اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-06-01-حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد – وصيت پيامبر گرامي اسلام به حضرت علي(ع)- آداب و شرايط مزاح


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: وصيت پيامبر گرامي اسلامي به حضرت علي(ع)- آداب و شرايط مزاح
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 01-06-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شراب تلخ بياور که وقت شيدايي‌ست *** که آنچه در سر من نيست، بيم رسوايي‌ست
چه غم که خلق به حسن تو عيب مي‌گيرند *** هميشه زخم زبان خون بهاي زيبايي‌ست
اگر خيال تماشاست در سرت بشتاب *** که آبشارم و افتادنم تماشايي‌ست
شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد *** که فصل مشترک عشق و عقل تنهايي‌ست
کنون اگرچه کويرم، هنوز در سر من *** صداي پر زدن مرغ‌هاي دريايي‌ست

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما، خانم‌ها و آقايان، بيننده‌ها و شنونده‌هاي خوبمان که از راديو قرآن صداي ما را مي‌شنويد. آرزو مي‌کنم در هر کجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي فرحزاد سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز. اول شهريور روز پزشک است. اين روز را به همه پزشکان عزيز تبريک مي‌گويم. آيات و رواياتي را داريم که اگر کسي را احيا کنند، مثل اين است که همه انسان‌ها را احيا کردند و اين واقعاً عمل ارزشمندي است. آرزوي موفقيت براي همه عزيزان داريم.
شريعتي: در ذيل بحث وصاياي پيامبر اسلام به امام علي(ع) نکات خوبي را مي‌شنويم که انگار براي همين امروز ما است. در جلسات گذشته بحث مزاح را شنيديم، امروز قرار است، حاج آقاي فرحزاد از حدود مزاح براي ما بگويند. از بايدها و نبايدهاي آن براي ما بگويند.
حاج آقاي فرحزاد: تقريباً دو جلسه‌ي قبل درباره اهميت مزاح که روح و جان انسان احتياج به مزاح دارد، «مَا مِنْ مُومِنٍ إِلا وَ فِيهِ دُعَابَة» (کافي/ج2/ص663) مؤمن خوش مشرب است. اهل مزاح و مطايبه است. پيغمبر و اولياي خدا هم همينطور بودند. در روايت داريم شخصي به نام نُعيمان از ياران پيغمبر خدا بود. بسيار خوش مشرب و اهل مزاح و مطايبه بود و در جنگ بدر هم همراه پيغمبر شرکت کرد. پيغمبر در مورد ايشان فرمودند: وقتي وارد بهشت هم مي‌شود با لب خندان وارد مي‌شود. گاهي شيرين‌کاري‌هايي مي‌کرد. مي‌دانست پيغمبر خيلي عسل دوست دارد. گاهي به بعضي از فروشنده‌هاي عسل مي‌گفت: اين خانه عسل لازم دارند. عسل را مي‌آوردند و در خانه مي‌دادند. ظاهرش اين بود که هديه است. ما که نخواستيم کسي براي ما عسل بياورد. بعد اين اعرابي در خانه مي‌نشست منتظر پولش بود. بعد مي‌ديد خبري نشد. در مي‌زد پول عسل چه شد؟ حضرت فکر مي‌کردند هديه بوده است. بعد متوجه مي‌شدند که کار نُعيمان انصاري است. امام رضا(ع) فرمودند: پيغمبر بارها فرمودند که کاش گاهي مي‌آمد اين شوخي‌ها را مي‌کرد حال ما خوب مي‌شد.
در روايت داريم با اميرالمؤمنين خرما ميل مي‌کردند. خرما در آن زمان مثل برنج و نان جنبه غذايي داشت. يک بشقاب خرما ميل مي‌کردند. پيغمبر ما خواستند با حضرت امير شوخي کنند، آهسته هسته‌ها را جلوي حضرت علي مي‌گذاشتند به طوري که متوجه نشود. بعد که خرما تمام شد ديدند تمام هسته‌ها جلوي حضرت علي است. فرمودند: يا علي، شما زياده‌روي مي‌کني و زياد مي‌خوري. عرض کردند: چطور؟ گفتند: همه هسته‌ها در بشقاب شماست. حضرت علي ديدند همه هسته‌ها جلوي خودشان است. فرمود: شما پرخوري کردي. پيامبر فرمود: چرا؟ حضرت فرمود: بخاطر اينکه من هسته‌هايش را درآوردم. معلوم مي‌شود شما با هسته خوردي که يک هسته هم مقابل شما نيست.
