برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در صحيفه سجاديه (شرح دعاي مکارم الاخلاق)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 17-06-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان خوب و نازنين، انشاءالله هرجا که هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم و سرشار از آرامش باشد. حاج آقاي فرحزاد هستيم، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي فرحزاد: عليکم السلام و رحمة الله. خدمت جنابعالي و بينندگان عزيز عرض سلام دارم. بهترينها را براي همه آرزو داريم.
شريعتي: انشاءالله، در محضر صحيفه نوراني سجاديه و دعاي مکارم الاخلاق هستيم. به بحث معرفت نفس رسيديم، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. «السلام عليک يا أباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين»
همانطور که ما براي دوستان و فرزندان خوب دغدغه داريم، براي بدها هم دغدغه بيشتر داشته باشيم. امام حسين و اهلبيتش اينقدر صدمه خوردند، بتوانيم يک نفر از آن طرف بياوريم. اقشاري که بي تفاوت و روي گردان هستند، يک بخش مهمي از حادثه کربلا بخش افراد گنهکار و خطاکار بود، اينکه بتوانيم دشمن را به هر شکلي جذب کنيم و احسان کنيم. ما بايد با پند و احسان غلبه کنيم. در دستگاه اهلبيت هرکس هر خدمتي کرده ولو نا مسلمان باشد، زرتشتيها، هندوهايي که مسلمان نيستند ولي اعتقاد دارند، چند چيز هست که شرط آن مسلمان بودن نيست. احسان و گره گشايي کافر هم انجام بدهد خدا به او لطف ميکند. احسان خود را محدود به گروه خاصي نکنيم. حضرت زينب کبري(س) وقتي از سفر شام برگشتند، به مدينه رسيدند. بشير سرپرست مأموران يزيد آمد تحويل بدهد و خداحافظي کند و برود، بعد از خطبهها و افشاگريهايي که شد حقانيت و مظلوميت اهلبيت براي مردم آشکار شد، به مأمورين گفته بودند: ملاحظه کنيد و با اينها مدارا کنيد. آمد گفت: من با شما کار دارم. اهلبيت را جمع کردند و فرمودند: چيزي در دست و بال شما هست؟ همه اينها را جمع کرد و به مأمورهاي يزيد داد، گفت: شما در اين راه احسان و محبت کرديد! «عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ» مأمورهاي يزيد که طاغوتي بودند، ولي ظلم نکردند در مسير برگشت يا کمتر ظلم کردند، با اينکه مأمور يزيد بودن شرک است ولي حضرت زينب به اينها هديه دادند.
دوستان را کجا کني محروم *** تو که با دشمنان نظر داري
کساني که مجالس نگرفتند، يا در مجالس شرکت نکردند، تا آخر ماه صفر فرصت است. هرکس کوچکترين قدمي بردارد، پاسخش قطعي است. احسان حضرت زينب به مأموران يزيد بسيار زيباست.
دعاي مکارم الاخلاق امام سجاد فرازهاي کليدي و کاربردي دارد و بسيار گره گشا است، به بخش نوزدهم اين دعا رسيديم، درباره نفس است. «اللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِكَ مِنْ نَفْسِي مَا يُخَلِّصُهَا» خدايا از نفس من بگير آنچه که مرا پاک و خالص ميکند. ما خيلي چيزها را نبايد بلد باشيم و همراه داشته باشيم، خدايا اينها را پاک کن. «وَ أَبْقِ لِنَفْسِي مِنْ نَفْسِي مَا يُصْلِحُهَا» گنجينههاي خوبي در وجود ما هست، اينها را براي من نگهدار که باعث اصلاح نفس من شود. «فَإِنَّ نَفْسِي هَالِكَةٌ أَوْ تَعْصِمَهَا» طبع نفس اماره اين است که آدم را هلاک ميکند. مثل اسب چموشي که اگر مهارش کنند ميتوانند استفاده کنند وگرنه هم خودش و صاحبش را هلاک ميکند. برويم در خانه خدا تضرع و زاري کنيم. بزرگي فرمود: فکر نکن خودت منهاي خدا ميتواني گره گشايي کني، حتماً در خانه خدا بايد تضرع کني و ناله کني. بچهاي که از خانه فرار ميکند، پدر بچه به مردم محل ميگويد: او را اذيت کنيد تا به خانه برگردد و برايش امن نباشد. نفس منهاي کمک الهي هلاک کننده است و دنيا را آتش ميزند. مگر اينکه خدا رحم کند.
