اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-01-23-حجت الاسلام و المسلمين فرحزاد - وصيت رسول گرامي اسلام به حضرت علي (ع) - صبر در بلاها

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: وصيت رسول گرامي اسلام به حضرت علي (ع) - صبر در بلاها
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 23-01-1395
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
آسمان‌ها دست داري خودت در باد و باران‌ها سهيمي نگاهت رام کرده شير‌ها را
شريعتي: سلام به همه‌ي شما دوستان خوب خيلي خوش آمديد به اين سمت خدا دلتان گرم به محبت اهل بيت عليهم السلام باشد خوشحاليم در کنار شما هستيم سلام عليکم حاج آقا فرحزاد ايام را تسليت مي‌گويم
حاج آقا فرحزاد: سلام عرض مي‌کنم خدمت شما و بينندگان عزيز و مهربان سالروز شهادت امام دهم امام هادي عليه السلام را محضر امام زمان و همه‌ي دوستان و شيعيان اهل بيت تسليت عرض مي‌کنم اميدوارم هم از برکات اين ماه که فوق العاده است و هم از شفاعت اين امام بزرگوار همگي بهره مند شويم و به برکت اين امام بزرگوار همه‌ي معضلات و مشکلات عزيزان و دوست داران اهل بيت حل شود
شريعتي: ان شاء الله بحث ما وصيت نوراني نبي مکرم اسلام به امام علي عليه السلام است در جلسه‌ي گذشته در ذيل فرازي از همين وصيت حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم به نشانه‌هاي مومن پرداختند ادامه‌ي بحث را از استاد مي‌شنويم
حاج آقا فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم همان طور که اشاره فرموديد در ضمن وصيت‌هاي پيغمبر عظيم الشان عليه و آله السلام به حضرت علي عليه السلام به اين فراز رسيديم که پيغمبر عظيم الشان فرمود يا علي سزاوار است که مومن هشت صفت و علامت در او باشد وَقَارٌ عِنْدَ الْهَزَاهِزِ وَ صَبْرٌ عِنْدَ الْبَلَاءِ (من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 354) که تک تک اين صفات مهم است اگر يکي از اين‌ها هم باشد گوهر بسيار ارزشمندي است که هم بقيه‌ي صفات را مي‌تواند برساند به ما و همان ممکن است انسان را نجات بدهد و راه را براي ما باز بکند و آن دو صفت اول را هفته‌ي گذشته يک مقدار شرح داديم که وَقَارٌ عِنْدَ الْهَزَاهِزِ وَ صَبْرٌ عِنْدَ الْبَلَاءِ علامت مومن اين است که وزانت و آرامش و حلم و صبر و بردباري اش را در ناگواري‌ها سختي‌ها بلاها امتحان‌ها پيشامد‌ها حفظ مي‌کند هم وزين است هم راحتي و آرامش جسمي دارد و هم راحتي و آرامش روحي دارد که اجمالا عرض کرديم که چه کار بکنيم به اين صفات برجسته نائل شويم در برابر مشکلات وقارمان را از دست ن دهيم صبرمان کم نشود تحملمان بالا برود مثل دريا اقيانوس و کوه که چقدر آرام هستند يک راهکار توجه به پاداشي است که خداي متعال بيان کرده شايد حدود صد مورد در قرآن است که اگر بخواهيم تعبيرها را بگوييم از حوصله‌ي يک يا ده جلسه بيرون است «إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» (بقره/ 153) هم يک کلمه بس است با همه‌ي موجودات خدا است ولي اين که مي‌گويد من با صابرين هستم با اين تاکيد‌هاي انّ و جمله‌ي اسميه و مَعَ اين که مي‌گويد من همراهت هستم من کنارت هستم «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ» (شعرا/ 62) همه جا من را هدايت مي‌کند بالاي سرم است کنارم است يک پدر مهرباني مادر مهرباني يک رئيسي که مال و ثروت و قدرت دارد بگويد برو من همراهت هستم من هستم اين خيلي مهم است يعني معيت خصوصي نه معيت عمومي خود همين چقدر آرامش مي‌دهد که خدا با اهل صبر است اهل صبر بي حساب کتاب در قيامت مي‌روند بهشت اجر و مزدشان بي حساب کتاب است چک سفيد به آن‌ها مي‌دهند خود اين‌ها خيلي انسان را تحريک مي‌کند که در سختي‌ها و ناگواري‌ها صبر بکند صبوري اش را قوي بکند يکي از راهکارهاي ديگر که مي‌تواند صبر و بردباري را تحمل ببرد انس و ارتباط با خدا با والياء خداست «وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّـهِ» (نحل/ 127) خدا مي‌گويد در صبرت هم بايد کمک بکنم در همه چيز «وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (حمد/ 5) از خدا در همه حالات کمک بگيريم خدا هم قطعا کمکمان مي‌کند الآن مناسبت خوبي است با امام هادي با اهل بيت پيوند برقرار بکنيم زيارت جامعه از امام هادي است حتما بزرگان ما مثل آيت الله بهجت هر روز مي‌خواندند يا حضرت امام در نجف بودند هر روز مي‌خواندند ولي ما ماهي يک بار هفته‌اي يک بار چند روز يک بار از دور از نزديک لا اقل بخشي اش را بخوانيم بعضي‌ها