شوخي‌ها و لطايفي که نه اهانت بود، نه گناه و معصيت بود. يک خانمي سؤالي داشت، يا از شوهرش شکايت داشت. نزد حضرت آمد. فرمودند: شوهر تو همان کسي نيست که چشمش سفيد است؟ گفت: نه، چشمان شوهر من سالم است. به خانه آمد و به شوهرش ماجرا را گفت. شوهرش گفت: در همه چشم‌ها هم سياهي هست و هم سفيدي است. يا اينکه به پيرزن‌ها مي‌فرمودند: پيرزن‌ها بهشت نمي‌روند. پيرزن جا مي‌خورد. مي‌گفتند: بهشت جوان مي‌شوند و بعد بهشت مي‌روند. شوخي‌هايي که در آن گناه و معصيت نيست. بخاطر اينکه دلها را شاد کنند و بتوانند با مردم گرم بگيرند و انس بگيرند و باب گفتگو با افراد را باز کنند.  
مرحوم آيت الله بهاءالديني (ره) بارها مي‌فرمودند: با حضرت امام و خيلي از علما جلسه انس و مطايبه و شوخي داشتيم. خستگي‌هاي ما در مي‌رفت و بعد بهتر مطالعه مي‌کرديم. به درس و بحثمان بهتر مي‌رسيديم. در مورد يکي از علماي بزرگ ايشان نقل مي‌کردند که فلاني آنقدر خوش مشرب و شوخ مزاج بود که گاهي سر نماز به ياد من مي‌آمد و ممکن بود نماز من از شدت خنده باطل شود.
يکي از شاگردان آيت الله بهجت مي‌گفت: يک موقع سر درس فرمودند: حال مادر يکي از علما در نجف وخيم بود. بچه‌ها نشسته بودند و فکر مي‌کردند که چه کنند؟ بعد يکباره مادر فرمود: شما نشستيد و دائم نقشه مي‌کشيد. بلند شويد يک حلوا درست کنيد من بخورم تا بتوانم به عزرائيل جان بدهم. جان دادن هم توان مي‌خواهد. آقاي بهجت از حرف آن خانم خيلي خنديدند.
مي‌گويند: کسي به کارش گره افتاده بود. هر کاري مي‌کرد کارش درست نمي‌شد. آخر خسته و گرسنه و تشنه به آسياباني رسيد و گفت: من گرسنه و تشنه هستم. فقير و درمانده هستم. کاري بکن! گفت: من پولي ندارم. مي‌خواهي يک مقدار آرد به تو بدهم و براي خودت ناني تهيه کن. گفت: ظرف ندارم. گفت: دامن پيراهنت را بگير، من يک مقدار برايت آرد مي‌ريزم، ببر و ناني تهيه کن. همينطور که پيراهنش را گرفته بود، با خدا هم نجوا مي‌کرد که خدايا چنين کن و چنان کن. يک وقت گره پيراهنش باز شد و آردها ريخت. خيلي ناراحت شد. سر بالا کرد و گفت: اي خدا، ميلياردها سال است خدايي مي‌کني، فرق اين گره با آن گره را نمي‌داني! آدم با خدا هم شوخي کند عيبي ندارد.
مزاح کردن را خدا و اولياء خدا دوست دارند. اما آنچه در مزاح مهم است بحث امروز ما است. هرکاري در اسلام حدود و شرايطي دارد. مثل اينکه مي‌‌گوييم: مهماني خيلي ثواب دارد. ولي مال مردم را بدزدم و مهماني بدهم. اين درست نيست. اسلام اصلاً با شادي و مزاح مخالف نيست. بلکه آن را جزء ضروريات مي‌داند. ولي شرايط و حدودش را بايد رعايت کرد.
يکي از مواردي که انسان بايد در مزاح مراعات کند اين است که زياده روي در مزاح و شوخي خوب نيست. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «من كثر هزله بطل جده» کسي که زياد شوخي مي‌کند کارهاي جدي‌اش هم زير سؤال مي‌رود. بعضي‌ها دائم الشوخي هستند. اين خوب نيست. شوخي و مزاح مثل نمک و شکر است. غذاي بي‌نمک خيلي بي‌مزه است. غذايي که شکر درونش نباشد خيلي بي‌مزه است. ولي اگر همان را زياد بريزي نمي‌شود بخوري. زياده روي در مزاح خيلي بد است.
