صفحه 307 - سوره مریم آیات 26 تا 38
فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا ۖ فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا ﴿٢٦﴾ فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ ۖ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا ﴿٢٧﴾ يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا ﴿٢٨﴾ فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ ۖ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا ﴿٢٩﴾ قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ﴿٣٠﴾ وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا ﴿٣١﴾ وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا ﴿٣٢﴾ وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا ﴿٣٣﴾ ذَٰلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ۚ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ ﴿٣٤﴾ مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ ۖ سُبْحَانَهُ ۚ إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿٣٥﴾ وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ﴿٣٦﴾ فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ ۖ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿٣٧﴾ أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا ۖ لَٰكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿٣٨﴾
[مادرا! از خرما] بخور، و [از آب نهر] بیاشام! و دل خوشدار، و اگر کسی از مردم را دیدی [که دربارۀ نوزادت بپرسد] بگو: من برای خداوندِ مهربان روزۀ [سکوت] نذر کردهام، و امروز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت (٢٦) پس [مریم] نوزاد را درحالیکه در آغوشش گرفته بود نزد قومش آورد، گفتند: ای مریم! همانا کاری شگفت و بزرگ مرتکب شدهای (٢٧) ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود، و نه مادرت بدکاره! [این کودک از کجاست؟] (٢٨) [مریم] به نوزاد اشاره کرد [که از او بپرسید]، گفتند: چگونه با کسی که نوزادی در گهواره است سخن بگوییم؟! (٢٩) [نوزاد] گفت: بهراستی من بندۀ خداوند یکتایم، به من کتاب عطا کرده، و مرا پیامبر قرار داده است (٣٠) و مرا هرجا که باشم خجسته و پُرخیر ساخته، و تا زندهام به نماز و زکات سفارشم کرده (٣١) و با مادرم نیکوکار [و خوشرفتارم] گردانده، و خودخواه و تیرهبخت قرارم نداده است (٣٢) سلام بر من! روزی که زاده شدم، و روزی که میمیرم، و روزی که زنده برانگیخته خواهم شد (٣٣) این است عیسیبنمریم کلمۀ خدا، که [بسیاری] دربارۀ [بشربودن و بدون پدر آفریدهشدن] او در تردیدند (٣٤) شایستۀ خداوند نیست که فرزندی [برای خود] برگیرد، او [از داشتن فرزند] منزّه است، چون [به وجودآمدنِ] چیزی را اراده کند، فقط به آن میگوید: باش! پس بیدرنگ موجود میشود (٣٥) [عیسی گفت:] مسلّماً خداوندِ یکتا پروردگار من و شماست، پس او را بپرستید [که] این راهی است مستقیم (٣٦) ولی گروههایی از بین آنان [دربارۀ عیسی] اختلاف کردند، [گروهی به او ایمان آورده و گروهی دربارۀ او افراط کرده، فرزند خدایش خواندند،] پس وای بر کافران از حضور در روزی بزرگ! (٣٧) [شگفتا!] چه اندازه شنوا و بینایند روزی که به پیشگاه ما میآیند، ولی امروز ستمکارانِ [به حقایق] در گمراهی آشکاری هستند (٣٨)