٌ رِجَالا علي غير دين الله» عده‌اي فکر خودشان و برداشت خودشان را بر دين تحميل مي‌کنند. «فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ‏» اگر باطل از حق جدا مي‌شد چيزي مخفي نمي‌ماند. حضرت مي‌فرمايد:«وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ» حق و باطل را قاطي مي‌کنند که بتوانند حرف خودشان را در لابه لاي حرف حق جلوه بدهند. معمولاً کساني که ميخواهند از پيش خودشان بدعت‌هايي را ايجاد کنند، از باطل خودشان قاطي حق مي‌کنند. با هم عرضه مي‌کنند. «فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِى الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِه» (نهج‏البلاغه/خطبه50) حضرت فرمودند: کساني که گرفتار اين هواپرستي‌ها و بدعت‌ها مي‌شوند حق و باطل را مخلوط مي‌کنند تا حرف خودشان را به کرسي بنشانند، اينها از کساني هستند که شيطان بر اينها تسلط دارد. اينها اولياء شيطان هستند و در سيطره شيطان قرار گرفتند.
من خطبه پنجاه را خيلي باعجله ترجمه کردم. نهج‌البلاغه خيلي متعدد از اين موارد دارد. خطبه 42 مي‌گويد: «أيها الناس إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَصْلَتَانِ اتِّبَاعُ‏ الْهَوَي‏ وَ طُولُ الامَلِ» آنکه بيش از همه نگران هستم دو چيز است. هوا پرستي و آرزوهاي طولاني است. باز خطبه طولاني است.در عين حالي که من بخشي را خواندم اين خطبه در نهج‌البلاغه بسيار کوتاه شده است. سيد رضي ملاحظاتي داشته و حق هم با اين مرد بزرگ است. اگر همه کلمات اميرالمؤمنين را سيد رضي اينجا مي‌آورد، آنوقت ورود نهج‌البلاغه را هم به جهان اسلام ممنوع مي‌کردند. نهج‌البلاغه در کشورهاي اسلامي محدوديت ندارد. يک جاهايي تندي در کلام اميرالمؤمنين هست که سيد رضي حذف کرده و حق هم با اين مرد بزرگ است و الا الغدير علامه اميني مي‌شد. اگر کسي دنبال اين دو خطبه به طور کامل هست، به مصادير قديمي‌تر از نهج‌البلاغه مراجعه کند. سيد رضي اوايل قرن پنجم است. صد سال، دويست سال قبل از او بزرگاني مثل مرحوم کليني در کافي شريف خطبه اصلي را آوردند.
در اين خطبه حضرت بيست مورد از بدعت‌ها را تک تک نام مي‌برند. آخر هم مي‌فرمايد: الآن اگر بخواهم به شما بگويم: بدعت‌ها را کنار بگذاريد، همه از اطراف من پراکنده مي‌شوند و يک عده کمي مي‌مانند. حضرت امير(ع) در خطبه نفرمودند اين عدد کم چند نفر است. ولي امام صادق در يک بيان ديگري فرمودند: وقتي عده‌اي از شيعيان از کوفه و عراق خدمت حضرت مي‌آمدند، حضرت درد دل مي‌کردند، مي‌فرمودند: جدم اميرمؤمنان در کوفه در دوران خلافتشان در آن پنج سال با دشمنانشان مي‌جنگيدند ولي پنجاه نفر نداشت که به امامت اميرالمؤمنين را بشناسند. نه خلافت در ادامه آن خلافت‌ها! امامتي که امروز ما اعتقاد داريم.
باز يک خطبه ديگري هست، خطبه 18 نهج‌البلاغه است که اميرالمؤمنين اشاره مي‌کنند به کساني که از آراء خودشان خرج مي‌کنند. تسليم کتاب و سنت نيستند. حضرت حق محض را نمي‌پذيرند. اگر حق محض عرضه مي‌شد، اشتباه نمي‌شد. اگر باطل بود خوب مي‌دانند باطل چيست. حق محض را مي‌شناسند، باطل محض را مي شناسند، مخلوط مي‌کنند.