روايت متعدد داريم کثرت مزاح بد است. ديگر کسي حرف انسان را باور نمي‌کند. «کثرة المزاح تذهب البهاء» يعني آبروي انسان مي‌رود. «و يوجب الشحناء» شوخي زيادي به جاده خاکي مي‌رود، جايي که نبايد شوخي کند، شوخي مي‌کند و باعث کدورت و دشمني و عداوت افراد هم مي‌شود. اندازه در شوخي را بايد نگه داشت. مثل نمک و شکر که به اندازه خوب است.
در مزاح و شوخي خنده‌هاي بلند نهي شده است. علامت بيهودگي و سبکي و غفلت است. در روايت داريم اگر کسي بلند بخندد، «القهقهة من الشيطان‏» (کافي/ج2/ص664) خنده بلند خوب نيست. در روايتي در سفينه محدث قمي هست که امام باقر(ع) در مسجد بودند. چند نفر جوان نشسته بودند و بلند بلند مي‌خنديدند. امام باقر(ع) فرمودند: کمي مراعات کنيد. ادب را رعايت کنيد. احتمال نمي‌دهيد مرگي پيش روي شما باشد؟ يکي از جوان‌ها گفت: ما کجا و مرگ کجا؟ بگذار خوش باشيم. در مسجد قهقه مي‌خنديد. فرمودند: شما سه روز ديگر از دنيا مي‌روي. همين هم شد و سه روز ديگر از دنيا رفت. هر چيزي حد و مرزي دارد. انسان بايد مکان و شرايط هر چيزي را در نظر بگيرد. يکي از مواردي که شوخي در آن نهي شده است، شوخي است که شوک وارد کردن به ديگران، آزار ديگران را داشته باشد. بعضي هستند به هر شکلي مي‌خواهند ديگران را بخندانند ولو با آزار دادن ديگران. مثلاً شخصي را به عنوان مرده و جنازه مي‌خوابانند، بعد هرکس مي‌آيد بگذرد، اين مرده يکباره بلند مي‌شود. اين خيلي شوخي بدي است! شوخي‌هاي بي‌مزه که باعث ترس ديگران شود، خيلي بد است. حديث داريم کسي که باعث ترسيدن ديگران شود، خدا هم او را مي‌ترساند. کسي را اهانت کني، خدا تو را ذليل مي‌کند. اينها در روايت بسيار نقل شده است.
شخصي خدمت پيامبر(ص) بود. حضرت جلسه‌اي با افراد داشتند. موقع خداحافظي کفش‌هايش را يادش رفت بردارد. برگشت کفش‌هايش را بردارد، يک نفر کفش‌هايش را برداشت و مخفي کرد. قصد اذيت کردن او را داشت. هرچه گشت کفش‌هايش نبود. بعد شخص اشاره کرد کفش‌هايت اينجاست. همه خنديدند. پيغمبر خدا ناراحت شدند و فرمودند: چرا مؤمني را مي‌ترساني؟ اينکه شما کاري مي‌کني که به شخص شوک وارد مي‌شود، مي‌ترسد کار خوبي نيست.
يکي از مواردي که باز نهي شده است. افرادي هستند اهل شوخي نيستند. ظرفيت و جنبه شوخي را ندارند. آدم‌هاي جدي هستند. اهل شوخي و مطايبه نيستند. چرا شوخي کنيم؟ يکي از اساتيد ما نقل مي‌کردند، در مراسمي که براي اهل بيت جشن و شادي گرفته بودند، خيلي از علما و بزرگان بودند که شوخي مي‌کردند. يک شخصي هم در ميان اينها بود که اهل شوخي نبود. در جلسه بعضي افراد حرف‌هايي زدند و متلکي گفتند. ايشان ناراحت شد و گفت: چرا با من اين شوخي‌ها را مي‌کنيد؟ صاحب جلسه يکي از علما بود. فرمود: من به قدري ناراحت شدم و گفتم: با کسي که اهل شوخي نيست، نبايد شوخي مي‌کرديد. گفت: من راضي نمي‌شوم و شما را حلال نمي‌کنم. عالم بزرگوار استاد امام بود و مهمان و صاحبخانه بود. گفت: من تا چند شب از خواب بلند مي‌شدم از شدت ناراحتي که چرا با کسي که اهل شوخي نبود، شوخي بي‌جا کرديم و او را ناراحت کرديم؟ گفت: من هديه‌اي گرفتم و در خانه آن شخص رفتم و از او حلاليت طلبيدم. از آن به بعد شب‌ها راحت خوابيدم.
