برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در صحيفه سجاديه امام زين العابدين (شرح دعاي مکارم الاخلاق)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 20-08- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صلي علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و گرانقدرمان، همه آنهايي که همراه ما هستند، انشاءالله هرجا که هستيد خداي متعال پشت و پناهتان باشد. ايام ميلاد با سعادت نبي مکرم اسلام و هفتهي وحدت را تبريک ميگويم. حاج آقاي فرحزاد سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي فرحزاد: عليکم السلام و رحمة الله. خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز عرض سلام دارم. آغاز هفتهي وحدت و ميلاد سر تا سر نور پيغمبر عظيم الشأن و رئيس مذهب امام جعفر صادق(ع) را تبريک ميگوييم و انشاءالله آمادگي داشته باشيم که جشنهاي خيلي خوب برپا کنيم خصوصاً در دل جوانها که مملکت ما علوي و محمدي باشد.
شريعتي: امروز از صحيفه نوراني سجاديه و دعاي مکارم الاخلاق خواهيم شنيد.
حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
فصل دهم دعاي مکارم الاخلاق نکات ناب و بلندي امام سجاد از خداي مهربان درخواست ميکنند، مرا آراسته کن به زيور صالحان و لباس متقين به من بپوشان. لباس متقين و زيور صالحان چيست؟ حضرت نکاتي را فرمودند، پوشاندن عيوب، نرم خويي و ملايمت، تواضع و ادب، سيره و رفتار ما زيبا باشد، نخوت و غرور نداشته باشيم، برخوردهاي ما شايسته باشد، کسي را سرزنش نکنيم، بعد ميفرمايد: «وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَيْرِ الْمُسْتَحِقِّ» اينکه کسي به ما خوبي کرده و ما هم خوبي کنيم، اين هنر نيست ولي اينکه کسي به ما بدي کرده و ما به او خوبي کنيم. مالک اشتر که رضوان خدا بر او باد، شجاعت بلند کردن وزنهي سنگين نيست. شجاعت اين است که بر نفسش غالب باشد. در عين اينکه شجاع بود ولي بالاترين شجاعت مالک اشتر که مثل کوه محکم و استوار است، کسي به او ميوه گنديده پرتاب ميکند، سرش را پايين مياندازد و به مسجد ميرود و براي اين بنده خدا دو رکعت نماز ميخواند و بعد آن فرد به دست و پاي او ميافتد. کسي که سر به سر ما ميگذارد، اگر ما آرامش داشته باشيم شجاعت است. اينکه متانت و حلم خود را نگه داريم. لذا حضرت ميفرمايد: يکي از لباسهاي صالحين اين است که آن مستحق عقوبت و تنبيه و قهر را افضال کنيم و برتري و محبت کنيم.
يک روايتي است که شخصي در مدينه مسجدالنبي بود يا موسم حج بود، خوابيد. از خواب بيدار شد و ديد هميان او که کيفش همراهش بود، نيست. امام صادق مشغول نماز بودند. بعد از نماز نزد آقا آمد و گفت: شما پول مرا برداشتيد. آقا فکر اين چيزها را نميکرد. آقا از خود حتي دفاع هم نکردند. حضرت فرمودند: چقدر در هميان شما بود؟ گفت: هزار دينار. حضرت فرمودند: برويد هزار دينار را بياوريد و به او بدهيد. اين رفت منزل ديد هميانش را در خانه جا گذاشته بود. برگشت و آدرس امام را گرفت و نميدانست او امام صادق است و عذرخواهي کرد. حضرت فرمود: ما چيزي را که در راه خدا بخشيديم پس نميگيريم. اين شخص تعجب کرد که اين آقا کيست که اينقدر کريم است و به غير مستحق هم محبت ميکند؟ گفتند: او جعفر بن محمد صادق و امام شيعيان است. گفت: اين شخصيتها ميتوانند اين کارها را بکنند.