اينجا در اين خطبه حضرت مفصل گلايه مي‌کنند. مي‌فرمايد: آيا خدا گفت: يک چنين اختلافاتي را ايجاد کنند. يا نه خدا نهي کرد ولي اينها با فرمان الهي مخالفت کردند. خدا دين ناقصي فرستاد از اينها کمک خواست که کاملش کنيد؟ اينها شريک خدا بودند؟ اينها بايد بگويند، خدا راضي شود و هرچه اينها گفتند بپسندد؟نه، خدا دين تام فرستاد. پيامبر در ابلاغ دين کوتاهي کرد، آنوقت اينها خواستند دين را کامل کنند. خدا که مي‌گويد: ما در قرآن چيزي کم نگذاشتيم. خدا مي‌فرمايد: «فِيهِ تِبْيَانَ‏ كُلِّ شَيْ‏ء» (کافي/ج1/ص269) حضرت پنج صورت را تفسير مي‌کند. اينهايي که از خودشان خرج دين مي‌کنند، کدام يک از اينهاست؟ خدا فرمان به اختلاف داد؟ اينها اطاعت از فرمان الهي مي‌کنند؟ 2- خدا نهي کرد ولي اينها گوش نمي‌کنند. 3- خدا دين ناقصي فرستاد و از اينها براي اکمالش کمک خواست؟ 4- اينها شريک خدا در بيان دين بودند. 5- نه، دين خدا تام بود، پيامبر در ابلاغ دين کوتاهي کرده است. حضرت پنج صورت را تصوير کردند.
من خواستم اين مطلب را اجمالاً بگويم. اگر بخواهيم وارد اين بحث شويم، يک دريايي است. اگر کلمه بدعت را در معجم نهج‌البلاغه مراجعه کنند، معلوم مي‌شود حضرت در چند جا به اين مورد اشاره کردند. مي‌دانيد که فردا هشتم شوال است. سالروز تخريب قبور ائمه بقيع، تقريباً نود سال است از اين حادثه دلخراش مي‌گذرد. اين عاشوراي دوم است به تعبير بعضي از مراجع ما، ما نبايد از آن غافل شويم. يک روز به حرمين عسگريين جسارت کردند. مردم عالم چه کردند؟ الآن الحمدلله بهتر از قبل ساخته شده است. به کوري چشم کساني که نمي‌توانند ببينند. يک اشاره‌اي هم به ريشه‌ي فکري اين جريان و هم به عملکردي که اينها دارند داشته باشيم.
عزيزان فراوان شنيده‌اند، الآن وقتي مي‌گويند: وهابيون، معروف به محمد بن عبدالوهاب است. در قرن دوازدهم بوده است. خود عبدالوهاب افکارش را از ابن تينيه دارد. او در قرن هشتم بوده است. اولين مخالف ابن تينيه علماي هم عصر خودش بودند. من در بعضي از کتاب‌ها ديدم که حدود صد کتاب در رد ابن تينيه نوشتند که ريشه افکار محمد ابن عبدالوهاب را دارد. حتي علماي زمان خودش را محکوم کردند، و در زندان مرد. حدود چهارصد سال گذشت تا اين عبدالوهاب همان افکار را رواج داد. چرا افکار ابن تينيه در نطفه خفه شد ولي عبدالوهاب افکارش در حجاز رواج پيدا کرد؟ نکته‌اش اين است که او در منطقه‌اي افکارش را رواج داد که علما بودند. در مصر بود. در شام بود. بيش از صد کتاب در رد آن نوشتند. محمدابن عبدالوهاب در نجد افکارش را مطرح کرد. آنجا علمايي نبودند که در برابر افکارش بايستند. افکار وهابي‌ها را مي‌شود به اهل سنت نسبت داد. ما بارها گفتيم حساب وهابي‌ها و تکفيري‌ها و داعشي‌ها از اهل سنت جداست. در جهان اسلام امروز اينها بسيار مخالف دارند. ما فقط در مدينه قبور بقيع نداشتيم. در مصر نداريم؟ در مصر سيد نفيسه، حضرت زينب(س) را يک احتمال مي‌دهند قبرشان در آنجا باشد. يا در عراق، در سوريه اين همه قبور نيست؟ آيا در مصر همه شيعه هستند؟ آيا در عراق همه شيعيان هستند؟ حتي در خود مدينه، وقتي در بقيع باز مي‌شود تمام مسلمان ها براي زيارت ائمه بقيع و قبور مي‌رفتند. عدد ما شيعيان و ايراني‌هايي که مي‌رويم در ميان آن عدد گم است.