تمام آيات و رواياتي که در زمينه معرفت هست و بزرگاني که درباره توحيد و خداشناسي صحبت کردند از اين فرمايشات استفاده ميشود که راه شناخت خدا و پيغمبر و امامان و عوالم خارج از خود منحصر است به اينکه اول خودمان را بشناسيم. اول مقدمه مهم شناخت خودم هست. يازده بار خدا قسم ميخورد و ميفرمايد: « وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/7-9) اگر کسي نفسش را رها کرد به همه تباهيها و خسارتها نايل شد. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (مائده/105) اي کساني که ايمان آورديد، اول روي خودت کار کن. متأسفانه ما ميگوييم: خانم به شما ميگويد، آقا ميگويد: خانم با شماست. بچه ميگويد: بابا با شماست. ما ميگوييم: اول بايد مسئولين خوب شوند. خودمان را مقصر بدانيم. همه چيزها از درون خود ماست. روايتي در أمالي شيخ صدوق است، ميفرمايد: خودمان به دست خودمان حاکماني انتخاب ميکنيم که بر سر ما بزنند. خودتان را مشغول نکنيد به اين و آن فحش بدهيد. گاهي دستاورد عمل ماست. خود من بي رحم هستم، در محدوده خودم بي رحمي ميکنم، يک جنسي که فلان قيمت دارد، دو سه برابر ميفروشم!
شخصي به اسم شيخ غلامرضا يزدي بود، شايد شصت سال قبل بودند، اينقدر ايشان فوق العاده بودند و ساخته شده بودند وقتي از دنيا ميرود، محلي در اطراف يزد با فاصله شصت کيلومتر بود، مردم يزد شصت کيلومتر ايشان را پياده بدرقه ميکنند. آدمي کم نظير بود که خودش را وقف مردم کرده بود. خيرخواه بود، زن و شوهر دعوا ميکردند، آشتي ميداد. چندين بار منزل مسکوني خود را فروخت و به فقرا خدمت کرد. بعضي ارادتمندان ايشان چند بار خانه ميخرند براي ايشان و بعد ميبينند باز ايشان ميفروشند، خانه را به اسم کسي ديگر ميزنند که نتواند بفروشد و يکجا سکونت داشته باشد. ايشان رفيق صميمي آقا نجفي قوچاني هم بود، يک موقعي مشهد براي زيارت ميرود. تازه رسيده بود خسته بود، اول محرم بود، لباس پوشيد حرم برود. يک روستايي آمد گفت: ما مجلس گرفتيم ولي روضهخوان نداريم. فوري لباس پوشيد تا برود. گفتند: آقا شما خسته هستي، تازه رسيدي و زيارت نرفتي. ايشان فرمود: امام رضا زوار زياد دارد ولي روضهخوان ندارد. اگر آدم خودش را پيدا کند، عجز و فقر و ناتواني و تقصير داشتن او را درک کنيم، تمام رحمت الهي روي سر ما ميبارد. در يزد موقعي بارندگي نشد و خشکسالي بود. دامدارها به آقايان گفتند: نماز باران بخوانيد. باران نيامد، به شيخ غلامرضا ميگويند. نصف شب بلند شد تنهايي گفت: خدايا من ميدانم چرا باران نيامده، من شيخ غلامرضا خيلي گنهکار هستم. باران نيامدن براي گناه من است. من مجرم هستم، خدايا مردم را به گناه من مؤاخذه نکن! حضرت يونس فرمود: «فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» (انبياء/87) ما از حضرت يونس بالاتر هستيم؟
بزرگي کلامي فرمود: ما مردم ايران گرفتار خودشيفتگي شديم، چه فردي و چه کلي، خودمان را از همه دنيا برتر ميدانيم. در همه نژادها و عالم بهترين آدمها هستند. اين خودشيفتگي آدم را زمين ميزند. کسي که غرور او را بگيرد، مدير، مبلغ، مسئول، آيت الله، پروفسور، هلاک ميشود. ما دچار خود برتر بيني شديم. ما خودمان را از همه برتر ميدانيم. اميرالمؤمنين فرمود: «من رأى أنه مسيء فهو محسن و من رأى أنه محسن فهو مسيء» در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد است. کسي گمان کند آدم خوبي است، بداند گنهکار است. کسي که نه شعار بدهد، خودش را مقصر بداند و پايين بداند، تمام درهاي رحمت الهي به رويش باز است. عبدالله بن ابي يعفور يا يکي از اصحاب امام صادق، يک کسي گفت: شما شيعه هستي و ما شهادت تو را قبول نميکنيم. آنقدر گريه کرد، قاضي گفت: ما نسبت شيعه به تو داديم، گفت: مرا نسبت به شيعه دادي؟ من کجا شيعه هستم؟ شيعه کسي است که شش دانگ تابع باشد. امام صادق فرمود: اگر گناه خلق عالم را خدا به خاطر اين حرف او ببخشد، جا دارد. تواضع و ادبش زياد بود. کار ما دائم فرافکني شده است. خودمحوري و خودخواهي و غرور، اول خودت را درست کن. شيخ غلامرضاي يزدي اينقدر گريه کرد و ناله کرد که خدايا به خاطر گناه من کسي را عقاب نکن، باد آمد و باران زيادي باريد.