فکر مي‌کنند ما دعاي جوشن کبير يا دعاي کميل يا دعاي ندبه يا زيارت‌ها را اگر يک صفحه اش را خوانديم مشکل دارد نه هيچ اشکال ندارد مثل نماز نيست نماز را بايد تا آخرش بروي يک فرازش را با حال خوش خوب بخوانيم قرآن دعا هيچ وقت باعث نشود که کنار بگذاريم من حال دارم نصف صفحه اش را بخوانم يا ترجمه اش را ببينم اين‌ها را ما از دست ندهيم ما لايدرك كُلُّه لا يترك كلُّه اگر ما به همه‌ي حقيقتي نتوانستيم دست پيدا بکنيم يا خوبي‌ها به هر چقدر که برسيم غنيمت است خودمان را از تمامش محروم نکنيم نگوييم چون ما همه اش را نمي‌توانيم کلش را رها بکنيم نصف صفحه‌ي زيارت جامعه را بخوانيد تأمل بکنيد اشکالي ندارد يک شاخصه‌ي مهم امامان ما در قرآن و روايات اين است که چرا امام شدند رهبر و ولي شدند چو صبر کردند «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ» (سجده/ 24) هم توجه به اين بزرگواران شرح حال اين بزرگواران را خواندن يک روايت زيبايي داريم يک نفر به امام صادق گفت هر گرفتاري هر بلايي مصيبتي حداکثرش نمونه اش در شما بوده از مشکلات مادي جسمي مريضي بلاها زندان‌ها شکنجه‌ها تحقير‌ها اهانت‌ها حرف مردم شهيد کردن کشتن اسير کردن همه‌ي اين‌ها در اهل بيت بوده حد اعلايش بوده اين که حتي بدن امام را زير سمّ اسب‌ها قرار بدهند اين‌ها خيلي مصائب سنگيني است گفت چرا؟ البته اين‌ها سرّي دارد يکي اش اين است که فرمودند لِتَعُونَ عَلَي شِيعَتِنَا يعني وقتي شما مصائب خودت را بگذاري کنار مصائب حضرت زينب بايد دست و پايمان را جمع بکنيم خجالت بکشيم بگوييم که ما مصيبت داريم گرفتاري اگر گرفتاري حضرت زينب است حضرت زهرا است حضرت علي است آن گرفتاري‌هاي سنگين يا مال پيغمبر که اگر بخواهيم وقتش نيست شرح بدهيم در شعب حضرت ابوطالب سه سال محاصره کردند آب غذا خوراکي هيچ چيز نمي‌دادند يک لحظه اش با کل عمر ما قابل مقايسه نيست رفاهياتي که ما داريم نعمت‌هاي مختلفي که داريم قابل قياس نيست اولياء خدا که عزيز و دردانه‌ي خدا بودند معصوم و پاک بودند هيچ خطا و لغزشي هم نداشتند آن‌ها را مي‌بيند فرمود ديگر اصلا مصيبت‌هاي شما باطل مي‌شود پيش اولياء خدا که آدم مي‌نشيند مصيبت‌ها دل داري‌هاي آن‌ها را مي‌بيند مصيبت هايش فراموش مي‌شود يک راهکار مهم که باقي ماند اين را بيشتر مي‌خواهيم رويش صحبت بکنيم راه رسيدن به صبوري و حلم و بردباري و بالا بردن آستانه‌ي تحمل و ظرفيت اين است که تصبُّر داشته باشيم يعني انسان خودش را به صبر وادار بکند مثل تحلُّم تفاغر يعني انسان برايش سخت است اين مصيبت ولي خودش را وادار بکند به صبر بزند روايت از پيغمبر عظيم الشان است که فرمودند مَن يَتَصَبَّرَ يُصَبِّرُهُ الله وَ مَن يَستعَفِف يَعفه الله، وَ مَن يَستَغنِ يُغنِهُ الله وَ مَا اَعطَي عبد عَطَاءَ هُوَ خَير وَ اَوسَع مِن الصَّبر (ميزان الحکمه، ج ?، ح ?????) تصبُّر يعني خودت را به صبر وادار بکني دلت آرام نيست ناراحت هستي گلايه داري ولي خودت را وادار به صبر بکني وانمود بکني تقلين بکن به خودت فراوان داريم مثلا براي گريه بر امام حسين سه دسته را خدا گناهانشان را مي‌آمرزد اهل بهشت مي‌شود يک دسته آن هايي که مي‌گريانند سخنران است مداح است اشک مردم را در مي‌آورد قربة الي الله دوم آن هايي که گريه مي‌کنند سوم تباکي واقعا گريه اش نمي‌آيد به پيشاني اش مي‌زند ناله مي‌کند حالت گريه به خودش مي‌گيرد يا تحلُّم که زياد اشاره کرده ايم حضرت علي فرمود إن لَم تَكُن حَليما فَتَحَلَّم فَإِنَّهُ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إِلاّ أَوشَكَ أَن يَكونَ مِنهُم (نهج البلاغه، حکمت 207) اگر هم حلم و بردباري در تو نيست خودت را به حلم و حليم بودن بزن کم مي‌شود کسي خودش را شبيه يک جمعي بکند خواهي نخواهي مثل آن‌ها مي‌شود با اهل صبر نشستن و خودش را به صبوري وادار کردن الحمدلله الهي شکر مي‌گذرد مهم نيست گفتن خودم را وادار به صبر بکنم اين خودش کمک عجيبي است پيغمبر ما اين بشارت بزرگ را دادند فرمودند کسي صبور نيست درونش اين صفت را ندارد ولي خودش را شبيه اهل صبر مي‌کند تشبه و تکلف مي‌کند به خودش وادار مي‌کند که صبر مي‌کنم چاره ندارم صبر مي‌کنم خدا او را کمک مي‌کند که به آن صبر واقعي برسد رسول خدا در ادامه مي‌فرمايد کسي که نمي‌تواند عفت بورزد پاک دامن باشد ولي خودش را به پاک دامني مي‌زند وادار مي‌کند خدا کمکش مي‌کند عفيف و پاک دامن باشد کسي که وضع مالي اش خوب نيست ولي خودش را به غنا وادار مي‌کند آن طرفش را هم داريم کسي که خودش را به فقيري بزند مَن