برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در صحيفه سجاديه امام زين العابدين (شرح دعاي مکارم الاخلاق)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 04-09-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صلي علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و گرانقدرمان، انشاءالله هرجا که هستيد خداي متعال پشت و پناهتان باشد. حاج آقاي فرحزاد سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي فرحزاد: عليکم السلام و رحمة الله. خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز عرض سلام دارم. آرزوي بهترينها براي همه دارم، انشاءالله خداي متعال توفيق بدهد، فضل پاييز و زمستان روزها کوتاه است براي روزه گرفتن، شبها بلند است براي راز و نياز با خدا، فصل بهار و تابستان شبها کوتاه است، انشاءالله خدا توفيق بدهد قبل از اذان صبح بلند شويم و با خدا خلوتي داشته باشيم.
شريعتي: امروز ميخواهيم در مورد توکل صحبت کنيم، «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيل» چقدر آدم احساس ميکند پشتش قرص و گرم است. در محضر صحيفه نوراني سجاديه و دعاي مکارم الاخلاق، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
در فراز ديگر از دعاي مکارم الاخلاق حضرت ميفرمايد: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَصُولُ بِكَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ، وَ أَسْأَلُكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ» خدايا مرا طوري قرار بده که در موقع ضرورت و گرفتاريها به سوي تو شتابان بيايم، از تو درخواست کنم و در نيازهايم از تو درخواست کنم. «وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ عِنْدَ الْمَسْكَنَةِ» در شدت گرفتاري به سوي تو زاري کنم. «وَ لَا تَفْتِنِّي بِالاسْتِعَانَةِ بِغَيْرِكَ إِذَا اضْطُرِرْتُ» خدايا کمک کن، مرا به امتحان و فتنه نيانداز که در گرفتاري سخت به غير تو رو بزنم، مرا آزمايش نکن به غير تو کمک بجويم. «وَ لَا بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَيْرِكَ إِذَا افْتَقَرْتُ» خدايا کمکم کن به غير تو خضوع و خشوع نکنم و دست گدايي و نياز دراز نکنم. «وَ لَا بِالتَّضَرُّعِ إِلَى مَنْ دُونَكَ إِذَا رَهِبْتُ» اگر از مشکلاتي ترسيدم، خدايا کمک کن تضرع و زاري من به غير نباشد که اگر به غير تو رو بزنم و کمک بخواهم، هرکس به غير خدا پناهنده شود، «فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِكَ خِذْلَانَكَ وَ مَنْعَكَ وَ إِعْرَاضَكَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» اين تهديد تندي است. چه وقت خدا ما را خوار ميکند؟ چه وقت خدا لطف و عنايتش را از ما منع ميکند وقتي به غير او پناه ببريم. اين بدترين عقوبت است. حضرت عرضه ميدارد اگر من به غير تو رو بزنم و دست گدايي دراز کنم به رو زدن به غير تو مستحق ميشوم که مرا خوار کني و منع کن از دادهاي که بايد بدهي، يا ارحم الراحمين کمک کن که نيازهايم را با رو کردن به تو برطرف کنم.
نکات مهمي است در فرمايشات امام سجاد(ع)، چند نکته عرض کنم. يکي اينکه در عين حال که بايد وسايل و اسباب را فراهم کنيم، يک کشاورز بايد دنبال کسب و کار برود، زمين را شخم بزند و علفهاي هرز را بکند، ولي از شروع کار دائم چشم اميدش و توکلش به خداي متعال باشد. آن خداست که دانه را در دل خاک سرسبز ميکند، درصد کمي دست ماست و درصد بالايي دست خداست. هزارها سبب دست خداي متعال است. در همه لحظات زندگي توجه و توکل به خداي متعال داشته باشيم. بايد از خدا بخواهيم و التماس کنيم. در قرآن آياتي هست که براي مؤمنين و متقين پنج علامت آورده است ولي بعضي از آيات قرآن هست که براي مؤمن يک علامت بيشتر نقل نفرموده است. آيا ما مؤمن واقعي، يعني ايمان و باور در سر وجود ما جاي گرفته يا نه، خداي متعال يک شرط گذاشته است، «وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» (مائده/23) آيا مؤمن واقعي هستيم يا نه؟ خدا ميفرمايد: يک شرط دارد. تکيهگاهت کيست؟ اهل توکل هستي يا نه؟ نه با زبان بگوييم: به اميد خدا و در دلمان به جاي ديگر اميد داشته باشيم. تکيه ما به بانک و پدر و مادر و غيره باشد. واقعاً بايد به اين رسيده باشيم که توکل به خداي متعال داشته باشيم. لذا پيغمبر عظيم الشأن فرمودند: «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» چه کسي است که دلش نميخواهد پيروزمندترين، قويترين و سرفرازترين و عزيزترين انسانها باشد. همه دوست دارند. اين دنيا که به تيپ هم ميزند و اينقدر درگيري است، ميخواهد از همه سرافرازتر باشد. پيغمبر ما ميفرمايد: کسي قويترين انسانهاي عالم است که اعتماد و توکلش به خدا از همه بيشتر است.
«يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر/15) ما فقر محض هستيم، عجز محض هستيم. به يک نفس بند هستيم، نفس ما بند بيايد، تمام ميشود. بدن ما به يک نفس بند است. اين دم الهي است که ما را خلق کرده است و در لحظه لحظه بايد حيات بدهد. لذا ما فقر و عجز محض هستيم و پشتوانه ما غني حميد است. مرحوم دولابي ميفرمودند: همه انسانها کارشان به فقر و درماندگي ميرسد منتهي اين فقر را اگر در خانه خدا برطرف کرديم درست است ولي اگر در خانه خدا نيازهايمان را برطرف نکرديم محتاج خلقي ميشويم که ما را از بين ميبرند و چيزي به ما نميدهند. حافظ ميگويد: بر در ارباب بي مروت دنيا چند نشيني که خواجه کي به در آيد! اگر پرتويي از غناي خدا به ما بخورد همه چيز ما حل ميشود. يک کسي هست فقير محض است و يکي هست همه چيز دار کامل است، اين دو بهم ميخورند. فقير محض و غني مطلق، تهديدهاي تندي براي آنهايي که به غير خدا پناه ميبرند و از غير خدا پناهندگي و توسل دارند، اينکه انسان رو بزند و از کسي قرض بخواهد، مطابق معمول عيب ندارد کسي از پدرش و همسرش بخواهد، حالت خفت و ذلت نبايد باشد.
در روايات و آيات قرآن تهديدهاي تندي شده که اگر به غير تو رو بزنم، خوار و ذليل ميشوم. حديث قدسي است که خداي متعال ميفرمايد: «لَأُقَطِّعَنَ أَمَلَ كُلِّ مُؤْمِنٍ أَمَّلَ دُونِي بِالْإِيَاسِ- وَ لَأُلْبِسَنَّهُ ثَوْبَ مَذَلَّةٍ بَيْنَ النَّاسِ- وَ لَأُنَحِّيَنَّهُ مِنْ وَصْلِي- وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ قُرْبِي» خداي متعال با تأکيدهاي فراوان ميفرمايد: حتماً و البته من اميد هرکس که به غير من دل ببندد را قطع ميکنم. بچهاي که دل ببندي فردا بزرگ ميشود و دست تو را ميگيرد، زمين ميزند.
بر دوست تکيه بايد، بر خويشتن نشايد *** موسي صفت رها کن از دست خود عصا را
به عصا تکيه نکن، به خدا تکيه کن. هفتاد سال به خلق خدا خدمت ميکني و جايي کم و کسري داري، ميگويند: اين به درد نميخورد و کنار ميزنند. هفتاد ميليون سال معصيت خدا ميکني و يکبار العفو ميگويي، خدا ميبخشد. چند سال قبل يک دانشآموزي اهل شاهين شهر اصفهان بود، در المپياد فيزيک يا شيمي شرکت کرده بودند، رتبه اول شد. وقتي برگشت، خبرنگار در فرودگاه گفت: رمز موفقيت شما چه بود؟ گفت: رمز موفقيت من در توکل به خداي متعال بود. خدا به من کمک کرد. اين موحد بودن خيلي مهم است. اينطور آدمها هميشه سرافراز هستند. گفت: رمز موفقيت من در توکل به خداي متعال است. مرحوم دولابي ميفرمود: يک آقايي بود که اينقدر مواظب دخترش بود و از او مواظبت ميکرد، که حتي نامحرم سايهاش را هم نبيند. بعد از مدتي ديد دخترش حامله شده است. گفت: من که شب و روز با او بودم، چه شده است؟ خدا ميگويد: تو نميتواني حفظ کني، من حافظ هستم.
