اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

93-12-05- حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي (آداب کسب حلال)

کارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي

موضوع: آداب کسب حلال

تاريخ: 93/12/05

 

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

گفتم از کوه بگويم قدمم مي‌لرزد * * * از تو دم مي‌زنم اما قلمم مي‌لرزد

هيبت نام تو يک عمر تکانم داده است * * * رسم مردانگي ات راه نشانم داده است

پي نبرديم به يکتايي نامت زينب * * * کار ما نيست شناسايي نامت زينب

من در ادراک شکوه تو سرم مي‌سوزد * * * جبرئيلم همه‌‌ي بال و پرم مي‌سوزد

من در اعماق خيالم چه بگويم از تو * * * من در اين مرحله لالم چه بگويم از تو

چه بگويم به خدا از تو سرودن سخت است * * * هم علي بودن و هم فاطمه بودن سخت است

رو به روي تو که قرآن خدا وا مي‌شد * * * لب آيات به تفسير شما وا مي‌شد

آمدي شمس و قمر پيش تو سوسو بزنند * * * تا که مردان جهان پيش تو زانو بزنند

چشم وا کردي و دنياي علي زيبا شد * * * باز تکرار همان سوره‌‌ي اعطينا شد

عشق عالم به تو از بوسه مکرر مي‌گفت * * * به گمانم به تو آرام پيمبر مي‌گفت

بي تو دنياي من از شور و شرر خالي بود * * * جاي تو زير عبايم چقدر خالي بود

شريعتي: سلام مي‌گويم به همه‌‌ي شما خانم‌ها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز تبريک ويژه و مخصوص به مناسبت ميلاد با سعادت حضرت زينب کبري سلام الله عليها به همه‌‌ي شما هم وطنان خوب و يک تبريک مضاعف به همه‌‌ي پرستاران عزيز و گران قدر. خيلي خوشحاليم که در اين روز پر نور همراه شما هستيم. سلام حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام به همه‌‌ي بينندگان و عرض تبريک ولادت عقيله‌‌ي بني هاشم زينب کبري سلام الله عليها شعر بسيار زيبايي را شما خوانديد من هم شعر بسيار بلند و زيبايي از عمان ساماني است از شاهکارهاي عمان است خيلي مفصل است من با اجازه‌‌ي شما يکي دو بيت شما را مي‌خوانم.

زن مگو مرد آفرين روزگار * * * زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

زن مگو خاک درش نقش جبين * * * زن مگو دست خدا در آستين

واقعا بي بي زينب سلام الله عليها من هم تبريک مي‌گويم همان طور که شما فرموديد به همه‌‌ي پرستارها روز پرستار را ان شاء الله مبارکشان باشد.

شريعتي: هفته‌‌ي گذشته جلساتي که شرح‌هاي نهج البلاغه در آن‌ها بود و مردم استفاده مي‌کردند چند شهر را اعلام کرديم دوستان ديگري هم آمدند و پيام فرستادند و گفتند که در اين شهرها هم جلسات است من اول برنامه خيلي سريع اسامي اين شهر‌ها را مي‌خوانم يک خواهشي دارم تا به حال صد شهر براي ما پيام فرستاده اند و گفتند که در شهرهاي ما اين جلسات برگزار مي‌شود خواهش مي‌کنم از دوستان که آدرس اين جلسات را براي ما بفرستند که ما آدرس اين جلسات را به تفکيک شهرها در سايت قرار بدهيم تا دوستان مراجعه بکنند شهر کاشان است که معروف است به شهر نهج البلاغه و جلسات خوبي برگزار مي‌شود تبريز ساري فردوس اصفهان گنبد نجف آباد گرگان کازرون تنکابن اردبيل درود اردکان فريدون کنار بوشهر گناباد دماوند تربت حيدريه سبزوار دامغان نائين شاهرود يزد علي آباد اراک بهبهان بابل انديمشک لنگرود بيرجند قائم شهر شهرضا شوشتر بندر ترکمن زواره شيراز بوشهر طبس خميني شهر پاک دشت چالوس دزفول نيشابور خرم آباد ابهر شهرهايي است که در اين شهرها جلسات و محافل نهج البلاغه برگزار مي‌شود ارسنجان رشت شهرکرد همدان زنجان زابل شهريار آباده رودسر زرند کرج آمل فريدون شهر و اهواز اين جلسات پر خير و برکت باشد براي همه و يک دعاي ويژه حاج آقاي حسيني براي اهوازي‌ها بکنند.

