حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
بررسي ريشههاي نهضت عاشورا در نهج البلاغه
93/07/29
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آل محمد
شريعتي: سلام ميگويم به همهي شما هم وطنان خوب آرزو ميکنم هر جا هستيد تنتان سالم باشد و قلبتان سليم امروز متوجه شديم که استاد بزرگوارمان حضرت آيت الله مهدوي کني دعوت حق را لبيک گفتند و روح بلندشان به ملکوت اعلي پيوست اين ضايعهي تاسف بار را به محضر امام زمان مقام معظم رهبري مراجع تقليد جامعهي روحانيت و همهي شما تسليت ميگوييم روح ايشان غريق رحمت الهي باشد. دو روز هم ظاهرا عزاي عموي اعلام شده ان شاء الله که براي آمرزش و مغفرت روح ايشان همه دعا بکنيد حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله خوش آمديد.
حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت بينندگان عزيز من هم عرض تسليت دارم ارتحال اين عالم بسيار بسيار فرهيخته و بزرگوار را و اجازه بدهيد در کنار اين عرض تسليت اين سيلاب باران رحمت الهي را هم شکر گزار باشيم الحمدلله زمينها تشنهي اين باران رحمت بود اميدواريم که ما شايستهي رحمت الهي باشيم..
شريعتي: خيلي خوشحاليم خدمت شما و دوستان خوبمان هستيم ببينيم که امروز که مهمان سفرهي ناب نهج البلاغه هستيم در محضر حاج آقاي حسيني چه چيزي براي ما به ارمغان آوردند.
حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم بحثي را با عنوان بررسي ريشههاي نهضت عاشورا در نهج البلاغه ميخواهم تقديم کنم به مناسبت اين که در آستانهي ماه محرم هستيم با اجازهي بينندگان عزيز بحث سيرهي تربيتي امام علي عليه السلام را موقتا کنار ميگذاريم من خدا را سپاسگزارم تقريبا الآن هفت ماهي است که ما مهمان نهج البلاغه هستيم چون ميدانيد حادثهي کربلا حادثهاي نبوده که يک مرتبه به وقوع بپيوندد هيچ حادثهاي در طول تاريخ بدون مقدمات نيست بايد بررسي کنيم ببينيم ريشههاي نهضت عاشورا کجا بود چه شد که يک مرتبه ولي خدا را تنها گذاشتند و اين حادثه به وقوع پيوست بنابراين در نامههاي اميرمومنان سلام الله عليه ميتوان موضوع را بررسي کرد فقط من ابتدا يک مطلبي را عرض کنم و آن اين که دو سه عبارت را من ميديدم در اين کتابهاي مهم اهل سنت راجع به حادثهي کربلا که قابل توجه است مطلب اول از کتاب تاريخ الخلفا جلال الدين سيوطي است بارها از تفسير ايشان ما مطالبي را نقل کرديم گفتيم تفسيراش چه تفسير بسيار مهمي است درالمنثور و در ميان اهل سنت قطعا تفسير حديثي مهم تر از تفسير درالمنثور ملا جلال الدين سيوطي وجود ندارد از نظر موقعيت علمي وفاتاش اوايل قرن نهم است حدود پانصد سال از وفات سيوطي ميگذرد يک عبارتي دارد راجع به داستان کربلا و جناياتي که يزيد انجام داد ميگويد حسن بصري گفت که دو نفر مردم را بيچاره و گرفتار کردند يکي عمر و عاص در جنگ صفين وقتي گفت قرآنها را ببريد بالاي نيزه و جنگ را به نفع معاويه تمام کرد و دوم مغيره بن شعبه داستاني ميگويد از مغيره قابل توجه و عبرت است عبرت آموز است مغيره بن شعبه استاندار معاويه بود در کوفه معاويه به او نامه نوشت وقتي نامهي من را خواندي برگرد من تو را