تکيه بر تقوا و دانش در طريقت کافري است *** راهرو گر صد هنر دارد توکل بايدش
باغبان گر پنج روزي صحبت گل بايدش *** در فراق خار و هجران صبر بلبل بايدش
اي دل اندر در بند زلفش از پريشاني ننال *** مرغ زيرک چون به دام افتد تحمل بايدش
رند عالم سوز را با مصلحت بيني چه کار *** کار ملک است آنکه تدبير و تأمل بايدش
حافظ فوق العاده بود. مرحوم آقاي قاضي در سجادهاش قرآن و مفاتيح و حافظ بود. مضامين قرآن و روايات را حافظ به زبان گويا آورده است. اين داستان را يکبار ديگر هم عرض کردم، مرحوم آيت الله بهاءالديني خيلي اهل توکل بودند، ذکر قلبيشان متوجه خداي متعال بود. ميفرمودند: وقتي حاج شيخ عبدالکريم حائري مؤسس حوزه علميه قم شدند و به دعوت بزرگان قم، قهراً افرادي بودند در همان زمان مثل آيت الله صدر، آيت الله خوانساري، به احترام ايشان ديگر گفتند دست ايشان باشد. قهراً براي طلبهها ماهيانه شهريه ميريختند. مرحوم شيخ عبدالکريم پيغام دادند که به منزل آيت الله حجت برو و زانو بزن و از طرف بنده به ايشان عرض کن که شيخ عبدالکريم سلام رساند و بگو: عبدالکريم در بست در اختيار شماست. هر اوامري داريد بگوييد. آيت الله حجت هم واقعاً فوق العاده بود. ايشان محضر آيت الله حجت ميآيد و زانو ميزند و ميگويد: از طرف آقاي حائري آمدم، ايشان فرمودند: شيخ عبدالکريم خدمت شما سلام رساندند، فرمودند به شما بگويم که عبدالکريم با همه امکانات در اختيار شما هستند. اينها مرد خدا هستند. ايشان يک تأملي کردند و فرمودند: سلام مرا به ايشان برسانيد و بگوييد: ما به کريم خيلي احتياج داريم ولي به عبدالکريم احتياج نداريم. آقاي بهاءالديني ميگفت: من از اين جمله لذت ميبرم.
يکي از رفقاي ما ميگفت: يک هم مباحثهاي داشتم، ميگفتم: بيا برويم درس، ميگفت: بگذار اول ماه شهريه بگيرم، خيالم راحت شود. گفتم: بابا چند روز شهريه ميدهند. گفت: نه من يک صدمهاي خوردم، گفتم: ما ميرويم درس و بعد ميرويم شهريه ميگيريم، بعد از درس ديديم بلندگوهاي حرم گفتند: حکيم فوت کرد و شهريه را جمع کردند. من به عبدالکريم تکيه کنم، روزي من دست اوست، چرا به محتاج تکيه کنم؟ همه جا خداست که ميتواند مرا تأمين کند. در صحيفه سجاديه هست که حضرت ميفرمايد: «طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَى الْمُحْتَاجِ سَفَه» آدم محتاج در خانه محتاج برود و دست نياز دراز کند، ناداني است. او گدا است چرا من به کريم تکيه نکنم و به عبدالکريم تکيه کنم که فقر محض است.
بيشتر قرآن کريم داستان است، اين داستان زيبا را مرحوم دولابي نقل ميکردند، ايشان با مرحوم آ شيخ محمد تقي بافقي خيلي مأنوس بودند. يک کتابي به نام «التقوي و ما ادراک ما التقوي» شرح حال ايشان است که نکات فراواني براي ايشان نوشتند. امام راحل(ره) وقتي درس اخلاق ميدادند يک نمونه الگوي مرد اخلاق و الهي را ميخواستند معرفي کنند، شيخ محمد تقي بافقي را مثال ميزدند.