تَفَاقَرَ اِفتَقَر (نهج الفصاحه، حديث 2758) خدا او را به فقيري مي‌زند اين جا هم است که کسي که خودش را به غنا بزند خدا بي نيازش مي‌کند کمکش مي‌کند به غنا برسد پيغمبر خدا فرمود وَ مَا اَعطي عَبد عَطاء هُوَ خَير وَ اَوسَع مِنَ الصَّبر خدا به بنده‌اي عطا نفرموده چيزي که بهتر و وسيع تر باشد يعني شرح صدر مي‌دهد بزرگش مي‌کند دريا دلش مي‌کند از صبر اَلصَّبر مِفتَاحُ الفَرَج چه کار بکنيم در‌ها باز شود در گشايش به روي ما باز شود مي‌فرمايد صبر کردن و تحمل کردن اين در گشايش را به روي ما باز مي‌کند در فرج را به روي ما باز مي‌کند يا حضرت علي عليه السلام فرمودند که لَا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَان (نهج البلاغه، حکمت 153) انساني که بردبار است صبور است استقامت دارد پشتکار دارد و تحملش بالاست يک روزي قله‌ي ظفر را فتح مي‌کند ولو اين که وقت ببرد ولو اين که زمان ببرد اين راهکار سومي به نظر من مهم است اين را مي‌خواهم بيشتر رويش مانور بدهيم همان طور که در پيامک‌هاي عزيزان هم بود ما دو نوع مشکلات داريم ناهمواري‌ها ناهنجاري‌ها دو نوع است يک نوع مشکلات امتحاناتي است که ما مي‌توانيم برطرف بکنيم مشکل را حل بکنيم از دست ما برمي‌آيد مريضي است قابل علاج است برويم علاج بکنيم فقري است قابل علاج است برويم کار بکنيم تلاش بکنيم برطرفش بکنيم گرفتاري‌هاي معنوي جسمي مادي که مي‌شود برطرف کرد با دعا با نيايش با کار کردن با همت و عزم دکتر رفتن دوا درمان کردن بحثي در اين‌ها نداريم مشکلاتي که قابل حل است قابل حل است حل اش مي‌کنيم آن‌ها را نمي‌گوييم صبر بکنيد اين جا جاي صبر نيست بحث ما مشکلاتي است که لا ينحل است ما توان برطرف کردنش را نداريم اين جا چه کار بکنيم؟ غير از اين که تسليم شويم راضي شويم با آن مشکل کنار بياييم بسازيم که اين‌ها زياد هم است يا مشکلات يا بر اثر جبر خدا چرا من را مرد خلق کرده چرا قدم بلند است چرا قدم کوتاه است چرا در اين زمان متولد شدم کاش زمان پيغمبر بودم اين دست ما نيست يعني بسياري از قضا و قدر هايي که هيچ دستاورد اعمال ما نيست در قرآن هم اشاره شده مي‌فرمايد بعضي از مصيبت‌ها است مال گناهان ماست اين‌ها را بايد استغفار بکنيم توبه بکنيم جلوي آن مصيبتي که بر اثر گناه به ما اصابت کرده بگيريم «وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ» (شوري/ 30) خيلي هايش را هم خدا مي‌گويد من مي‌بخشم شما گناه نکن اگر اتفاقي افتاد توبه کن استغفار بکن پاکش بکن اما آيات ديگري داريم خدا مي‌فرمايد «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرٌ» (حديد/ 22) يعني در لوح محفوظ يک چيزهايي تقدير شده دخلي به عمل ما ندارد خوب باشد بچه‌ي بي گناه مريض مي‌شود زمين مي‌خورد دست و پايش مي‌شکند معلوليت هايي است که هيچ ربطي به پدر مادر يا خود بچه ندارد اصلا خدا تقديراتي را خواسته قرار بدهد خوب هم تقدير مي‌کند او خوشنويست است و نخواهد بد نوشت ما چون نمي‌فهميم ممکن است اعتراض بکنيم يک تقديراتي براي افرادي بريده شده که هيچ قابل تقدير نيست اين‌ها را چه کار بکنيم؟ دستور خدا پيغمبر اين است که با اين قضا قدر‌ها کنار بياييد اين جا جاي صبر و تحمل است حضرت علي مي‌فرمايد امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ (نهج البلاغه، حکمت 27) يک درد هايي است که قابل درمان است درمان مي‌کنيم درد هايي که قابل درمان نيست همه‌ي دکتر‌ها مي‌گويند نمي‌توانيم من مي‌توانم حل بکنم؟ نه اگر صبر بکنم با آن مشکل کنار بيايم هم رفاه و راحتي دنيايي دارم هم آرامش روحي دارم ولي اگر جزع فزع کنم خودم و اطرافيانم را از بين مي‌برم هم بلا و گرفتاري دنيايي و هم بلا و عذاب آخرتي نصيبم مي‌شود مثلا کسي مرده عزيزي را از دست داديم خدا رحمت کند همه‌ي عزيزاني که از دست رفتند اگر کسي اين چند روز گذشته يا سال گذشته پدر مادر اولاد و فرزندي را از دست داده ما که نمي‌توانيم برش گردانيم غير از صبر چه کار مي‌توانيم بکنيم؟ غير از شکر چه کار مي‌توانيم بکنيم؟ مي‌گويند يک کسي در چاه افتاده بود ناله مي‌زد ديد فايده ندارد گفت الحمدلله الهي شکر يکي آمد گفت چه کار مي‌کني گفت خدا را شکر مي‌کنم گفت پس صبر کن طناب بياورم بالا بکشم گفت اگر صبر نکنم چه خاکي به سرم بکنم يعني وقتي که آدم گاهي برتر مي‌شود اين حديث را سه چهار سال قبل خواندم خيلي آرام بخش است حديث خيلي زيبايي هم است امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ در نهج البلاغه کلمات قصار است مي‌فرمود با دردت همراهي بکن برو تا وقتي که مي‌تواني تا وقتي که با آن مي‌تواني راه بروي راه برو درد هايي است که قابل علاج است بعضي‌ها کمر درد دارند پا درد دارند دکتر رفتند همه کار کردند وقتي قابل حل نيست چرا من نا اميد شوم خودم را آتش بزنم با آن کنار بزنم آقاي دولابي هميشه اين را مي‌فرمودند اين در ذهن و قلب عزيزان هميشه باشد مي‌فرمودند دواي سوز ساز است عين همين روايت است که خوانديم بسوز و بساز اين را همه بلد هستند اين مضمون آيات و روايات است روايتش را عرض مي‌کنم يعني تسليم شو راضي شو ايشان مي‌فرمودند به هر چيزي که تن دادي باطلش کردي مثلا خدا من دنبال شغل کار هستم هر چه که در توان خودم است رفتم حالا جور نشده يا يک مريضي خوب نشده من مي‌گويم خدايا راضي به رضاي تو هستم تسليم هستم دست بالا کردم ديگر راحت مي‌شوم وحشت و نا آرامي‌ها مي‌رود يک قدرتمند مي‌خواهد من را زمين بزند من مي‌گويم باشد زمين مي‌خورم گفت کارد بهر اوست کورا گردني است سايه افکنده است او را کارد نيست من وقتي مقابل خداي بزرگ دست بالا کردم تسليم و راضي هستم قدرتمندي که انبيا و اوليا زمين خورده اش هستند فرعون همه‌ي زمين و مملکتش را بسيج کرد حضرت موسي متولد نشود ولي خدا او را به وجود آورد در دامن خود همان فرعون هم بزرگش کرد وقتي من با اين خدا نمي‌توانم دست و پنجه نرم بکنم چرا تسليم نشوم چرا راضي نشوم؟ عرض کرديم مشکلاتي که ما توان برطرف کردنش را نداريم چاره‌اي نداريم با آن مشکل کنار بياييم آن جهنم مي‌شود بهشت آن زندان مي‌شود تفريح گاه مي‌شود باغ و بستان درگيري درد را چند برابر مي‌کند هم اين جا هم قيامت هم به خاطر ناصبري هايي که کرديم جزع فزع کرديم هم ثواب و اجر نمي‌دهند حتي گاهي جهنم مي‌برند دنيا و آخرت خراب مي‌شود پيامک ندهند بگويند چرا شما مي‌گوييد ما تسليم شويم نه اگر جايي که مي‌تواني برطرف بکني برطرف بکن پيري را نمي‌شود علاج کرد بعضي مريضي‌ها را مي‌گويند نمي‌شود علاج کرد تسليم شويم با تسليم شدن آرام راحت مي‌شويم ناهمواري هموار مي‌شود دواي سوز ساز است بسوز و بساز خدا مي‌خواهد فرحزاد را زمين بزند اراده کرده من تا زمين خوردم تمام شد باطل شد اگر بخواهم دست و پنجه نرم بکنم مقاومت بکنم هم زمين مي‌خورم هم اين که ده برابر عذاب مي‌کشم اين روايت خيلي زيباست واقعا زيباست از روايت‌هاي کليدي و کاربردي است از مولا حضرت علي عليه السلام است حضرت فرمود اِنَّ لِلنکبَات غَايَات لَابُدَّ اَن يَنتَهِي اِلَيهَا فَاِذا حکم عَلي احدکم بِهَا فَليتطَالها وَيصبر حَتي يَجُوز (ميزان الحکمه، باب صبر، ح 10123) سفينة البحار کلمه‌ي نکب است در کامپيوتر بزنند مي‌آيد يعني نکبت‌ها ناهمواري‌ها بلاها گرفتاري‌ها مصيبت‌ها سختي‌ها زمان دارد بلا يک زمان دارد يک تايم دارد اين زمانش بايد بگذرد در عوام الناس هم مي‌گويند اين مريضي بايد زورش را بزند يک سرماخوردگي دو سه روزه خوب مي‌شود من ايام فاطميه اتريش بودم اولين جلسه‌اي که رفتم با بعضي از بزرگان آن جا جلسه داشتيم گفتند حاج آقا اين جا اگر کسي سرما مي‌خورد زکام مي‌شود مريض مي‌شود به اين راحتي آمپول و چرک خشک کن و دارو نمي‌دهند دوره اش بايد طي شود بدن را تقويت مي‌کنند يا پرهيز غذايي مي‌دهند مثل ايران نيست که يک جعبه يک پلاستيک اين قدر دارو بدهند تمام اين دارو‌ها مضر است ما عجله مي‌کنيم که زود خوب شود يک روزه مي‌گويد يک آمپول قوي بزن نمي‌دانيم اين‌ها چقدر مضرت دارد در روايات ما هم است هيچ دارويي نيست مگر بلايي را تهييج مي‌کند خود آن يک بلايي مي‌آورد آن جا مي‌گفت خيلي که به دکتر‌ها اصرار و التماس مي‌کنند دم نوش مي‌دهد يک چيز دم کردني مي‌دهد که گياهان طبيعي باشد که تقويت شود يا معده اش شستشو شود پاک شود خيلي با دادن داروي زياد مخالف هستند چون آن دوره بايد طي شود زورش را بايد بزند نرم نرم ملايم يک مرتبه داروها آمپول‌هاي قوي مي‌دهند البته اين يک بحث تخصصي است اما کشورهايي که در طب پيشرفت کردند به اين نتيجه رسيدند که اين دارو‌ها مضر است کمتر بدهيم ما مي‌خواهيم فوري يک چيزي به ما بدهد يک روزه بلند شويم درد‌هاي زندگي هم اين طوري است حضرت امير سلام الله عليه مي‌فرمايد اين از آن روايت‌هاي کاربردي است نکبت‌ها بلاها امتحان‌ها يک زمان خاصي دارد بايد به آخرش برسد مثل اين که شما مي‌خواهيد يک قله‌اي را برسيد بايد برويد وقت مي‌برد تا به پايانش برسيد عجله نمي‌شود کرد نمي‌تواني اصلا مي‌افتي خداي بزرگ مي‌فرمايد بايد به اين انتها برسد تا آن که اين سربالايي تمام شود بعد مي‌شود سرازيري بعد مي‌شود دشت بعد حضرت امير