برکنار کردم يک سياستي به خرج داد دير رفت مثلا اول ماه معرفي ميکرد ده روز بيست روز دير تر رفت وقتي رفت معاويه گفت چرا دير آمدي گفت من مشغول کار مهمي بودم گفت چه کار مهمي گفت داشتم زمينه را براي خلافت يزيد آماده ميکردم بعد از شما يزيد خليفه باشد معاويه گفت اگر تو چنين آدمي هستي برگرد دوباره بعد از اين که برکنار کرده بود دوباره برگرداند به ولايت کوفه بعد ادامه ميدهد داستان کربلا را مفصل نقل ميکند ميگويد دوران يزيد امام حسين سلام الله عليه به شهادت رسيد ميگويد سر امام حسين را در يک تشطي آوردند پيش ابن زياد لعنت خدا بر قاتل سيد الشهدا بر ابن زياد بر يزيد بعضيها تامل دارند ترديد دارند که ميشود معاويه ميشود يزيد را لعنت کرد اين عالم بزرگ اهل سنت است ملاجلال الدين که عرض کردم مهم ترين تفسير حديثي را دارد اين داستان را نقل ميکند و بعد يک عبارت بسيار تکان دهندهاي دارد ميگويد داستان شهادت امام حسين سلام الله عليه داستان طولاني است که قلب انسان تحمل ندارد ذکر حادثهي کربلا را بگويد شانزده نفر از اهل بيت سيدالشهدا با حضرت به شهادت رسيدند يک عبارتي هم از سنن ترمذي نقل ميکند که از مهم ترين صحيح ترمذي از مهم ترين کتابهاي اهل سنت است ميگويدام سلمه شبي پيامبر را در عالم خواب ديد به حضرت عرض کرد که چرا گريه ميکنيد سر و صورت حضرت غبار آلود بود گفتم چه شده حضرت فرمود من الآن از کربلا برميگردم از شهادت سيد الشهدا عليه السلام باز مطلبي که جالب است ايشان نقل ميکند بعد از شهادت امام حسين نالهي جن شنيده شد اين شعر بسيار زيبايي که محتشم دارد جن و ملک بر آدميان گريه ميکنند گويا عزاي اشرف اولاد آدم است باز مطلب ديگري که دارد ميگويد کسي پيش عمر بن عبدالعزيز بود شخصي اسم يزيد را که خواست ببرد گفت اميرالمومنين يزيد عمر بن عبدالعزيز عصباني شد گفت تو به يزيد ميگويي اميرالمومنين دستور داد بيست تازيانه زدند به کسي که يزيد را با اسم اميرالمومنين گفت و اشاره ميکند داستان واقعهي حره حملهاي که يزيد به مدينه داشت کشتار مردم مدينه مفصل است تا ميرسد به اين که عبدالله بن حنضله فرزند حنضلهي غسيل الملائکه اينها در مدينه بودند رفتند پيش يزيد ببينند چه خبر است وقتي برگشتند به مدينه که گزارش بدهند که همين گزارش باعث قيام مردم مدينه شد گفتند ما از پيش يزيد بيرون نيامديم مگر اين که ترسيديم سنگ از آسمان نازل شود و بر ما عذاب الهي نازل شود يزيد کسي است که با محارم نکاح ميکند شراب ميخورد. اين يک گزارش اجمالي در حقيقت يک روضه خواني سيوطي از حادثهي کربلا و يک گزارش کوتاهي بود يک گزارشي هم در کتاب اکمال تهذيب الکمال ديدم از کتابهاي بسيار مهم اهل سنت است مال يکي از مهم ترين علماي اهل سنت است مال قرن 762 است تاريخ وفاتاش تقريبا ششصد سال گذشته از وفات اش. کتاب تاريخي بسيار مهم است اين کتاب را عربستان مکرر چاپ کرده لبنان چاپ کرده سعوديها چاپ کردند ميرسد به امام حسين ميگويد خيلي عبارت زيبايي است از امام حسين خيلي تجليل ميکند تا ميرسد به اين جا که خيلي براي من جالب بود اين عالم بسيار مهم اهل سنت که سعوديها بارها کتاباش را چاپ کردهاند ميگويد يادم است يک وقتي من