حاج آقا حسيني: اميدوارم حالشان خوب باشد همه‌‌ي مردم نگران هواي خوزستان هستند ان شاء الله به برکت رحمت الهي و تدبير مسئولين اوضاع بهتري پيدا بکنند خيلي من خوشحال شدم واقعا نهضت آشتي با نهج البلاغه در سراسر کشور تحقق پيدا بکند و دوستان ديگر همان طور که فرموديد اعلام بکنند آدرس‌ها را بگويند ما يکي دو بار گفته ايم خيلي از دوستان از ما سوال مي‌کنند که در اين مجالس اگر بخواهند شرح نهج البلاغه مطالعه بکنند شرح فارسي روان مفيدي براي عموم مردم باشد من زياد برخورد کردم که اصلا اطلاع ندارند يک بار ديگر معرفي مي‌کنيم شرح نهج البلاغه آيت الله مکارم شيرازي در 15 جلد است پيام امام اميرالمومنين عليه السلام شرح تازه و جامعي بر نهج البلاغه از حضرت آيت الله عظمي مکارم شيرازي. ببينيم امروز حاج آقاي حسيني براي ما چه به ارمغان آورده اند. در خدمت شما هستيم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم يکي از احکامي که فکر مي‌کنم غالب بينندگان با آن آشنا باشند مسئله‌‌ي مضاربه است فکر مي‌کنم زياد شنيده باشند غالبا شنيده اند که اين مسئله يکي از انواع معاملات و تجارت‌ها است در مضاربه راهش اين است که مثلا يک کسي سرمايه دارد به يک کس ديگري اين سرمايه را واگذار مي‌کند مي‌گويد شما با سرمايه‌‌ي من کار کن سود اين سرمايه بين من و شما به يک شکلي تقسيم شود يک کسي سرمايه‌‌ي خوبي دارد يک کسي هم وقت خوبي دارد سرمايه از کسي کار از کسي هر طوري که توافق کردند اين يک نوع تجارتي است که غالبا مردم آشنا هستند مي‌خواهم عرض کنم اگر يک سرمايه داري پيدا شد در همين بحث مضاربه يک مدل خاصي را با يک کسي خواست اين طوري معامله بکند اين چه طور معامله‌اي است؟ يک کسي بگويد مثلا سرمايه دار به جواني بگويد من سرمايه به شما مي‌دهم شما که هيچ سرمايه نداريد کل سرمايه از من صد ميليون دويست ميليون من در اختيار شما مي‌گذارم شما کار کن ولي چهار مسئله را در اين معامله ما رعايت بکنيم اول اين که به آن جوان بگويد شما تمام هزينه‌هاي زندگي ات را از سود اين سرمايه بردار مي‌خواهي ازدواج بکني خانه بخري مسافرت بروي مهماني بکني آن چه که در شأن خودت است انجام بده بعد‌ها اولاد دار مي‌شوي نوه دار مي‌شوي زندگي خودت نوه هايت هر چه که احساس مي‌کني نياز داري اين طوري توافق بکنند صد ميليون از ما کار از شما اما تمام هزينه‌هاي زندگي را از همين سود سرمايه شما بردار دوم بگويد آخر سال وقتي همه‌‌ي هزينه هايت را انجام دادي هر چه سود باقي ماند تقسيم کني هشتاد درصدش مال شما همه‌‌ي خرج‌ها را کردي باز هشتاد درصد سود مال شما بيست درصد را به من بده اين هم دومي در قرار داد بنويسند سوم بنويسد آن بيست درصدي که من بر مي‌دارم اصل سرمايه من بوده شما فقط کار کردي همه‌‌ي مخارج زندگي ات را برداشتي هشتاد درصد هم برداشتي از سود آخر سال آن بيست درصدي که به من دادي من خودم در آن بيست درصد تصرفي نمي‌کنم در يک کارهاي خير ديگري استفاده مي‌کنم نيازمندان ديگري که هستند مثلا جواني است مثل شما مي‌خواهم دست آن‌ها را بگيرم اين هم شرط سوم قرارداد ما و بند چهارمي هم اگر در اين قرارداد باشد شما فرض کنيد ما صاحب سرمايه را در نظر بگيريم که حق حيات دارد بر اين کسي که دارد کار مي‌کند مثلا فرض کنيد يک جواني در يک سانحه‌‌ي تصادفي قرار گرفته جانش در معرض خطر بوده همان آقايي که اين سرمايه را داده در آن حادثه جان اين جوان را نجات داده هر چه هزينه و خرج بوده انجام داده در اين حوادث نقص عضوي است حق حياتي بر اين جوان دارد اين جوان اعتراف دارد به خاطر محبتي که کرديد زندگي ام را مديون شما هستم واقعا زندگي خودش را مديون او بداند در عين حالي که حياتش مال اين آقا است بگويد باشد من کاري ندارم بنشينيم چنين قراردادي با هم بنويسم سرمايه از من کار از شما خرج زندگي ات را بردار آخر سال هشتاد درصد بردار بيست درصد به من بده بيست درصد را هم مي‌برم در امور خيريه من سوالم اين است اين يک مثال بود اگر اين جوان آن بيست درصد را هم ندهد به صاحب سرمايه خيلي نامردي است بي معرفتي است حق حيات به او داشته تمام هزينه‌ها را هم داده گفته در سال هر چه خرج داري مسافرت مي‌خواهي بروي خانه بخري آخر سال بيست درصد را به من بده مي‌خواهم جاي ديگر خرج کنم نمي‌خواهم خودم بردارم اگر اين بيست درصد را ندهد به نظرم بينندگان اعتراف دارند اين خيلي بي انصافي و نامردي و بي معرفتي است اين مثال بود براي معامله‌اي که خدا با ما دارد انجام مي‌دهد خداوند در زندگي‌هاي همه‌‌ي ما خدا صاحب سرمايه است همه چيز را در اختيار ما قرار داده «وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا» (نحل/78)‌ وقتي روزي که به دنيا آمديم هيچ توانايي نداشتيم هيچ قدرتي نداشتيم يک پشه را نمي‌توانستيم از خودمان دور کنيم «وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ» (نحل/78) اگر ما قدرت داريم اگر فکر داريم توانايي و نيرو داريم اگر سرمايه داريم اگر مي‌توانيم حساب و کتاب داشته باشيم فکر تجارت داريم هر کسي در هر شغلي است باور داريم که همه مال پروردگار است صاحب سرمايه‌‌ي اصلي مال خداست. يک داستاني را گفتيم خدا رحمت کند آيت الله غروي اصفهاني يک روزي ايشان آمده بودند سر درس درس تکراري شده بود تکرار روز قبل بود شاگردان هيچ چيز نگفتند روز دوم باز تکرار درس بود همان درس را تکرار کردند باز شاگردان احترام کردند گفتند استاد است پيرمرد است يادش رفتند چيزي نگفتند روز سوم باز درس قبلي بود تکراري بود يکي از شاگردان ايشان مرحوم آيت الله شيخ علي محمد بروجردي نجفي مي‌گويد ببخشيد شما سه روز است داريد يک درس را تکرار مي‌کنيد ما روز اول دوم چيزي نگفتيم ايشان مي‌فرمايد خودم مي‌دانم تکرار است سه روز است وقتي مي‌آيم مي‌نشيم اين جا هر چه فکر مي‌کنم هيچ چيز يادم نمي‌آيد جز تکرار روز قبل خدا مخصوصا من را در اين شرايط قرار داد تا به من بفهماند که فکر تو مال ماست از تو بگيريم هيچ چيز نداري سه روز است از تو گرفتيم اگر انسان باور کرد فکر و قدرت و توانايي اش همه‌‌ي اين‌ها مال خداست در سوره‌‌ي مبارکه‌‌ي روم «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ» (روم/54) روزي که به دنيا آمدي اوج ضعف بودي «ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً» (روم/54) خدا به شما نيرو داد آخرش هم دوباره از شما مي‌گيرد اگر انسان باور کرد که صاحب سرمايه مال خداست خدا به ما گفته همه‌‌ي عالم سرمايه‌ها مال من وجود تو همه مال من اين بند اولش گفته تمام هزينه‌هاي طول سالتان را هم از اين سرمايه که من در اختيار شما قرار دادم همه‌‌ي هزينه‌هاي طول سال را برداريد انجام بدهيد ازدواج مي‌خواهيد بکنيد مسافرت برويد مهماني برويد هر کاري داريد خانه بخريد همه‌‌ي اين کارها را در حد شأن خودتان انجام بدهيد پس بند دوم اين است که بعد از کسر همه‌‌ي هزينه‌ها اگر اضافه آمد فرض کنيد يک ميليون تومان اضافه آمد هشتاد درصدش مال شما بيست درصدش را به من بدهيد براي چه به من مي‌دهيد؟ من خودم برنمي دارم مي‌خواهم بدهم يک نيازمند ديگري در يک خير ديگري هزينه شود و خداوند خداوندي است که حق حيات بر ما دارد چطور آن جا گفتيم اگر آن جوان به آن کسي که سرمايه در اختيارش قرار داده اگر بيست درصد را بعد از همه‌‌ي هزينه‌ها ندهد همه قبول دارند نامردي است بي معرفتي است بي انصافي است واقعا در زندگي ما خدا با ما يک چنين معامله‌اي کرده اگر ما براي آن بيست درصد آخر سال کوتاهي کنيم عين همين که واقعا آدم در مثال اول اعتراف مي‌کند که بي انصافي است آيا در اين بي انصافي نيست؟ اين مسئله را از اين جا شروع کردم چون آخر بحث هفته‌‌ي گذشته اشاره به خمس کرديم خيلي‌ها سوال کرده بودند خمس يعني چه احکام و مسائلش يعني چه من خواستم با يک مثال ساده بيان بکنيم همه‌‌ي سرمايه‌هاي ما مال پروردگار است هيچ چيز نداشتيم به دنيا آمديم پشه را نمي‌توانيم از خود دور بکنيم خدا فکر را از ما بگيرد هيچ توانايي را بگيرد هيچ چيز نداريم صفر محض هستيم خدا گفته همه‌‌ي سرمايه‌ها مال من است «لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (بقره/255) شما برويد کار و کاسبي کنيد از اين سرمايه‌‌ي من سودي که نصيب شما شد تمام مخارج زندگي تان را بدهيد مهماني و مسافرت و ازدواج و خانه آخر سال بنشين محاسبه کن اگر اضافه آمد يک پنجمش مال من چهار پنجمش مال شما بيست درصدش مال من هشتاد درصدش مال شما من هم خودم نمي‌خواهم من يک مثال ديگر مي‌زنم چون خمس با زکات در کنار هم است در مسئله‌‌ي زکات حرفش چيست؟ من همان مثال را مي‌گويم اگر کسي بگويد جوان بيکاري؟ چرا بيکار نشستي من زمين کشاورزي امکانات آب دانه مي‌دهم همه چيز در اختيارت مي‌گذارم من گوسفند در اختيارت مي‌گذارم برو سراغ دامداري کشاورزي بگويد برو هر کاري مي‌خواهي انجام بدهي زمين و کار و دام و همه چيز از من فقط يادت باشد سرمايه مال من بود حساب بکن اگر اين گندم‌ها به يک حدي رسيد اگر شد هزار کيلو شد پنج هزار کيلو در هزار کيلو پنجاه کيلويش را بده به من نهصد و پنجاه تايش مال خودت. اگر اين جوان که زمين کشاورزي و همه چيز را از صاحب سرمايه گرفته پنجاه کيلو را در هزار کيلو حاضر نباشد بدهد باز همان بي انصافي و بي معرفتي و کم معرفتي است.

