شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
روی گل محمدی از اشک تر شده است *** با ما مصیبتی است که آدم خبر شده است
با ما مصیبتی است که ورد زبان شده است *** با ما مصیبتی است که خون جگر شده است
دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت *** لشگر نبردهایم و نبرد دگر شده است
آن سوی خندهها همه دندان گرگ بود *** اینک زبانشان به دهان نیشتر شده است
از هیچ زادند و پی هیچ زیسته *** شیطان بر این جماعت ابتر پدر شده است
نمرود تیر بسته به زیبایی خدا *** زیبایی خدا به خدا بیشتر شده است
عالم هنوز در صلوات هست و همچنان *** این رایت نبی است که به عالم به بر شده است
«صلی الله علیک یا رسول الله» سلام میکنم به دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. ماه صفر است و انشاءالله این ماه برای تک تک ما سرشار از خیر و عافیت باشد و سر سفره نبی اکرم بهترین رزقهای معنوی نصیب ما شود. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. در ورود این ماه برای همه مؤمنان آرزوی سلامتی و توفیق دارم و صدقه اول ماه و نماز اول ماه را فراموش نکنیم.
شریعتی: برای صدقه اول ماه، دوستانی که تمایل دارند در طرح قربانی ماه صفر مشارکت کنند، میتوانند به سایت برنامه یا کانل برنامه و همینطور صفحه 800 پیام نما مراجعه کنند. صدقات رامیشود در قالب نذورات قربانی اهداء کرد؟
حاج آقای عابدینی: بله، اگر کسی صدقهای دارد یا نذری دارد میتواند در این طرح شرکت کند. چون ممکن است بعضی از دریافت کنندگان از سادات باشند، هیچ مانعی ندارد و این چون مسأله کلیاست جای نگرانی نیست.
شریعتی: حدیث قدسی را بفرمایید و بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان ارض وجود ما را به طاعت اماممان مزین بکند و آن وجود را در درون ما مکنت و سلطه بدهد و ما تابع باشیم و سلطنتش دوام داشته باشد. «و تمتعه فیها طویلا» هم ارض درونی و بیرونی وجود ما، انشاءالله از سربازان و یاران حضرت باشیم.
از کلمات حضرت موسی که گاهی در قالب احادیث قدسی هست و گاهی کلمات حضرت موسی(ع) هست، حضرات معصومین نقل کردند و به دست ما رسیده، کلمات بلند و قابل استفادهای است. در محضر روایت دیگری هستیم که امام باقر نقل کردند، میفرمایند: موسی(ع) یک کسی از بنی اسرائیل که خیلی اهل عبادت و سجود و تقوا بود، به طوری که سجدههای طولانی و سکوت طولانی داشت، موسی(ع) به عنوان رفیق و همراه خود انتخاب کرده بود و همراه او بود. تعبیر این است که «رَجُلًا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ يَطُولُ سُجُودُهُ وَ يَطُولُ سُكُوتُهُ فَلَا يَكَادُ يَذْهَبُ إِلَى مَوْضِعٍ إِلَّا وَ هُوَ مَعَهُ» هرجا میرفت موسی(ع) با او همراه بود. یکی از روزهایی که با هم در سفر بودند برای سرکشی رفته بودند، به منطقهای خوش آب و هوا رسیده بودند. گیاهان تازه بود، مثل فصلی که بهار باشد، پر از زیبایی بود. «فَبَيْنَا هُوَ يَوْماً مِنَ الْأَيَّامِ فِي بَعْضِ حَوَائِجِهِ إِذْ مَرَّ عَلَى أَرْضٍ مُعْشِبَةٍ تَزْهُو وَ تَهْتَزُّ قَالَ فَتَأَوَّهَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ مُوسَى عَلَى مَا ذَا تَأَوَّهْتَ» آن مرد آهی کشید و حضرت موسی گفت: برای چه آه کشیدی؟ «قَالَ تَمَنَّيْتُ أَنْ يَكُونَ لِرَبِّي حِمَارٌ أَرْعَاهُ هَاهُنَا» کاشکی خدا چهارپایی به من داده بود که علفهای اینجا هدر نمیرفت و میخورد. «قَالَ فَأَكَبَّ مُوسَىع طَوِيلًا بِبَصَرِهِ عَلَى الْأَرْضِ» چشمش را به مدت طولانی به زمین انداخت. «اغْتِمَاماً بِمَا سَمِعَ مِنْهُ» از اینکه چه شنید و چقدر افق نگاه این مرد کوتاه و حقیر است. طول سجود و طول سکوت و عباداتش برای این وجود سعه ایجاد نکرد. باید انسان حواسش باشد، سجده میخواهد انسان را عبور بدهد به سمت خدا. سکوت میخواهد انسان را از اغیار به سمت خدا دور کند. عبادات میخواهد اغیار را از وجود انسان بریزد تا انسان حرکت کند. لذا باید هر چیزی سنجیده شود با نگاه خدا، زاهد کسی است که نگاهش خدایی شده است. اما کسی اینقدر نگاهش کوچک شده که یک فضای سرسبز و عالی میبیند، همه چیز فراموش میشود الا اینکه میگوید: کاش یک چهارپایی داشت این علفها را میخورد. «قَالَ فَانْحَطَّ عَلَيْهِ الْوَحْيُ» وحی بر موسی نازل شد و خطاب شد: «فَقَالَ لَهُ مَا الَّذِي أَكْبَرْتَ مِنْ مَقَالَةِ عَبْدِي» چه شد اینقدر این گفتار بنده من بر تو سخت شد؟ «أَنَا أُؤَاخِذُ عِبَادِي عَلَى قَدْرِ مَا أَعْطَيْتُهُمْ مِنَ الْعَقْلِ» خداوند فرمود: من جزاء و پاداشم براساس عقل است. لذا گاهی دارد که کسی خیلی عبادات دارد اما این در جهت عقل اگر رشد نکرده باشد، پاداش زیادی نیست. لذا دارد «حَبَّذَا نَوْمُ الْأَكْيَاس» بعضی کَیس هستند، زیرک هستند و در راه خدا میدانند کجا جای کار است و خواب اینها گاهی بهتر از بیداری دیگران است. اگر این کَیس زمینه به عبادت شود، این چه میشود؟ کَیسی که عبادت حق میکند. زیرکی که عبادت حق میکند. دنیا و آخرت را طی میکند و درمینوردد.
چه نگاهی در دین هست که عبادات باید انسان را برسانند و رشد بدهند. نه فقط انسان سرش در لاک خودش باشد. لذا گاهی در بین بعضی ممکن است شدت عبادات داشته باشند و تکالیف دیگر را حواسشان نباشد. من گاهی دیدم در روابط خانوادگی طرف ارتباط با دیگران را رعایت نمیکند بخاطر اینکه عبادت را میخواهد به شدت محقق کند در حالی که آن روابط گاهی حقوق واجبه است. واجب الرعایه است، چون ما گاهی تابع خدا نیستیم. یک چیزی را میپسندیم، آن را چماق میکنیم و بر سر اوامر دیگر خدا هم میزنیم. تعادل در انجام نداریم. چون یک چیزی دل ما میخواهد منتهی این دل ما میخواست این شده بهانهاش یک عبادت شده و الا عبادت را به عنوان عبادت نخواستیم وگرنه حتماً حقوق دیگران و ارتباطات دیگران و احکام دیگر مطابق این رعایت میشود. پس اگر حواسمان نباشد بچسبیم به عبادات به گونهای که روابط و واجبات و مسائل دیگر، حق همسر و حق فرزند و دیگران رعایت نشود، لذا آدم در وفای به عهدها و ادای امانتها باید ببیند چگونه است. اینها نشان میدهد در روابط اجتماعی انسان باید خیلی قوی باشد و حق الهی در روابط اجتماعی مهم است. آنوقت آنجا وقتی انسان عبادت میکند خیل صعود میکند. سجده کسی که حقوق دیگران را رعایت میکند، وفای به عهد دارد و ادای امانت دارد، سجده این خیلی بالا برنده است و انسان را رشد میدهد. این سجده عالمانه و عاقلانه است. این طول سکوت عاقلانه است و الا سکوت ممدوح است اما از کسی که مطابق با عقل این سکوت را انتخاب کرده است.