مقتل امام حسين را خواندم تعبير او رضي الله عنه است آن قدر گريه کردم آن شب تب کردم تا صبح و دو ماه من غمگين و غصه دار بودم تا اين که پدرم به من گفت راضي نيستم ديگر کتاب مقتل را بخواني با اين حال تاثري که تو پيدا ميکني اين قدر متاثر شده بود لذا به اين جهت عرض کردم که مخاطبين ما شما هم آن هفته فرموديد من هم عرض کردم ميدانيم خيلي از اهل سنت هم از مخاطبين ما هستند ايام محرم آنها هم در مجالس امام حسين شرکت کنند لعن بر يزيد را ديدهايد ملا جلال الدين سيوطي چه ميگويد شرکت در مجالس سيد الشهدا عليه السلام و ان شاء الله آنهايي که مداح هستند سخنران هستند زمينهها را يک جوري ايجاد کنند که واقعا اهل سنت هم بتوانند در اين مجالس شرکت کنند و از نور سيد الشهدا عليه السلام بهره بگيرند باز يک عبارت ديگري من از انساب الاشراف بخوانم مال بلاذري است حدود 1100 سال از وفاتاش ميگذرد سيزده جلد است گمان نميکنم در کتاب خانهي اهل سنت کسي نداشته باشد بسيار کتاب مهمي است من دو سه عبارت را هم از اين جا ميخوانم ميگويد يزيد چند تا کار جزء اولين کارهايي بود که او انجام داد علني شراب ميخورد قمار بازي ميکرد غنا و آوازه خواني را راه انداخت عبارتهايي دارد که من نميتوانم در رسانهي عمومي هر کاري که يزيد کرده ولو عالم بزرگ اهل سنت در کتاب مينويسند بايد هم در تاريخ ثبت شود اما در رسانهي عمومي قابل طرح نيست يکي از تفريح هايش ميمون بازي بود سگ بازي بود بعد امام حسين سلام الله عليه را به شهادت رساند مردم مدينه را در سال دوم به شهادت رساند سال سوم هم آتش زدن کعبه اينها را مفصل انساب الاشراف نقل کرده تا ميرسد به اين جا من روي اين جمله بيشتر تاکيد ميکنم ميخواهيم بگوييم واقعا حادثهي عاشورا چه بوده اميرالمومنين در نهج البلاغه مفصل وارد شده واقعا زمينهها يک مرتبه در سال 60 نبود ميگويد يزيد بن معاويه ميموني داشت جايگاهاش کنار دستاش بود تمام افسران وزرا لشکري کشوري هر کسي ميآمد اجازه نداشت اين جايي که مخصوص اين ميمون است آن جا بنشيند کنيه برايش گذاشته بود اباغيث بود جايگاه مخصوص داشت در ادامه داستاني داشت ميگويد علت مرگاش هم اين بود مست بود با همين ميمون تفريح ميکرد داستاناش را بيشتر از اين عرض نميکنم من حرفام اين است اگر اين واقعه و گزارشي است که اينها نقل کردند ميرسيم به بحث خودمان يزيد از کجا شروع شد ما در گذشته هم گفتيم هفتههاي گذشته هم گفتيم واقعا بدون تعصب ميخواهيم يک بحث که همه مخاطب ما باشند را داشته باشيم و منصفانه باشد اين سه کتاب از مهم ترين کتابهاي اهل سنت است سوال اين است يزيد از کجا آمد چه کسي يزيد را منصوب کرد آيا غير از اين است که نصب يزيد توسط معاويه بود مفصل نوشتند چه علاقهاي داشت معاويه به يزيد و به هر قيمتي ميخواست با اين که مردم مدينه مخالفت ميکردند اين کار را انجام داد به همين مناسبت من ميخواهم اشارهاي کنم به نامههاي اميرمومنان سلام الله عليه در نهج البلاغه يک آماري را اول عرض ميکنم اميرمومنان در نهج البلاغه 15 نامه دارند به معاويه نيازي نيست من شماره نامهها را بخوانم در فهرست نهج البلاغه است بارها گفتيم که همهي کلمات اميرمومنان