شيخ محمد تقي بافقي که با آقاي دولابي خيلي دوست صميمي بودند، آقاي دولابي ميفرمودند: ما گاهي به قم خدمت ايشان ميرفتيم و گاهي ايشان به دولاب ميآمدند و گاهي خمس نزد من بود، خدمت ايشان ميدادم. چون من خيلي ارادت به شيخ محمد تقي داشتم، خمس را به ايشان ميدادم. دوستي داشتم اهل دولاب بود و آدم خوبي بود. ميديد من ميدهم او هم ميداد. روزي به من گفت: حاج محمد اسماعيل شما به آقاي دولابي پول ميدهي، مجتهد و مرجع تقليد است؟ گفتم: نميدانم. يا بايد مرجع تقليد مجتهد باشد يا اجازه داشته باشد. گفت: من اهل اين مسائل نبودم ولي يکبار از آقاي شيخ محمد تقي پرسيدم: شما مجتهد هستي؟ گفت: نه. گفتم: از مراجع اجازه داري؟ گفت: نه. گفت: من نگفتم بدهيد شما خودتان داديد! بعد تعريف کردند که از يزد که به نجف رفتم، شاگردي آ سيد محمد کاظم يزدي صاحب عروه را کردم که مرجع بزرگي زمان مشروطه بود. هفده سال آنجا بودم و شاگردي ايشان را کردم و روزي به فکرم رسيد که اينقدر درس خواندم، اينها را عمل کردم، بروم عمل کنم اگر کم آوردم دوباره بيايم درس بخوانم. تصميم گرفتم به ايران برگردم. بيايم چيزهايي که اندوختم را عمل کنم و به مردم بگويم و اگر کم آوردند دوباره حوزه ميروم. شبي که خواستم به ايران برگردم، رفقا را دعوت کردم خداحافظي کنم. رفقا گفتند: شما به ايران برميگردي از سيد کاظم يزدي اجازه نامه گرفتي؟ گفتم: نه، گفتند: برو بگير. اگر هم اشاره ميکردم بهترين اجازه را به من ميدادند. گفت: اينها که رفتند من به فکر رفتم. گفتم: چه کنم؟ گفتم: خدايا من به کتاب تو پناه ميبرم. رفتم قرآن را باز کردم و اول صفحه اين آيه آمد. «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ» (زمر/36) خدا از اعماق فطرت تو ميپرسد و ميگويد: من رزاق نيستم؟ خداي تو نيستم؟ از پدر و مادر به تو مهربانتر نيستم؟ تو را از غير من ميترسانند؟ سه روز گريه ميکردند. چرا به غير من رو ميزني؟ گفت: کار من به جايي رسيد که حاج شيخ عبدالکريم که مؤسس حوزه قم است، هروقت گير ميافتد ميگويد: ما شهريه کم داريم، بازاريها به من اعتماد دارند، شهريه علميه قم را من تأمين ميکنم. گاهي شهريه بعضي طلبهها را سه ماه جلوتر ميداد که تابستان که تعطيل است نيايند مشکلات پيدا کنند. خداوند شهريهي حوزه علميه قم را به دست ايشان داد. «لَأُقَطِّعَنَ أَمَلَ كُلِّ مُؤْمِنٍ أَمَّلَ دُونِي بِالْإِيَاس وَ لَأُلْبِسَنَّهُ ثَوْبَ مَذَلَّةٍ بَيْنَ النَّاس» خداي مهربان ميفرمايد: هرکس اميد به غير من ببندد، اميدش را نااميد ميکنم و به يأس و نااميدي ميرسانم و لباس ذلت بر تنش ميکنم. از وصل خودم و رسيدن به ملاقات خودم دور ميکنم.