آقاي راشد يزدي نقل کردند که پدري به يک روحاني رسيد، گفت: ميشود به منزل برويم. گفت: شما هيچوقت روحاني به خانه نميبردي؟ گفت: برويم معلوم ميشود. گفت: تا نگويي نميآيم. گفت: يک پسري دارم نماز نميخواند، شما به او بگو نماز بخواند. من چند بار گفتم: نماز بخوان. گفت: تو هشتاد سال داري نماز نميخواني، من نماز بخوانم! کارهاي ما هم همينطور است. من سيگار بکشم و بعد به پسرم بگويم: سيگار نکش! کسي در زد بگو بابا نيست ولي دروغ نگو! اين خيلي بد است. «عليکم انفسکم» در حالات يکي از بزرگان نقل کردند که ايشان درس اخلاق ميداد. شاگردي دچار حادثه شد، مجبور شد سفر برود و پانزده سال از خدمت به استادش محروم بود. وقتي برگشت گفت: من پانزده سال محروم بودم، اگر شما خلاصه و چکيده درسها را به من بدهي، گفت: تمام خلاصه درس بيست سال را در يک جمله ميگويم که ميتواني روي ناخنت هم بنويسي! «ذبّح نفسک و الا فلا» خودت را قرباني کن، من خود را رها کن و الا از بين ميروي. اگر روي خودت پا گذاشتي درست هستي. اگر توانستي نفس خود را کنار بگذاري، همه کارهايت درست ميشود و الا هزار سال دور خودت ميچرخي.
قبلها آسياب آبي بود و يک آسياب هم بود که الاغ سنگ آسياب را ميچرخاند. چشمان الاغ را ميبستند و گاهي صبح تا ظهر دور اين سنگ ميچرخيد و فکر ميکرد چند کيلومتر راه رفته است و وقتي چشمش را باز ميکردند ميديد همانجا ايستاده است. «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» (نساء/100) کسي که از خانه بيرون برود و بخواهد هجرت کند به سوي خدا و پيغمبر، آنهايي که ميدان جهاد ميروند و با دشمن ميجنگند، اگر کشته شوند اجرشان با خداي متعال است. اين آيه يک معني حقيقي دارد، يعني از بيت ظلماني و نفساني، از بيت خود محوري هجرت کن.
حضرت امام فرمود: فکر نکنيد دعواهاي سياسي و جناحي براي خداست، هيچکس باور ندارد. کسي براي خدا دعوا ندارد. حضرت امام فرمود: 124 هزار پيغمبر در يک سطح بودند؟ پيغمبري که مثل پيغمبر ما افضل همه انبياء است، تفاوت و درجاتش با انبياي ديگر زمين تا آسمان است. ولي اينها اگر در يک حکومت جمع شوند سر سوزن با هم دعوا ندارند چون هوا و هوس ندارند.
شريعتي: قيصر امين پور ميگويد:
حتي خيال ناي اسماعيل خود را *** همسايه با تصويري از خنجر نکرديم
حاج آقاي فرحزاد: اگر اسماعيل نفسمان را ذبح کنيم، اگر ما هم مسئوليت بگيريم معلوم نيست چه کنيم، اما نفس خودمان را کنار بگذاريم و گرنه در آتش جهنم ميسوزيم. بزرگي شاگردي داشت، گفت: مرا موعظه کنيد، من سفر رفتم و دنبال اولياي خدا رفتم ولي آرامش پيدا نکردم. ايشان فرمود: چرا از خود سفر نکردي که هم خودت بيآسايي و هم ديگران به آرامش برسند. از خودت بيرون بيا و پا روي خودت بگذار و از مال و جانت بگذر، ببين چه ميشود. در حالات عارف برجستهاي نوشتند که شاگردي خدمت ايشان آمد و گفت: مدتي است افسرده شدم و نشاط ندارم. ايشان فرمود: تمام غمها و غصهها پيکر نتيجهي پشت به خدا کردن و توجه به خود کردن است. چرا حرف مرا گوش ندادي؟ چرا من به مقصد نرسيدم؟ اگر ميخواهي به سعادت برسي به خودت لگد بزن و رو به خدا کن که جز خوشي و آرامش و راحتي هيچ چيز نيست.