پيغمبر ما مي‌فرمودند: من شوخي مي‌کنم ولي نمي‌گويم مگر حرف حق بزنم. قلبي را آزار نمي‌دهم. افراط در شوخي نمي‌کنم. يکي از موارد شوخي لودگي و سبک سري است. مثل اينکه در مجالس روضه اشخاصي را مي‌آورند براي اينکه مجلس را گرم کنند. امام صادق فرمود: خدا سه چيز را دوست ندارد. کسي که شب تا صبح خوابيده و روز را هم تا تنگ ظهر مي‌خوابد. کسي که سير غذا مي‌خورد. يکي هم چيزي که خنده ندارد. بعضي‌ها هستند الکي مي‌خندند. بعضي‌ها که حواسشان پرت است يا مطلب را درست نمي‌گيرند سه بار مي‌خندند. يکبار مي‌بيند همه خنديدند، اين هم الکي مي‌خندد. بار دوم مي‌پرسد چه گفتند؟ متوجه مي‌شود و براي آن مي‌خندد. بار سوم مي‌خندد که اولين بار بي‌خود خنديده است.
يکي از مواردي که خيلي اهميت دارد، شوخي با نامحرم است. شوخي با نامحرم خط قرمز است. کسي جنس محرمش است، يا همسرش است، يا مرد با مرد و زن با زن که نامحرم نيستند. ولي با يک زني که شوهر دارد و نامحرم است. مجرد است ولي نامحرم است. شوخي ممنوع است. خيلي از اين شوخي‌ها باعث شده ارتباطات نامشروع شروع شود. اينجا حريم است و بايد حرمت نگه داريم. بسياري به من نوشتند که با يکي از همکاران خانم يا آقا شوخي کردم، کم کم تبديل به علاقه و محبت شد. من شوهر دارم، او همسر دارد، کار به جاي باريک کشيده است. يعني واقعاً در اسلام خطر جدي است که نهي شده است و حرام است، با نامحرم شوخي نکنيد. اينها بستر گناه را فراهم مي‌کند. همانطور که گفتند: خلوت با نامحرم حرام است، خلوت سومي شيطان است.
شيطان به حضرت نوح سه نصيحت کرد. مي‌خواست گوش ندهد. خدا گفت: الآن حرف حسابي مي‌زند، گوش بده. گفت: اي نوح، مواظب باش هيچوقت غضب نکني. غضب و عصبانيت ريشه همه بدي‌هاست. آدم حالت اعتدالش به هم مي‌خورد. يکي هم هيچوقت با نامحرم خلوت نکن. سومي من هستم. در فکرت، انديشه‌ات، قلبت، ذهنت، رفتارت يک موجي ايجاد مي‌کنيم و با نامحرم تماس مي‌گيري. يکي هم هيچوقت بين دو نفر حکم نشو. حکميت کار مشکلي است. همانطوري که خلوت با نامحرم نهي شده است، شوخي با    نامحرم هم شديداً نهي شده است. بسياري از لغزش‌ها و روابط نامشروع با يک شوخي و يک پيام شروع مي‌شود.
روايت داريم ابوبصير مي‌گويد: به خانمي قرآن ياد مي‌دادم. يک موقعي در خلوت با او شوخي کردم. خدمت امام صادق آمدم و نشستم، حضرت فرمودند: چرا در هنگام تلاوت قرآن با آن زن شوخي کردي؟ مي‌گويد: من آنقدر خجالت کشيدم، دستم را جلوي صورتم گرفتم و سرم را پايين انداختم. امام صادق فرمودند: ديگر سراغ آن خانم نرو! يعني قرآن را تعطيل کن.  
ابو صباح کنعاني آمد در خانه امام صادق(ع) را زد و با کنيزي که آمد در را باز کند، دختر بچه‌اي هم بود، شوخي کرد. شوخي بدي کرد. حضرت از داخل اندرون فرمودند: وارد شو. فرمودند: چرا با اين کنيز شوخي کردي؟ گفت: من مي‌خواستم ببينم شما متوجه مي‌شوي يا نه؟ حضرت ناراحت شدند و فرمودند: اگر بين ما و شما پرده حايل شود، فرق ما با شما چيست؟ شوخي با نامحرم مقدمه گناهان ناهنجاري است. اينجا خط قرمز خداست.