در نهج البلاغه نيست خدا رحمت کند مرحوم آيت الله احمدي ميانجي در آن مکاتيب الائمه اين 15 نامه را به 53 نامه رساندند 53 نامه از طرف اميرمومنان به معاويه يک جملهاي دارد ابن ابي الحديد خوب است بگويم ميگويد از عجايب روزگار اين است که کار اميرمومنان سلام الله عليه بايد به جايي برسد که مجبور شود بيش از پنجاه نامه به معاويه بنويسد شما ببينيد يک شخصيت با عظمت الآن اگر يک نامهاي بخواهد به يک آدم فرومايهاي بنويسد ميگويند نهشان شما نيست شايسته نيست شما نامه بنويسيد رهايش کنيد آن وقت ميگفت چه شد که کار حضرت علي به جايي برسد که بيش از پنجاه نامه به معاويه برسد ميگفتاي کاش پيامبر زنده ميشد و ميديد وقت حضرت علي به چه چيزي کشيده شده است من اگر بخواهم اين 50 نامه را خلاصه کنم بعد وارد نامهها بشويم در دو کلمه خلاصه اين ميشود که اين 53 نامه که 15 تايش در نهج البلاغه است بخشي از آن نصيحت و مدارا است به قدري حضرت او را موعظه کردهاند نصيحت کردهاند بلکه در يک جايي تعبير قشنگي دارد حضرت من نوشتهام حضرت ميفرمايد ميگويد عمري از تو گذشته بيش از هفتاد سال داشت هفتاد و شش ساله بود وقتي از دنيا رفت حضرت فرمود امروز حالت مثل لباس کهنه است اگر از اين طرفاش اصلاح بکني از آن طرفاش لباسي که همهي قسمت هايش در رفته اين طرف را بدوزي آن طرف در ميرود يک بخشي موعظه و مدارا است اما وقتي موعظهها و مداراها به جايي نرسيد بخش دوم مبارزههاي حضرت و دلاوريها شروع ميشود من در يک جمله باز بايد بگويم متاسفانه با کمال تاسف عمر اميرمومنان سلام الله عليه که بارها شنيدهايم حضرت ميفرمود بياييد از من استفاده کنيد من راههاي آسمانها را نسبت به زمين بهتر ميدانم اميرمومناني که بايد مردم بنشينند از مواعظ او استفاده بکنند از مديريت حضرت استفاده کنند حضرت به زيبايي کشور را اداره بکنند اميرمومنان در اين پنج ساله کارش به جايي رسيده يا بايد نامه نگاري بين حضرت يا معاويه يا جواب نامهي معاويه را بدهند يا نامه به او بنويسند يا درگير جنگ باشند جنگ صفين بيش از ده ماه طول کشيد از روزهاي اولي که حضرت خلافتشان آغاز شد از روز اول چون حضرت تقريبا عمدهي استان داران خليفهي قبل را برکنار کردند به معاويه که رسيد قبول نکرد پيغام داد چند نفر نقل کردهاند گفت به اميرمومنان بگوييد کاري با من نداشته باشد من هم با او کاري ندارم ولي حضرت نميپذيرفت اما حضرت علي حکومت معاويه را نميپذيرفت چون خيليها ميآمدند حتي از سر خيرخواهي ميگفتند شما يک چند وقتي سکوت کنيد پايههاي حکومتتان محکم شد بعدا با معاويه درگير شويد فرمودند نه پيروزي را با ستم نميپذيرم عمدهي عمر اميرمومنان در اين پنج سال درگير همين درگيريها و نامه نگاريها يا جنگ صفين جنگ نهروان هم به دنبال جنگ صفين بود طولي نکشيد اين جنگ عمدهي زمان اميرمومنان در اين پنج سال درگير با معاويه بود .
شريعتي: قبل از شنيدن نکات شما من اين نکته را متذکر ميشويم برق منطقه قطع شده ما بايد مقداري کوتاه تر خدمت دوستان باشيم به خاطر اين که وسط برنامه شايد برق استوديو جواب ندهد لذا زمان برنامهي امروز کوتاه تر است که من از حاج آقاي حسيني و دوستان پوزش ميطلبم.