مي‌فرمايد فاذا حکم علي احدکم بها فليتطالها ويصبر حتي يجوز اگر يک بحران هايي که ما توان مقابله با آن‌ها را نداريم بيايد من دارم تاکيد مي‌کنم نگوييد حاج آقا بحثش اين است که ذليل زده شويم نه مي‌گويم آن هايي را که مي‌تواني برطرف بکن بحث در جايي است که توان مقابله را ما نداريم امتحان الهي است سيل و طوفاني آمده ما نمي‌توانيم مقابله بکنيم پيش گيري بکنيم از دست ما خارج است حضرت امير مي‌فرمايد وقتي اين طور نکبت‌ها و بلاها هجوم آورد سرت را بياور پايين همان که ايشان فرمودند دواي سوز ساز است تسليم شو دست بالا بکن بگو خدايا من زمين خورده ات هستم آقاي دولابي مي‌فرمودند داش‌هاي قديم که کشتي مي‌گرفتند يا مي‌گفتند هر چه ثروت و سرمايه داري بگير لنگ بخر لنگ بينداز در مقابل يک آدم قوي و قلدر يعني تسليم شو بگو من تسليم هستم تمام شد اصلا با تو درگيري ندارد کارد را به آن کسي مي‌زنند که زور دارد وقتي که زمين خورده است ديگر کارد برايش نمي‌کشند من تسليم شما هستم به خدا بگو به اولياء خدا بگو من تسليم شما هستم وقتي اين هجوم آورد حضرت مي‌فرمايد سرت را بياور پايين به قصد تسليم بودن رضا بودن راضي هستم تسليم هستم قبول کردم بچه ام مرده هيچ کاري نمي‌توانم بکنم بگو من راضي هستم تسليم هستم بچه ات هميشه پيش خودت است بعضي‌ها که خيلي بي تابي مي‌کنند آن مرده اذيت مي‌شود بچه هايي که خدا به تو داده يا همسري که خدا از تو بريده بگو خدايا راضي هستم بعضي‌ها بيست سال است با هم زندگي مي‌کنند همسر بودن خانم يا آقا را در قلبش تاييد نکرده بزرگي مي‌فرمود وقتي شما تاييد بکنيد همان خوب مي‌شود سلطان بانو مي‌شود اما اگر تاييد نکنيد سلطان بانو هم باشد برايت زشت ترين آدم‌ها باشد قبولي ما پذيرش ما بلاها را باطل مي‌کند وضع را عوض مي‌کند ناهنجاري را هنجار مي‌کند آن هايي که فرزند دار نشدند تسليم شوند مرحوم شيخ عبدالکريم حائري تا ازدواج کرده بود پدرش ملا جعفر بچه دار نمي‌شد آخر از اين طرف آن طرف رفت يک موردي ازدواج موقت کرد آن هم زن بيوه‌اي بوده بچه هايش را مي‌خواسته بيرون بکند به دردسر افتاده بود گفت خدايا من بچه نمي‌خواهم تسليم هستم ملا جعفر آدم روستايي عوام ساده گفت تسليم هستم وقتي که تسليم شد کاملا خداي متعال يک عبدالکريم به او داد که شد موسس حوزه‌ي علميه‌ي قم تک پسر هم بوده اين فراوان هم اتفاق افتاده اگر هم بچه دار نشود همين تسليم و رضايت مندي به او آرامش مي‌دهد مقاومت تمام زندگي مان را مختل مي‌کند آيه‌ي قرآن هم داريم «وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ» (انبياء/ 89) دعاي حضرت زکريا است که دعا کرد خدايا به من بچه بده خدايا من را تنها نگذار ولي تو خير الوارثين هستي از بچه خيلي بهتر خدا وارث ما است خودت هستي همه چيز داري وقتي من با خدا باشم خدا همه چيز من را تامين مي‌کند نياز همسر اولاد کمبود‌ها عزت‌ها سرافرازي‌ها مي‌خواهم اسمم هميشه باشد خيلي از اولياء خدا بودند بچه نداشتند ولي کتاب هايشان اسمشان به همه جاي عالم پخش شده تسليم بودن خيلي مهم است فرمود حضرت امير وقتي اين بلاها و سيلان بلاها به آدم حمله مي‌کند سرش را بياورد پايين تسليم شود تا اين فشار بلا بياورد رد شود به قول ما زورش را بزند بعد حضرت فرمودند خدا مي‌خواهد من را زمين بزند مي‌خواهد امتحان بکند من هم مي‌خواهم مقابله بکنم من هم زور ندارم او همه کاره است همه‌ي زورها مال اوست جز اين که خودم را ضايع بکنم کراهت‌ها سختي‌ها ايجاد بکنم هيچ دردسري براي من ندارد آخرش هم همان مي‌شود اين هم حديثش خيلي زيباست و از آن حديث‌هاي کاربردي است سه چهار سال قبل يادم است خواندم در توحيد شيخ صدوق است حضرت علي نقل مي‌فرمايد که حديث قدسي است خداي متعال به حضرت داود عليه السلام فرمود أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى دَاوُدَ عليه‌السلام يَا دَاوُدُ تُرِيدُ وَ أُرِيدُ وَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا أُرِيدُ فَإِنْ أَسْلَمْتَ لِمَا أُرِيدُ أَعْطَيْتُكَ مَا تُرِيدُ وَ إِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِمَا أُرِيدُ أَتْعَبْتُكَ فِيمَا تُرِيدُ ثُمَّ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا أُرِيد (توحيد صدوق، ص 337) بعضي جاها خواست ما با خواست خدا يکي مي‌شود آقاي دولاي مي‌فرمود فکر نکن دعاي تو که مستجاب مي‌شود خواست تو بوده مستجاب شده با خواست خدا يکي در آمده ما فکر کرديم خدا مي‌خواسته ولي اگر خدا نخواهد همه‌ي عالم هم جمع شوند پيغمبر ما به خدا گفت که