يکي از مواردي که نبايد شوخي انجام داد، ملعبه قرار دادن ديگران است. مسخره کردن ديگران، تقليد صدا و رفتار ديگران، يا اينکه در خلقتش ايراد بگيريم. کسي مو ندارد، دماغش بزرگ است. راه رفتنش طور خاصي است. متلک گفتن، ملعبه قرار دادن ديگران براي شوخي کردن. ما نمي‌توانيم با آبروي افراد بازي کنيم. ما اگر مي‌گوييم: با نامحرم ارتباط برقرار نکن. ولي خدا محرم حلال و همسر حلال گذاشته است که تو را اشباع مي‌کند. يک دريا آب شور آدم را سيراب نمي‌کند. هزار ليتر آب مسموم براي ما مضر است. درياي شور ميلياردها آب است ولي عطش را از بين نمي‌برد ولي يک ليوان آب سالم و پاک و حلال تشنگي آدم را برطرف مي‌کند. يعني نياز ما به آن يک ليوان پاک و حلال است. حتماً نبايد ما از راه نامشروع و بد به هر خنده‌اي برسيم. راهش بايد راه صحيح باشد. اين متأسفانه در مملکت ما رايج است که افرادي را دست مي‌اندازند يا مسخره مي‌کنند. يا متلک مي‌گويند. ولو بگويند: راضي هستند. باز هم نبايد ملعبه قرار بدهيم. روايت داريم افرادي که ديگران را مسخره مي‌کنند روز قيامت خدا هم آنها را مسخره مي‌کند. روايت داريم افرادي که ديگران را مسخره مي‌کنند، روز قيامت اينها را مي‌آورند و مي‌گويند: بياييد به بهشت برويد. با شتاب مي‌روند دم در بهشت، در بهشت بسته مي‌شود. مي‌گويند: چه کنيم؟ دهها فرسخ برمي‌گردند. باز مي‌گويند: بشتابيد درهاي بهشت باز شده است. دوباره مي‌آيند، درها بسته مي‌شود. اهل بهشت مي‌خندند. شما که در دنيا مردم يا اهل بهشت را مسخره کرديد، «إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ» (هود/38) يعني همانطور که شما ما را دست مي‌اندازيد و مسخره مي‌کنيد، روز قيامت هم شما را مسخره مي‌کنند. ببينيد طعم مسخره کردن چقدر بد است.
روايت تندي در ثواب الاعمال است. چند دسته هستند که اينها را جهنم مي‌برند. اهل جهنم از عذاب و ناله اينها افسرده مي‌شوند. واي به حال جهنمي که از عذاب و آتش و شکنجه بقيه حالش بد مي‌شود. کساني که در دنيا با مسخره کردن و توهين و کلام زشت ديگران را مسخره مي‌کنند. از بس عذاب اينها سخت است اهل جهنم ناله مي‌کنند. پيامبر خدا فرمود: «أَذَلُّ النَّاسِ مَنْ أَهَانَ‏ النَّاسَ‏» (من‏لايحضره‏الفقيه، ج 4، ص 394) يعني خوارترين افراد کساني هستند که افراد را اهانت مي‌کنند به خاطر اينکه آنها را بخندانند. يا اينکه کسي مؤمني را خوار کند، خدا او را هم خوار خواهد کرد. خداي متعال در حديث قدسي مي‌فرمايد: به جنگ من خدا آمده کسي که بنده مؤمن مرا اذيت و آزار مي‌کند و ملعبه قرار مي‌دهد. در روايت داريم اگر کسي نقل قولي مي‌کند که عار بر کسي است، يا مروت و جوانمردي او را زير سؤال ببرد، در روايت داريم خدا مي‌فرمايد: از ولايت من بيرون برود. تحت ولايت شيطان مي‌رود و شيطان هم او را قبول نمي‌کند. در شوخي‌هايمان دل آزردگي ايجاد نکنيم. مثل اينکه من با چپاول ما مردم بخواهم کار خير بکنم.
