حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي – سيره اميرالمؤمنين(عليهالسلام)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره اميرالمؤمنين (عليهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 19-04-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
اي پاسخ بي چون و چراي همه ما *** اکنون تويي و مسألههاي همه ما
کو آنکه در اين خاک سفر کرده ندارد *** سخت است فراغ تو براي همه ما
اي گريه شبهاي مناجات من از تو *** لبخند تو آيين دعاي همه ما
اي ابر، اگر از خانه آن يار گذشتي *** با گريه بزن بوسه به جاي همه ما
ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتيم *** اما تو بکش خط به خطاي همه ما
در آتش عشق تو اگر مست نسوزيم *** سوزانده شدن باد سزاي همه ما
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما دوستان عزيزم. طاعات و عبادات شما قبول باشد. باز هم ايام عيد سعيد فطر را به شما تبريک ميگويم. انشاءالله بهترينها نصيب شما شود و هر آنچه خير است نصيبتان شود. روزهاي شنبه در خدمت حاج آقاي عابديني عزيز بوديم. ايشان کسالتي داشتند، انشاءالله هرچه زودتر بهبود پيدا کنند ما باز هم در خدمتشان باشيم. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را ميبينند. امروز سيره اميرالمؤمنين(ع) را ميگوييم.
اين خطبه يک داستاني دارد، خيلي کوتاه ميگويم. عدهاي از ياران اميرالمؤمنين(ع) از سر خيرخواهي به حضرت ميگفتند: آقا ببينيد معاويه چه سياستي دارد که همه را جذب ميکند. شما همان سياست را در پيش بگيريد که همه جذب شوند و کسي از دور شما پراکنده نشود. معاويه باج ميدهد، رشوه ميدهد. اما شما سخت ميگيري و بيتالمال را به مساوات تقسيم ميکني. خيلي از نزديکان شما پراکنده ميشوند. حضرت وقتي اين را شنيدند اين خطبه را خواندند. خطبه در حقيقت سه بخش است. يک بخش آن برائت از ظلم است که حضرت بيان بسيار زيبايي دارد. دوم يک نمونهاي را اعلام ميکند، نمونه عملي در زندگي خودشان که چگونه از ظلم به حقوق مردم و بيت المال فاصله داشتند. سوم باز مصداق عينيتر هست و آن اينکه کسي براي حضرت رشوه آورد، اميرالمؤمنين چه برخوردي با آن شخص کردند. اين سه بخش در خطبه هست. سه بخش کلي و دو بخش هم نمونه عيني.
بخش اول ميفرمايد: قسم ميخورم والله «و الله لان ابيت علي حسک السعدان مسهدا» (نهجالبلاغه/خطبه 224) به خدا قسم اگر شب را به صبح بياورم، بر روي خارها، سعدان خارهايي است شبيه به تير سه شعبه، اگر شب را به صبح برسانم «او اجر في الاغلال مصفدا» من را در غل و زنجير بکشند، «احب الي» اينها براي من محبوبتر است. «من ان القي الله و رسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد» که فرداي قيامت در حالي خدا را ملاقات کنم که به بعضي از بندگانش ظلم کرده باشم. «و غاصبا لشي ء من الحطام» چيزي از اين مال بيارزش دنيا غصب کرده باشم. «و کيف اظلم احدا لنفس يسرع الي البلا قفولها» چگونه من حق ديگران را از بين ببرم و به احدي ظلم کنم براي خودم که به زودي بازگشت آن به مرگ و کهنگي و پوسيدگي بدن است. «و يطول في الثري حلولها» انساني که يک مدت طولاني بايد در خاک بماند. براي چه ظلم کند؟ اين عنوان کلي برائت از ظلم است.