لذا آنجایی که انسان سکوت بکند اما بی اعتنایی به مؤمنی تلقی شود، این سکوت قطعاً مذموم است. امام صادق (ع) دارد در طواف حرکت میکنند، ابان بن تغلب کنارش میآید، حضرت میبیند که یک کسی کنار او یک چیزی به ابان میگوید. حضرت فرمود: ابان او با تو کار دارد؟ گفت: یک حاجتی دارد، گفتم: صبر کن طواف تمام شود. حضرت فرمود: ابان او حاجتی دارد. میگویی: صبر کن طواف تمام شود؟ تو میتوانی الآن بروی حاجت او را برآورده کنی و برگردی طواف را ادامه بدهی. حاجت مؤمن است، در روابط اگر همسر است، فرزند است، پدر و مادر است، همسایه است، نمیگوییم انسان عبادتش را آخر سر بگذارد، اما کاری نکرده باشد که بگوید: من میخواهم این را این موقع بخوانم، ولو «بلغ ما بلغ» رعایت حقوق دیگران برای انسان خیلی لازم است. لذا دیدن دین به صورت جامع به گونهای که هرکس میبیند بگوید: چقدر مطلوب است. فعل این باعث میشود دیگران هم جذب دین میشوند. اما فعل بعضی ممکن است انسان را از دین دور کند. بگوید: اگر دینداری این است، پس ولش کن! لذا اینجا میفرماید: «أَنَا أُؤَاخِذُ عِبَادِي عَلَى قَدْرِ مَا أَعْطَيْتُهُمْ مِنَ الْعَقْلِ» لذا در روایت دارد کسی خدمت امام صادق آمد و از همسایه خود تعریف کرد. گفت: عقلش چقدر است؟ چون عقل در وقت تصمیمگیریهای حساس به جا تصمیم میگیرد، اما اگر عقل رشد نکرده باشد، همین عبادات گاهی جاهل متنسّک میشود. مثل کسی که عابد مُتهتّک است، گاهی جاهل متنسّک میشود. عقل نیست و گاهی همان دین را انسان به خطر میاندازد. پس عبادات ما باید در دایره عالم متهتِّک بد است و جاهل متنسّک هم خوب نیست. لذا باید به سمت علم حرکت کند. دین ما دین عقل و عقلانیت است. انشاءالله خدای سبحان توفیق عقلانیت بالاتر و بهرهمندی بیشتر را از دین عطا کند.
در محضر آیات سوره طه بودیم، یک نکته را در انتهای بحث عرض کردم که وقتی به موسی خطاب شد، به سوی فرعون برو و بعد «اذهبا» با برادرت بروید، در ادامه فرمود: «إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى» (طه/46) اول بروید به صورت غائب، بعد میگوید: من هم با شما هستم. در ادامه میفرماید: نزد فرعون بیایید. یعنی در رفتن، همراه بودن، «اننی معکما» بعد هم آنجا که میگوید: بیایید، هم در رفتن هول میدهد و هم همراهی میکند و از آن طرف استقبال میکند که بیایید. در هر قدمی که ما برمیداریم، هم خدا در عمل صالح ما را هول میدهد که برویم، هم از آن طرف استقبال میکند که بیایید، هم همراه ما در این رفتن است. اگر باور انسان در ارتباط با خدای سبحان این باشد خیلی جالب است.
در معیت خدا با انسانها هیچ حرفی نیست که خدا با همه موجودات عالم، «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ» هرجا باشید با شما هست. مؤمن باشید، کافر باشید، هرجا هستید، هرکسی که باشید، انسان باشید، گیاه باشید، حیوان یا جماد باشید. هرجا رو کنید خدا هست. «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ اللَّه» (بقره/115) رو کنید خداست، حرکت کنید او شما را حرکت میدهد. این نگاه که انسان با خدا حشر دارد و فقط از خدا غائب است، همه چیز را به یاد ما هست و فقط حشر با خدا یادمان نیست. ما کنار خدا و با خدا و در معیت بودیم ولی غافل بودیم. وا حسرتا! آن حسرت در قیامت آشکار میشود. این معیت چیست؟ چرا در قرآن گاهی به موسی کلیم میفرماید: «إِنَّنِي مَعَكُما» من با تو و هارون هستم. بعضی جاها میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِين»، «مَع المُحسنین» خدای متعال با محسنین هست، با صابرین است. با کسانی که اهل صلاح هستند، چرا خدا میفرماید: با اینها هست؟ مگر خدا با همه نیست؟ نکتهای که بزرگان ذکر کردند این است که خدا با همه هستی هست. چون خالق آنهاست، نه خالقی که خلق و رها میکند. خالقی که لحظه به لحظه این خلق و حفظ را دارد. خلق میکند و حفظ میکند و میرساند. در آیات بعد سوره طه داریم «أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَ هَدى» (طه/50) یعنی هم خلق میکند و هم میرساند. هم همراه است در راه، هم در مقصد است. هم ابتدا آغاز کرده، «اذهبا» مبدأییت و خلقشان، خالقشان هست، همراهشان هست و در مقصد هم منتظرشان هست و صدایشان میکند بیایید. با همه اینطور است. اما چطور است که در بعضی آیات قرآن این را نسبت به اهل صبر میدهد و اهل احسان میدهد؟ همراهی خدا با همه هست اما درک این، فهم این که خدا با همه هست کمال است. آن کمالی که برای صابرین ایجاد میشود، میبینند خدا با آنهاست. مییابند خدا با آنها هست. «مع الصابرین» است. این شهود صابر و محسن است که مشهود است برایش و دست و چشم و یاری خدا را همراه خود میبیند.