در روايت داريم اگر کسي مؤمني را اذيت و آزار کند، مرا آزرده کرده و کسي که مرا آزرده کند، خدا را آزرده کرده است و کسي که خدا را آزرده کند، لعن خدا و ملائکه و ناس اجمعين با اوست. کسي که ديگران را مورد ملعبه و تمسخر قرار بدهد، تمام فرشته‌ها او را لعن مي‌کنند. خدا او را لعن مي‌کند. در چهار کتاب آسماني او را لعن مي‌کنند و تمام مردم و مؤمنين هم او را لعن مي‌کنند. مواظب باشيم شوخي‌هاي ما گناه و معصيت نباشد. در شوخي دروغ دو نوع داريم. حديث داريم کسي به ايمان نمي‌رسد مگر اينکه دروغ و شوخي جدي‌اش را ترک کند.
شوخي‌هايي که طرف فکر مي‌کند راست مي‌گويي، واضح و دروغ نيست، به فتواي تمام فقها حرام است. شوخي که معلوم است طرف خيال بافي مي‌کند که کسي را بخنداند. شوخي‌هايي که راست و دروغش معلوم نيست حرام است. شوخي‌هايي که آزردگي باشد، مسخرگي و اهانت باشد، ممنوع است. شوخي‌هايي که مطايبه باشد و خوشمزگي باشد، ايرادي ندارد.
شريعتي: امروز صفحه 315 قرآن کريم، آيات 52 تا 64 سوره مبارکه طه براي شما تلاوت خواهد شد.
«قالَ‏ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى‏ «52» الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى «53» كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏ «54» مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى‏ «55» وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى‏ «56» قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى‏ «57» فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً «58» قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى «59» فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى‏ «60» قالَ لَهُمْ مُوسى‏ وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى‏ «61» فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى‏ «62» قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ يُرِيدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى‏ «63» فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‏ «64»
ترجمه: (موسى) گفت: علم آن (احوال) در كتابى نزد پروردگار من است (و) پروردگار من نه (خطا و چيزى را) گم مى‏كند و نه فراموش مى‏نمايد. خدايى كه زمين را براى شما بستر آسايش قرار داد وراههايى را در آن براى شما ايجاد كرد و از آسمان آبى فرستاد، پس به واسطه‏ى آن، انواع زوج‏هاى گوناگون گياهان را (از خاك) بيرون آورديم. (تا هم خودتان از آن) بخوريد و (هم) چهار پايانتان را (در آن) بچرانيد. البتّه در اين (امور) نشانه‏هايى براى خردمندان است. ما شما را از آن (زمين) آفريديم و در آن باز مى‏گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مى‏آوريم.و به تحقيق ما تمام آيات و معجزات خويش را به او (فرعون) نشان داديم، ولى او تكذيب و امتناع كرد. (فرعون) گفت: اى موسى! آيا تو آمده‏اى تا با سحر خود ما را از منطقه و سرزمينمان بيرون كنى؟! (فرعون ادامه داد) پس ما (هم) حتماً سحرى همانند آن (سحر) را براى تو خواهيم آورد. پس (اكنون) بين ما و خودت زمانى قرار بده كه از آن تخلّف نكنيم (آن هم در) مكانى هموار وبا فاصله‏اى كه نسبت به همه يكسان باشد. (موسى) گفت: وعدگاه (ما و) شما، روز زينت (روز عيد) و در وقت چاشت (نيمروز) كه همه‏ى مردم جمع شده باشند.پس فرعون پشت كرد (ومجلس را ترك كرد)، پس (تمام) مكر و حيله‏ى خود را جمع كرد، سپس (در روز موعود) باز آمد. موسى به آنان (فرعونيان) گفت: واى بر شما! بر خدا دروغ نبنديد، كه شما را با عذابى (سخت) هلاك و ريشه كن خواهد كرد و به تحقيق آن كس كه (به خدا) دروغ ببندد، ناكام و زيانكار گردد. پس آنان در كارشان به كشمكش پرداختند و نجوى (و نتيجه نزاع خود) را مخفى كردند. (فرعونيان) گفتند: همانا اين دو (موسى و هارون) قطعاً جادوگرند (كه) مى‏خواهند با سحرشان شما را از سرزمينتان بيرون كنند و آيين برتر شما را براندازند. پس (اينك تمام نقشه و) كيد خود را گرد آوريد، سپس در يك صف (و بطور منظم) حاضر شويد. و به تحقيق امروز پيروزى از آن كسى است كه برترى يابد (و سحر او غالب شود).