روايتي در جلد 42 بحار است، صفحهي 32، در باب سخاوت مولا اميرالمؤمنين است. يک روز عبدالله زبير که آدم خوبي نبود، پدرش هم با اينکه عمه زاده پيغمبر بود جنگ جمل را به پا کردند. ولي زماني طرفدار پيغمبر و حضرت علي بود. عبدالله زبير يک وقتي خدمت مولا اميرالمؤمنين آمد و گفت: يک سند و مدرکي پيدا کردم که پدر من زبير از پدر شما حضرت ابوطالب هشتاد هزار درهم طلبکار است. اميرالمؤمنين نگفتند: نه، فرمودند: پدرت آدم راستگويي بود. برويد هشتاد هزار درهم به او بدهيد. رفت مدارک و سندها را بررسي کرد و ديد برعکس خوانده است. نوشته بود من هشتاد هزار درهم به ابوطالب بدهکار هستم. ديد عجب اشتباهي کرده است. فوري خدمت حضرت آمد و عرض کرد: سند را پيدا کردم و اشتباه خوانده بودم. پدر من به پدر شما بدهکار است. حضرت فرمودند: آن مبلغي که دادم براي خودت و آن مبلغي که براي پدرم بود و بدهکار هستي را بخشيدم. آدميزاد هست که از يک جو نميگذرد، از يک حرف و حديث و بي احترامي نميگذرد.
شريعتي: حاج آقاي دولابي در کتاب مصباح الهدي ميفرمودند: اگر اهل ايمان نباشي و پيرو محمد و آل محمد نباشي قطعاً برايت سخت است و شدني نيست. ولي اگر بودي و دل بستي نه تنها برايت راحت است بلکه تو را رشد ميدهد.
حاج آقاي فرحزاد: در نهجالبلاغه هست که اميرالمؤمنين فرمود: «مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ» کسي که بداند که چيزي که ميدهد، خدا چندين هزار برابر جبران ميکند و مقام و درجه ميدهد. قرب ميدهد، اينکه امامان ما لقمه دهانشان را به يتيم و اسير ميدادند، چون يقين داشتند. ما فکر ميکنيم هرچه جمع کنيم به جايي ميرسيم، نه! البته پولهايي که حضرت ميدادند براي بيت المال نبود، حضرت از مال شخصي خود ميدادند. حضرت چه در دوراني که در مدينه بودند، مخصوصاً دوراني که خانهنشين بودند، چقدر چاه حفر کردند، الآن هم در مدينه چاههاي حضرت علي کنار مسجد شجره هست. چه در کوفه و چه از دسترنج شخصي خود هزار بنده آزاد کردند. حضرت يک مزرعهاي داشتند که به چهل هزار دينار فروختند. شب که شد وقتي به منزل آمدند چيزي نداشتند. همه را صرف فقرا کردند. اميرالمؤمنين فرمود: اين زره مرا کسي بخرد و پولي بدهد که نان شب خود را تأمين کنيم. اين چه سخاوتي است، اين را کنار دشمنانشان بگذاريد که از آب دادن به طفل شش ماهه دريغ ميکردند. يک کسي حتي آب به طفل شش ماهه نميدهد و يک کسي همه هستياش را در راه خدا فدا ميکند و به دشمنش هم آب ميدهد.
ما ميگوييم: خدايا به عدل رفتار نکن و به فضل با ما رفتار کن. فضل يعني به غير مستحق هم بدهي. «وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ» بعضي مواقع گفتار حق به ضرر انسان است. حق تلخ است و ممکن است صلاح دنيايي درونش نباشد. ميفرمايد: علامت متقين اين است که گفتار به حق را ميگويند ولو اينکه سنگين است. علامت صالحان و متقين «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي» خدايا به من توفيق بده هر کار خيري ميکنم بزرگ نشمارم که از خدا و خلق خدا طلبکار شوم. پيغمبر ما و اهلبيت اين همه انفاق ميکردند و عبادتهاي سنگين ميکردند و دائم ميگفتند: «ما عرفناک حق معرفتک، ما عبدناک حق عبادتک» خدايا دست ما خالي است، تو را نشناختيم و کم گذاشتيم. اين همه سخاوت و انفاق و جهاد و شهادت، باز ميگويند: خدايا دست ما خالي است و چيزي نداريم. بحث نيت خالص، آقاي دولابي ميفرمود: علامت خلوص اين است که آدم هرچه کار خير ميکند فعل و فاعل را نبيند و به خدا نسبت بدهد. اگر نماز ميخواني، احسان و عبادت ميکني بگو: خدايا من نبودم و همه کاره تو بودي. حالا اين توفيق نصيب من شده است. چرا؟ چون اگر به خودمان نسبت بدهيم طلبکار ميشويم، غرور ما را ميگيرد. مثل شيطاني که شش هزار سال عبادت کرد و خودش را از آدم بالاتر حساب کرد. صلاح ما در اين است که خوبيهايمان را به خدا نسبت بدهيم و نبينيم.