شريعتي: مشکل اين جاست که ما نقطه‌‌ي مبدا را از بدو تولد حساب مي‌کنيم از وقتي که خودمان پول داديم سرمايه به حساب خودمان داشتيم رفتيم زمين را خريديم از اين جا حساب مي‌کنيم.

حاج آقا حسيني: اين تفکر تفکر قاروني است قارون چه مي‌گفت؟ وقتي موسي به قارون مي‌گفت زکاتت را بده قارون گفت چه مي‌خواهيد از من «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ» (قصص/78) دانش خودم است قدرت خودم است خودم رفتم تجارت کردم مال خودم است به خدا چه ربطي دارد؟ ما در زندگي يادمان مي‌رود اين صاحب سرمايه به ما گفته من به تو گوسفند و دام مي‌دهم شروع کن اگر گوسفندانت رسيد به پانصد تا مال خودت هيچ چيز من نمي‌خواهم پنج تايش را به من بده. من به تو دادم سرمايه و همه چيز مال من من به تو دادم به پانصد تا رسيد پنج دانه را بده در هر صد تا يک دانه به من بده. گندمت شد يک تن مثلا نهصد و پنجاه تا همه مال من بود باشد اين مال تو پنجاه کيلو را به من بده من نمي‌خواهم مي‌خواهم به ديگران به افرادي مثل شما بدهم که روز اول دستتان خالي خالي بود الآن شايد بينندگان بگويند شما بيانات مثال مي‌زنيد کجاي قرآن اين حرف‌ها هست؟ من دو آيه مي‌خوانم يکي سوره‌‌ي مبارکه‌‌ي توبه آيه‌‌ي 60 «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ» صدقات يعني زکات «لِلْفُقَرَاء» خدا مي‌گويد به من بده من مصرف ندارم همه‌‌ي عالم مال من است «لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِينِ» مي‌خواهم به فقرا و مساکين به بدهکار‌ها بدهم گاهي وسوسه‌هاي شيطاني در ما اثر مي‌کند مي‌گويد اگر شما يک مدرک قرآني به ما بدهيد ما تسليم هستيم يک آيه هم مال خمس است سوره‌‌ي مبارکه‌‌ي انفال آيه‌‌ي 41 «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ» اگر سودي غنيمتي که مال من بود سرمايه مال من بود خود شما مال من هستيد همه چيز مال من بود باشد زندگي تان را انجام دهيد آخر سال حساب بکنيد «فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ» يک پنجم آن مال من است مال شما نيست آن هفته مسئله اش را خوانديم.

شريعتي: ريشه اش استکبار است.