يکي از راههايي که روي آدم براي خودشناسي اثر دارد، شرح حال بزرگان است. داستانهاي اولياي خدا خيلي نقش دارد. يک عالم فرهيخته که زمان ما بود، مرحوم آيت الله شيخ محمد کوهستاني است. ايشان قبل از انقلاب فوت کردند. بنده طلبه بودم و خدمت ايشان رفتم. شش کيلومتري بهشهر روستايي به نام کوهستان است که ايشان اهل آنجا بود. ايشان با اينکه آيت الله مسلم و مجتهد بود و اگر رساله داشت در حد مراجع بود، طبق آيه قرآن که خدا ميفرمايد: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّين» (توبه/122) ايشان از نجف که برگشت به روستاي خود برگشت و حوزه علميه زد و از طلبهها پذيرايي ميکرد و يک آش سادهاي به مردم ميداد. همه بزرگان و شخصيتها ديدن ايشان ميآمدند. روز آخر با جمعي از طلاب به ديدن ايشان رفتيم و ديديم ايشان فوت کردند و براي تشييع مشهد ميبردند. يک بزرگي از علما فرمود: وقتي ايشان را به مشهد آوردند، دم بسط رسيديم همه گريه ميکردند. امام هشتم فرمود: هرکس مؤمني را تشييع کند مثل روزي که از مادر زاده شده گناهانش پاک ميشود. کتاب شرح حال ايشان را نوهي آيت الله کوهستاني به نام «بر قله پارسايي» نوشتند که چندين بار چاپ شده است. ايشان ميفرمايد: در نجف که بودم در دوره جواني، يک مدتي دچار افسردگي شدم و غم و غصه آينده مرا گرفت. ديدم خيلي از درس و زندگي افتادم، يک جاي خلوت رفتم. يکي از راههاي خودشناسي خلوت کردن است براي اينکه ريشهها را پيدا کنيم. رفتم خلوت کردم که چرا افسرده هستم؟ هان... فلاني گفته بي سواد هستي! فلاني بنا بود به من پول بدهد نداد... گفتم: بگويند به جهنم!! روي خودم پا گذاشتم. ديدم ريشه اينها حبّ دنيا و خودپرستي است. به حرم حضرت علي رفتم و التماس کردم. علي جان من آمدم آدم شوم و اصلاح شوم. گرفتار حبّ دنيا و نفس هستم، تضرع و زاري و دعا کردم. مولا علي اژدها کش است! التماس و تضرع و زاري کردم و نفسم را ذبح کردم و راحت شدم. ايشان واقعاً زاهد در دنيا بود. يک لباس ساده داشت و زندگي بسيار سادهاي داشت.
از ايشان نيستي برگو از ايشان *** پريشان نيستي برگو پريشان
اين شعر در وصف اميرالمؤمنين است «أحبّ الصالحين و لست منهم لعل الله يرزقني صلاحا» از صالحين نيستم ولي صالحين را دوست دارم.
شريعتي: انشاءالله خداوند کمک کند از نفس خود بگذريم، بايد امام سجاد باشي که رنگ چهرهات بپرد موقع لبيک گفتن.
حاج آقاي فرحزاد: در اين دعاي ابوحمزه، حضرت ميفرمايد: از من بدتر کيست؟ خدا ميفرمايد: از تو بهتر کيست؟ راه رسيدن به آنجا اين است.
شريعتي: امروز صفحه 523 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه ذاريات و آيات ابتدايي سوره مبارکه طور را تلاوت خواهيم کرد.
«كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ «52» أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ «53» فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ «54» وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ «55» وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ «56» ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ «57» إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ «58» فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا يَسْتَعْجِلُونِ «59» فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ «60»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، وَ الطُّورِ «1» وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ «2» فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ «3» وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ «4» وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ «5» وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ «6» إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ «7» ما لَهُ مِنْ دافِعٍ «8» يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً «9» وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً «10» فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ «11» الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ «12» يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا «13» هذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ»
ترجمه آيات: (اى پيامبر!) بدين گونه (كه تو را تكذيب كردند) پيشينيان اينان نيز هيچ پيامبرى برايشان نيامد مگر آنكه گفتند: جادوگر يا جنزده است. (آيا مخالفان در طول تاريخ) به يكديگر سفارش كردهاند (كه با انبيا اين گونه برخورد كنند؟) نه، بلكه آنان مردمى طغيانگرند. پس، از آنان روى بگردان كه تو مورد سرزنش نيستى. و (به مردم) تذكّر بده كه قطعاً تذكّر براى مؤمنان مفيد است. و جن و انس را نيافريدم مگر براى آنكه مرا عبادت كنند. و من از آنان هيچ رزقى نمىخواهم و نمى خواهم كه به من طعام دهند. زيرا خداوند است آن روزى رسانِ نيرومندِ استوار. پس به تحقيق براى كسانى كه ظلم كردند، سهم و نصيبى (از عذاب) همانند سهم هم مسلكانشان است، پس از من درخواست شتاب نكنند (كه به آن خواهند رسيد). پس واى بر كسانى كه كفر ورزيدند، از روزى كه وعده داده مىشوند.