حضرت سلمان کسي است که حضرت زهرا(ع) براي او کفن تهيه کردند. حضرت زهرا هجده سال عمر کردند ولي به فکر کفن سلمان بودند. اميرالمؤمنين هزاران نفر در مدينه از دنيا رفتند، بر بدنشان نماز نخواندند و براي تشييع آنها حاضر نشدند ولي با طي الارض براي سلمان از مدينه به مدائن آمدند و کفن برايش آوردند و بر او نماز خواندند و دفنش کردند. فرمودند: پيغمبر را در خواب ديدم که به من فرمودند: سلمان از دنيا رفته است و او را تشييع کن. مستحب است که اين اشعاري که اميرالمؤمنين بر کفن سلمان نوشتند ما هم بر کفنهايمان بنويسيم. حضرت بر کفن سلمان نوشتند: «وفدت علي الکريم بغير زاد من الحسنات و القلب سليمي و حمل الزاد اقبل کل شيء اذا کان الوفود علي الکريم» معنايش چيست؟ يعني حال ما بايد اينطور باشد. اين شعر حال ما باشد. با اينکه سلمان اولين رتبه بندگي و طاعت تشيع را داشته است، ولي ميگويد: من بر خداي بزرگوار و کريم وارد شدم بدون زاد و توشه و قلب سليم و حسنات ندارم و دست خالي هستم. در عالم بندگي و آخرت دست خالي ميپسندند.
من تأسف ميخورم از شخصيتهاي بزرگي که در وصيتشان نوشتند: نماز شبم قضا نشده است. امام راحل در يکي از سخنرانيها فرمودند: من در عمرم دو رکعت نماز نخواندم، يعني نمازي که نماز واقعي باشد. نمازي که سر تا پا اخلاص باشد. جايي که چهارده معصوم تسليم هستند ما چه ادعايي ميکنيم؟ شاخصهي مهم عبد کامل دست خالي بودن است. دعايي که در مسجد کوفه «مولاي يا مولاي» يعني هرچه حسن داري آن طرف، يک خطکش بگذار. يک موقع اين دعا را براي آقاي بهاءالديني خواندم، خيلي خوشش آمد. گفت: ببين چه مرزبندي قشنگي کرده است. تو کجايي و من کجا هستم. ديگر غرور و تکبر و خودخواهي معنا ندارد. لذا حضرت نوشتند که بگو به خداي کريم که من زاد و توشه ندارم و دست خالي هستم، حتي حسنه و قلب سليم هم ندارم. ما يک کريم بزرگي ما را افطاري دعوت کند، من غذا ببرم، خيلي به او بر ميخورد. زشتترين کارهاست که وقتي من بر خداي کريم وارد ميشوم براي او هديه ببرم. دست خالي آمدن پيش تو عيب نيست ولي دست خالي برگشتن عيب است. لذا خدا دست ما را پر ميکند. هرکس در راه خدا دست خاليتر و فقيرتر است، خدا بيشتر در کيسه او ميريزد.
هميشه ميفرمايند: در دستگاه خدا و چهارده معصوم اگر خودت را بگيري رهايت ميکنند و اگر خودت را رها کني تو را ميگيرند. ادعا و من چنين و چنان هستم را بايد دور ريخت. يکي از فرمايشات حضرت اين است که «و استقلال» يعني کم شمردن خير، يعني قلة ولو اينکه من در گفتارم و فعلم کار خير زياد کردم ولي ناچيز بشمارم و در مقابل «وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي» از آن طرف اگر يک موقع خطا و معصيتي شد، بزرگ حساب کنم و بگويم: چرا اين کار را کردم. مثل سم و آتش است که يک مقدار هم زياد است. دشمن کمش هم زياد است. حضرت لقمان فرمود: فرزندم اگر هزار تا دوست خوب پيدا کردي، کم است. بگذار بيشتر شود و دشمن يکي هم خطرناک است.