خدايا اين مصائب و بلاها را از اهل بيت من بردار خدا گفت اين بلاها حتمي است بايد باشد پيغمبر گفت باشد تسليم همه‌ي اهل بيت هم تسليم بودند اين همه مقام پيدا کردند «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ» يعني صبر به امامت مي‌رساند انسان را مي‌تواند الگو براي ديگران باشد ولي کامل خدا باشد خدا به حضرت داود فرمود يا داود تو مي‌خواهي من هم مي‌خواهم يک جاهايي که با هم يکي هستيم که هيچ خواست ما با خدا يکي است يک جاهايي است اصطکاک است خدا مي‌گويد من اين را مي‌خواهم من يک چيز ديگر مي‌خواهم به تو بگويم‌اي داود از اول آب صاف کف دستت مي‌ريزم آن چه که من مي‌خواهم مي‌شود ولي آن چيزي که تو مي‌خواهي ممکن است شود يا نشود ولي آن چيزي که مي‌شود مال من است مستحب است در مفاتيح است ذکر‌ها و مستحبات غروب و طلوع آفتاب هر روز است که بگوييم الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ وَ لاَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ غَيْرُهُ‏ حمد مي‌کنيم خدايي را که هر چه که او بخواهد مي‌شود انجام مي‌دهد و هر چه که ما بخواهيم ممکن است بشود يا نشود ولي خواست خدا قطعا مي‌شود يا داود تو اراده مي‌کني من هم اراده مي‌کنم ولي از اول به تو بگويم آن چيزي که من مي‌خواهم مي‌شود اين هم جالب است بعد مي‌گويد اگر خواسته‌ي من را تو تسليم شدي گفتي خدايا تو فقر مي‌خواهي تو غنا مي‌خواهي تو عزت مي‌خواهي تو زمين خوردن مي‌خواهي هر چه تو مي‌خواهي من واگذار مي‌کنم به تو در اين صورت آن خواسته ات را هم من برآورده مي‌کنم يعني آن خواسته‌اي که خلاف ميل من است را هم مي‌دهم به تو خدا مي‌گويد من همان را به تو مي‌دهم اگر غنا خواستي ولي خدا فقر مي‌خواست تسليم فقر شدي به خواست خدا تمکين کردي خدا مي‌گويد من آن غنا را هم به تو مي‌دهم بالاتر از آن غنايي که خودت مي‌خواهي آن چيزي را هم که تو مي‌خواهي من به تو مي‌دهم اگر تسليم من شدي ولي اگر تسليم نشدي اگر در مقابل خدا قد علم کردي گفتي نه من مقابله مي‌کنم من آن چيزي که خدا مي‌خواهد را نمي‌خواهم آن چيزي را که خودم مي‌خواهم را مي‌خواهم خدا مي‌گويد در آن چيزي که مي‌خواهي به فشار و رنج مي‌اندازمت بعد آن چيزي مي‌شود که من مي‌خواهم خداي بزرگ قدرت مطلق يک کسي را بخواهد در فشار بيندازد آقاي دولابي مي‌گفت نمد مال مي‌کند کشتن راحت نيست زجر کش مي‌کند بيچاره اش مي‌کند پنجاه سال من با خواست خدا مقابله مي‌کنم اين با مسائل قضا و قدر خيلي است همسري که خدا برايشان بريده منزلي که است حضرت امير مي‌فرمايد دائم نگو آن شهر بهتر است آن کشور است اگر آن جا بودم چنين مي‌کردم اگر دختر خاله را مي‌گرفتم چنين مي‌شد اين‌ها همه حرف است به داده‌ها تمکين بکن به خواست خدا تمکين بکن قضا و قدر خدا را با قلبت امضا بکن پاي سجاده پاي نماز از خدا کمک بخواه تصبر بکن تسليم را به خودت تلقين بکن بگو خدايا راضي هستم به اين همسر به اين فرزند زيبا مي‌شود قشنگ مي‌شود آقاي دولابي مي‌فرمودند يک کسي حکم قطعي صد در صد برايش آمده يا جرم يا بدون جرم اين آقا را مي‌خواهند ببرند زندان او هم مي‌داند که زور حکومت غالب است او را زندان خواهد برد او دو نوع مي‌تواند برخورد بکند يکي اين که بگويد نمي‌روم زندان فرار مي‌کند تعقيبش مي‌کند مي‌گيرند او را دست و پايش را مي‌بندند داد مي‌زند بيچاره مي‌شود در قفس مي‌اندازند شکنجه مي‌دهند با فشار مي‌کشند هزار زجر مي‌دهند مي‌برند باز گوشه‌ي زندان آن جا هم شکنجه مي‌دهند ولي اگر اين آقا گفت که چشم از مامورها پذيرايي هم کرد و گفت من در خدمت شما هستم با پاي خودش رفت اتفاقا رفت ديد زندان نيست باغ است بستان است وقتي «إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» جايي که ما نمي‌توانيم کاري بکنيم در مقابل خدا تسليم باشيم به قفس دنيا به قفس تن به اين دنيا تمکين کرديم تن داديم خدا مي‌گويد من با تو هستم هر جا باشي من با تو هستم زندان گلستان مي‌شود وقتي با خدا باشي صبور باشيم راضي به رضاي خدا باشيم چرا امام حسين در گودي قتل گاه متبسم بودند اکثر مقاتل نوشتند يا حضرت زينب فرمودند ما رَأَيتُ الّا جَميلاً (بحارالانوار، ج 45، ص 116) همه‌ي خارها را گل مي‌کند زيبايي ناشي از تسليم است حضرت زينب بالاترين بلاها را در اهل بيت ديده اسارت اهانت جسارت ولي چون در محضر خداست و امر خداست خدا دوست دارد اين شهادت را خدا دوست دارد يعني آن طرف سکه را مي‌بيند و تسليم است و راضي مي‌شود تمام اين ناهمواري‌ها هموار مي‌شود تمام خارها گل مي‌شود و زيبا مي‌شود.