گفتيم حضرت دو نمونه ذکر ميکنند. «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا» باز حضرت قسم ميخورد، به خدا قسم برادرم عقيل را ديدم، «وَ قَدْ أَمْلَقَ» فقير شده بود «حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً» نزد من آمد، از سهم شما مردم به اندازه يک صاع گندم، سه کيلو گندم اضافه از من ميخواست. «وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ» بچههايش را هم همراهش آورده بود که رنگ پريده داشتند، «مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ» مثل اينکه با قير رنگ اينها را سياه کرده باشند. «وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً» هي تکرار کرد که سهم اضافهاي از بيت المال بگيرد. «وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً» هي تکرار کرد. «فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي» من خوب گوش کردم. «فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي» فکر کرد من آمادهام که دينم را بفروشم. «وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ» رهبري او را بپذيرم. «مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً» يک آهني را گداختم «ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ» به دستش نزديک کردم. «لِيَعْتَبِرَ بِهَا» عبرتي باشد. «فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ» عقيل نميديد و چشمش هم نابينا بود. فرياد زد! «مِنْ أَلَمِهَا» همين آتش که نزديک شد داد کشيد. «وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا» نزديک بود از آن حرارتش به او برسد. «فَقُلْتُ لَهُ» به برادرم عقيل گفتم: «أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ» تو ناله ميزني از آتشي که يک انساني براي بازي درست کرده است. اين آتش دنيا هرچه باشد، بازيچه است. «وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ» ولي مرا ميخواهي به طرف آتشي ببري که خداوند اين آتش جهنم را به پا کرده به خاطر خشم الهي. «أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى» تو از يک آزار کوچک فرياد ميزني، آنوقت من از شعلههاي آتش سوزان قيامت نگران نباشم. پس بنابراين برادر حضرت آمده، تعبير حضرت اين است، سهم بيشتري به اندازه يکسال ميخواست. اين هم يک نمونه دوم در اين خطبه است. که حضرت ميفرمايند: کوتاه نميآيم.
«وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ» از اين عجيبتر، عقيل آمده بود گندم ميخواست و من به او ندادم. «طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ» ما با خواندن اينها شرمنده زندگي خودمان ميشويم. ما مدعي حکومت علوي هستيم. کسي نيمه شب در خانه ما را زد. منظور حضرت اشعث بن قيس است. «بِمَلفُوفَة فِي وِعَائِهَا» يک حلوايي را در بستهاي پيچيده بود، براي من آورد. «وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا» معجوني درست کرده بود که من از اين معجون کراهت دارم. «كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا» اين نگاه اميرالمؤمنين است. گويا اين حلوا را با زهر مار درست کرده بود. اشعث بن قيس ميخواست حضرت براي او کاري کند، شبانه در خانه اميرالمؤمنين آمده بود. تعبير حضرت از مال حرام اين است. اينکه حرامخواري در جامعه ما فراوان شده، به اين دليل است که اين را باور نداريم. در قرآن کريم سوره نساء آيه دهم است که «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً» آنهايي که مال يتيم را ميخورند، گويي آتش ميخورند. مرحوم آيت الله طباطبايي ميفرمايد: اين آيه از آياتي است که براي تجسم اعمال مي شود به اين استشهاد کرد. آتش قيامت جاي خود، الآن دارند آتش ميخورند.