حديث داريم گناه براي مؤمن مثل يک کوه سنگين است، منافق و بي ايمان برايش مهم نيست که خيانت کند يا لقمه حرام بخورد. لذا حضرت ميفرمايد: علامت صالحان و متقين را به من بده که عمل شر و معصيت در نزد من بزرگ باشد. يکي از لاتهاي قم يک موقع به مکه براي زيارت رفته بود. پرده کعبه را گرفته بود و گفته بود: خدايا من خيلي گناه کردم ولي از من پدر سوختهتر اينقدر هست که مرا روي تخم چشمهايت بگذاري! از ما بدتر هم ممکن است باشند ولي معنايش اين نيست که ما بديهايمان را کوچک بشماريم. بدي، کمش هم زياد است. بزرگ شمردن شر و بدي ولو در کارهاي ما کم باشد. مرحوم آقاي ميرزا علي آقاي شيرازي گاهي يک ذره به خانوادهاش تندي ميکرد. شهيد مطهري هم نقل کردند که خواب ميبيند سگي در قبر به او حمله ميکند و بعد پيمان ميبندد که تا آخر عمر همين يک ذره هم نداشته باشد. بعد ميفرمايد: «وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ» خدايا اين کارهاي خوب و صفات خوب را براي من کامل کن که طاعت و بندگي من مداوم باشد. «وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ» دين و مکتب ما انفرادي را قبول ندارد. در زمان پيغمبر هم از اين کارها کردند، دربارهي عثمان بن مضعون که حضرت در نهجالبلاغه ميفرمايد: من برادري داشتم در راه خدا و در گذشته، خيلي از مفسرين و شراح نهجالبلاغه گفتند: ايشان بوده است. پيغمبر ما وقتي از دنيا رفت، پيشاني او را بوسيدند و خيلي به او بشارت دادند. اميرالمؤمنين ميگويد: جاي برادر من بود. پسر او فوت کرد از دنيا زده شد و خانم و بچهها را رها کرد و صومعهاي زد که فقط عبادت کند. حضرت فرمود: اين کار اشتباه است. در اجتماع بيا، من خودم همسر دارم و يک روز روزه ميگيرم و يک روز عبادت ميکنم. هميشه سعي کنيم با جماعت خوبها، خدا هيچوقت نميگويد: اکثريت مطلق و در روايات ما تعريف نشده است. ولي اکثريتي که جمع خوبي هستند، مؤمن و با تقوا هستند. هيچوقت خودمان را از جماعت مؤمنين جدا نکنيم. اينکه حضرت فرمودند: «اياک و الفُرقه» بر شما باد از تفرقه فاصله بگيريد. با جماعت باشيد، «فانّ يدي الله مع الجماعه» هميشه دست خدا با جماعت است. حتي تنها غذا خوردن خوب نيست. تنها سفر کردن خوب نيست. تنها خوابيدن خوب نيست.
در خانوادهها متأسفانه افراد يک خانواده با هم سر سفره نيستند. عالم برجستهاي ميگفت: پدر من از علماي برجسته است. گاهي من زودتر شام خوردم ميگويد: بيا سر سفره بنشين و با هم باشيم. پيغمبر فرمود: بهترين طعامها طعامي است که دست در آن زياد باشد. خدا جمع را دوست دارد. امام(ره) در يکي از سخنرانيهايشان فرمودند: مسئولين دور هم سر يک سفره جمع شوند و همين جمع شدن دور هم موضوعيت دارد. من هرچه خدا را سجده کنم کم است و نميشود حق خدا را به جا آوريم. همدلي خيلي خوب است، اينکه کارشناسان برنامه دور هم جمع ميشويم و با هم هستيم خيلي خوب است. آقاي دولابي به يکي از بزرگان فرمودند: فرحزاد منبر ميرود او را با قلبت تعيين کن، اين چقدر براي شما خوب است و براي او هم خوب است. تمام ثوابهايي که به او برسد به شما هم ميرسد. با قلب و نيتمان در آن کار شريک شويم.