نکته دومي که لازم است اشاره کنم     اين است که مي‌گويند: هشت شوال تخريب قبور ائمه بقيع است. ولي واقعيت اين نيست. من يک اشاره به قبوري بکنم که توسط اين جاني‌ها تخريب شده است. قبوري که به پيامبر خدا انتساب دارد نام مي‌برم. 1- در مکه، قبر حضرت خديجه(س). 2- قبر پدر پيامبر، در مدينه حضرت عبدالله. 3- همسران پيامبر در مدينه، در بقيع، اجداد پيامبر، حضرت عبدالمطلب، حضرت هاشم 4- عموي پيامبر، حضرت عباس 5- عمه‌هاي پيامبر، همه را از بين بردند. يعني فقط قبور ائمه بقيع نيست.
امروز در دنيا عده‌اي هستند که اصل مسيحيت را منکر هستند. مي‌گويند: ما پيامبري به نام عيسي مسيح نداشتيم. دو هزار سال پيش! جعل کرده‌اند! ما مسلمان‌ها مي‌گوييم: 1437 سال از هجرت پيامبر مي‌گذرد. اگر صد سال ديگر گفتند: پيامبري به نام پيامبر اسلام وجود ندارد. ما مي‌گوييم: اين حرف‌ها چيست؟ خانه پيامبر معلوم است. مرقد پيامبر معلوم است. قبر پدر و عمو و عمه‌اش معلوم است. اينها تمام آثار اسلامي مدينه را از بين بردند. يعني اگر در آينده بخواهيم استناد کنيم که مسلمان‌ها بودند، چيزي نيست. اينها نود سال پيش همه قبور را تخريب کردند و اگر با قيام مردمي روبرو نمي‌شدند حتماً قبر پيامبر را نيز تخريب مي‌کردند!
بن باز که رئيس وهابي‌ها بود، الآن بيست سالي است به جهنم واصل شده است. اين آدم کور بود. کور باطن هم بود. اين آدم کنار قبر پيامبر خدا آمده بود. عصايش را به زمين زده بود و به قبر پيامبر اشاره کرده بود. گفته بود: خدا را شکر مي‌کنم که چهل سال است من به اينجا آمدم، چشم نداشتم که نگاهم به اين گنبد و بارگاه بيافتد. براي ديوار بقيع يک سر در مختصري درست کرده بودند. سال بعد ديديم که همين آدم دستور داده که همين سر در براي بقيع حرام است. بايد خراب کنيد!
قبور شهدا را هم تخريب کردند. شهداي احد از جمله حمزه سيدالشهدا که از شهداي مکه است و از افتخارات نيز هست را هم تخريب کردند. اينها بعد از تخريب بقيع دو بار به کربلا حمله کردند. قتل و غارت کردند و جمع زيادي را به شهادت رساندند. صاحب مصداق الکرامه در آخر جلد هشتم مي‌نويسد که من مشغول تأليف اين کتاب بودم که به من خبر رسيد دوباره به کربلا حمله کردند. چون مردم به نجف رفته بودند، چقدر آنجا انسان‌هايي را به شهادت رساندند.
قبوري که منصوب به اميرالمؤمنين بود، حضرت ابوطالب، ام البنين، فاطمه بنت اسد را از بين بردند. حضرت ام البنين که مادر چهار شهيد است. چقدر اين خانم مايه آموزندگي است. هرکس قبر ايشان را ببيند و بگويد: اين خانم کيست؟ بگويند: مادر چهار شهيد بوده است. اين چقدر مهم است. اين فاجعه يک فاجعه بزرگ بود. تخريب همه آثار اسلامي مکه و مدينه است. بهانه‌شان چه بود؟ «اهواءٌ تُتَّبع و احكامٌ تُبتَدَع» حاضر نيستند تسليم قرآن باشند. سوره مبارکه حج آيه 32 مي‌فرمايد: «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» نشانه‌هاي الهي را تعظيم کنيد. قبر پيامبر اسلام از نشانه‌هاي الهي نيست؟ قبر چهار امام معصوم و مظلوم بقيع از نشانه‌هاي الهي نيست؟ اين قبوري که نام برديم از نشانه الهي نيست؟ «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه‏» (بقره/158) کوه از شعائر الهي است. «وَ الْبُدْنَ‏ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّه‏» (حج/36) آن شتري که حاجي براي قرباني به آن علامت مي‌زند که بياورد و بعد در منا قرباني کند، آن هم از شعائر الله است. «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى‏» (بقره/125) تمام کساني که زيارت خانه خدا مي‌روند، نماز طوافشان را پشت مقام ابراهيم بايد بخوانند. پشت اين سنگ نخواني نمازت باطل است. سنگ زير پاي حضرت ابراهيم است براي اينکه ديوار خانه کعبه را بالا ببرد سنگي زير پايش گذاشت و بالا رفت. آنوقت اگر ما مقابل قبر 72 شهيد بايستيم و بگوييم: السلام عليک يا اوليا الله! اين شرک است و اين کفر است؟اينقدر آدم جمود در فکر داشته باشد. اينقدر خشن در عمل باشد؟
«اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ‏ عَلى‏ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً» (يوسف/93) يوسف گفت: پيراهن مرا ببريد روي چشم پدر بيندازيد، بينا شود. پيراهن يوسف مي‌تواند چشم پدر را بينا کند. حالا اگر شما جرأت داري جلوي اين تکفيري‌ها و وهابي‌ها بگو: من مي خواهم به ضريح پيامبر براي تبرک دست بکشم. بيچاره مي‌شوي! «إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ‏ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ» (بقره/248) از نشانه‌هاي ملک جناب طالوت اين بود. آن صندوقچه‌اي که قرآن مي‌گويد: آن صندوقچه «سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ» در اين چه بود؟ گهواره موسي در اين بود. زره موسي در اين بود. الواح موسي در اينجا بوده است.