حضرت فرمودند: «فَقُلْتُ» اين حلوا چيست براي من آوردي؟ «أَ صِلَةٌ أَمْ زَكَاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ» رشوه براي من آوردي يا زکات ميخواهي بدهي، يا ميخواهي صدقه به من بدهي؟ «فَذَلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ» زکات بر بني هاشم حرام است. نميشود زکات را به سادات داد. اگر هم صدقه است باز بر اهل بيت حرام است. «فَقَالَ لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ» نه اينها نيست. «وَ لَكِنَّهَا هَدِيَّةٌ» براي شما هديه آوردم. رشوه حرام است. براي خليفه مسلمين هديه که ميشود آورد. «فَقُلْتُ هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ أَ عَنْ دِينِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي» آمدي به اسم دين مرا فريب بدهي. «أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ» آيا تعادل فکريات را از دست دادي؟ يا جن زده شدي؟ به علي کسي پيشنهاد رشوه کند؟ آن هم به اسم دين بگويد: هديه آوردم. «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا» به خدا قسم اگر همه عالم را به من بدهند، اقليمهاي هفتگانه را به من بدهند «عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ» به خدا قسم اگر همه عالم را به من بدهند و بگويند: يک گندم را از دهان مورچهاي بگيرم، يک پوست جويي را از دهان مورچهاي بگيرم، اين ظلم را نخواهم کرد. «وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ» دنيا شما نزد من پستتر است. «مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا» دنيا نزد من پستتر است از برگي که در دهان ملخي باشد و مشغول جويدنش باشد. «مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى» کجا نعمتهاي فاني دنيا ميتواند علي را فريب دهد؟ «وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى» لذتي که باقي نميماند. «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ» پناه ميبريم به خدا از اينکه عقل انسان به خواب برود. يعني کساني که دنبال مال حرام ميروند، آدم عاقل مال دنيا را از حرام بدست نميآورد. «وَ قُبْحِ الزَّلَلِ» از لغزشهاي زشت و قبيح، «وَ بِهِ نَسْتَعِينُ»
من خيلي سريع کلام حضرت را خواندم که نگاه اجمالي داشته باشم. در مورد کلام حضرت توضيحي بدهم. قسمت سوم را حضرت مثال به رشوه زدند. کسي براي من رشوه آورده و من اينگونه به او گفتم. کتاب مکاسب شيخ انصاري در دست من است. همه بزرگان در کتابهايشان بحثي به عنوان رشوه دارند. رشوه حرام است. آيهاي که همه فقها به آن استناد ميکنند، اين آيه است. سوره مبارکه بقره آيه 188 است. «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ» حرامخواري نکنيد و دنبال مال و درآمدهاي حرام نرويد. آيات قبلش راجع به روزه است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» (بقره/183) گفتند: چه تناسبي است که بعد از حکم روزه قرآمن سراغ حرام خواري آمده است؟ روزه چه بود؟ اينکه انسان مواظب باشد و پرهيز از آب و غذا در يک ساعات معين داشته باشد. بعد از آن ميخواهد بگويد: دينداري فقط به اين نيست. نخوردن مال حرام هم بخشي از دينداري است. ممکن است انسان در نماز و عبادتش موفق باشد، ولي به مال حرام که ميرسد بلغزد. «لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون» يکي به اين آيه استناد ميکنند. يکي هم به آيه 29 سوره مبارکه نساء استناد ميکنند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» (نساء/29) بعضي از مفسرين ميگويند: اين چه ارتباطي دارد؟ ميشود اول آيه با آخر آيه ارتباطي نداشته باشد؟ حرام خواري نکنيد. «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» قتل نفس نکنيد. اين دو چه ارتباطي به هم دارد؟ بعضي از مفسرين بيان قشنگي دارند و فرمودند: در حقيقت حرام خواري هم يک نوع انتهار اجتماعي است. جامعهاي که گرفتار حرامخواري شد يک نوع خودکشي جمعي در آن ايجاد شده است. در يک جامعه ربا خواري فراوان راه افتاد. جامعه از بين ميرود.
خدا علامه طباطبايي را رحمت کند. ميفرمود: علت اينکه قرآن اين همه راجع به رباخواري مذمت کرده است، رباخواري از سنگينترين گناهان است. چرا؟ چون در بعضي از گناهان ما فقط خودمان را درگير ميکنيم. ولي بعضي از گناهان است که تمام شاکله جامعه را از بين ميبرد. اگر يک جامعه گرفتار رشوهخواري و فساد مالي شد، اصلاً ديگر مفاسد اقتصادي برايش عادي بود، اين خبرهايي که در مورد فساد مالي به گوش ما ميرسد خيلي بد است. اين گناهاني است که جامعه را نابود ميکند.