حاج آقا حسيني: اين نامهي دهم از اين نامه شروع کنيم نامهي دهم نهج البلاغه من بارها عرض کردم در همهي مباحث ما فقط ميخواهيم شروع کنيم براي اين که دوستان خودشان ادامه بدهند 15 نامه است ما ميخواهيم اين نامهها را بخوانيم خيلي زمان ميبرد و 15 تا در مکاتيب الائمه به 53 رسيد. حضرت در نامهي دهم يکي از نامههايي است که حضرت به معاويه نوشتند و مفصل است بخشي را ميخوانم حضرت مينويسند حضرت ميفرمايد تو آدمي هستي که آن قدر نعمت تو را به طغيان گذاشته شيطان بر تو مسلط شده آرزوهاي خودش را از تو گرفته مثل روح و خون در تمام وجود تو شيطان رسوخ پيدا کرده نامه ادامه دارد من فقط يک اشارهاي بکنم در پايان نامه چون زمان کم است يک بخشي را رها ميکنم حضرت ميفرمايد معاويه تو من را به جنگ دعوت کردي انصاف به خرج بده مردم را بگذار کنار آنها را درگير نکن بيا من و تو با هم بجنگيم چه کسي جرئت ميکرد؟ يک وقتي عمروعاص ميخواست سرزنش بکند معاويه را ميگفت راست ميگويد دو تايي برويد ميدان گفت اگر راست ميگويي خودت برو اين داستان را همه نوشتهاند معروف است وقتي عمر و عاص درگير شد با اميرمومنان سلام الله عليها نميدانست اميرمومنان است وقتي متوجه شد اميرمومنان است چه طور فرار کرد که اقتضائش در تاريخ است گفت راست ميگويي خودت برو اين قدر که ميترسيد حضرت به او گفت دو لشکر را بگذار کنار بيا با هم بجنگيم ببينيم چه کسي دلاش زنگار دارد مقابل چشماش پرده افتاده من خودم را معرفي کنم به تو خيلي زيبا است يادت رفته جنگ بدر من در جنگ بدر جدات داييات و بردارات را کشتم اينها همه در جنگ بدر در سپاه دشمن بودند در مقابل رسول خدا جداش عطبه پدر هند جگر خوار دايياش وليد بن عطبه برادراش شيبه فرمود اينها همه در جنگ بدر به دست من کشته شدند همان شمشير پيش من است با همان دل با همان روح با همان شجاعت امروز در برابر دشمن ميايستم دينام را عوض نکردم در يک جاي ديگر حضرت يک عبارت روشن تر از اين را دارد حضرت ميفرمايد يادت است من در جنگ بدر يکي از برادرانات را کشتم يکي از برادران تو را اسير کردم و تو فرار کردي در تاريخ است همه نوشتهاند فرار کرد تا مکه پياده رفت در جنگ بدر. حضرت فرمود من اهل اين نبودم که فراريها را تعقيب بکنم و الا تعقيبات ميکردم ميآمد تا به آن جا دنبال تو ببينيد اين خيلي مهم است چون ريشههاي جريان عاشورا را بايد در نهج البلاغه بررسي کرد اين کلماتي بود که گفتيم اهل سنت راجع به يزيد گفتند کارهايي که يزيد کرده چه کسي اين را نصب کرده؟ معاويه نصب کرده سخن بعدي ما اين است اين درگيري از کجا شروع شد؟ از زماني که حضرت علي با معاويه درگير است دعوا سر چه است؟ من يک تاريخي را عرض کنم جالب است در جنگ صفين يک جواني که ميدانيد اين که ميگويند تهاجم فرهنگي مال امروز نيست هميشه بوده امويان هم داشتند در جنگ صفين کسي آمد خدمت اميرمومنان از لشکريان اميرمومنان از ياران حضرت آمد خدمت اميرمومنان گفت من ترديد دارم با شما بجنگم يا نه حضرت فرمود چرا؟ گفت شما نماز ميخوانيد قرآن ميخوانيد دعا ميخوانيد لشکر معاويه هم نماز ميخوانند دعا ميکنند قرآن ميخوانند حضرت حرکت زيبايي انجام دادند جواباش را ندادند فرمودند برو آن آقا را ميشناسي عمار ياسر بود عمار را همه ميشناختند از اصحاب با وفاي پيامبر بود گفت بله ميشناسم گفت برو جوابات را از عمار بگير آمد پيش عمار گفت من از اميرمومنان يک سوالي کردم گفت چه است سوالات گفت من ترديد دارم شما نماز ميخوانيد لشکر معاويه هم نماز ميخواند عمار هم يک حرکت زيبايي انجام داد گفت چند سالات است؟ جنگ بدر بودي؟ گفت به سن من ميخورد؟ پدرم هم جنگ بدر نبوده گفت آن پرچم را ميبيني؟ گفت بله مال معاويه و عمر و عاص است گفت هيچ چيزي عوض نشده همان پرچم در جنگ بدر در مقابل رسول الله بود و ما اين طرف در رکاب پيامبر با اميرمومنان بوديم امروز همان پرچم در برابر اميرمومنان قرار گرفته و ما رکاب او ميجنگيم آن سپاه همان سپاه است مقايسه کنيد از آن طرف اميرمومناني که ابن ابي الحديد ميگويد از عجايب روزگار است که چرا حضرت علي بايد درگير با چنين آدمهايي باشد يعني يک خانوادهاي که خودش برادرهايش خانوادهاش در جنگ بدر بودند در احزاب بودند در احد بودند در فتح مکه حضرت خودشان تصريح ميکنند از ترس ايمان آوردند کفر را مخفي کردند آن وقت اينها بيايند در برابر اميرمومنان کدام اميرمومنان در نامهي 28 حضرت عبارتي دارد اين نامه هم به معاويه است ميفرمايد خيليها در رکاب پيامبر دست هايشان در راه خدا از بدن جدا شد اما همه هم جايگاهي دارند تا برادر من دستاش را در راه خدا تقديم کرد گفته شد طيار است در بهشت شد جعفر طيار ذوالجناحين خيليها در راه خدا به شهادت رسيدند وقتي تا در احد شهيد ما به شهادت رسيد حمزه سيدالشهدا گفته شد تقابل دقيقا يعني يک گروه از آن طرف خانوادگي آمدند در مقابل پيامبر ايستادند تا فتح مکه امروز کار اميرمومنان به جايي رسيده اينهايي که در جبههي رسول الله بودند و خانوادگي در رکاب پيامبر ايستادند را به شهادت رساندند اينها بايد امروز درگير شوند اميرمومنان 53 نامه بنويسد به معاويه ببيند ميتواند معاويه را سر عقل بياورد يا نه موعظه نصيحت مدارا بکند آخرش به جايي نرسد تمام عمر 5 ساله دوران خلافت درگير همين جنگها باشد اين هم يک جمله از همهي اينها که بگذريم عبارتي باز در انساب الاشراف است اين خيلي مهم است. من باز هم عرض ميکنم من تقاضا ميکنم از همهي کساني که تريبوني در اختيارشان است سخن رانها در قصهي کربلا از دو چيز غفلت نکنند يکي خطبهاي که امام حسين عليه السلام در منا فرمودند ما مفصل صحبت کرده بوديم اين را عزيزان يادشان نرود محرم در پيش است امام حسين سلام الله عليه دو سال هنوز به هلاکت معاويه باقي مانده حضرت سخنراني کردند در منا خطبهي بسيار مفصلي است خدا رحمت کند مرحوم مجتهدي تهراني را در سلوک عاشورايي اين خطبه را سخنرانها چند جلسهاي بپردازند يکي هم نامهي امام حسين به معاويه اين هم واقعا عجيب است حضرت به معاويه نامهاي نوشتند در انساب الاشراف است 1100 سال از تاليفاش ميگذرد خيلي نزديک است به آن دوران و از مولفين مهم اهل سنت است در انساب الاشراف بخش حالات معاويه فکر نميکنم کتابخانهاي نداشته باشد اين کتاب را عزيزان مراجعه کنند سيدالشهدا عليه السلام يک نامهاي به معاويه نوشته اين نامه را با حوصله بخوانند ببينند چه گفته دعواي امام حسين با معاويه چيست همان دعوايي است که حضرت علي با معاويه در نهج البلاغه داشته يعني آدمي که فقط و فقط به يک بهانه به اميرالمومنين پيام ميدهد به من کاري نداشته باش با تو کاري ندارم همه چيزاش بهانه است تقاضا ميکنم دوستان حداقل پانزده نامه نهج البلاغه را نگاه بکنند همهاش عبرت است حضرت سيد الشهدا در اين نامه مينويسد تو قاتل حجر نبودي؟ يک وقتي داستاني گفتيم تعارف ندارد صادقانه ميگويد يک کسي گفتيم نشسته بود حجر را معاويه به شهادت رساند حضرت ميفرمايد بهترين ياران پيامبر يک کسي نشسته بود کنار قبر جناب حجر مرحوم علامه شرف الدين نقل ميکند يک پيرمردي گريه ميکرد گفتند براي چه گريه ميکني؟ گفت اين بزرگوار است در راه خدا به شهادت رسيده سيدنا حجر الشهيد المظلوم المقتول گريه ميکنم برايش گفت خب چه کسي کشته است گفت سيدنا معاويه. گفت براي چي کشت؟ گفت لحب سيدنا علي چون سيدنا علي را دوست داشت اين نميشود اول محرم است بياييم حساب هايمان را ببينيم ميشود ما بگوييم سيدنا يزيد سيدنا معاويه سيدنا حجر سيدنا علي نميشود قابل جمع نيست بگوييم به همه سيدنا گريه ميکنم براي سيدنا حجر چه کسي کشته سيدنا معاويه چرا کشته به خاطر سيدنا علي بعد هم سيدنا يزيد بايد مشخص کرد يک بحثي سال گذشته من يادم است حاج آقاي ميرباقري داشتند صف بنديها در کربلا بوده امروز هم ما بايد مشخص بکنيم واقعا محرم براي همين است محرم ميآيد ميرود فقط در همين معنا حضرت به معاويه ميگويد تو نبودي حجر را اصحاب حجر را به شهادت رساندي در برابر بدعتها ميايستند لا يَخافونَ لَومَةَ لائِم امر بن حمق از حواريون امير مومنان از اصحاب پيامبر است از بس عبادت کرده بود رنگ چهرهاش تغيير کرده بود اول زني در تاريخ است که به زندان انداخته شد همسر اين عمر بن حمق است معاويه زنداني کرد براي اين که از راه فشار به همسر خودش را دستگير کند بعد که عمر بن حمق را به شهادت رسيد سر بريدهي عمر بن حمق را برد براي همسرش در زندان يک نگاهي کرد يک چيزي انداختند مقابلاش ديد سر بريده است سالها در زندان کجاي عالم اين طور است سالها اين زن در زندان بوده منتظر آزادي منتظر خبر شوهراش سر بريده شوهرش را انداختند جلوي او اينها ساده است؟ سيد الشهدا مينويسد. حجر را به شهادت رساند عمر بن حمق را به شهادت رساند مالک اشتر را به شهادت رساند اين جنايات را معاويه مرتکب شده محمد ابي بکر را به شهادت رساند حضرت ميگويد تو نبودي که زياد بن سميه پدرش مشخص نبود تو آمدي براي اين که همکاري او را بخري براي اين که او بتواند براي تو خدمت بکند گفتي نه اين زياد بن ابوسفيان است حضرت ميگويد تو اين کارها را نکردي؟ اين را باز من مجال نيست تمام مورخين بحث شيعه و سني ميگويند اين از اين کارهاي بسيار زشت است پيامبر فرمود الولد للفراش تو چه حق داري کسي که معلوم نيست پدراش که است گفت نه تو چه کسي گفته تو زياد ابن ابي سفيان است حضرت در نهج البلاغه نامهي 44 به زياد نامه نوشت مواظب باش فريب معاويه را نخوري جملهي پاياني را از نامهي امام حسين ميخوانم تو نبودي که خزرجيها را به شهادت رساندي به جرم اين که ابن زياد به تو نامه نوشت گفت آنها شيعهي اميرالمومنين هستند معاويه نامه نوشت به ابن زياد هر که شيعهي اميرمومنان است را به قتل برساند آنها را کشت مثله کرد به فرمان تو مگر دين علي چيست؟ دين علي دين محمد صلي الله عليه و آله و سلم است همان ديني است که در جنگهاي بدر با همان دين شما در سپاه دشمن بوديد حالا ان شاء الله ادامهي بحث را بعدا ميپردازيم.