حاج آقا حسيني: گاهي غفلت است يکي دو داستان مي‌گويم تا اين جا بحث قرآني بود يکي دو قصه مي‌گويم به نظرم تاثير خوبي داشته من اميدوارم به بحث امروز. چون مخاطبين ما مردم مومن اند نمي‌شود آدم مومن و متدين از حکم قرآن فرار بکند امکان ندارد بايد ببينيم مشکل کجاست. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقاي تهراني که در مشهد بودند از اولياي خدا بودند ايشان مي‌فرمودند اگر اين داستاني که مشهور است داستان ديدار امام زمان سلام الله عليه با حاج علي بغدادي که مرحوم محدث قمي در مفاتيح بعد از زيارت امام موسي جعفر است ايشان از استادشان حاجي نوري صاحب مستدرک الوسائل نقل مي‌کند مرحوم ميرزا جواد آقاي تهراني مي‌فرمودند اگر نبود براي مسئله‌‌ي خمس و دادن وجوه شرعيه و سهم امام به مراجع تقليد جز همين داستان براي ما کافي بود. من داستان را عرض مي‌کنم اين داستان مهم است بعضي از فقهاي ما همين الآن مراجع بزرگ ما در درس استشهاد به اين داستان مي‌کنند در فتاواي خودشان اين قدر مطقن است داستان مفصل است خود حاجي نوري مي‌گويد در کتاب من نجم الثاقب اگر غير از اين داستان داستان ديگري نبود بر عظمت اين کتاب کافي بود شخصي است به نام حاج علي بغدادي تقريبا داستان مال دويست سال پيش است مي‌گويد من سهم امام به گردنم بود وضع مالي اش خوب بود کارخانه دار بوده کارگراني داشته رفتم نجف زمان شيخ انصاري بوده يک بخشي اش را دادم به شيخ انصاري مراجع نجف آمدم در يک روزي هم در کاظمين رفتم زيارت آقا موسي بن جعفر و امام جواد سلام الله عليها يک بخشي اش را دادم به يکي از علماي کاظمين مرحوم آيت الله شيخ محمد حسن آل ياسين از علماي بزرگ در کاظمين بود. آمدم بيرون از کاظمين حرکت کردم به طرف بغداد عصر پنج شنبه‌اي بود گفتم بروم برسم بغداد مزد هفتگي کارگرانم را روزهاي پنج شنبه مي‌دادم در راه که مي‌دادم از نقطه‌‌ي مقابل من ديدم يک سيد بزرگواري که عمامه‌‌ي سبزي بر سر دارد به طرف مي‌آيد به من که رسيد او به من سلام کرد گفت اهلا و سهلا حاجي کجا مي‌روي؟ خير است بغل کرد من را معانقه کرد من را در آغوش گرفت حاج علي کجا داري مي‌روي من را به اسم صدا کرد گفتم دارم مي‌روم بغداد مزد کارگرانم را بدهم فرمود نه شب جمعه است بيا برويم زيارت کاظمين بيا برويم که من براي تو شهادت بدهم که تو از دوستان جد ما اميرمومنان و از دوستان ما هستي شيخ هم شهادت بدهد خدا گفته دو شاهد بگير مي‌گويد من يادم آمد خودم به شيخ آل ياسين گفته بودم که شما يک شهادتي بدهيد که ما از دوستان و شيعيان اميرالمومنين هستيم اين شوخي نيست امام زمان سلام الله عليه شهادت آن بزرگوار را کنار شهادت خودش قرار داده برويم زيارت که من شهادت بدهم شيخ هم شهادت بدهد خدا گفته دو شاهد بگيريد گفتم شما از کجا من را مي‌شناسيد فرمود من چطور نشناسم کسي که حق ما را به وکيل ما پرداخته است گفتم وکيل شما کيست فرمود شيخ محمد حسن آيت الله آل ياسين گفتم ايشان وکيل شما است؟ گفت بله گفتم من نمي‌شناسم اين سيد چه کسي است که مرجع تقليد را وکيل خودش را مي‌داند فرمود بله بخشي اش را هم به وکلاي ما در نجف دادي گفتم قبول شده اين‌ها فرمود بله قبول شده آن‌هايي که به وکلا داده‌اي قبول شده من به ذهنم آمد توجيه کردم پيش خودم لابد اين آقا سيد است آن مراجع هم وکيل سادات اند اين آقا به اين دليل مراجع را وکيل خودش مي‌داند مراجع وکالت سادات را دارند گفت بيا برويم طرف زيارت من را برگرداند بي اختيار تحت تاثير آقا برگشتم بين راه سوالاتي کرده از امام زمان سلام الله عليه مفصل است دوستان نگاه بکنند بعد از زيارت کاظمين امام موسي و امام جواد بالايش نوشته داستان تشرف حاج علي بغدادي در راه سوالاتي پرسيده که من به آن‌ها نمي‌پردازم آقا بدون اين که اذن دخول بخوانند وارد حرم شدند زيارت نامه را در حرم کاظمين عليهما سلام الله خواندند يک يک سلام دادند رسيدند به سلام پدر بزرگوارشان السلام عليک يا ابا محمد الحسن العسکري تمام شد توقف کردند به من نگاهي کردند فرمودند به امام زمانت سلام کن السلام عليک يا صاحب الزمان را نخواندند به من فرمودند سلام کن من حواسم نيست کجا هستيم چه مي‌شنويم من قسمت آخر زيارت نامه را خواندم گفتم السلام عليک يا صاحب الزمان آقا يک تبسمي کردند فرمودند و عليک السلام و رحمة الله به من فرمود زيارت بخوان گفتم بلد نيستم زيارت بخوانم مي‌خواهي من برايت بخوانم بخوانيد چه زيارت نامه‌اي مي‌خواني گفتم هر کدام بهتر و افضل است من نمي‌دانم شروع کردند امين الله را براي من خواندند تمام شد فرمودند شب جمعه است شب زيارتي جد ما امام حسين عليه السلام است مي‌خواهي زيارت امام حسين هم بخوانم چه بخوانم هر چه شما بخواهيد زيارت وارث را خواندند موقع اذان و نماز مغرب شد صف نماز در حرم تشکيل شد به من فرمودند برو در نماز جماعت شرکت کن خودشان ايستادند يک کناري فرادي به نماز مي‌گويد من نمازم که تمام شد گفتم بروم به اين سيد يک کمکي بکنم وقتي آمدم ديگر آقا را پيدا نکردم. مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقاي تهراني مي‌فرمايد يکي از بهترين ادله ما به مرجعيت کسي که امام زمان سلام الله عليه او را وکيل خودش مي‌داند کسي که امام زمان مي‌فرمايد من شهادت بدهم او هم شهادت بدهد خدا دو شاهد مي‌خواهد يک داستان ديگر را هم عرض مي‌کنم با اين داستان‌ها قلب‌ها فکر مي‌کنم آرام و نرم شود باور بکنيم اگر قرآن سفارش کرده اگر اين همه روايات داريم اين داستان معروف است در مصادر قديمي ما آمده خدا رحمت کند مرحوم علامه ابن شهر آشوب در مناقب داستان را نقل کرده از مصادر قديمي ما است يک کسي است به نام محمد بن علي نيشابوري از نيشابور مي‌آمد مدينه خدمت موسي بن جعفر سلام الله عليه مي‌گويد وقتي مي‌آمدم من خلاصه‌‌ي داستان را عرض مي‌کنم يک بانوي مومنه‌اي زن سالخورده مومنه‌اي به نام شطيطه به من گفت داري مي‌روي من هم مي‌خواهم سهم امامم را بدهم چقدر مي‌خواهي بدهي گفت يک درهم گفتم يک درهم را من خجالت مي‌کشم يک درهم بردارم ببرم خدمت امام گفت چرا خجالت بکشي «وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ» (احزاب/53) حق کم و زياد ندارد يک پارچه‌اي را هم به من داد قيمتش چهار درهم است گفت اين هم سهم امام است آمدم خدمت امام موسي بن جعفر مي‌گفت وقتي رسيدم خدمت امام درهم شطيطه را که گرفتند همان آيه‌اي که بانو خواندند را حضرت خواندند فرمودند «وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ» حق کم و زياد ندارد بعضي‌ها مي‌گويند روي مان نمي‌شود برويم دفتر مرجع تقليد يک درهم با پارچه اش چهار درهم روي هم پنج درهم شد. نه درهم ديگر کنار يک درهم بگذاريد تازه مي‌شود يک دينار. مي‌گويد امام موسي بن جعفر به من فرمودند سلام من را به شطيطه برسان به يک زن سالخورده در نيشابور امام موسي بن جعفر سلام فرستادند دوم بگوييد نوزده روز ديگر بيشتر از عمرت باقي نمانده اين چهل درهم را از من هديه بده بگو شانزده درهم را اين چند روز خرج خواهي کرد چهارده درهم را براي خرج دفن و کفن و صدقه بده يک پارچه هم دادند گفتند اين را هم نگه دار براي کفنش اين پارچه‌اي است که خواهرم حليمه با دست خودش بافته و به او بگوييد من براي نمازش مي‌آيم يک درهم يک زن در نيشابور داده در مدينه آقا يک سلام رسانده فرموده نوزده روز ديگر هستي چهل درهم را بگير اين طوري خرج بکن سوم کفن فرستاده چهار گفته نمازت مي‌آيم آقا مي‌گويد وقتي من را آن جا ديدي چيزي نگو مي‌گويد من رفتم گزارش دادم بعد از نوزده روز اين بانو از دنيا رفت ديدم آقا در تشييع جنازه‌‌ي اين زن آمدند و نماز خواندند.