شريعتي: خيلي ممنون.
حاج آقا فرحزاد: ان شاء الله بسوزيم و بسازيم وقتي بسازيم سوز‌ها مي‌رود.
شريعتي: نکات خوبي را شنيديم امروز مشرف مي‌شويم به ساحت نوراني قرآن کريم صفحه‌ي 182 را تلاوت مي‌کنيم آيات 41 تا 45 سوره‌ي مبارکه‌ي انفال
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّـهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّـهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّـهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ?41? إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَـكِن لِّيَقْضِيَ اللَّـهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّـهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ ?42? إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّـهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَـكِنَّ اللَّـهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ?43? وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّـهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا وَإِلَى اللَّـهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ?44? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّـهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ?45?
ترجمه:
و بدانيد هر چيزي را که [از راه جهاد يا کسب يا هر طريق مشروعي] به عنوان غنيمت و فايده به دست آورديد [کم باشد يا زياد] يک پنجم آن براي خدا و رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و خويشان پيامبر، و يتيمان و مسکينان و در راه ماندگان است، اگر به خدا و آنچه بر بنده اش روز جدا کننده حق از باطل، روز رويارويي دو گروه [مؤمن وکافر در جنگ بدر] نازل کرديم، ايمان آورده ايد [پس آن را به عنوان حقّي واجب به خدا و رسول و ديگر نامبردگان بپردازيد]؛ و خدا بر هرکاري تواناست. (??) و [ياد کنيد] هنگامي را که شما [در جنگ بدر] بر دامنه‌اي نزديک تر به سطح زمين بوديد [که براي جنگ جايي نامناسب بود] و دشمن در دامنه‌اي بالاتر [و مناسب براي جنگ] قرار داشت، و کاروان [تجاري قريش] در مکاني پايين تر ازشما بود [که توانست دور از ديد شما بگريزد]؛ و اگر [براي رويارويي] با دشمن [زماني معين و جايي مشخص] وعده مي‌گذاشتيد، نسبت به وعده گاه اختلاف مي‌کرديد [ظاهر امر نشان مي‌داد که شکست حتمي با شما و پيروزي قطعي با دشمن است، ولي اين پيروزي به صورتي غير عادي نصيب شما شد] تا خدا پيروزي شما و شکست آنان را که [بر اساس اراده اش] انجام شدني بود تحقق دهد، تا هر که هلاک مي‌شود از روي دليلي روشن هلاک شود، وهر که زندگي مي‌کند ازروي برهاني آشکار زندگي کند؛ و يقيناً خدا شنوا و داناست. (??) و [ياد کن] هنگامي را که خدا دررؤياهاي مکرّرت [نفراتِ] آنان را [که بر ضد تو و اهل ايمان تصميم به جنگ داشتند] به تو اندک و ناچيز نشان داد [تا آن را براي يارانت بيان کني]؛ و اگر آنان را بسيار و زياد نشان مي‌داد، شما [اي ياران پيامبر!] قطعاً سست مي‌شديد و در کار جنگ نزاع و اختلاف مي‌کرديد، ولي خدا شما را [با آگاه شدن از رؤياي پيامبر، از سستي و اختلاف] رهايي بخشيد؛ زيرا او به آنچه در سينه هاست، داناست. (??) و [ياد کنيد] هنگامي را که در جنگ بدر باهم برخورد کرديد، دشمن را در چشم شما اندک نشان داد، و شما را نيز در چشم آنان اندک نشان داد [اگر چه در گرما گرم جنگ، شما را در نظر آنان بسيار و آنان را در نظر شما اندک نشان داد] تا خدا پيروزي شما و شکست آنان را که [بر اساس اراده اش] انجام شدني بود، تحقّق دهد؛ و همه کارها به سوي خدا بازگردانده مي‌شود. (??)‌اي اهل ايمان! هنگامي که [در ميدان نبرد] با گروهي [از مشرکان و کافران] برخورد کرديد، ايستادگي نماييد و خدا را بسيار ياد کنيد تا رستگار شويد. (??)        