شريعتي: مثلاً وقتهايي که اين عناوين تغيير ميکند و اين مالي که ما داريم بدست ميآوريم و يا مالي که ميدهيم عنوان هديه پيدا ميکند؟ معيار اين چيست؟
حاج آقاي حسيني: اتفاقاً به همين جهت مکاسب شيخ انصاري را آوردم. ايشان به همين بحث ميپردازد و حديثش را نقل ميکند. يکي از اصحاب اميرالمؤمنين ميفرمايد که اميرالمؤمنين فرمود: «أَيُّمَا وَالٍ احْتَجَبَ عَنْ حَوَائِجِ النَّاسِ احْتَجَبَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَهِ وَ عَنْ حَوَائِجِهِ» (ثوابالاعمال/ص261) اگر يک قاضي و والي و حاکم بين خودش و مردم پرده ايجاد کرد که مردم نتوانند به او دسترسي داشته باشند، فرداي قيامت خدا نميگذارد دست او به رحمت الهي برسد. اينجا اگر پرده انداختيم، خدا هم آنجا پرده مياندازد. «وَ إِنْ أَخَذَ هَدِيَّهً كَانَ غُلُولًا» هديه بگيرد، خائن است. «وَ إِنْ أَخَذَ الرِّشْوَهَ فَهُوَ مُشْرِكٌ» اگر رشوه بگيرد، مشرک است. چرا؟ هديه ديگر مشکلي ندارد؟ خود شيخ انصاري فرمودند: هديه اين است که طرف به قاضي و مسئول اين هديه را ميدهد، براي چه ميدهد؟ ميگويد: من الآن با قاضي کاري ندارم. من نه پرونده دارم. شش ماه، يکسال ديگر پرونده دارم. ولي اين را ميدهم، الآن گندم ميپاشم که بعداً بتوانم اين را صيد کنم. ايشان ميفرمايد: اگر قاضي اين هديه را بگيرد، برايش حرام است ولو قصدش نباشد و بگويد: من واقعاً مطمئن هستم که نميلغزم. هديه بگيرد خائن است. اين هديه باز حرام است.
روايتي هم هست که خيلي جالب است. پيامبر خدا فرمانداري داشتند. احضار کردند و فرمودند: شنيدم تو هديهاي گرفتي. گفت: يا رسول الله من رشوه نگرفتم. هديه گرفتم! حضرت فرمود: اگر در خانهات نشسته بودي و فرماندار نبودي، مسئوليت نداشتي مردم برايت هديه ميآوردند؟ چون مسئول هستي برايت هديه آوردند.
روايت دوم که باز شيخ انصاري از خصال شيخ صدوق نقل کرده است. از امام صادق(ع) فرمود: از اين بالاتر، نه رشوه و نه هديه. مثلاً شهردار يا قاضي يا مسئول را فرض کنيد رفته يخچال بخرد. فروشنده متوجه ميشود آقاي قاضي است. يخچال پنج ميليوني را ميگويد: آقا قاضي شما يک ميليون بدهي کافي است. اين معامله درست است يا نه؟ فرمودند: قطعاً حرام است. شيخ انصاري اينجا مفصل مطرح کرده است. معامله مهاباتي ميگويند. معاملهاي که به قاضي و مسئول و غيره يک تخفيفي ميدهند به اين انگيزه که از او سوء استفادهاي کنند.
حضرت علي(ع) بازار رفتند، خواستند پيراهن بخرند. به فروشنده فرمودند: دو تا پيراهن بده. يکي سه درهم و يکي دو درهم. پنج درهم شود. فروشنده گفت: بله يا اميرالمؤمنين. آقا رفتند. فروشنده گفت: آقا من دارم. فرمودند: تو مرا شناختي و من از تو خريد نميکنم! در احکام قضايي هست که قاضي نبايد مستقيم خريد کند. که تخفيفي به او بدهند به نيت اينکه از او سوء استفاده کنند.