شريعتي: نکته اش اين بوده که مقيد بوده و حقي به گردنش نبوده.

حاج آقا حسيني: بله ولو يک درهم ولو يک پارچه‌‌ي چهار درهمي حضرت آمدند در تشييع جنازه يک جمله‌‌ي پاياني دارد حضرت فرمودند به شيعيان من بگوييد اِنَّني وَ مَن جَري مَجرايَ مِن اَهلِ البَيت، من و بقيه‌‌ي ائمه لابُدَّ لَنا مِن حُضُور جَنائِزُکُم في اَيّ بَلد کُنتُم (الثاقب في المناقب، ص 445) يکي از وظايف ماست خيلي تعريف عجيبي است لابد است وظيفه‌‌ي ما است در تشييع جنازه‌‌ي ما حضور پيدا کنيم من و هر امامي بعد از من. مرحوم حاجي نوري تتمه‌اي را هم نقل کرده که حضرت وقتي آمدند نماز خواندند جنازه را خواستند دفن بکنند حضرت يک کمي از تربت سيدالشهدا عليه السلام را هم در قبر شطيطه انداختند. شايد بينندگان عزيز فراوان در ذهنشان بيايد بگويند ما هم قرآن را قبول داريم هم اين داستان‌ها را شنيديم باور ما است نيازي نبود اين مباحث ما به جاي اين که پول ببريم بدهيم زمان آقا موسي بن جعفر به امام بدهيم يا الآن برويم به مرجع تقليد بدهيم اين قدر کار خير مي‌کنيم که حساب ندارد زياد مي‌گويند بيش از خمس مان کار خير مي‌کنيم من سوال دارم همان داستاني که اول برنامه گفتيم آن صاحب سرمايه‌اي که به اين جوان سرمايه داد گفت زندگي ات را ادامه بده هر چه خواستي خرج بکن آخرش بيست درصد به من بده اگر آن جوان ندهد بگويد چرا بيست درصد بگويد گفتي بيست درصد ما اين قدر دست به خير هستيم که اين باز از همان بي انصافي‌ها است. من به شما گفتم من مي‌دانم چطور هزينه بکنم ما نياييم بگوييم ما يک کار خير ديگري مي‌خواهيم انجام بدهيم نکته‌‌ي ديگري که من آن هفته هم اشاره کردم تعارف ندارد ما مي‌خواهيم به حول و قوه‌‌ي الهي هنر سمت خدا به برکت نگاه و دعاي بينندگان عزيزمان واقعا جدا معتقد به دعاي عزيزان هستيم مي‌خواهيم يک گرهي برداشته شود يک قدمي جلو برويم آن هفته هم عرض کردم يک وسوسه‌‌ي شيطاني گاهي سراغ انسان مي‌آيد که ما قبول داريم ولي يک زمانه‌اي که شده همه‌‌ي حرف‌ها قرآن و داستان‌ها را قبول داريم دلمان چرکين است کجا ببريم پول را بدهيم نمي‌دانيم چطور هزينه مي‌کنند خمس را وقتي مي‌گوييم دو بخش تقسيم مي‌شود گفتيم نيمي از آن براي سادات فقير است در برابر زکات. زکات به غير سادات فقير داده مي‌شود خمس به سادات فقير داده مي‌شود من آن هفته عرض کردم عده‌اي از مراجع مي‌فرمايند در بخش سهم سادات نيازي نيست به مرجع تقليد مراجعه کنيد خودتان برويد بدهيد بعضي از مراجع. مرحوم آيت الله خويي آيت الله تبريزي آيت الله صافي گلپايگاني آيت الله سيستاني نظرشان همين است بعضي‌ها هم احتياط مي‌کنند آيت الله وحيد خراساني مي‌گويند احتياطا مي‌شود آقايان مي‌گويند سهم سادات را خودتان برويد به سيد فقير بدهيد همان طور که زکات به غير سادات داده مي‌شود گيرم که شما مقلد مرجعي هستيد که مي‌گويد بياوريد به من وقتي رفتيد دفتر مرجع بگوييد من خودم عده‌اي از سادات فقير را سراغ دارم تمام اين را شما اجازه بدهيد من خودم هزينه کنم آدم مي‌بيند يک عده مومن اهل مجلس و هيئت و اهل فاطميه اند همه چيزشان خوب است شيطان نمي‌گذارد شايد بيش از اين راست هم مي‌گويند بيش از خمسشان امور خيريه‌‌ي ديگري هزينه مي‌کنند ولي همان مثالي است که گفتيم شک داري بگو سهم سادات را خودم مي‌دهم سهم امام را يک مرجع تقليد اشراف به موارد مصرف دارد شما شک داريد بگوييد يک مورد معيني به من معرفي بکنيد آن کار خير را من خودم انجام بدهم حوزه‌‌ي علميه تاسيس کنيد بيمارستان مدرسه مي‌خواهيد بسازيد بگوييد مستقيم من خودم وارد شويم واقعا اگر الآن ما در اين فضا اين همه مراجع تقليد خداوند همه شان را به سلامت بدارد اگر من به جايي برسم که بگويم در همه‌‌ي اين مسائل به هيچ کدام اعتماد ندارم معلوم مي‌شود ما يک مشکلي داريم اين مرجع آن مرجع هر مرجعي نه دربست هيچ کدام را قبول ندارم اسم هيچ کدام از اين‌ها را نياور احتمال نمي‌دهيم يک مشکلي در خود ما باشد؟ سهم سادات را خودت بده سهم امام را اجازه بگير خودت خرج کن نه آقا من باز هم باور ندارم من مطمئنم الآن صد‌ها پيام آمد احکام خمس را از ما بپرسند مسائل و جزئياتش را حتما از دفاتر مرجع تقليد بپرسيد ولي يک مسئله‌اي که من يقين دارم خانم‌ها پيام مي‌دهند که داغ ما تازه شد شوهر ما خمس نمي‌دهد ما چه کنيم؟