لذا اگر کسی اینطور باشد وقتی به موسی، آنجایی که کنار دریا رسید و خواستند عبور کنند، از پشت لشگر دشمن بود، بقیه گفتند: به تله افتادی! این جریانی که میفرماید: «اننی معکما» این معیت را برای اینها چشاند و یافتند. وقتی اینجا یافت با یک آرامشی آنجاست. این شهودی است که جدایی ندارد. وقتی خدا اینجا این حقیقت را به او نشان داد. گفتن الهی نشان دادن و چشاندن است. موسی(ع) به این موطن رساند. تا فرمود: «إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى» نه فقط به اینها گفت من همراه شما هستم، نشان داد همراهشان است. دیدند خدای سبحان همراه اینهاست. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِين»، یعنی اگر صبر کنی میبینی. خدا با توست آنوقت آن صبر نتیجهاش این است که دیگر سخت نیست. چون میبیند همراهی خدا را، وقتی همراهی خدا باشد، همراهی همه هستی است. چه کسی در مقابل خدا میخواهد مقاومت کند که بخواهد چه کند، معیت خدا با صابر را زیر سؤال ببرد و خدشه دار کند. از دل قرصی بالاتر است. یعنی آن آرامش فوق این آرامش است. این فوق آرامش است. ممکن است دل انسان به چیزی قرص باشد اما این فوق آرامش است. میبیند همه هستی در دست اوست چون خدا با اوست. «ان معی ربّی» وقتی آنجا یافت، اثرش آشکار شد. یعنی هرکدام از این کمالات اگر در قرآن رد آن را بزنیم، این رد در یک جای دیگر خودش را نشان میدهد. لذا خدای سبحان وعده داده که این معیت با همه هست اما اگر این کارها را کردید این معیت را میبینید. این معیت دیدن کمال میشود و وقتی کمال شد حشر انسان با خداست و چیزی برای او مانع و سخت نیست. دنیا برای او جای خدشه نیست. تعبیر بعضی روایات این است که دنیا با تمام سختیهایش از زیر پای این عبور میکند.
شخصی نقل میکرد که ما اولین بار بود خدمت حضرت آیت الله بهاءالدینی رفته بودیم. اولین بار بود، هرجا بویی میشنیدیم میرفتیم. خدمت ایشان نشسته بودیم. ایشان فرمود: خیلی این طرف و آن طرف نروید، خبری نیست! هرچه هست همینجاست که باید انسان نسبت به اوامر الهی مطیع باشد و نسبت به نواهی اجتناب کند. همه چیز همینجاست. حلال و حرام، رعایت واجبات و محرمات، در ادامه فرمود: اگر کسی این کار را کرد، همه ارزشهای دنیا که برای همه دلهره و دلشوره و شب نخوابیدنها، همه اینها برای این شخص مثل سنگی است که زیر پایتان شن و ماسه عبور میکند و توجهی ندارید این چیست؟ ایشان میفرمود: اینهایی که میگویم مفهومات نیست. اینها وجدانیات من است که به شما میگویم. اگر انسان معیت حق را ببیند، اینقدر عالی است که همه هایش تصحیح میشود. یعنی ارتباط من در تمام هستی، رابطههایم تصحیح میشود. رابطه من این است که ارزش این را اینقدر میدانم و دیگری را یک ارزش میدانم. تعبیر امیرالمؤمنین این است : «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ» هرچقدر این نسبت عظمت خالق در وجود انسان بیشتر شکل بگیرد، بهتر جا بیافتد، باقی چیزها در چشم تنظیم میشود. تنظیم شدن آن به چیست، کوچک شدنش است. چون عظمت خالق جا برای غیر نمیگذارد. وقتی انسان معیت حق را دید، ارزش دیگری نمیماند. آیا اینکه ارزش دیگری نمیماند یعنی بی اعتنا و بی ارزش میشویم؟ نه، آنجا در مقابل حق چیزی ارزش پیدا نمیکند اما در کنار حق ارزش همه چیز بی نهایت میشود که امام حسین فرمود: «إِلَهِي كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَ فِي الذِّلَّةِ أَرْكَزْتَنِي» چطور احساس عزت کنم در حالی که من در اوج فقر و ذلت هستم و محتاج هستم. «أَمْ كَيْفَ لَا أَسْتَعِزُّ وَ إِلَيْكَ نَسَبْتَنِي» چگونه احساس عزت نکنم، من به تو منسوب هستم. اگر به تو مرتبط شدم همه عزت است. همه چیز عزیز است چون به خدا منسوب است. از مورچهای که راه میرود عزیز است چون خلق خداست و بی ارزش نیست. مورچه در کنار سلیمان نبی ارزشمند میشود و ناصح سلیمان میشود. این نسبت به خدای سبحان اگر باشد همه چیز جای خودش را پیدا میکند.