هفته وحدت معنايش همين است. دفع ما در حد اعلي و جذب ما کم است. زن و شوهري نزد من آمدند، خانم طرفدار فلان نامزد انتخاباتي و مرد طرفدار فلان نامزد بود. دعواي شديد شده بود. چرا اين تفرقه را برپا ميکنيد؟ تفرقه کار شيطان است. دو تا دل اگر با هم شد سومي خدا و چهارده معصوم و انبياء هستند و اگر جدا شد همه شياطين و طاغوتها هستند. جهنم يعني تفرقه و بهشت يعني جمع، يک نگاه صميمانه و با محبت به چهره همسر و همسر به شما کافي است که خدا به هردو نظر رحمت کند. نگاه به پدر و مادر عبادت است. نگاه به همسر عبادت است. دست کشيدن بر سر بچهها عبادت است. نگاه به عالم عبادت است. نگاه به دريا عبادت است. نگاه به پدر و مادر از روي مهر و محبت يک حج عمره است. چقدر با نگاهها ميتوانيم عبادت کنيم. نگاهها روي مهرباني و محبت باشد. لذا حضرت درخواست ميکند «و لزوم الجماعه» يعني اين کارهايي که فرمودند را کامل کن که ملازم جماعت باشم و رحمت خدا از من جدا نشود. «وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ» هميشه از بدعت گذارها فاصله بگيرم. افرادي که سنت شکني ميکنند و کارهاي خوب را رها ميکنند، فاصله بگيرم «وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْيِ الْمُخْتَرَعِ» کساني ک خود رأي هستند و مقابل خدا و پيغمبر و قرآن رأي بيخود درست ميکنند، فاصله بگيرم و هميشه با جماعت خوبها باشم.
شريعتي: امروز صفحهي 222 قرآن کريم، آيات 6 تا 12 سوره مبارکه هود را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ «6» وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ «7» وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ ما يَحْبِسُهُ أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «8» وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ «9» وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ «10» إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ «11» فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ»
ترجمه آيات: و هيچ جنبندهاى در زمين نيست، مگر آنكه روزى او بر خداست و او قرارگاه دائمى و جايگاه موقّت او را مىداند. همه در كتاب آشكارى ثبت است. او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (دوران) آفريد و عرش (حكومت) او بر آب قرار داشت، تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتريد و اگر بگويى كه شما پس از مرگ زنده خواهيد شد، همانا كفّار خواهند گفت: اين نيست مگر سحرى آشكار. و هرگاه عذاب را تا مدّت محدودى از آنان به تأخير بيندازيم، (به مسخره) مىگويند: چه عاملى جلوى عذاب ما را گرفت؟ بدانيد روزى كه قهر وعذاب ما به سراغشان بيايد، از ايشان بازگشتى نيست و آنچه بدان مسخره مىكردند، آنان را فراخواهد گرفت. و اگر به انسان از جانب خود نعمتى بچشانيم، سپس آن را از او بازپسگيريم، همانا او نوميد و ناسپاس خواهد بود. و اگر پس از سختى و محنتى كه به انسان رسيده، نعمتى به او بچشانيم (چنان مغرور مىشود كه) مىگويد: همانا گرفتارىها از من دور شد (و ديگر به سراغم نخواهد آمد)، بىگمان او شادمان و فخرفروش است. مگر كسانى كه (در سايهى ايمان واقعى،) اهل صبر وعمل صالح هستند، (نهبا رفتن نعمت مأيوس و نه با آمدن آن فخرفروشى نمىكنند.) براى آنان مغفرت وپاداشى بزرگ خواهد بود. پس شايد تو (به خاطر عدم پذيرش مردم، ابلاغِ) بعض از آنچه را كه به تو وحى مىشود واگذارى و (شايد) سينهات به خاطر آن (حرفها) كه مىگويند: چرا گنجى بر او نازل نشده، يا فرشتهاى با او نيامده، تنگ شده باشد. (مبادا چنين باشد، كه) تو فقط هشدار دهندهاى و خداوند بر هر چيزى ناظر و نگهبان است.
شريعتي: از فضيلت ذکر بلند صلوات بر محمد و آل محمد بشنويم.
حاج آقاي فرحزاد: ماه ربيع الاول چون منتسب به پيغمبر خداست ميطلبد که مداومت بر اين ذکر داشته باشيم حداقل در شبانه روز صد بار سفارش شده است. چه بشارتي از اين بزرگتر، ما همه دوست داريم با اول شخصيت عالم محشور شويم. يکي از راههاي محشور شدن همين است که پيغمبر فرمودند: نزديک ترين افراد به من روز قيامت کساني هستند که در دنيا بيشتر از همه بر محمد و آل محمد صلوات ميفرستند.
پيغمبر همه هستي خود را براي هدايت خلق خرج کردند. ما براي پيغمبر که رحمة للعالمين است چه کار کرديم؟ ما مخصوصاً براي جوانها و نوجوانها يک شيريني، يک جشني برگزار کنيم و به نامهاي محمد جايزه بدهيم. بذر محبت را در دلها زياد کنيم. پيامبر فرمود: محبت من در دل هرکسي زياد شود خدا بدنش را بر آتش جهنم حرام ميکند و ريشهي ايمان محبت محمد و آل محمد است. انشاءالله قدمي برداريم، پيغمبر از امام حسين کمتر نيست. همينطور که براي عيد غدير خيليها اطعام کردند و کار خير کردند، براي پيغمبر هم انشاءالله جشنهاي باشکوه داشته باشيم.