شريعتي: خيلي بحث خوبي است بررسي جريان عاشورا در نهج البلاغه. کتابها را سريع معرفي ميکنم. بررسي تاريخ عاشورا نوشتهي مرحوم دکتر آيتي بسيار کتاب خوبي است. کتاي پيشواي شهيدان دوستاني که اهل مطالعه هستند ميتوانند مراجعه بکنند دوستاني که اهل منبر هستند نوشتهي آيت الله صدر و ديگري کتاب اصحاب امام حسين از مدينه تا کربلا نوشتهي جناب آقاي ناظم زاده که اين را هم دوستان ان شاء الله ميتوانند تهيه بکنند و مطالعه بکنند خيلي ممنون حاج آقاي حسيني ان شاء الله دوستان خودشان اين صفحه را تلاوت بکنند صفحهي 241 قرار روزانهي سمت خدايي هاست آيات 44ام تا 52ام سورهي مبارکهي يوسف و چقدر خوب است که ثواب تلاوت اين آيات را هديه بکنيم به روح بلند حضرت آيت الله مهدوي کني که به ديار باقي شتافتند باز هم اين ضايعه را تسليت ميکنم مخصوصا به بيت معظم.
قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ ?44? وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ ?45? يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَّعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ ?46? قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِي سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تَأْكُلُونَ ?47? ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ ?48? ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ ?49? وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ ?50? قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّـهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ?51? ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ ?52?
ترجمه:
گفتند: [اين] خواب هايي پريشان و آشفته است و ما به تعبير خواب هاي پريشان و آشفته دانا نيستيم. (??) از آن دو زنداني آنکه آزاد شده بود و پس از مدتي [يوسف را] به ياد آورد گفت: من يقيناً شما را از تعبير آن آگاه مي کنم، پس [مرا به زندان] بفرستيد. (??) [سپس به زندان نزد يوسف رفت و گفت:] تو اي يوسف! اي راستگويِ [راست کردار!] درباره هفت گاو فربه که هفت [گاو] لاغر آنان را مي خورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه] خشک ديگر، نظرت را براي ما بيان کن. اميد است نزد مردم برگردم، باشد که [از تعبير اين خواب عجيب] آگاه شوند. (??) گفت: هفت سال با تلاش پي گير زراعت کنيد، پس آنچه را درو کرديد جز اندکي که خوراک شماست در خوشه اش باقي گذاريد. (??) سپس بعد از آن [هفت سال فراواني و گشايش] هفت سال سخت و دشوار [پيش] مي آيد که آنچه را براي آن [سال ها] ذخيره کرده ايد مگر اندکي که براي کاشتن نگهداري مي کنيد، مي خوريد. (??) آن گاه بعد از آن [دوره سخت و دشوار،] سالي مي آيد که مردم در آن بارانِ [فراوان] يابند و در آن [سال از محصولات کشاورزي] عصاره ميوه مي گيرند. (??) و پادشاه [مصر] گفت: يوسف را نزد من آوريد. هنگامي که فرستاده [پادشاه] نزد يوسف آمد، يوسف گفت: نزد سرورت بازگرد و از او بپرس حال و داستان زناني که دست هاي خود را بريدند، چه بود؟ يقيناً پروردگارم به نيرنگ آنان داناست. (??) [پادشاه به زنان] گفت: داستان شما هنگامي که يوسف را به کام جويي دعوت کرديد چيست؟ [زنان] گفتند: پاک و منزّه است خدا! ما هيچ بدي در او سراغ نداريم. همسر عزيز گفت: اکنون حق [پس از پنهان ماندنش] به خوبي آشکار شد، من [بودم که] از او درخواست کام جويي کردم، يقيناً يوسف از راستگويان است. (??) [من به پاکي او و گناه خود اعتراف کردم] و اين اعتراف براي اين است که يوسف بداند من در غياب او به وي خيانت نورزيدم و اينکه خدا نيرنگ خيانت کاران را به نتيجه نمي رساند. (??)
حاج آقاي حسيني دعا بکنند همه آمين بگوييم.
حاج آقا حسيني: من هم طلب مغفرت ميکنم براي ايشان که خدمات بسيار گرانقدري را براي اسلام و انقلاب کردند خداوند روحشان را حضرت سيدالشهدا محشور گرداند و ما را شايستهي نزول باران رحمت الهي بيش از پيش قرار بدهد.
شريعتي: خيلي ممنون واحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.وآ