امام باقر(ع) فرمود: «مَنْ وَثِقَ بِاللَّهِ آوَاهُ السُّرُورَ وَ مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاهُ الْأُمُورَ» ما دنبال آرامش هستيم، دنبال شادي و نشاط هستيم. آدم با نشاط هرچه مشکل ديگر هم باشد، قابل حل است ولي نشاط و سرور سراغ آدم بيايد همه چيز از بين ميرود. کسي که وثوق به خدا پيدا ميکند خدا ميگويد: من قلبت را مالامال از سرور و شادي ميکنم. پيغمبر اکرم فرمودند: «لَا تَسْأَلُوا إِلَّا اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَإِنَّهُ إِنْ أَعْطَاكُمْ أَكْرَمَكُمْ وَ إِنْ مَنَعَكُمْ حَازَ لَكُمْ» از غير خدا نخواهيد و رو نزنيد و دست نياز دراز نکنيد. اگر خداي متعال به شما بدهد، شما را گرامي داشته است. اگر چيزي نداده خير شما را خواسته است. ما پيامهاي زيادي داريم که من براي فلان کار خيلي دعا کردم و نشده است. روايات ما ميگويد: خدا جواد است، اگر هم يک جايي نداده صلاح تو نيست. منعش هم عطاست. دعاهايي که اجابت نشده در آخرت خدا اينقدر خدا درجه و مقام ميدهد، که ميگوييم: کاش دعاهاي ما مستجاب نشده بود. اگر کربلا نبود اصلاً نامي از امام حسين و مصائب نبود. امام رضا از مدينه که به مشهد ميآمدند، هي کنار قبر اهلبيت گريه ميکردند، به اهلبيت فرمودند: بنشينيد براي من گريه کنيد و ديگر هم برنگشتند. حضرت به طوس آمدند ولي کنار اين بلا و گرفتاري خدا چه کرده است. بلا تلخ است، ولي اينکه ما چشم ميگوييم، ميلياردها شيريني درونش ميآيد. امام مجتبي ميفرمايد: من ضمانت ميکنم کسي که در قلبش فقط آنچه خدا ميخواهد را بخواهد، هرچه دعا کند خدا اجابت ميکند.
شريعتي: امروز صفحه 236 قرآن کريم، آيات 5 تا 14 سوره مبارکه يوسف را تلاوت خواهيم کرد.
«قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ «5» وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «6» لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ «7» إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِينا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ «8» اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ «9» قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ «10» قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ «11» أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «12» قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ «13» قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ»
ترجمه آيات: (يعقوب) گفت: اى پسر كوچكم! خوابت را براى برادرانت بازگو مكن كه برايت نقشهاى (خطرناك) مىكشند. همانا شيطان، براى انسان دشمنى آشكار است. و اينگونه پرودگارت تو را برمىگزيند و از تعبير خوابها (و سرانجام امور) تو را آگاه مىسازد و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مىكند. همان گونه كه پيش از اين بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرد. همانا پرودگارت داناى حكيم است. به تحقيق در (داستان) يوسف و برادرانش نشانههايى (از حاكم شدن اراده خداوندى) براى جويندگان است. آنگاه كه (برادران او) گفتند: همانا يوسف و برادرش (بنيامين) نزد پدرمان از ما كه گروهى نيرومند هستيم محبوبترند. همانا پدرمان (در اين علاقه به آن دو) در گمراهى روشنى است. (برادران به يكديگر گفتند:) يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى دور بيافكنيد تا توجّه پدرتان مخصوص شما شود و پس از انجام طرح (با توبه) گروهى شايسته باشيد. گويندهاى از ميان آنان گفت: يوسف را نكشيد و اگر قصد اين كار را داريد، او را به نهانخانه چاه بيفكنيد تا بعضى كاروانها (كه از آنجا عبور مىكنند) او را برگيرند. گفتند: اى پدر تو را چه شده كه ما را بر يوسف امين نمىدانى، در حالى كه قطعاً ما خيرخواه او هستيم؟! او را فردا با ما بفرست تا (در صحرا) بگردد و بازى كند و قطعاً ما نگهبانان (خوبى) براى او خواهيم بود. (يعقوب) گفت: همانا اينكه او را ببريد مرا غمگين مىسازد و از اين مىترسم كه گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشيد. (فرزندان يعقوب) گفتند: اگر گرگ او را بخورد، با آنكه ما گروهى قوى هستيم، در آن صورت ما زيانكار (و بىكفايت) خواهيم بود.
شريعتي:
با دشمن خويشيم دمادم در جنگ *** او با دم تيغ آمده ما با دل تنگ
ما رود مداميم بگوييد به تيغ *** ما شيشهي عطريم بگوييد به سنگ
از فضيلت ذکر بلند صلوات بر محمد و آل محمد و بعد هم اشاره قرآني را بشنويم.
حاج آقاي فرحزاد: صلوات انسان را حفظ ميکند. روايت داريم وقتي انسان در قيامت از پل صراط عبور ميکند فرشتههايي ميآيند بال و پرشان را پهن ميکنند و حفاظ قرار ميدهند که کسي در آتش نيافتد. آنها مخصوص کساني هستند که در دنيا صلوات بر محمد و آل محمد ميفرستند. صلوات باعث ميشود دائم ملائکه انسان را حفظ کنند.