اینجا در حقیقت خدای سبحان خطاب به موسی کلیم فرمود: «إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى» خدایا میشود قبل از اینکه انسان از این دنیا برود ما هم این را بفهمیم، یک لحظه فهمیدن انسان را از عالم دنیا جدا کرده و وارد آخرت کرده است. چون دیگر مفهوم نیست. آدم ببیند خدا با اوست. انشاءالله روزی همه ما شود. آنوقت معیت حق فقط با مؤمنین نیست. تعبیری که در بعضی آیات هست، «یُبیِّتون مَعَهم» در رابطه به ظالمین هم دارد که خدا با ظالمین هم بیتوته میکنند، توطئه کنند، خداوند هم «یُبیتون مَعَهم» با آنها بیتوته میکند. خداوند سبحان با آنها هم بیتوته دارد و همراهشان است. وقتی انسان فکر کند خدا بعداً میرسد و اگر خطایی میکند بعداً میرسد. احساس میکند نسیه است. آیه این است که «وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً» (نساء/108) با اینهایی که توطئه میکنند، خدا با اینها هست. شب بوده و تاریکی شب را خواستند استفاده کنند و محفل آنها شبانه و سری است. همانجا میگیردشان، یعنی نسیه نیست. نه برای مؤمن نسیه است، برای اهل ظلم هم «هو معهم اذ یُبیتِّون ما لا یرضی من القول» است. نه خدا کسی است که بخواهد بخوابد. یعنی در بیتوته آنها خدا معیت با آنها دارد و این معیت انتقامیه است. خدا یک معیت تشریفیه دارد، یک معیت انتقامیه دارد، یک معیت مطلق دارد. معیت مطلق یعنی با همه هست، چه بدانیم و چه ندانیم. یک معیت تشریفیه دارد که شرافت و کرامت است و با مؤمنین و محسنین است، با صابرین است، با انبیاء و موسی کلیم و هارون هست، «إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى» این رسیدن اینها به آنجاست.
آنجا هم معیت انتقامیه است و برگشتشان به صفات جلال حق است. اینها با صفت منتقم حق مواجه میشوند. یعنی با وسایط مواجه نمیشوند که بگویی شاید یک راهی برای فرار پیدا کنند. نه، با صفت منتقم خود حق مواجه میشوند. با اسم منتقم مواجه میشوند. اگر این باور شد که خدا در تمام روابط و حالات ما نقد نقد است منتهی ما غفلت از این ارتباط داریم، این سه معیت میتواند خیلی برای انسان حال او را منقلب کند. ثعلبی روایتی را نقل میکند که وقتی موسی کلیم را خدا به سوی فرعون فرستاد، خطاب به موسی میکند که ای موسی! با رسالت من برو. میبینم تو را و بر احوال تو مطلع هستم. «إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى» و قوت و یاری من با توست. وقتی میگوید: من با تو هستم. یعنی چه؟ یعنی برو من با تو هستم، او قدرت ندارد به تو ضربه بزند و خیالت راحت باشد. «قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى» (طه/45) من میترسم اگر برویم این فَرط، جنگ روانی که نمرود هم نسبت به ابراهیم خلیل برهان حجتش را در ملأ عام نتوانست انجام بدهد و گفت: تبر بر دوش بت بزرگ است. از او بپرسید چه کسی اینطور کرده است؟ اینها دیدند چه بپرسند؟ سرشان را پایین انداختند. نمرود خطاب کرد که دفاع کنید از خدایان خود و ابراهیم را «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ» (انبیاء/68) یکباره جو را عوض کرد و دید اوضاع عوض میشود بساطی را برپا کرد که رگ تعصب اینها را بیدار کند.