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: نکته‌ي صلوات و نکات پاياني را مي‌شنويم
حاج آقا فرحزاد: از امام هادي عليه السلام اين روايت نوراني است که فرمود إنّما اتَّخَذَ اللهُ إبراهيمَ خليلاً لِكَثْرَةِ صَلاتِهِ علي محمّدٍ وأهلِ بيِتهِ صلواتُ اللهِ عَلَيهم (وسائل الشيعه، ج 7، ص 192) چرا حضرت ابراهيم خليل و دوست خدا شد؟ به خاطر زياد صلوات فرستادن اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم قيد کثرت را دقت داشته باشيد حداقل کثرت صد تا است هر روز صلوات بفرستيم قطعا آن‌ها به ما عنايت خواهند کرد و ديگري مقام دوستي خداوند است خدا مي‌گويد من شما را به دوستي انتخاب مي‌کنم چون چهارده معصوم دوست دردانه‌ي خدا هستند کسي هم که صلوات مي‌فرستد مي‌شود دوست دوست خدا اين طوري خودش را نزديک مي‌کند چون امروز روز شهادت امام هادي عليه السلام است در رابطه با همين موضوع بحثي که داشتيم يک حديث زيبايي از امام هادي عليه السلام رسيده ابوهاشم جعفري از نوادگان جعفر طيار است چهار امام را هم درک کرده مي‌گويد أَصَابَتْنِي‏ ضِيقَةٌ شَدِيدَةٌ فَصِرْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَأَذِنَ لِي فَلَمَّا جَلَسْتُ قَالَ يَا أَبَا هَاشِمٍ أَيُّ نِعَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْكَ تُرِيدُ أَنْ تُؤَدِّيَ شُكْرَهَا قَالَ أَبُو هَاشِمٍ فَوَجَمْتُ فَلَمْ أَدْرِ مَا أَقُولُ لَهُ فَابْتَدَأَ ع فَقَالَ رَزَقَكَ الْإِيمَانَ فَحَرَّمَ بِهِ بَدَنَكَ عَلَى النَّارِ وَ رَزَقَكَ الْعَافِيَةَ فَأَعَانَتْكَ عَلَى الطَّاعَةِ وَ رَزَقَكَ الْقُنُوعَ فَصَانَكَ عَنِ التَّبَذُّلِ يَا أَبَا هَاشِمٍ إِنَّمَا ابْتَدَأْتُكَ بِهَذَا لِأَنِّي ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تَشْكُوَ إِلَيَّ مَنْ فَعَلَ بِكَ هَذَا وَ قَدْ أَمَرْتُ لَكَ بِمِائَةِ دِينَارٍ فَخُذْهَا (امالي صدوق، ص 413) در تنگناي اقتصادي قرار گرفتم الآن بخواهيد مصاحبه بکنيد همه از مشکلات مي‌نالند به داده‌ها نگاه نمي‌کنند توجه نمي‌کنند به سرمايه‌هاي بزرگي که خدا مرحمت کرده تا با يک مشکل مالي برمي‌خورند آه و ناله و گلايه مي‌کنند مي‌گويد من در تنگناي مالي قرار گرفتم گفتم مي‌روم خدمت امام هادي عليه السلام و شکايت مي‌کنم که اين چه وضعي است چنين است چنان است مي‌گويد رفتم خدمت امام هادي عليه السلام نشستم تا خواستم در گلايه و شکايت را باز بکنم حضرت پيش دستي کردند روي دست من فرمودند‌اي ابوهاشم کدام يک از نعمت‌هاي خدا آمده شکرش را براي من ادا بکني شکر خدا را به جا بياوري ما آمده بوديم سفره‌ي شکايتمان را باز بکنيم حضرت اين طور فرمودند بعد امام هادي لطف کردند سه تا از نعمت‌هاي خدا را يادآوري کردند «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحي/ 11) عزيزان توجه بکنند به داده‌هاي خدا اين خودش خيلي ناهمواري‌ها را هموار مي‌کند قسمت پر ليوان را ببينيم زيبايي‌ها را ببينيم آن‌ها را بزرگ بکنيم بلاها را کوچک بکنيم باطل بکنيم حضرت فرمودند يکي از نعمت‌هاي بزرگ خدا اين است که ايمان يعني ولايت اهل بيت «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ» (حجرات/ 7) يعني حضرت علي دوستي امام هادي دوستي اهل بيت را خدا در دل‌هاي ما قرار داده محال است آتش جهنم عاشق اهل بيت را بسوزاند بلکه ما رواياتي داريم آتش جهنم را خاموش مي‌کند عاشق اهل بيت کسي که پيوند با اهل بيتش محکم است آتش را خاموش مي‌کند نه اين که آتش او را بسوزاند فرمود خدا نعمت ولايت ايمان به شما مرحمت کرده بدنت را بر آتش جهنم حرام کرده يعني حرام است دوم خداي بزرگ نعمت عافيت به تو داده تن سالم دست سالم پاي سالم چشم سالم گوش سالم امنيت را داده شما کشورهاي اطراف را ببينيد چه خبر است مملکت ما امنيت دارد به خدا قسم قدر اين امنيت و سلامتي را نمي‌دانيم خدا به تو عافيت مرحمت کرده با اين عافيت بر بندگي خدا کمک کرده سوم نعمت عزت نفس را به تو داده تو حاضر نيستي بروي گدايي بکني رو به کسي بزني خودت را خرد بکني تو را از اين که آبرويت را از بين ببري خودت را خرد بکني حفظ کرده فرمود من اين سه نعمت را براي تو شرح دادم ترسيدم از آن خدايي که اين همه چيز به تو داده آمدي گلايه و شکايت بکني بعد حضرت امر کردند صد دينار به او بدهيد اگر به داده‌ها توجه بکنيم اين هم خودش يک راهکار خوبي است که بلاها باطل مي‌شود.
شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.