به نام خداوند بخشنده مهربان، به (كوه) طور سوگند. به كتابى نوشته شده در صفحه اى گشوده سوگند. به آن خانهى آباد (خانه خدا) سوگند. به سقف برافراشته (آسمان) سوگند. به درياى شعلهور سوگند. كه عذاب پروردگارت قطعاً واقع شدنى است. و براى آن هيچ مانعى نيست. روزى كه آسمان به شدّت درهمپيچيده شود و كوهها از جا كنده شده و به شتاب روان گردند. پس در آن روز، واى بر تكذيب كنندگان! آنان كه در باطل فرو رفته و به ياوهسرايى (درباره آيات الهى) سرگرمند. روزى كه به سختى به سوى آتش رانده مى شوند. (و به آنان گفته مى شود:) اين همان آتشى است كه دائماً آن را تكذيب مىكرديد.
شريعتي: از فضيلت ذکر بلند صلوات بر محمد و آل محمد بشنويم.
حاج آقاي فرحزاد: صلوات نور ايجاد ميکند، کسي که نور در قلبش وارد شود حقايق را ميشناسد. حتي در عالم ديگر، پيغمبر خدا فرمود: صلوات بر من در عالم برزخ و قيامت و در بهشت انسان را نوراني ميکند و کسي که نور دارد در آتش جهنم نميافتد. انشاءالله با ذکر صلوات جانهاي خود را نوراني کنيم.
شريعتي: سپر نماز امام در ظهر عاشورا شوي، جناب سعيد بن عبدالله و زهير بن قين که اين هفته در مورد اين دو شخصيت صحبت ميکنيم. کتاب «راهي با سعيد» يک جور حسين شناسي سعيدانه به قلم سيد علي اصغر علوي است و ادبيات خوبي دارد و دوستاني که اهل مطالعه هستند، اين کتاب را مطالعه کنند.
حاج آقاي فرحزاد: اشعار زيبايي در مورد معرفت نفس هست، خيلي مؤثر است و نکات قشنگي درونش است. يکي براي ميرزا حبيب الله خراساني است، اهل دل و معنا بود. ميگويد:
گوهر خود را هويدا کن کمال اين است و بس
خويش را در خويش پيدا کن کمال اين است و بس
همنشيني با خدا خواهي اگر در عرش رب
در درون اهل دل جا کن کمال اين است و بس
مرحوم دولابي ميفرمود: مرحوم آقاي انصاري همداني که خيلي مرد بزرگي بود، يک جواني با ادب ميآمد يک چاي براي ايشان ميگذاشت براي او از صميم دل دعا ميکرد.
چند گويي سخن از درد و رنج ديگران
خويش را اول مداوا کن کمال اين است و بس
چون به دست خويشتن بستي تو پاي خويشتن
هم به دست خويشتن وا کن، کمال اين است و بس
زهير از کساني است که خودش را پيدا کرد. از امام حسين فراري بود، که با حضرت مواجه نشود. يکجا مجبور شد، حضرت دنبال او فرستادند، جرأت نميکرد پاسخ بدهد. خانمش او را تشويق و تحريک کرد. در تمام ثواب او خانمش شريک است. گفت: خجالت نميکشي پسر پيغمبر دنبالت فرستاده پاسخ او را بده.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد خير دنيا و آخرت به همه مرحمت بفرما و قلب امام زمان از ما راضي و فرجش را نزديک بگردان. ما را از بهترين يارانش قرار بده، مريضهاي روحي جسمي شفا عنايت بفرما. اموات و درگذشتگان را غريق رحمت بگردان.
شريعتي:
دريا که دست تو، ملوانان که مست تو *** بر کشتياش چه خوب خدا ناخدا گذاشت
السلام عليک يا أبا عبدالله...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»