اینجا موسی کلیم به خدا عرض میکند: خدایا، ما میرویم. اما این اهل جنگ روانی است. تا ما میخواهیم شروع کنیم او یک حرفهایی میزند نمیگذارد حرف ما شنیده شود. امروز ما گرفتار هستیم و نمیگذارند حرف حق شنیده شود. آنچنان حرفهای باطل و بی ارزش را رواج میدهند، حرف حق در اینها گم میشود. صدها حرف باطل زده میشود، دو تا حرف صحیح در بین اینها دیگر دیده نمیشود. موسی کلیم خطاب میکند: نباید از جانمان بترسیم. میترسیم حرف را خراب کند. نگذارد مأموریت محقق شود. لذا چون مأموریت ما بیان ربوبیت خداست، میترسیم این بیان ربوبیت ضایع شود در بین آنها و ما غیرت داریم که این ضایع نشود. یا طغیان کند و اگر شنید طغیانش را بیشتر بکند. اگر رتبه انکارش ده است، صد شود. بعد از اینکه فرعون ادعای ربوبیت کرد. من برای مردم هیچ الهی غیر از خودم نمیدانم، «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» اینجا بود که «یطغی» محقق شد. منتهی خدای سبحان در ادامه همین آیه میفرماید: «قالَ لا تَخافا» (طه/46) نترسید. مگر او دست خودش است که هرکاری خواست بکند. «إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى» وقتی موسی معجزات خود را محقق کرد، اینها خودشان با دست خودشان وسیله تبلیغ موسی را فراهم کردند به طوری که یک قرار برای یوم الزینه گذاشتند و مردم را جمع کردند و همه چیز را فراهم کردند تا موسی کلیم بر بلندای جمعیت بایستد و معجزه او تمام اثر را بگذارد. و الا اگر موسی کلیم میخواست سحره را بیاورد با تمام علما یکجا محاجه بکند تا آنها را مغلوب کند، امکان پذیر نبود. بزرگان آن سحر علم آن زمان بود. بزرگان علم آن دوره را فرعون جمع کرد، تقاضا کرد مردم بیایند، همه را آورد. همچنان که برای ابراهیم خلیل همین کار را کردند و جلسه عظیم تشکیل دادند. گفتند: مردم بیایید میخواهیم او را در آتش بیاندازیم. هم در محاجه و هم وقتی میخواستند در آتش بیاندازند، در آن حالت چه شد؟ آتش گلستان شد. از اینجا بود که وقتی موسی معجزه انجام داد و ابراهیم خلیل معجزه کرد، ورق برگشت به طوری که حالا اینها منفعل شدند. اگر ما این را ببینیم، واقعاً خدا با ماست، از تحریم که میترسید؟ مگر روزی ما دست آنهاست.
حضرت آیت الله جوادی میفرماید: ما در سبک زندگی خود باید یاد بگیریم حتی الفاظی که به کار میبریم نگوییم این را داد، دادن و اعطی کار خداست. بگوییم این را آورد. وسیله ببینیم، بزرگان مؤدب بودند بر اینکه اگر یک کسی چیزی میآورد، نمیگویند: این میوه را برای من داد. این میوه را آورد! آوردن وسیله است اما دادن و اعطی کار خداست. مثل بچهای که حرف را میگویی تا کم کم برایش جا میافتد و ملکه میشود. اگر این باور شد، یک کشور شیعه در عالم است. مگر دست اینهاست که بخواهند تحریم کنند، مگر روزی ما دست آنهاست؟ «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» (هود/6) رزق دست خداست. مگر دست اینهاست؟ اگر این باور را داشتیم همین تحریمها سبب چه میشود؟ مثل آتش انداختن ابراهیم میشود. مانند سحرهای که جمع کردند و موسی کلیم سحرشان را باطل کرد. همین باعث شکست آنها میشود. اگر این باور در وجود ما شکل بگیرد.