در مسند احمد حنبل است، در صحيح بخاري جلد سوم صفحه 255 هم هست که مردم براي اينکه آب وضوي پيامبر را بگيرند با هم مي‌جنگيدند. دعوا مي‌کردند. وقتي قرآن مي‌گويد: شهيد زنده است، پس پيامبر هم زنده است. همه زنده هستند. فرعون هم زنده است. فقط فرق حيات شهيد و حيات پيامبر با حيات فرعون و نمرود چيست؟ در مورد فرعون قرآن مي‌گويد: «النَّارُ يُعْرَضُونَ‏ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب» (غافر/48) صبح و شب بر اينها عذاب شديد مي‌برند. تا به قيامت برسد. همه حيات برزخي دارند. فرعون حيات برزخي دارد. يزيد حيات برزخي دارد. امام حسين هم حيات برزخي دارد. پيامبر هم حيات برزخي دارد. فرق آن اين است که «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏» (آل‌عمرام/169) دارند نزد خدا روزي مي‌خورند. «فَرِحِينَ‏ بِما آتاهُمُ اللَّهُ» (آل‌عمران/170) پيامبر عند الله مرزوق است. اما يزيد و شمر و غيره نه!
يکي از اساتيد مي‌گفت: شخصي در مدينه نمي‌گذاشت دست به ضريح بزنيم. گفتم: پس چرا اين آيه را بالاي اين قبر نوشتيد؟ «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ‏ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي‏» (حجرات/2) بلند صحبت نکنيد. الآن اين آيه هست. در قرآن کريم آياتي که به پيامبر نسبت داده شده، «استغفر» پيامبر تو استغفار کن. آنوقت اينها مي‌گويند: توسل شرک است. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» (نساء/64) پيامبر تو براي مردم طلب آمرزش کن. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» (آل‌عمران/159) پيامبر تو طلب آمرزش کن. «قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا» (يوسف/97) حضرت يعقوب فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي‏» (يوسف/98) اين کار را مي‌کنم. «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ‏ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم‏» (نور/62) «سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا» (فتح/11) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ‏ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّه‏» (ممتحنه/12) «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ‏ وَ الْمُؤْمِناتِ» (محمد/19) « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة» (مائده/35) تو وسيله ما باش.
ما همه آيات را قبول داريم. اينها براي زمان حيات پيامبر است. اگر ما امروز قائل به حيات برزخي نيستيم با شما بحثي نداريم. ما براي حيات برزخي هستيم. فرعون حيات برزخي دارد. پيامبر هم حيات برزخي دارد. همه حيات برزخي دارند.
پيامبر خدا فرمود: فرداي قيامت خدا زبان را عذابي مي‌کند که هيچ يک از اعضاء و جوارح را آنطور عذاب نمي‌کند. زبان آنکسي که عذاب مي‌شود مي‌گويد: چرا سنگين‌ترين عذاب را براي من قرار دادي؟ از ناحيه پروردگار به او گفته مي‌شود: تو يک حرفي زدي، يک رأيي دادي و حکمي دادي، فتواي تو به شرق و غرب عالم رسيد. خوني که ريختن آن حرام بود با فتواي تو ريخته شد. آن مالي که نبايد از بين مي‌رفت با فتواي تو غارت شد.
شريعتي: صفحه 274 آيات 65 تا 72 سوره مبارکه نحل براي شما تلاوت مي‌شود.