شريعتي: بعد از تلاوت قرآن به اين سوال پاسخ مي‌دهيم صفحه‌‌ي 367 قرار امروز سمت خداست آيات ابتدايي سوره‌‌ي مبارکه‌‌ي شعرا چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه مي‌کنيم به روح بلند و آسماني و ملکوتي حضرت زينب سلام الله عليها.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سورة الشعراء

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

طسم ?1? تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ?2? لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ?3? إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ ?4? وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ ?5? فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ?6? أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ ?7? إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ?8? وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ?9? وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ?10? قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ ?11? قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ?12? وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ ?13? وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ ?14? قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ ?15? فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ?16? أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ ?17? قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ ?18? وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ?19?

ترجمه:

بسم الله الرحمن الرحيم

طسم (?) اين است آيات [با عظمت اين] کتاب روشنگر. (?) شايد تو مي خواهي براي اينکه آنان ايمان نمي آورند، خود را از شدت اندوه هلاک کني! (?) اگر بخواهيم، معجزه اي بزرگ از آسمان بر آنان نازل مي کنيم که فروتنانه و بي اختيار در برابرش گردن نهند، (?) هيچ [مايه] تذکر جديدي از سوي [خداي] رحمان براي آنان نمي آيد، مگر آنکه از آن روي گردان مي شوند. (?) همانا [آيات و وعده هاي ما را] تکذيب کردند [تا جايي که آنها را به مسخره گرفتند] پس به زودي خبرهاي [مهم] آنچه که آن را مسخره مي کردند [از حقّانيّت آيات، وعده هاي ما و تحقّق عذاب هاي دنيايي و آخرتي] به آنان مي رسد. (?) آيا [با تأمل] به اين زمين ننگريستند که در آن چه بسيار از هر نوع [گياهان و درختان] نيکو رويانديم؟ (?) يقيناً در اين [روياندن انواع نباتات] نشانه اي است [بر قدرت، ربوبيّت خدا و اينکه مردگان را زنده مي کند] ولي بيشترشان [به خاطر رسوخ کبر و لجاجت در باطنشان] ايمان آور نبوده و نيستند. (?) و يقيناً پروردگارت همان تواناي شکست ناپذير مهربان است. (?) [ياد کن] هنگامي را که پروردگارت موسي را ندا داد که خود را به قوم ستمکار برسان. (??) [به سوي] قوم فرعون [که به آنان بگويي:] آيا [از سرانجام شرک و طغيان که خشم و عذاب خداست] نمي پرهيزيد؟! (??) گفت: پروردگارا! به راستي مي ترسم مرا تکذيب کنند، (??) و سينه ام [از اين وظيفه سنگين] تنگي مي کند، و زبانم روان و گويا نمي شود، پس به سوي هارون هم [پيام نبوّت] بفرست [تا مرا در اين وظيفه سنگين ياري دهد.] (??) و آنان را بر من ادعاي جرمي است که مي ترسم [به سبب آن] مرا بکشند. (??) [خدا] گفت: اين چنين نيست [که فرعون بر تو پيروز شود] پس شما دو نفر معجزات ما را ببريد که يقيناً ما همراه شما شنونده [گفتار هر دو طرف] هستيم [پس شما دو نفر را بر پايه دليل و برهان و معجزه بر آنان پيروز مي کنيم.] (??) بنابراين خود را به فرعون برسانيد و بگوييد: يقيناً ما فرستاده پروردگار جهانيانيم. (??) با اين وصف، بني اسرائيل را [آزاد کن و] با ما بفرست. (??) [فرعون] گفت: آيا ما تو را در کودکي در ميان خود نپرورانديم، و سالياني چند از عمر خود در ميان ما درنگ نکردي؟ (??) و آن کارت را که کردي، کردي در حالي که از ناسپاسان [زحمات و نعمت هاي ما] بودي. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: در خدمت شما هستيم