وقتی لشگری با موسی بودند، دلهره فرا گرفت همه را و بین دریا و لشگر فرعون قرار گرفت. الآن میآید همه را در دریا میریزد. یا باید خودشان به دریا بزنند بمیرند، یا باید این در دریا بریزد. دیگر راهی ندارند. اما وقتی «إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ» (شعرا/62) سختی دارد، نه اینکه نداشته باشد، اما این هزینه داشتنها رسیدن به اوج کمال و افتخار است. سعادت است، لذت و خدا را یافتن است. «اننی معکما» یعنی منبری که تو قرار است روی فریاد توحید بزنی، خودت به دست خودم قرار میدهم و غلبه میدهم. خودم میبینم و میشنوم و حرکت آنها دست من است. تکان بخورند به اراده من است. لشگر آنها به اراده من دست به شمشیر میبرد اگر بخواهد ببرد. اینطور نیست که به اراده آنها باشد. آتشی که او برپا میکند به دست من میسوزاند. آتش همانجا نمیسوزاند. ابراهیم خلیل حتی در روایت دارد که جبرئیل گفت: خدایا یک موحد در عالم است، او هم در آتش میافتد؟ فرمود: تو فکر میکنی در آتش بیافتد تمام میشود؟ نه، آتش نمیسوزاند. نه مانعی بین او و آتش ایجاد کنم. به آتش میگویم: «قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ» (انبیاء/69) آتش تو نسوزان! تا من نخواهم نمیسوزاند. این نگاه هیچ حیات دیگری برای انسان ندارد. مفهومش هم انسان را منقلب میکند. چه برسد که انسان این حقیقت را مشاهده کند.
«قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى،فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ» (طه/46 و 47) به فرعون بگویید ما رسولان پروردگار تو هستیم. اینجا دو چیز را بیان کرده است. یکی اینکه تو رب داری، ما هم رسول او هستیم. پس توحید را بیان کرده است. «فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ» بنی اسرائیل از سرشان دست بردارد. به ما بسپار، تو حق نداری. تو چه حقی داری ربوبیت را بر بنی اسرائیل حاکم کنی، به چه دلیل بر اینها حاکمیت داری؟ اینها را عذاب و شکنجه میکنی و تحت فشار قرار دادی، تو حق نداری. بعضی فکر کردند «ارسل معنا» یعنی بفرست ما برداریم برویم. نه، این برمیداریم میرویم برای چهل سال بعد است. وقتی اینجا نمیتواند استقرار محقق شود، اجل فرعون میرسد با حرکت و رفتن فرعون در دریا غرق میشود. لذا «ارسل معنا» یعنی اینها را رها کن. «وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ» اینکه تثبیت کنیم که چرا این حرفها را میزنیم، امیرالمؤمنین(ع) دارد که وقتی موسی وارد قصر فرعون شد، با یک پشم پیراهنی پوشیده بود که نگاه میکند، فرعون با همین نگاه اول میگوید: مردم خندهدار نیست. به من میگوید: اگر دست از سر مردم برداری و ایمان بیاوری به پروردگار من، سلطنت تو را حفظ میکنم. هیچی از دنیا ندارد چون نگاه، نگاه مادی بوده است. نه خلخالی به پا دارد، نه طلایی بر گردن دارد، میگوید: اگر دست برداری از سر اینها، من حکومت تو را حفظ میکنم! ما باشیم نمیخندیم!؟ امیرالمؤمنین میفرماید: این ابتلاء و عظمت ابتلاء و باور کردن اینجا مهم است. میفرماید: «وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ» آیتی از جانب ربّ تو آوردم. «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى» این آیات را آوردم، اگر هدایت شدی، سلامتی و سلام بر تو! هر تبعیتی داخل شدن در اسم سلام حق است. «ادخلوها بسلام آمنین» هر طاعتی داخل شدن در سلامت است و هر معصیتی خارج شدن از سلامت است. در نظام روحی هم «السلام علی من اتبع الهدی» هر تبعیت از هدایتی و اطاعتی از حق این سلامت را به دنبال دارد. آنجا قوت بدنی را شدیدتر کردن، و نظام ایمنی را قویتر کردن با تحقق طاعت است. طاعت باعث میشود نظام ایمنی روحی ما قویتر شود. دوری از معصیت باعث میشود انسان از گناه دوری کرد سرایت بدی به او محقق نشود. «إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى» (طه/48) اگر کسی تکذیب کرد و پشت کرد، عذاب ما بر او قطعی است.