يک زن به نام سوده حمداني نزد حضرت علي آمد و به حضرت علي شکايت کرد. گفت: شما مأمور جمع آوري زکات را در منطقه ما فرستاديد، وقتي ميخواهد از ما ماليات بگيرد، خيلي پيمانههاي گندم را سر پر ميگيرد. اميرمؤمنان براي نماز آماده بود. در محراب بود. پاي حضرت سست شد و روي زمين نشست. فرمودند: قلم و کاغذ بياوريد. مأمور خودشان را برکنار کرد. گفت: خدايا تو شاهد هستي که من مأمور نفرستادم به مردم ظلم کنند. اين قصه را سوده حمداني يک وقتي براي معاويه گفت. و اين شعر را خواند: «صَلَّي الالَهُ عَلَي جِسْمٍ تَضَمَّنَهقبر فأصبح فيه العدل مدفونا» رفت به معاويه شکايتي کرد و گفت: مأمور تو دارد قتل و غارت ميکند. گفت: ميخواهي نزد همان مأمور بفرستم و تو را مجازات کند؟ اين شعر را خواند و گفت: درود خدا بر آن کسي که وقتي به خاک سپرده شد، عدالت با او به خاک سپرده شد. گفت: منظورت کيست؟ قصه را گفت. گفت: من نرفتم بگويم: مأمور تو آدم کشته و ظلمي کرده است. فقط قدري ظرف را لب ريز ميکرد. حضرت بلافاصله او را عزل کرد.
الآن داريم به چهل سالگي نظام اسلامي ميرسيم. اين ديني که ميگوييم، خيليها ميگويند: چطور اجرا کرديد؟ من همين امروز مصاحبه يکي از مسئولين کميته امداد را ميخواندم. نوشته بود: ما يک ميليون و پانصد هزار زن سرپرست خانواده حقوق بگير دارد. باز نوشته اگر يک زني چهار بچه يتيم هم اداره کند، با خودش پنج نفر باشند، چقدر دريافت ميکند، کميته امداد ماهي صد هزار تومان ميدهد. با ماهي صد هزار تومان ميشود زندگي را اداره کرد؟ حکومت اسلامي اميرالمؤمنين که ما ميگوييم، همين است؟ اين براي يک نظام خيلي ضربه است.
شريعتي: يک بخشي از اين عرايض شما برميگردد به خود ما و ظلمهايي کوچکي که منشأ آن در خانههاي ما است. و بعد به جايي ميرسد که عبايي از ظلم کردن و پايمال کردن حق ديگران نداشته باشيم. انشاءالله هرکسي در هر منصبي است که مي تواند کمک کند که دفاع کند از حريم دين بکند. صفحه 271 آيات 35 تا 42 سوره مبارکه نحل در سمت خداي امروز تلاوت ميشود.
«وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ «35» وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ «36» إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ «37» وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «38» لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ «39» إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «40» وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «41» الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ «42»
ترجمه: وكسانىكه شرك ورزيدند، گفتند: اگر خدا مىخواست نه ما و نه پدرانمان هيچ چيزى را غير از او نمىپرستيديم و بدون حكم او هيچ چيزى را حرام نمىكرديم. كسانىكه پيش از اينان بودند نيز اينگونه برخورد مىكردند، پس مگر جز ابلاغ روشن، وظيفه ديگرى بر پيامبران است؟وهمانا ما در ميان هر امّتى پيامبرى را برانگيختيم (تا به مردم بگويند) كه خدا را بپرستيد و از طاغوت (و هر معبودى جز خدا) دورى نماييد، پس گروهى از مردم كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده و بعضى از آنان گمراهى بر آنان سزاوار است، پس در زمين سير و سفر كنيد، تا ببينيد كه پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟ (اى پيامبر!) اگرچه بر هدايت آنان حرص مىورزى، امّا (بدان كه) قطعاً خداوند كسى را كه (بخاطر سوء انتخاب وعملش) گمراه كرده هدايت نمىكند و براى آنان هيچ ياورى نيست. وبا شديدترين نوع سوگندشان، به خدا سوگند ياد كردند كه هر كس مىميرد خداوند او را برنخواهد انگيخت. آرى (رستاخيز مردگان) وعده حقّى است بر خداوند (وآن را وفا خواهد كرد) وليكن بيشتر مردم نمىدانند. (رستاخيز مردگان) براى آن است كه (خداوند) چيزى را كه مردم در آن اختلاف مىكنند روشن سازد وكسانى كه كفر ورزيدند بدانند كه آنها خودشان دروغگو بودند، (نه انبيا). (رستاخيز مردگان براى ما كار مهمى نيست، زيرا) هرگاه چيزى را اراده كنيم، همانا گفتار ما براى آن چيز اين است كه به آن مىگوييم باش، پس (بىدرنگ) موجود مىشود. وكسانىكه پس از آنكه ستم ديدند در راه خدا هجرت كردند، بدون شك ما در همين دنيا جايگاه نيكوئى به آنان خواهيم داد و اگر مىدانستند البتّه پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود. (آنان) كسانى هستند كه صبر نمودند و بر پروردگارشان توكّل مىنمايند.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: آيه 36 که تلاوت شد، «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ» يک نکته بسيار دقيقي ديدم که مرحوم طباطبايي(رض) ذيل اين آيه دارند. مرحوم علامه ميفرمايد: ببينيد در کنار «هَدَي الله» نميگويد: «من اضله الله». ميگويد: عدهاي را خدا هدايت کرد، اما «وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ» عدهاي گمراهي حقشان است. خودشان کاري کردند که سزاوار گمراهي باشند. خدا کسي را گمراه نميکند. ايشان تعبير جالبي دارند که ميفرمايند: هدايت ابتدايي داريم. يک هدايت مرحله دوم داريم که پاداش آن هدايت ابتدايي است. گمراهي هم همينطور است. مثال ميزنند و ميفرمايد: خداوند در فطرت همه انسانها استعداد هدايت را قرار داده است. فطرت همه ما فطرت خدا پرستي و خدا شناسي است. اگر انسان بر همين سلامت فطرت اوليه خودش حرکت کرد، استعدادش را از بين نبرد، دنبال هوا پرستيها و گناهان نرفت، آن هدايت دوم که هدايت پاداش است، اگر ميگوييم: «ان الله يهدي من يشاء» من يشاء يعني کساني که آن هدايت ابتدايي را که خدا به آنها داده پذيرفتند و خوب ادامه دادند و در همان مسير ادامه دادند و باطلش نکردند. با گناه و هوا پرستي باطلش نکردند. آنوقت هدايت بعدي ميآيد. نقطه مقابلش گمراهي است. اگر کساني هوا پرستي کردند و مرتکب گناهان شدند. آن استعداد هدايت را از بين بردند. به اختيار خودشان دنبال ضلالت رفتند. اگر پشيمان شدند که راه توبه باز است. اگر پشيمان نشدند و توبه نکردند، آن گمراهي و مجازات گواهي دوم است.آن از راه ميرسد که قرآن ميفرمايد: «حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ» خودشان کاري ميکنند وگرنه خدا کسي را گمراه نميکند. ايشان ميفرمايد: هرکجا اين ضلالت و گمراهي را خدا در قرآن ميخواهد مطرح کند، کنارش يک جهتي است که بنده شريک در اين گمراهي است. ما باعث اين گمراهي شديم، «انَّ الله لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (مائده/51) چرا به گمراهي افتاد؟ چرا هدايت نصيبش نشد؟چون ظالم است. «وَ يُضِلُ اللَّهُ الظَّالِمِين» (ابراهيم/27) چرا گمراه است؟ بخاطر ظلمش است. «وَ ما يُضِلُ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ» (بقره/26) چون فشق و فجور انجام داد، هواپرستي کرد، گناهاني مرتکب شد، يعني همه به خود ما برميگردد. هدايت اوليه از خداست، فطرت همه انسانها بر خداپرستي است. اگر ما اين را ادامه دهيم، هدايتهاي بعدي به پروردگار ميرسد. اگر استفاده نکرديم گمراهي ميشود. اگر برگشتيم هيچ، برنگشتيم، آنوقت آن گمراهي مجازاتي که در حقيقت نتيجه ظلم و کفر و عصيان است، نتيجه هواپرستي است ميآيد. لذا آيه ميفرمايد: اگر خدا هدايت کرد، عدهاي را ما گمراه نکرديم. خودش کاري کرد که مستحق گمراهي شد.