شريعتي: چه خوب گفت: «وقتي صلوات بر نبي کار خداست *** بگذار شريک کار خيري باشيم»
حاج آقاي فرحزاد: همانطور که اشاره کرديد صلوات تخلق به اخلاق خداست. مرحوم دولابي مي‌فرمودند: همه انسان‌ها مي‌توانند در بعضي کارها با خدا شريک شوند. خدا کارش چيست؟ در اين آيه مبارکه خداوند مي‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ‏ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» (احزاب/56) خدا و ملائکه کارشان صلوات است. خدا کارش صلوات است، يعني خدا دائم لطف و رحمتش را بر پيغمبر نازل مي‌کند. ملائکه هم درخواست رحمت مي‌کنند. خدا مي‌فرمايد: بياييد با خدا و ملائکه همکار شويد. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
«مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى» خداي مهربان مي‌فرمايد: شما از اين زمين خلق شديد. يعني بدن ما از اين زمين تبديل به نبات شده، تبديل به حيوان شده، تبديل به نطفه و خون شده است. بدن ما از اين است. از زمين خلق شديد و دوباره بدن شما به زمين برمي‌گردد و دوباره از اين زمين روز قيامت، «وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى» يعني آدمي که از خاک خلق شده، خاکي باشد. متواضع باشد. غرور و تکبر نداشته باشد. بدن ما از خاک است. دوباره هم به خاک برمي‌گرديم. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: حکمت و فسلفه دو سجده همين است. سجده اول يعني ما از خاک خلق شديم. از سجده که بلند مي‌شويم يعني خاک بوديم، زنده شديم. دوباره که سجده مي‌رويم يعني دوباره مي‌ميريم، باز که بلند مي‌شويم قيامت است که دوباره زنده مي‌شويم.
شريعتي: قبل از شنيدن نکات پاياني شايد اين سؤال پيش بيايد که اگر بخواهيم کسي را مسخره کنيم، حتي اگر خودش هم اجازه بدهد، مجاز نيستيم او را مسخره کنيم. چرا اين اتفاق مي‌افتد؟
حاج آقاي فرحزاد: حديثي است که مي‌گويد: خدا به مؤمن خيلي چيزها را اجازه داده است. ولي ذليل کردن و خوار کردن خودش را اجازه نداده است. يعني شما و بنده اعلام کنيم هرکس از ما تقليد کند، ما راضي هستيم. دست ما نيست راضي باشيم يا نباشيم. من مي‌توانم انگشتم را ببرم؟ نه، حرام است. به بدنم ضرر مي‌زنم. اين براي من نيست، براي خداست. خدا به مؤمن خيلي از چيزها را اجازه داده است، ولي اينکه خودش را خوار و ذليل کن، جايز نيست. اگر هنرمند هم اجازه بدهد بگويد: راضي هستم. باز اين مجوز و حلال نيست. شأن يک فرد زير سؤال مي‌رود. البته از آن طرف هم نبايد خيلي عبوس و گرفته باشيم. افراد بايد يک مقدار هم اهل شوخي و مطايبه باشند.
در روايت داريم يک آقايي مادري داشت، مادرش سياه چهره بود. اباذر به او گفت: فرزند کسي که مادرت سياه چهره است. حضرت پيغمبر آنقدر ناراحت شد که فرمود: او را به سياهي چهره مادرش سرزنش مي‌کني؟ اهانت مي‌کني؟ آنقدر اباذر ناراحت شد که از شدت ناراحتي «فَلَمْ يَزَلْ أَبُوذَرٍّ يُمَرِّغُ وَجْهَهُ فِي‏ التُّرَابِ‏ وَ رَأْسَهُ حَتَّي رَضِيَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَنْهُ‏» (الزهد، ص60) روي خاک افتاد و گفت: اشتباه کردم. نفهميدم، تا پيغمبر از او راضي شد.
با دل شکستن نمي‌شود ثواب کرد. پيغمبر فرمود: اگر کسي دلي را به ناحق بشکند، اگر همه دنيا را هم در مقابل دل شکستن به او بدهي، کفاره دل شکستن نمي‌شود، و اجر و ثواب هم به تو نمي‌دهند.
شريعتي:السلام عليک يا اباعبدالله... الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.