شريعتي: پيامبر فرمود: هرکس ميخواهد به مردي بنگرد که اسلام و ايمان دلش را روشن کرده است به سلمان بنگرد. در مورد سلمان فارسي بگوييد.
حاج آقاي فرحزاد: ما عظمت سلمان فارسي را درک نميکنيم. سلمان باب الله، «من عرفه کان مؤمنا و من انکره کان کافرا» سلمان هم باب الله است و هرکس او را بشناسد مؤمن است و هرکس او را انکار کند، کافر است. سلمان ذوب در پيغمبر و اميرالمؤمنين است. يکي از علماي بزرگ و عرفا ميگويد: از اين «منا اهل البيت» بوي عصمت ميآيد. کسي که ذوب در پيغمبر است خطا و لغزش ندارد. واقعاً چه شخصيتي است که امام صادق او را ياد ميکرد و از او مدح و ثناء و ستايش ميکرد. به کتاب سفينة البحار کلمهي «سَلَم» مراجعه کنند، محدث قمي روايات نابي در فضايل ايشان آورده است. يک جلسهاي ابوبصير ميگويد نشسته بوديم. بحث در مورد برتري جعفر طيار و سلمان شد. امام صادق گوش ميدادند و دخالت نميکردند. يک نفر بلند شد و گفت: جعفر طيار برادر حضرت علي بود ولي سلمان يک آدم مجوسي بود که آتش پرست بود و مسلمان شد. حضرت بلند شدند و دو زانو نشستند و با حالت غضب فرمودند: چرا به سلمان توهين کردي؟ حتي خدا نَسَب او را عوض کرده است. فارسي بوده ولي قريشي است. مجوسي بوده و علوي شده است. امام صادق فرمود: صلوات خدا بر سلمان باشد. فرمودند: نه اينکه شأن جعفر را پايين بياورم. جعفر در بهشت با ملائکه پرواز ميکند. گاهي بعضيها به سلمان اهانت ميکردند، پيغمبر اينقدر ناراحت ميشد و دفاع ميکرد. جناب سلمان شخصيتي است که ما اين تعبيرها را درک نميکنيم. از علوم و حقايق، ظاهرش و باطنش، علم بلايا و منايا، همه را خدا به سلمان داده است. آ شيخ عباس ميگويد: اين اسم اعظم چيز کوچکي نيست. آصف بن برخيا يک کلمه اسم اعظم داشت، عالم را جا به جا ميکرد. جناب سلمان اسم اعظم داشت و ملائکه با او گفتگو ميکردند.
اميرالمؤمنين(ع) در مدينه قدم ميزدند، در کوچه به سلمان رسيدند، فرمودند: «يا سلمان اذهب الي منزل فاطمه فانها اليک مشتاقاً» دلش برايت تنگ شده است. حضرت زهرايي که پيغمبر دستش را ميبوسد، همه انبياء، همه عالم فداي حضرت زهرا هستند، اميرالمؤمنين به سلمان ميفرمايد: چرا به فاطمه زهرا سر نميزني، فاطمه زهرا مشتاق ديدار توست. اين خيلي مهم است. سلمان به کجا رسيده که حضرت زهرا مشتاق اوست؟ اين افتخار ما ايرانيهاست که از مملکت ما اولين شخصيتي که در کنکور اهلبيت رتبهي اهلبيت را بدست آورده سلمان است.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي فرحزاد: خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان از ما راضي و فرجش را نزديک بگردان. خدايا تو هستي که سلمان تربيت ميکني، ابوذر تربيت ميکني، ما ناقابل محض هستيم به حق محمد و آل محمد ما را شيعيان خالص اهلبيت تربيت بفرما. لحظهاي ما را از قرآن و اهلبيت جدا مگردان، مريضهاي روحي و جسمي لباس عافيت بپوشان، شر دشمنان به خودشان برگردان، به حق محمد و آل محمد آنهايي که همسر ندارند، اولاد ندارند، شغل و مسکن ندارند، به فضل و کرمت به آنها مرحمت بفرما. جشنهاي پيغمبر را با شکوه برگزار کنيم و سنگ تمام بگذاريم.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»