يک نگراني از اين مباحثي که مطرح ميکنيم داريم و آن اين است که دائم متوجه ديگران نباشيم. چون ما مسئوليت پذير نيستيم، دائم انگشت اتهام را روي ديگري قرار ميدهيم. خودمان را از اين دايره بيرون ببريم. اگر امروز ميگوييم در ادارات ما مشکل هست، در آحاد جامعه اينطور نيست. اگر ما اصلاح شويم، جامعه اصلاح ميشود. مشکل از خود ماست. اين روايت را در شبهاي قدر فراوان شنيدند. «كُلّكم راع و كُلّكم مسؤل عن رَعيّته» (جامع الاخبار/ص119) به يک کارمندي گفتم: تو مسلمان هستي. چرا ده صبح سرکار ميروي؟ به من گفت: اين حقوقي که من ميگيرم، همان که صبح به نيت اداره از خواب بيدار ميشوم براي من حلال است. گفتم: من قبول دارم اينکه به تو کم حقوق ميدهند. الآن اين دغدغه همه است و نيازي به گفتن هم نيست. حقوقهاي خودشان را دويست برابر کردند، ولي در عين حال تو اين کار را با اين حقوق پذيرفتي.
آقا زاده مرحوم محدث قمي روي منبر رفت. يکي از اين پرسيد آدرس حديث چيست؟ گفت: يادم نيست. شب پدرش به خوابش آمد و گفت: آدرس حديث فلان جا است. ولي اين حقالناس است که روي منبر ميروي و مطالعه نميکني.
نکته ديگر اين است که انتظار از ما بالا است. ما کشور اهل بيت هستيم. امام صادق (ع) فرمود: خوبي از همه خوب است چون به ما منسوب است و بدي از همه بد است و از تو بدتر است چون به ما منسوب است. يعني يک کشور علوي و جعفري و با اين نظام، اگر يک نقطه تاريکي در اين باشد براي ما بدتر است. قانون اساسي ما نهجالبلاغه علي(ع) است. ما ميگوييم: حکومت ما حکومت اميرالمؤمنين است که آمد سخنراني کند آستين پيراهنش را حرکت ميداد، گفت: از پدرم پرسيدم چرا علي بن ابي طالب اين کار را ميکند؟ گفت: يک پيراهن بيشتر نداشت. آستينش را حرکت ميداد که خشک شود. انشاءالله نهجالبلاغه شريف ميزان اعمال و خطکش رفتار ما باشد.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم ميدهيم. صحت و سلامت و عزت بدهد به تمام کساني که با نام اميرالمؤمنين و با سيستم نهجالبلاغه اميرالمؤمنين کمک ميکنند. هرکسي هر حاجتي دارد به حق محمد و آل محمد حوائجش را برطرف کن. مرضايشان لباس عافيت بپوشان. و نظام ما را الگوي کاملي براي نظام ديني قرار بده.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.