حاج آقا حسيني: همين آيه‌اي که تلاوت شد «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» پيامبر آن قدر غصه مي‌خوري براي جان مردم که نزديک است جانت را از دست بدهي پيامبر غصه مي‌خورد ياد قصه‌اي افتادم در طول تاريخ غيبت مراجع مجتهدين نواب امام زمان سلام الله عليه همين دلسوزي را براي ايمان مردم و اداره‌‌ي حوزه‌هاي علميه و دفاع از دين داشتند چون در بحث خمس که اشاره کرديم نيمي اش سهم سادات فقير است نيمي اش براي دفاع از دين است گاهي با کتابخانه است گاهي با مدرسه است گاهي با حوزه‌‌ي علميه است گاهي با چاپ کتاب است خدا رحمت کند مرحوم آيت الله مرعشي نجفي دوستان اگر قم مشرف شديد برويد کتابخانه‌‌ي ايشان برويد من خواهش مي‌کنم ببينيد ايشان الآن است پشت بعضي از کتاب‌ها نوشته که من اين کتاب را نماز و روزه‌‌ي استيجاري گرفتم نماز يک ميتي را گرفتم با پولش اين کتاب را خريدم ما اگر امروز مي‌گوييم ارتباط مان را حفظ کنيم با مرجعيت يعني با کسي که نماز روزه‌‌ي استيجاري گرفته کتاب خريده براي دفاع از دين و مکتب ««لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ» اگر طرف حساب ما يک چنين کسي بود که دارد جانش را مي‌دهد براي هدايت ما براي حفظ دين ما آن وقت کمک به او در اختيار او گذاشتن آسان است. گفتيم خانم‌ها اولا مراجعه بکنند تماس بگيرند با دفاتر مراجع ولي اگر خانم‌ها بگويند شوهر ما اصلا اصل خمس نيست يک چيزهايي را از در آمد‌هاي ميان سال خريده امروز در آمدي داشته از آن چيزي خريده و خمس سال به آن تعلق نگرفته اما اگر برنجي گوشه‌‌ي آشپزخانه است حاج خانم مي‌داند دو سال است اين برنج در خانه است اين خمس دارد اين برنج را خانم نمي‌تواند استفاده بکند زنگ بزنند از دفاتر مراجع اجازه بگيرند اگر دارند خودشان خمسش را از پول خودشان کنار بگذارند اگر نه با دفاتر مراجع تماس بگيرند.

شريعتي: خيلي از مشکلات با تماس با دفاتر مراجع معظم تقليد حل مي‌شود.

حاج آقا حسيني: بله من مي‌دانم خيلي‌ها مي‌گويند ما خجالت مي‌کشيم چه بگوييم رفتن به دفتر يک مرجع تقليد اگر تعبير بد نباشد کابوسي شده مي‌ترسند مي‌گويند من به عمرم نرفتم تا به حال بروم چه مي‌شود از امتيازات بحث خمس و زکات خود اظهاري است هيچ کجاي عالم اين نيست هر چه شما خودت گفتي کاري به شما ندارند خيلي‌ها مي‌گويند براي اولين بار بگوييم اين قدر بدهکار مي‌شويم مشکلي ندارد آن مرجع تقليد اين اجازه را دارد به شما بگويد اين پول را به شما قرض بدهد بگويد به مرور زمان پس بده اين دستگردان که بينندگان شنيده اند ترس از دل مردم بريزد اين احتياط را يادشان بدهيم که چه ضرري دارد يک مراجعه بکن به دفتر مرجع بگو اين مسائل را شنيديم ميل پيدا کرديم بياييم ببينيم اگر بدهکار نبوديم که هيچ شايد چيزي هم دستي به شما دادند امام موسي بن جعفر چهل درهم دستي به شطيطه فرستاد اين که ما ترس و وحشت داشته باشيم مراجعه نکنيم حساب نکنيم فکر کنيم اگر بخواهيم بدهيم زندگي مان به هم مي‌خورد اين طور نيست. تا به حال رحمتي گفتيم يک هشدار بدهيم عزيزان يادشان باشد روايت داريم از امام صادق عليه السلام فرمود اگر کسي زکات مالش را ندهد خمس زکات بدهي‌هايي است که به اين سادگي ما نمي‌توانيم از کنارش رد شويممَنْ مَنَعَ قَيرَاطا مِنَ الزَّکَاةِ (کافي، ج 3، ص 503) هنگام مرگ آن آيه را مي‌خواند «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي اَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَکْتُ» (مؤمنون/100-99)‌ خدايا من را برگردان من قول مي‌دهم آدم حسابي شوم ان شاء الله جزء اين دسته نباشيم.

شريعتي: خيلي ممنون باز هم عيد ميلاد مبارکتان باشد بهترين‌ها را براي همه‌‌ي شما آرزو مي‌کنم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.