آيهي 12 سوره مبارکه يوسف، بچههاي حضرت يعقوب به حضرت عرض کردند: «أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» يوسف را همراه ما به دشت و صحرا بفرست تا بازي کند و مشغول باشيم، ما او را حفظ ميکنيم. اين نکته که در مورد توکل گفتم که آدم به خدا بسپارد يا خلق خدا، حضرت يعقوب، يوسف را به برادرها سپرد. آنها گفتند: ما آدمهاي قوي هستيم. اين جريان پيش آمد که حضرت يوسف را کتک زدند و حسادت ورزيدند و در چاه انداختند، چهل سال به فراق خانواده مبتلا شدند تا اينکه پايان کار که وقتي اينها به قحطي خوردند، به غير خدا تکيه کردند و گفتند: ما بيچاره هستيم به ما کمک کن. گفت: شما يک برادر ديگر به نام بنيامين داريد، اگر او را نياوريد به شما آذوقه نميدهم. آمدند به يعقوب گفتند که عزيز مصر گفته برادر ديگر هم بايد باشد. حضرت يعقوب گفت: شما ميخواهيد بلايي که بر سر برادرش آورديد بر سر او هم بياوريد؟ من او را به خدا ميسپارم نه شما. «فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (يوسف/64) خدا بهترين حافظ است و اميد دارم هم او و هم برادرش را برگرداند.
مقداد فضايل فوق العادهاي دارد. چهار نفر بودند حلقهي اولي که به عنوان ارکان اربعه پيغمبر و اميرالمؤمنين بودند، اميرالمؤمنين، سلمان، ابوذر و مقداد. پيغمبر فرمود: خدا به من امر کرده چهار نفر را دوست بدارم که خدا هم اينها را دوست دارد. مقداد از کساني بود که در تشييع جنازه حضرت زهرا شرکت کرد و محل دفن را ميدانست. در جنگهاي مهم شرکت داشته و صلابت و جهاد فوق العاده داشته است. يکي از مهمترين فضايل مقداد، صبوري و استقامت ايشان است. در اختصاص شيخ مفيد هست بعضي از نزديکان اميرالمؤمنين، در دلشان شبهه بود که چرا خود حضرت دفاع نميکند؟ دست به شمشير نميشود؟ حضرت ميفرمايد: آن کسي که در دلش خيال بد هم نيامد مقداد بود، از زمان رفتن پيغمبر تا رفتن خودش از دنيا مقداد بود که تغيير نکرد. شمشير در دست داشت و چشمهاي در چشمهاي حضرت علي بود، گفت: يا علي اگر بگويي بزن ميزنم و بگويي غلاف کن نميکنم! تسليم محض حضرت علي بود.
يک موقع حضرت علي به منزل آمدند، به حضرت زهرا عرض کرد: غذايي بياور. حضرت زهرا فرمود: چيزي در خانه نداريم و سه روز است گرسنگي کشيديم. حضرت فرمود: چرا نگفتيد؟ عرض کرد پدرم به من سفارش کرده سختيها را به شما نگويم. حضرت ناراحت شدند و بيرون آمدند و يک درهم قرض کردند، داشتند ميآمدند چشمشان به مقداد افتاد. گفتند: مقداد اينجا چه ميکني؟ عرض کرد: به حقي که شما داري من از شدت گرسنگي بيرون آمدم. چهار روز است چيزي نخورديم. حضرت فرمود: شما اولي هستي. يک درهم را به مقداد داد. وقتي به منزل برگشتند، پيغمبر خدا در منزل بودند و از مائدههاي آسماني برايشان آمده بود. ايثار انسان را به چنين جايي ميرساند.
خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان از ما راضي و فرجش را نزديک بگردان. ما را جزء بهترين يارانش قرار بده. همه مريضهاي روحي و جسمي شفاي عاجل عنايت بفرما. نعمت امنيت و عافيت و سلامتي را به ملت و مللکت ما مرحمت بفرما. آنهايي که شغل ندارند، مسکن و اولاد ندارند، مرحمت بفرما. باران رحمتت را بيش از اين بر ما نازل بفرما. حق همه حقداران را گردن ما ادا بگردان.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»