شریعتی: این افق نگاه و جهانبینی اگر در زندگی ما محقق شود خیلی از مشکلات و سختیها حل میشود، اینکه متوجه شویم و دریابیم «ان معی ربی» این معیت را حس کنیم و انشاءالله خداوند پرفروغتر در زندگی فردی و اجتماعی خودش را به ما نشان بدهد. امروز صفحه 535 قرآن کریم، آیات 17 تا 50 سوره مبارکه واقعه را تلاوت خواهیم کرد.
«يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ «17» بِأَكْوابٍ وَ أَبارِيقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ «18» لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ «19» وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ «20» وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ «21» وَ حُورٌ عِينٌ «22» كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ «23» جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ «24» لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً «25» إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً «26» وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ «27» فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ «28» وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ «29» وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ «30» وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ «31» وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ «32» لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ «33» وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ «34» إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً «35» فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً «36» عُرُباً أَتْراباً «37» لِأَصْحابِ الْيَمِينِ «38» ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ «39» وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ «40» وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ «43» لا بارِدٍ وَ لا كَرِيمٍ «44» إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِينَ «45» وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ «46» وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ «47» أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ «48» قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ «49» لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ»
ترجمه آیات: بر گردشان پسرانى هميشه نوجوان به خدمت مىگردند. با جامها و آبريزها و ظرفهايى از (شراب و نوشيدنىهاى گورا و) روان (پذيرايى مىنمايند). از آن نوشيدنىها نه سردرد مىگيرند و نه مست مىشوند. و (براى آنان) ميوههايى از هر چه انتخاب كنند. و گوشت پرنده از هر نوع كه اشتها دارند. و زنانى سفيد روى، درشت چشم و زيبا، همچون مرواريد در صدف. پاداشى در برابر آنچه انجام مىدادند. در آنجا سخن بيهوده و نسبت گناه به ديگرى را نمىشنوند. سخنى جز سلام و درود نيست. و ياران راست، چه هستند ياران راست. در كنار درختان سدر بى خار. و درختان موز كه ميوههايش به صورت فشرده رويهم چيده. و سايهاى پايدار. و آبىريزان (از آبشارها). و ميوهاى فراوان. كه نه تمام مىشود و نه از مصرف آن جلوگيرى مىگردد. و هم خوابگانى والا قدر. كه ما آنان را به نوع خاصى آفريديم. پس آنان را دوشيزه و باكره قرار داديم. زنانى هم سن و سال و شوهر دوست. (اين نعمتها) براى اصحاب يمين است. كه گروهى از امتهاى قبل. و گروهى از امّتهاى بعدى هستند. و سايهاى از دود غليظ و سياهند. كه نه خنك است و نه سودبخش. البتّه آنان پيش از اين (در دنيا) نازپرورده و خوشگذران بودند. و همواره بر گناه بزرگ پافشارى مىكردند. و پيوسته مىگفتند: آيا هنگامى كه ما مرديم و به صورت خاك و استخوان شديم. آيا حتماً ما برانگيخته مىشويم؟ و آيا نياكان ما (نيز برانگيخته مىشوند)؟ بگو: همانا پيشينيان و آيندگان. هر آينه به سوى وعدگاه روز معيّنى گردآورى خواهند شد.
شریعتی: این هفته از حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و عبدالله بن عفیف، یاد میکنیم. سه نفر از پیرهای جوان واقعهی کربلا و نهضت عاشورا، امروز از جناب عبدالله بن عفیف برای ما خواهندفرمود.
حاج آقای عابدینی: عبدالله سابقه ولایی روشنی دارد و در جنگ جمل یک چشمش را همراه امیرالمؤمنین از دست داده و در جنگ صفین چشم دیگرش را از دست داد. نابینا بود و نتوانست در کربلاحاضر شود. اولین کسی بود که بعد از جریان کربلا توانست یک جو خفقان آلودی که ابن زیاد وقتی اسرا را در مسجد کوفه آوردند و جمع کردند و برای مردم سخنرانی میکرد، میخواست پیروزیاش را جشن بگیرد. پیروزی او را تلخ کرد و بلند شد در مقابل خطبهی او حرف زد به طوری که جلسه را به هم زد، او را گرفتند و توانست برنامه خودش را به بهترین وجه انجام بدهد. او را به قتل رساندند و جنازهاش را آویزان کردند. انشاءالله خداوند او را شفیع ما قرار بدهد که از ولاییهایی بود که جو خفقان او را نگرفت و مقابله کرد.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»