«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ‏ «65» وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ «66» وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «67» وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ «68» ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ «69» وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ «70» وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى‏ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ «71» وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ «72»
ترجمه: و خداوند از آسمان آبى فرستاد، پس بواسطه آن زمين را پس از آنكه مرده بود زنده كرد، البتّه در اين (باريدن وروئيدن) براى گروهى كه (سخن حقّ را با جان ودل) مى‏شنوند نشانه‏اى روشن است.و بى‏گمان براى شما در (آفرينش) چهارپايان عبرتى است، ما شما را از آنچه در درون آنهاست، از ميان غذاهاى هضم شده و خون، شير خالصى كه براى نوشندگان گوارا است، سيراب مى‏كنيم. واز ميوه‏هاى درختان خرما وانگور، هم (نوشيدنى) مست‏كننده و هم رزق نيكو مى‏سازيد. البتّه در اين امر براى گروهى كه تعقّل مى‏كنند نشانه روشنى است. وپروردگارت به زنبور عسل وحى (و الهام غريزى) كرد كه از بعضى كوه‏ها و درختان و از دار بست‏هايى كه مردم مى‏سازند خانه‏هايى بساز. سپس از همه ميوه‏ها بخور، پس راههاى پروردگارت را خاضعانه طى كن. از شكم‏هاى آنها نوشيدنى رنگارنگ بيرون مى‏آيد كه در آن شفاى مردم است، البتّه در اين (زندگى زنبور) براى كسانى كه فكر مى‏كنند قطعاً عبرتى است.وخداوند شما را آفريد سپس (جان) شما را مى‏گيرد وبعضى از شما به پست‏ترين دوران عمر (پيرى) بازگردانده مى‏شود، تا آنجا كه بعد از دانستن (بسيارى از مطالب، بخاطر پيرى همه را فراموش مى‏كند و ديگر) چيزى نمى‏داند. البتّه خداوند آگاه و توانمند است.و خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر در روزى برترى داده است، پس كسانى كه برترى داده شده‏اند، رزق خود را بر زيردستان خود ردّ نمى‏كنند تا همه با هم برابر شوند. پس آيا نعمت خدا را انكار مى‏كنند؟ و خداوند از جنس خودتان همسرانى برايتان قرار داد و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوادگانى قرار داد و از پاكيزه‏ها شما را روزى داد، پس آيا (باز هم) به باطل ايمان مى‏آورند و به نعمت الهى كفر مى‏ورزند؟
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: «وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ» آفرينش دست خداست. مرگ هم دست خداست. چطور مي‌ميريم؟ کي مي‌ميريم؟ نمي‌دانيم. بعضي‌ها در جواني. بعضي‌ها در پيري، «وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ» بعضي‌ها هم ديگر به آخر خط مي‌رسند. سخت‌ترين دوران زندگي است. «لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً» وقتي سن بالا مي‌رود، بعد از آن همه علم و دانش ديگر چيزي نمي‌داند. کودک بود چيزي نمي‌دانست. نوجوان شد و درس خواند و جواني شد و استادي شد و آيت الله و عالم شد و اين همه علوم را اشاره مي‌کرد و علمش در همه جا پراکنده مي شد، اما به جايي رسيده که چيزي نمي‌داند. «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ‏ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ» (يس/68) نکس بر وزن عکس است و بر همان معناست. نه تنها توانايي جسمي، علم و دانش را هم از دست مي‌دهد.  
انسان به اينجا مي‌رسد چيزي نمي‌داند. گاهي انسان در اين سن و سال دچار فراموشي مي‌شود. اگر پدر من در خانه گرفتار فراموشي شد. ديگر چيزي را تشخيص نمي‌دهد و بچه‌هايش را هم نمي‌شناسد. يادمان باشد تصرف در اموال چنين پدري و چنين مادري ديگر جايز نيست. از پولش بخواهيم خرج خودش هم بکنيم جايز نيست. حتماً بايد با اجازه مجتهد يک قيم برايش تعيين شود. همينطور که براي بچه صغير قيم تعيين مي‌کنند، براي پدر هشتاد ساله هم که همه چيز را از دست داده است، من فرزند حق تصرف ندارم.
از خدا مي‌خواهيم به حق محمد و آل محمد شر آل سعود را از سر همه ملت‌هاي مظلوم، يمن، افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان، بردار و شر آنها را به خودشان برگردان.
شريعتي: السلام عليک يا رسول الله. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.